صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۱۱۰۵۷
کارشناس ارشد تحلیل بازار موادمخدر هشدار داد
در صورت کاهش تولید تریاک و به دنبال آن، کاهش تولید مرفین و هرویین، در ایران و منطقه، شاهد گرانی قیمت مخدر‌های برپایه تریاک خواهیم بود و در چنین شرایطی، مصرف‌کننده داخلی که قدرت خرید تریاک و هرویین بسیار گران‌تر را ندارد، به سمت مصرف شیشه می‌رود. اگر در این شرایط، تولید شیشه در افغانستان افزایش یابد، قیمت شیشه در ایران هم ارزان می‌شود.
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۱ - ۰۴ آبان ۱۴۰۰

از میان نقشه‌های مونیتورینگ سالانه دفتر مبارزه با موادمخدر و جرم ملل متحد UNODC درباره وضعیت کشت خشخاش در افغانستان، چهار نقشه مهم‌تر از بقیه است؛ نقشه‌های سال ۲۰۰۰، ۲۰۰۱، ۲۰۰۳ و ۲۰۲۰. مختصات این چهار نقشه از وضعیت کشت خشخاش و تولید موادمخدر در دوره اول حکومت امارت اسلامی (۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱) و سال‌های حضور نظامیان امریکا و ائتلاف غرب، تکلیف افغانستان را با دنیا مشخص کرده و برای سران دولت‌هایی که چند هزار کیلومتر دورتر، پشت میز نشسته‌اند و برای آینده «افغانستان بدون خشخاش» برنامه می‌نویسند، یک پیام واضح دارد؛ گذشته تجارت موادمخدر در افغانستان، وابسته طالبان نبود، آینده تجارت موادمخدر در افغانستان، وابسته طالبان نیست.

به گزارش اعتماد، طالبان، یکی و شاید حقیرترین عنصر حاضر پای سفره تجارت موادمخدر افغانستان است اگر چه که در این ۲۰ سال که به عنوان مخالف دولت مرکزی، سراسر کشور را به جنگ و خون کشید، جیب‌های خود را با زر حاصل از سودای تریاک افغانی در اقصی‌نقاط آسیا و اروپا و آفریقا انباشت.

اما روز ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۱ که ده‌ها تاجر افغان، خشنود و مطمئن، نشسته پای بساط قیمت‌گذاری ده‌ها کیلو حشیش و هرویین در قندهار، رو به دوربین عکاس فرانس پرس عکس یادگاری گرفتند و ساعاتی بعد هم هرکدام در کوره‌راهی گم شدند، طالبانِ در راس قدرت، به این مهمانی دعوت نبود. سران قدرت‌های بزرگ، این‌بار، در دومین نوبتی که قرعه قدرت به نام امارت اسلامی افتاد، باید دست از فریب خود و دنیا بردارند. «افغانستان بدون خشخاش»، مثل زنبور عسلی است که بالی برای جهیدن ندارد.

استاد یکی از دانشگاه‌های افغانستان است؛ یک پژوهشگر در علوم سیاسی و اقتصاد که در دهه ۲۰۱۰ میلادی، تحقیقات مهمی درباره امنیت غذایی و نحوه اجرای کشت جایگزین در ولایات شمال و شمال شرق کشور انجام داد. خیلی زودتر از ما شنیده که طالبان وعده توقف تجارت موادمخدر داده.

می‌گوید خیلی زودتر از ۱۵ آگوست؛ روز فرار اشرف غنی؛ رییس‌جمهوری سابق از افغانستان، طالبان وعده می‌داد که لکه ننگ «کارخانه موادمخدر» را از شناسنامه افغانستان پاک خواهد کرد. به جای جواب، سوال می‌پرسد: «اگر طالب‌ها، تجارت کوکنار را حرام می‌دانند، چرا هنوز از سرحدات هلمند و قندهار و فراه که می‌گذری، نشئه بوی تریاک تازه به عمل آمده می‌شوی؟ همشیره، ۱۰۹ هزار هکتار زمین در هلمند زیر کشت خشخاش است. می‌توانی ابعاد این عدد را تصور کنی؟ ۱۰۹ هزار هکتار را؟ ۳۸ هزار هکتار در قندهار، ۲۷ هزار هکتار در فراه، نزدیک مرز‌های شما، چرا هنوز فرش این زمین‌ها، غوزه‌های خشخاش است؟»

نه ۱۰۹ هزار هکتار را می‌توانم تصور کنم، نه ۳۸ هزار هکتار را و نه ۲۷ هزار هکتار را.

به نقشه‌های افغانستان نگاه می‌کنم، به نقشه‌های ۲۰۰۰، ۲۰۰۱، ۲۰۰۳، ۲۰۲۰.

مروری بر اعداد

به استناد گزارش‌های UNODC، سال ۱۹۹۴ و در آغاز حکومت امارت اسلامی، ۷۱۴۷۰ هکتار از زمین‌های افغانستان زیر کشت خشخاش بود. درآ‌ن سال، ولایت هلمند (جنوب) با ۲۹۵۷۹ هکتار، کانون اصلی کشت محسوب می‌شد و ننگرهار (شرق) با ۲۹۰۸۱ هکتار، اروزگان (مرکز) با ۶۲۱۱ هکتار، قندهار (جنوب شرق) با ۴۰۳۴ هکتار و بدخشان (شمال شرق) با ۱۷۱۴ هکتار در رده‌های بعدی کشت خشخاش افغانستان بودند.

سال ۱۹۹۹، وسعت کل مزارع خشخاش افغانستان، ۹۰۹۸۳ هکتار بود و در این سال ۴۵۸۱ تن تریاک از مزارع خشخاش به دست آمد درحالی‌که هر کیلو تریاک تازه ۷۲ دلار پای مزرعه فروخته می‌شد. ۲۷ جولای ۲۰۰۰، ملامحمد عمر؛ رهبر طالبان، در یک پیام رادیویی، برای سومین‌بار طی دو سال پیش از آن، کشت خشخاش را ممنوع کرد و درحالی‌که زمزمه حمله امریکا و متحدانش به افغانستان شنیده می‌شد، برای انقضای این ممنوعیت، شرط گذاشت؛ آزادی کشت به محض ورود نظامیان ایالات متحده و ائتلاف غرب به خاک افغانستان. سال ۲۰۰۰، از ۸۲۱۷۲ هکتار مزرعه خشخاش، ۳۲۷۵ تن تریاک به دست آمد و هر کیلو تریاک تازه در ولایت بدخشان، ۵۲ دلار فروخته شد.

سال ۲۰۰۰، ۹۱ درصد از خاک افغانستان تحت کنترل طالبان بود و ۹۶ درصد از مزارع خشخاش در محدوده نفوذ طالبان قرار داشت. تا سال ۲۰۰۱، به دنبال اجرای دستور ملاعمر، سطح زیر کشت خشخاش به ۷۶۰۶ هکتار کاهش یافت (۷۴۵۶۶ هکتار کمتر از سال ۲۰۰۰) و ۱۸۵ تن تریاک تولید شد (۳۱۱۵ تن کاهش نسبت به تولید سال ۲۰۰۰) دو سال بعد از حمله نظامیان امریکا و ائتلاف غرب به افغانستان، سال ۲۰۰۳، ۸۰ هزار هکتار از زمین‌های افغانستان به مزرعه خشخاش تبدیل شده بود (۷۲۳۹۴ هکتار افزایش نسبت به سال ۲۰۰۱) و در این سال ۳۶۰۰ تن تریاک تولید شد (۳۴۱۵ تن افزایش نسبت به سال ۲۰۰۱) و هر کیلو تریاک تازه، ۲۸۳ دلار به دلالان فروخته شد. (۲۳۱ دلار گرانتر از سال ۲۰۰۰) به استناد گزارش سازمان ملل، در سال ۲۰۰۳، ۲۶۴ هزار خانواده افغان با جمعیتی معادل یک میلیون و ۷۱۶ هزار نفر (۷ درصد جمعیت سال ۲۰۰۳ افغانستان) مشغول به کشت خشخاش بودند.

آوریل ۲۰۲۱، کارشناسان UNODC در گزارش جدید از مونیتورینگ تولید موادمخدر در افغانستان، نوشتند که در سال ۲۰۲۰، ۲۲۴ هزار هکتار زمین زیر کشت خشخاش بوده (۱۴۴ هزار هکتار بیشتر از وسعت سال ۲۰۰۳) که از هر هکتار هم به‌طور متوسط ۲۸ کیلو و در مجموع، ۶۳۰۰ تن تریاک به دست آمده (۲۷۰۰ تن بیشتر از مجموع تولید سال ۲۰۰۳) و هر کیلو تریاک تازه، ۴۲ دلار به دلالان فروخته شده است. (۱۸۹ دلار ارزان‌تر از سال ۲۰۰۳)

مرور تصاویر

هر تغییر در تراز تجارت موادمخدر در افغانستان، برای ایران یک خطر بسیار بزرگ است. تجارت موادمخدر با عرصه گسترده کشت یا تولید (بسته به نوع ماده مخدر یا محرک)، فرآوری، تبدیل، آماده‌سازی برای عرضه کلان، بارگیری برای ترانزیت و قاچاق و در نهایت، توزیع در سطح خرد، مجموع این فرآیند معادل «جرم سازمان‌یافته» است با زیرشاخه‌های نادیدنی؛ پولشویی، قاچاق انسان (کودکان و زنان) آدم‌ربایی، قتل، سرقت، تهدید، زورگیری، تصرف به عنف، قمار و فحشا، از جمله زیرشاخه‌های تجارت موادمخدر است علاوه بر آنکه قربانیان این تجارت؛ مصرف‌کنندگان موادمخدر یا محرک، بیشترین بار اقتصادی را بر دوش دولت‌ها تحمیل می‌کنند؛ طلاق و فروپاشی خانواده، فحشای زنان معتاد، ناتوانی فرد مصرف‌کننده از ادامه روال عادی زندگی و بخصوص، ادامه اشتغال، بیکاری و سست‌شدن چرخ تولید و خدمات به دلیل حذف نیرو‌های در سن اشتغال که گرفتار بیماری اعتیاد شده‌اند، افزایش جرایم خرد و شیوع ناامنی، تمرکز بخش مهمی از اعتبارات ریالی و انسانی دولت‌ها بر مبارزه با قاچاق موادمخدر... اینها، نمود‌های بیرونی آسیب تجارت موادمخدر افغانستان برای همسایگانش و از جمله ایران در این سه دهه قد کشیدن نهال تولید موادمخدر در همسایه شرقی بوده است.

خطر مهم‌تر که همه این نمود‌ها را زیر بال خود دارد، تغییر لانه‌گزینی شبکه تولید موادمخدر طی ۲۰ سال گذشته است. در نقشه سال ۲۰۰۰ افغانستان، تمرکز شبکه تولید، در شرق این کشور و نوار مرزی با کشور‌های پاکستان و هند است. سال ۲۰۰۱ و پس از اجرای فرمان ملا عمر درباره ممنوعیت کشت، غرب افغانستان، عاری از کشت خشخاش یا با وسعت حداقل است.

سال ۲۰۰۱، از مجموع ۳۴ ولایت افغانستان، فقط در ولایت بدخشان (شمال شرق و هم‌مرز با چین، پاکستان و تاجیکستان) وسعت کشت بالای ۱۰۰۰ هکتار است (۶۳۴۲ هکتار). دو سال پس از حمله امریکا و متحدانش به افغانستان، نقشه مناطق کشت خشخاش افغانستان، تغییر چهره داده و ولایات هم‌مرز با ایران؛ نواحی درگیر جنگ شبه‌نظامیان و طالبان با نظامیان امریکا و ائتلاف غرب و دولت مرکزی، به مناطق اصلی کشت خشخاش تبدیل می‌شوند.

از پیام نقشه ۲۰۲۰ باید بسیار نگران باشیم چرا که در شناسنامه نقشه سال ۲۰۰۰ یا حتی ۲۰۰۳، از مجموع ۳۴ ولایت، فقط ۶ ولایت ننگرهار، هلمند، بدخشان، اروزگان، غور و قندهار، کشت بالای هزار هکتار دارند ولی در نقشه ۲۰۲۰، دیگر عدد «هزار» بی‌مفهوم است و صحبت از «بالای ۱۰ هزار» است.

در این نقشه، تمام ولایات هم‌مرز یا نزدیک به ایران - غیر از هرات که مسیر تردد تجاری اتباع افغان و ایران است - بالای ۱۰ هزار هکتار کشت خشخاش دارند؛ بلخ (مجاور با ازبکستان) ۵۹۴۶ هکتار، فاریاب (مجاور با ترکمنستان) ۱۳۰۸۳ هکتار، هلمند (مجاور با پاکستان) ۱۱۵۵۹۷ هکتار، قندهار (مجاور با پاکستان) ۲۰۵۵۵ هکتار، بادغیس (مجاور با ترکمنستان) ۲۲۴۰۲ هکتار، فراه (مجاور با ایران) ۱۰۴۸۳ هکتار.

چرا طالبان مهره اصلی تجارت موادمخدر افغانستان نیست؟

تیم کارشناسان unodcp در گزارش فوریه ۲۰۰۱، از نتیجه بازدید ۲۳ ولایت و ۱۰۰۳۰ روستای افغانستان چنین نوشتند: «با وجود دستور اکید طالبان به ممنوعیت کشت، کشت خشخاش به صورت مخفیانه در مزارع، باغ‌های خصوصی محصور با دیوار‌های بلند، در مناطق خارج از کنترل طالبان، در دره‌ها، مناطق ناامن و درگیر جنگ داخلی، مناطق کوهستانی و صعب‌العبور که رسیدن به آن‌ها جز سوار بر چارپایان ممکن نیست، مناطق تحت نفوذ قبایل و طوایف ادامه دارد. نزدیک مرز پاکستان (تحت نفوذ قبایل) کابل، ننگرهار (در ارتفاعات کوهستانی و دورافتاده) اروزگان، هیرمند (در ارتفاعات کوهستانی) غور، کنار (در مناطق ناامن و درگیر جنگ داخلی و تحت نفوذ شبه‌نظامیان) جریب‌های وسیع کشت خشخاش مشاهده شده است.»

محمدرضا فروغی؛ کارشناس ارشد تحلیل تجارت موادمخدر، هر گونه خوش‌بینی نسبت به توقف کشت خشخاش در افغانستان و تولید موادمخدر در این کشور را رد می‌کند. بهانه این گفتگو، التهاب بازار خرده‌فروشی هرویین افغانی در اروپا، گرانی سه‌برابری قیمت هرویین افغانی در این بازار دوردست بعد از اولین مصاحبه رسمی ذبیح‌الله مجاهد؛ سخنگوی طالبان و اعلام قصد جدی امارت اسلامی برای توقف تجارت موادمخدر بود. استدلال فروغی برای بی‌معنا بودن این اعلام این است که طالبان، مهره بسیار کوچکی در نرد خشخاش است. پیام خلاصه این گفتگو این است که «طالبان در تجارت موادمخدر افغانستان، یک نگهبان است. یک نگهبان هیچ‌کاره.»

۲۱ سال قبل، زمانی که طالبان در افغانستان مستقر بود، ملا عمر دستور به کاهش کشت خشخاش در افغانستان داد و به فاصله یک سال، این دستور اجرا شد. آمار‌های رسمی از سطح زیر کشت خشخاش در سال ۲۰۰۱ تایید می‌کند که در تمام ولایات؛ حتی ولایاتی مثل هلمند و ننگرهار با مزارع خشخاش بالای ۱۰ هزار هکتار، کشت متوقف شد. ضمن به خاطرسپاری آنچه طی ۲۱ سال گذشته در افغانستان اتفاق افتاده، چند هفته قبل، سخنگوی طالبان، باز هم از ممنوعیت عنقریب تجارت موادمخدر در افغانستان خبر داد.

سال ۲۰۰۰، کمتر از ۸۰ هزار هکتار زمین زیر کشت خشخاش بود، سال ۲۰۲۰، ۲۲۴ هزار هکتار. ولی این‌بار، در فاصله ۱۵ آگوست (فرار اشرف غنی از افغانستان) تا امروز، طالبان هیچ اقدامی برای اجرای این شعار انجام نداده. سوال این است که کاهش کشت سال ۲۰۰۱، در آن شرایط نامساعد اقتصادی و در حالی که سایه حمله امریکا در آسمان افغانستان بود، چطور امکان‌پذیر شد و حالا و صرفنظر از میزان پایبندی طالبان به ماهیت این شعار، با وجود تغییر همه شرایط و بخصوص، تنوع گروه‌های تروریستی همکار با طالبان و قدرتمندی نارکوتروریسم در افغانستان، آیا می‌توان انتظار داشت که طالبان، بازهم قادر به تحقق این وعده باشد؟

برای تحلیل علت و چگونگی کاهش کشت خشخاش در سال ۲۰۰۱، باید به چند نکته مهم مرتبط با مساله تولید موادمخدر در افغانستان توجه کنیم. نخست آنکه تحلیل کاهش کشت خشخاش در سال ۲۰۰۱، باید از منظر جامعه‌شناختی مورد بررسی قرار گیرد، چون تجارت موادمخدر، یک پدیده اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است و کشت خشخاش و تولید موادمخدر در افغانستان، یک واقعیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است.

حتی می‌توان گفت یک هنجار نیمه‌آشکار یا نسبتا آشکار برای جامعه افغانستان است؛ برای نخبگان، رجال سیاسی و تمام اقشار جامعه افغانستان. این واقعیت، کارکرد هم دارد؛ کارکرد اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی. همین کارکرد‌ها باعث شده بازیگرانی که در این عرصه مداخله می‌کنند هم، جنس‌شان از جنس این کارکرد‌ها باشد.

به این معنا که دولت مرکزی (به عنوان حاکمیت ائتلاف غرب که حداقل ۲۰ سال در افغانستان حاکم بوده) طالبان (که همان مجاهدان و جنگ‌سالاران سنتی هستند) تجار، مالکان بزرگ زمین‌های کشت خشخاش، شبکه‌های قاچاق، سرویس‌های جاسوسی همکار با همسایگانی همچون پاکستان یا ائتلاف غرب، تمام این گروه‌ها از کشت خشخاش و تولید موادمخدر افغانستان بهره‌برداری کردند و می‌کنند.

موادمخدر افغانستان، برای تمام این بازیگران، حائز اهمیت است و طی ۵۰ سال اخیر و بخصوص، طی ۲۰ سالی که گذشت، ثابت شد که این بازیگران، هم از تولید موادمخدر افغانستان به عنوان یک ابزار استفاده می‌کنند، هم در روند تولید مداخله دارند. توجه کنید که طالبان در فاصله سال‌های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۰ چنین شعاری نداد با وجود آنکه ۸۰ الی ۹۰ درصد افغانستان را تصرف کرد. حتی در اخبار نیمه‌رسمی گفته می‌شد که ملا عمر، فتوا داده که برای مبارزه با غرب و دولت‌های استعماری یک سلاح وجود دارد و آن هم هرویین است و صادرات هرویین به غرب را مباح بلکه واجب دانسته بود.

سال ۱۹۹۶ در افغانستان حدود ۱۲۴۸ تن تریاک تولید شد و این میزان تولید در یک روند صعودی و تا سال ۱۹۹۹ به ۴۵۶۵ تن رسید، اما سال ۲۰۰۰، سطح تولید تا ۳۰۰۰ تن کاهش یافت. چرا؟ به دلیل نوع برخورد سیاسی و تهاجمی طالبان نسبت به حاکمیت و مراودات بین‌المللی؛ به این معنا که بعد از ۳ سال، این گروه به این تجربه رسید که باید برخی موازین سیاسی یا اجتماعی را تعدیل کند.

به همین دلیل، سال ۲۰۰۰ رهبران طالبان از قول ملاعمر نقل کردند که «اگر بخواهیم، می‌توانیم جلوی تولید موادمخدر در افغانستان و صادرات به اروپا را بگیریم.» یک سال پس از این اعلام و در سال ۲۰۰۱، تولید تریاک در افغانستان به ۱۸۵ تن کاهش یافت و طالبان به دنبال همان تغییر موضع، کشاورزان، سلف‌خرها، تجار و باقی اعضای این چرخه را وادار به کاهش کشت و تولید و تجارت موادمخدر کرد، اما از سال ۲۰۰۱ و بعد از حمله امریکا به افغانستان، صعود دوباره تجارت موادمخدر رقم خورد. بنابراین، باید به تفاوت ۲۰ ساله جامعه افغانستان؛ جامعه سال ۲۰۰۱ و ۲۰۲۱ هم توجه کنیم.

سال ۲۰۰۱، سطح آگاهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم افغانستان، نیاز این مردم و سطح پذیرش واقعیت‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی‌شان تحت‌تاثیر عوامل مختلف بود و طالبان در آن زمان، از همان داشته‌های خودش و عمدتا ناظر بر قدرت نظامی و خشونت بی‌حد و حصر، استفاده کرد و توانست ذهن و آگاهی مردم را به این سمت پیش ببرد که مواجهه با حاکمیت طالبان و هرگونه سرپیچی، مجازات سنگین غیر قابل‌گریز به دنبال خواهد داشت.

آن مردم هم از نظر سیاسی چندان آگاه نبودند و قابلیت مقاومت و مقابله با حاکمیت طالبان را نداشتند و به همین سبب، صددرصد تبعیت کردند. در سال ۲۰۰۱، حدود ۹۷ درصد کشاورزان، تجار و باقی بازیگران عرصه تولید موادمخدر در افغانستان، پذیرفتند که سطح زیر کشت خشخاش کاهش یابد. خشونت بی‌حد حکومت طالبانی و شیوه مقابله با مردم در آن زمان در جامعه بسته افغانستان، زمینه و قابلیت پذیرش این دستور را ایجاد کرد و بنابراین، در سال ۲۰۰۱، طالبان در سرکوب کشت خشخاش موفق شد.

امروز، اما چنین موفقیتی به دست نمی‌آید. چرا؟ طی هفته‌های گذشته، شاهد تظاهرات زنان معترض افغانستان در خیابان‌های کابل بودیم. امروز، بازیگران مختلف در افغانستان، از حکومت فراگیر و از قانونمداری حرف می‌زنند. طالبان، امروز چاره‌ای جز تغییر مواضع و رفتارهایش ندارد، چون سطح آگاهی اجتماعی و سیاسی مردم افغانستان و رویکرد کشور‌ها و جامعه بین‌المللی را متفاوت با ۲۰۰۱ می‌بیند. البته انتظار تغییر سیاست‌ها و برنامه‌های طالبان در آینده نزدیک، اجتناب‌ناپذیر است.

امروز و با گذشت دو ماه از تصرف کابل و طرح برخی قول‌ها از سوی طالبان، شاهد هستیم که به تدریج، به جمع‌بندی‌های جدیدی از حکمرانی می‌رسند و مواضع و برنامه‌های خود را یکی پس از دیگری تغییر می‌دهند. علت این تغییر رویکرد چیست؟ این تغییرات ناشی از شرایط امروز کشور است.

وضعیت بهداشت و درمان در افغانستان، بسیار ناکارآمد و در آستانه فروپاشی است، بروز قحطی و بحران غذایی در افغانستان، قابل پیش‌بینی است، بخش قابل توجهی از منابع مالی دولت اشرف غنی برای اداره کشور، از طریق کمک‌های بین‌المللی تامین می‌شد که حالا همه آن‌ها قطع شده، با وجود منابع زیرزمینی غنی و معادن ارزشمند در افغانستان، توان و امکان فنی مهندسی و تجهیزاتی برای استخراج آن‌ها و بدون کمک کشور‌های خارجی وجود ندارد، ذخایر ارزی و پولی افغانستان در بانک‌های خارجی بلوکه شده و کشور در نوعی از محاصره اقتصادی گرفتار شده، ساختار بروکراسی و اداری کشور به واسطه نداشتن تخصص نیرو‌های طالبان، دچار رکود کامل و اداره داخلی کشور، مختل شده است.

در خوش‌بینانه‌ترین وضعیت، کارشناسان معتقدند طالبان سالانه حداکثر به ۵۰۰ الی ۷۰۰ میلیون دلار از منابع داخلی دسترسی خواهند داشت درحالی‌که دولت اشرف غنی، برای امور روزمره و داخلی کشور، سالانه ۱۱ میلیارد دلار بودجه صرف می‌کرده است، طالبان، ظرف یک هفته گذشته، تمام کارکنان و مدیران دولتی اخراج‌شده را، دوباره به کار فراخواند در‌حالی‌که تا چندی قبل، مصر بر پاکسازی اداری بود و چه بسا نیرو‌های نظامی هم در آینده نزدیک، دوباره دعوت به کار شوند.

واقعیت این است که طالبان از اداره کشور ناتوان خواهد بود و بنابراین، سیاست «کشور عاری از کشت خشخاش» نیز به واسطه وجوه و تاثیرات عمیقی که دارد، چندان دوام نخواهد داشت. در واقع، در سال ۲۰۰۱، نگرش و پذیرش مردم افغانستان، موفقیت طالبان در حصول کاهش کشت خشخاش را رقم زد، اما نگرش امروز این مردم، طالبان را به خواسته‌هایش نمی‌رساند.

تولید موادمخدر در افغانستان، صرفا وابسته حاکمیت حکومت مرکزی نیست بلکه مولفه‌های دیگر هم تاثیرگذار است؛ مولفه‌هایی که اتفاقا به دلیل همخوانی با بنیان طالبان بسیار جدی‌تر می‌شود؛ بیش از ۹۵ درصد مزارع خشخاش در افغانستان، در مناطق تحت حاکمیت پشتون‌هاست. پشتون‌ها چه کسانی هستند؟ خود طالبان.

پس پیوند قومیتی اجتناب‌ناپذیر بین تولید تریاک و پشتونستان و طالبان وجود دارد. علاوه بر این، مزارع بزرگ خشخاش، در مناطق تحت سیطره جنگجویان قومیتی طالبان است؛ در ولایاتی همچون هلمند، قندهار، ننگرهار. طالبان نمی‌تواند اهمیت جغرافیای افغانستان و قومیت صاحب نفوذ در این کشور را نادیده بگیرد علاوه بر آنکه از سال‌ها قبل، بخش قابل توجهی از اقتصاد افغانستان؛ اقتصادی که سفره اصلی کشاورزان را شکل می‌دهد، وابسته به کشت خشخاش است.

یعنی با چنین مولفه‌هایی، حتی اگر امارت اسلامی هم بخواهد تصمیم به کاهش تولید موادمخدر بگیرد، طوایف و قبایل و ذینفعان تجارت تریاک که از زیرشاخه‌های طالبان هستند، چنین اجازه‌ای نخواهند داد؟

صددرصد مخالفت می‌کنند. علاوه بر قبایل و طوایف، تولید موادمخدر در افغانستان، از یک پشتوانه مردمی برخوردار است، چون سفره کشاورزان فقیر، وابسته به کشت خشخاش و تولید موادمخدر است.

۵ سال قبل اعلام شد که حدود ۳۰۰ هزار خانواده کشاورز، از کشت خشخاش ارتزاق می‌کنند.

لایه‌های دیگری هم از این تجارت نفع می‌برند؛ عناصر واسط در نگهداری، پردازش تریاک، بسته‌بندی، حمل و. تولید موادمخدر، یک چرخه اقتصادی با عناصر به هم پیوسته و متشکل از چند لایه غیر قابل انکار است. بخش قابل توجهی از جنگجویان افغانستان، مشغول به حمل موادمخدر هم هستند.

تولید موادمخدر در افغانستان، یک صنعت گره‌خورده با کشاورزی است. پیوستگی این چرخه را نمی‌توان نادیده گرفت. متوقف کردن تولید موادمخدر، به خصوص در شرایط فعلی، صرفا با یک سیاست‌گذاری امکان‌پذیر نیست. طالبان در دوره اول حضور خود، وحشت و ترسی در جامعه افغانستان ایجاد کرد که امروز در ایجاد این حجم وحشت موفق نبوده است.

با وجود آنکه دولت مرکزی سقوط کرد و ارتش هم در مقابل اشغال کشور توسط طالبان، مقاومتی نداشت، اما امروز شاهد هستیم که زنان و مردان در قبال سیاست‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی طالبان، دست به مخالفت‌های مدنی می‌زنند. بنابراین، در اقشار پایین‌دست افغانستان، خبری از ترس و وحشت آن سال‌ها نیست. اقشار بالادست و صاحبان قدرت؛ روسای طوایف، تجار منطقه‌ای تریاک و صاحبان مزارع بزرگ خشخاش و سلف‌خر‌های عمده هم امروز، عناصر موثر در این تجارت به شمار می‌آیند.

که حتی قدرتی بیشتر از طالبان دارند؟

می‌توان این‌طور قلمداد کرد. به اعتقاد من، امروز نه فقط در مورد تولید و تجارت موادمخدر، حتی در مورد مسائل اجتماعی و مدنی و نحوه حکمرانی و ترکیب جمعیتی، شعار‌های طالبان بسیار متفاوت با ۲۰ سال قبل است.

طالبان این‌بار با این شعار‌های متفاوت می‌خواهد وجهه بین‌المللی و اجتماعی خودش را تقویت کند تا یک دوره گذرا را طی کرده و استقرار و حاکمیت خود و در واقع، به رسمیت شناخته شدن خود توسط کشور‌های همسایه، منطقه و جامعه بین‌المللی را به سطح قابل قبولی برساند. اما بعد از این دوره گذرا چه اتفاقی خواهد افتاد؟ تفکرات طالبان نشات‌گرفته از گرایش مذهبی افراطی فرقه «دیوبندی» است.

این فرقه، در تمام اصول خود قائل به نگرش انحصاری و تک‌بعدی و خودداری از پذیرش هر نظر غیر است. همین امروز، رهبران و فرماندهان طالبان، واکنش‌های متفاوتی در قبال مسائل مطرح‌شده داشته‌اند؛ بعضی از فرماندهان در واکنش به درخواست کشور‌های همسایه برای تشکیل حکومت فراگیر، مخالفت جدی داشتند و حتی بر علیه عمران خان که متحد اصلی آن‌ها بود، تظاهرات کرده و پرچم پاکستان را از کامیون‌های عبوری پاکستان کندند.

این رفتار‌ها و واکنش‌ها، نشان‌دهنده بنیان فکری و روش برخی از فرماندهان طالبان است. بنابراین، اگر طالبان، شعار توقف تجارت موادمخدر می‌دهد، شاید برای یک یا دو سال این شعار اجرا شود تا طالبان به مقبولیت و مشروعیت جهانی و منطقه‌ای با همان مولفه‌های مد نظر خود برسد، چون یکی از ابزار‌های دستیابی به این مقبولیت، کاهش کشت خشخاش در افغانستان است اگرچه که تاکید دارم کاهش کشت خشخاش، در کوتاه‌مدت، بر بازار توزیع و عرضه تاثیر ملموسی نخواهد داشت.

به دلیل حجم فعلی ذخایر تریاک در انبار‌های افغانستان که نزدیک به ۱۰ هزار تن است؟

انبار‌های افغانستان همیشه انباشته از تریاک است. اعدادی که نهاد‌های بین‌المللی (و از جمله دفتر مقابله با موادمخدر و جرم سازمان ملل) و دولت افغانستان (و از جمله وزارت داخله) از میزان تولید تریاک اعلام می‌کنند، ۵۰ الی ۶۰ درصد آمار واقعی است، چون در مقوله تولید، ما با تریاک بالقوه و تریاک بالفعل سر و کار داریم.

تریاک بالقوه، حجم خشخاش در مزارع است و تریاک بالفعل، موجودی انبار و بازار عرضه است. بنابراین، اگر طالبان برای دو سال هم دستور به ممنوعیت یا کاهش کشت خشخاش بدهد، بازار موادمخدر چندان تحت‌تاثیر قرار نمی‌گیرد جز اینکه قیمت مواد گران خواهد شد. درحالی‌که همین وقفه موقت، برای طالبان، مقبولیت و مشروعیت منطقه‌ای و بین‌المللی به دنبال خواهد داشت.

برداشت من از توضیحات شما این است که امروز، طالبان، اگر بخواهد هم، به دلیل مولفه‌های متاثر از شرایط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی افغانستان نمی‌تواند ممنوعیت و توقف کشت و تولید و قاچاق موادمخدر را در افغانستان عملیاتی کند. علاوه بر مولفه‌هایی که اشاره کردید، شرایط امروز منطقه، با شرایط دهه ۱۹۹۰ متفاوت نیست؟ در دهه ۱۹۹۰ تنوع گروه‌های تروریستی که با طالبان سر یک سفره می‌نشستند، تا این حد نبود.

سال قبل در گزارشی دیدم که حداقل ۲۰ گروه تروریستی با گرایش‌های مختلف، در مناطق شمال و غرب کشور و نزدیک به مرز مشترک با ایران، با طالبان همکاری می‌کنند؛ گروه‌های تروریستی‌ای که به دلیل تامین امنیت حمل و قاچاق محموله‌های موادمخدر تولید شده در افغانستان، از درآمد نهایی سهم دارند. این گروه‌ها هم اجازه نخواهند داد که طالبان با اجرای چنین شعاری درباره کاهش یا ممنوعیت کشت خشخاش و تجارت موادمخدر، درآمد آن‌ها را قطع کند.

این حرف درست است، اما بیشتر از اینکه در شمال یا غرب افغانستان در جست‌وجوی گروه‌های تروریستی همکار با طالبان باشیم، باید در جنوب و جنوب شرق افغانستان ردپای این گروه‌ها را دنبال کنیم؛ در مناطق هم‌مرز با پاکستان. در این مناطق، جدی‌ترین و موثرترین عناصر تروریستی فعال هستند؛ تروریست‌هایی که با طالبان پیوند زمینه‌ای و ریشه‌ای دارند؛ در مناطقی مثل وزیرستان شمالی و اغلب هم پشتون هستند.

بخش قابل توجهی از ساکنان ایالت بلوچستان پاکستان هم، اگرچه که بلوچ هستند ولی به دلیل پیوند بسیار جدی با پشتون‌ها، همکاری‌های موثری با طالبان دارند. بیش از یک‌سوم هرویین افغانستان، در نوار مرزی جنوب و جنوب شرق، بین مرز پاکستان و افغانستان تولید می‌شود. ترانزیت همین حجم از تولیدات هرویین در جنوب و جنوب شرق افغانستان، از گذرگاه‌های امن تحت سلطه و حمایت پشتون‌ها، شبه‌نظامیان یا طالبان پاکستان عبور می‌کند.

بنابراین، اقتصاد و تجارت این منطقه وابسته به این جریان‌های قومی و تروریستی همکار با طالبان است. این وابستگی، سابقه ۳۵ ساله دارد. تا ۳۰ سال قبل، مزارع کشت خشخاش و شاهدانه در پاکستان، وسعت قابل توجهی داشت و بخش زیادی از درآمد مرزنشینان، از کشت داخلی شاهدانه و خشخاش و تولید موادمخدر تامین می‌شد ولی از ۳۰ سال قبل به این سو که دامنه کشت خشخاش و شاهدانه در پاکستان کاهش یافت، شاهد افزایش وابستگی مستقیم این نواحی به تجارت قاچاقچیان موادمخدر و تراست‌های منطقه‌ای پاکستانی‌ها با افغان‌ها و انشعابات در قومیت پشتون هستیم، چون در این مناطق، بلوچ‌ها و پشتون‌ها حاکم هستند.

در سوی مقابل؛ در نوار شمالی افغانستان، مجموع استعداد کشت خشخاش، حداکثر ۱۵ درصد است. حتی در ولایاتی همچون نیمروز و هرات هم استعداد کشت، چندان بالا نیست. بیش از ۷۵ درصد کشت خشخاش در افغانستان، در ولایات هلمند، قندهار، ننگرهار و زابل است. پیوند دیرینه این مناطق مرزی با پاکستان، گروه‌های تروریستی و در واقع، طالبان پاکستانی را برای اعمال قدرت بر طالبان افغانی و جبر ادامه تجارت موادمخدر مصمم می‌کند، چون یکی از دلایل تداوم این پیوند مرزی، تامین مالی گروه‌های تروریستی قومیتی از طریق تجارت موادمخدر افغانستان است.

طی چند سال گذشته، شاخه فعال داعش در افغانستان هم با برخی نیرو‌های طالبان در برخی ولایات افغانستان، همکاری‌هایی داشته و حتی مناطقی از کشور را بین خودشان تقسیم کرده بودند. با توجه به اینکه داعش، سلاح‌های سنگین در اختیار دارد و می‌تواند تامین‌کننده امنیت محموله‌های قاچاق به اروپا باشد، اجازه خواهد داد که طالبان، درآمدزایی تجارت موادمخدر را با توقف ولو کوتاه‌مدت کشت و تولید به حداقل برساند؟

من در زمان کنونی، توان نظامی شاخه خراسان داعش و حتی تعداد نیرو‌های این انشعاب در افغانستان را تا این حد پرقدرت نمی‌بینم که بتواند بر طالبان فائق آمده یا حتی در برخی ولایات قدرت را در دست بگیرد. رفتار‌های امروز داعش در افغانستان، رفتار‌های ایضایی و عملیات ایضایی است مثل بمب‌گذاری‌ها و عملیات انتحاری با این هدف که با نمایش نظامی، نیرویی گسیل کند و منطقه‌ای را تحت سیطره بگیرد. مشابه آنچه احمد مسعود در پنجشیر انجام داد.

بنابراین، شاخه فعال داعش در افغانستان، فعلا، توانی برای اعمال قدرت بر طالبان از بابت توسعه تجارت موادمخدر ندارد علاوه بر اینکه به باور سیاسیون، داعش فعال در افغانستان، لکه بازمانده از داعش سوریه و عراق است که به افغانستان مهاجرت کرده و شاید هزینه‌هایش توسط سرویس‌های جاسوسی امریکا و انگلیس و بعضی کشور‌های عربی و حاشیه خلیج فارس تامین می‌شود. بنابراین، این شاخه داعش، چندان وابسته به درآمد تجارت موادمخدر افغانستان نیست برخلاف طالبان که ممکن است سرنوشتی گره‌خورده با درآمد تجارت موادمخدر داشته باشد.

بخش عمده‌ای از هرویین عرضه‌شده در بازار اروپا، هرویین افغانی است، چون طی سال‌های گذشته، به دنبال کاهش تولید تریاک در آسیای جنوب شرقی، توان تولید هرویین در این منطقه هم تنزل داشته و هرویین تولیدشده در نوار شمالی امریکای جنوبی هم بازار امریکا را تغذیه می‌کند. بنابراین، بازار اروپا وابسته به هرویین افغانستان است. البته طی ۱۵ سال گذشته، تعداد آشپزخانه‌های شیشه هم در افغانستان افزایش داشته و به نظر، تولید مت‌آمفتامین هم با جدیت دنبال می‌شود. تصمیم طالبان به توقف ولو کوتاه‌مدت تولید و قاچاق هرویین در افغانستان، چه واکنشی در کارتل‌ها و شبکه‌های منتفع از قاچاق هرویین افغانستان به اروپا ایجاد خواهد کرد؟

قطعا واکنش منفی نشان می‌دهند. برآورد‌ها می‌گوید که طالبان، حدود ۸۰ هزار نفر نیروی سازمان‌دهی‌شده دارد که بخش قابل توجهی از این نیروها، با وجود آنکه زیر پرچم گسترده طالبان هستند، اما در واقع، تحت سلطه گروه‌های خودخوانده؛ تجمیعی از جمعیت طالبان و پشتون‌های همین ولایات قرار دارند.

پراکندگی جغرافیایی کارگاه‌های تولید هرویین در افغانستان نشان می‌دهد که اغلب کارگاه‌ها در همان ولایاتی است که بیشترین سطح مزارع خشخاش را دارند؛ هلمند، قندهار، ننگرهار، لغمان، نورستان، کپتیا. در همین ولایات هم، جمعیت غالب، پشتون‌ها هستند که به کار تولید هرویین مشغولند.

هنوز هم اصلی‌ترین مسیر‌های ترانزیت هرویین تولیدشده در جنوب و جنوب غرب افغانستان، همان مسیر‌های به سمت پاکستان و ایران است اگرچه مسیر سومی هم از دو دهه قبل ایجاد شده که به سمت آسیای میانه می‌رود، اما سهم عمده ترانزیت، همچنان از گذرگاه‌های ایران و پاکستان عبور می‌کند؛ مسیر ترانزیت از پاکستان، هرویین تولیدی افغانستان را از مرز‌های آبی پاکستان به آفریقا می‌رساند تا از این قاره به اروپا برسد. مسیر ترانزیت معروف «بالکان» هم از ایران می‌گذرد تا از طریق ترکیه به اروپا برسد.

تمام گروه‌های فعال در این مسیرها، بر درآمد قاچاق هرویین افغانستان حساب باز کرده‌اند. حتی پیش‌تر از آن، تمام اعضای شبکه‌های پاکستانی یا افغانستانی که قاچاقچیان عمده و کارتل‌های بومی به شمار می‌آیند، علاوه بر تامین مالی نظامیان طالبان، با پرداخت حق‌السهم سالانه زیر تابلوی زکات، حامیان مالی مدارس علوم دینی و در واقع، مراکز معنوی هدایت‌کننده طالبان هم هستند. این پیوند‌های اعتقادی، قومیتی، جغرافیایی و مذهبی بین طالبان و قاچاقچیان افغانستان و پاکستان، همچون حلقه‌های زنجیر، به یکدیگر متصل و بر یکدیگر، اثرگذار است. طالبان، نمی‌تواند تاثیر و قدرت این مولفه‌ها را نادیده بگیرد.

فکر می‌کنید که اتاق فکر تجارت جهانی موادمخدر و جرایم سازمان‌یافته و اعضای این اتاق؛ صاحبان قدرت در عرصه سیاست و اقتصاد جهان، چه نقشه‌ای برای آینده قاچاق موادمخدر افغانستان دارد؟ آیا امارت اسلامی اختیار تصمیم‌گیری مستقل در عرصه توقف یا توسعه تجارت موادمخدر ضمن توجه به منافع هم‌پیمانانش را دارد؟

من بین جریان‌های سازمان‌یافته تجارت موادمخدر، هیچ اتاق فکر مشترکی نمی‌بینم. بازار موادمخدر، یک بازار رقابتی است؛ چه در افغانستان، چه در سایر کشور‌های دنیا. قائل به این هم نیستم که بازار موادمخدر، مجری و عرصه اجرای تصمیمات صاحبان اصلی شبکه‌های بزرگ باشد.

قدرت، پشتوانه بازار عرضه و تقاضاست و در راستای همین حمایت، مناسبات تصمیم‌گیری و اجرا شکل می‌گیرد. منافع حامیان بازار عرضه و تقاضای موادمخدر افغانستان، اجازه نمی‌دهد طالبان، تصمیم مستقل برای توقف تغذیه بازار بگیرد.

تجار بزرگ عرصه تجارت موادمخدر افغانستان که ملیت‌های مختلف دارند؛ افغان، پاکستانی، روس، اقوامی در غرب آسیا و بخشی از جنوب منطقه آسیای میانه مثل ازبکستان و تاجیکستان، برای حیات اقتصادی این عرصه جهانی تصمیم‌سازی می‌کنند، اما پیش از آن؛ آنچه در میدان افغانستان اتفاق می‌افتد؛ حجم کشت، فعالیت کارگاه‌های تولید هرویین، میزان تولید تریاک، وابسته به تصمیمات داخلی و منطقه‌ای افغانستان است و تاجر بزرگ هرویین هم برای حفظ مشتریان و تداوم درآمدزایی، خود را به پیروی از این تصمیم‌ها متعهد می‌داند و بنابراین، نیروی مسلح به کار می‌گیرد، پول خرج می‌کند، کشتکاران خشخاش را تحت حمایت‌های مالی قرار می‌دهد، جریانات قومی یا منطقه‌ای ایجاد می‌کند و بسیاری از این اتفاقات هم در کشور بی‌ثباتی مثل افغانستان، به سهولت امکان‌پذیر است.

برای آینده بازار عرضه و تقاضا و ترافیک مسیر ترانزیت ایران، دو تصویر فرضی پیش رو داریم؛ فرض اول: اگر طالبان، با هدف ایجاد مقبولیت در جامعه جهانی، تجارت تریاک و هرویین را متوقف کند، فرض دوم: اگر جامعه جهانی از پذیرش طالبان خودداری کند و طالبان با هدف انتقام‌جویی از جامعه جهانی یا حتی با هدف احیای اقتصاد افغانستان، وسعت تولید و قاچاق تریاک و هرویین را افزایش دهد. در هر دو صورت، بازار عرضه و تقاضا و ترافیک مسیر ترانزیت ایران دچار چه تغییراتی خواهد شد؟

به اعتقاد من، طالبان در دوره جدید حکمرانی بر افغانستان، شیوه نمایش یک چهره موجه از خود برای منطقه و جامعه بین‌المللی در پیش گرفته و این نمایش را استمرار می‌دهد مگر آنکه با شکست جدی در عرصه دیپلماسی و پذیرش منطقه‌ای مواجه شود. در فرض اول، در صورتی که طالبان، شعار خود را عملیاتی کرده و حتی به مدت یک یا دو سال، کشت خشخاش را کاهش دهد، حتما به دنبال کاهش تولید تریاک، افزایش قیمت مخدر‌های بر پایه تریاک و تغییر الگوی مصرف در بازار‌های هدف و از جمله ایران که یکی از بازار‌های هدف نزدیک افغانستان است اتفاق می‌افتد.

فقط مخدر‌های برپایه تریاک با وجود آنکه افغانستان از دهه گذشته در تولید مت‌آمفتامین هم فعال شده؟

امروز، دنیا افغانستان را مساوی با تولید تریاک می‌داند و گروه‌ها و کارتل‌ها، افغانستان را در ردیف تولید‌کنندگان مت‌آمفتامین به حساب نمی‌آورند، چون افغانستان قابلیت افزایش تولید مت‌آمفتامین را ندارد اگرچه که امکان دارد به دنبال سیاست‌های طالبان و کاهش تولید تریاک، دامنه تولید مت‌آمفتامین در افغانستان افزایش یابد، چون طالبان، تولید مت‌آمفتامین را متوجه خودشان نمی‌داند و نسبت به افزایش یا کاهش آن هم موضع جدی ندارد، چون دنیا هم نسبت به تولید مت‌آمفتامین در افغانستان موضع جدی ندارد.

بنابراین، در صورت کاهش تولید تریاک و به دنبال آن، کاهش تولید مرفین و هرویین، در ایران و منطقه، شاهد گرانی قیمت مخدر‌های برپایه تریاک خواهیم بود و در چنین شرایطی، مصرف‌کننده داخلی که قدرت خرید تریاک و هرویین بسیار گران‌تر را ندارد، به سمت مصرف شیشه می‌رود.

اگر در این شرایط، تولید شیشه در افغانستان افزایش یابد، قیمت شیشه در ایران هم ارزان می‌شود و بنابراین، ارزانی قیمت شیشه در رقابت با گرانی قیمت هرویین، قابلیت رجوع تعدادی از مصرف‌کنندگان به مت‌آمفتامین را افزایش می‌دهد. به دنبال کاهش تولید مخدر‌ها در افغانستان، در حوزه ترانزیت هم شرایط متفاوتی ایجاد خواهد شد.

با توجه به اینکه مبدا مسیر بالکان، از ایران است که سپس به سمت ترکیه و اروپا ادامه می‌یابد، به دنبال کاهش دسترسی بازار داخلی ایران به هرویین و تریاک به دلیل گرانی قیمت و تغییر الگوی مصرف به سمت مت‌آمفتامین، خاستگاه ترانزیت مخدر‌های افغانستان افزایش می‌یابد و در این‌صورت، مقدار زیادی از هرویین قاچاق، به جای ریزش در بازار ایران در مسیر ترانزیت به سمت اروپا حمل می‌شود، چون سودآوری بیشتر و به‌صرفه‌تر برای شبکه قاچاق دارد.

چند برابر قیمتی که در بازار خرده‌فروشی ایران، به ریال عرضه می‌شد، در بازار عمده‌فروشی اروپا به یورو فروخته می‌شود.

دقیقا و این شرایط هم، کاهش عرضه هرویین در ایران و تغییر الگوی مصرف را تشدید می‌کند. امیدوارم به دنبال این تغییرات، الگوی مصرف در ایران به سمت مواد کم‌خطرتر مثل حشیش یا گل برود، چون گل از مت‌آمفتامین سبک‌تر است هر چند نسبت به حشیش سنگین‌تر است.

این شرایط حتی می‌تواند تولید برخی مواد مثل گل و حتی خرده‌فروشی حشیش را در ایران افزایش دهد، چون قدرت خرید مصرف‌کننده ایرانی برای هرویین کاهش یافته است. اما نتایج حاصل از اجرای فرض دوم و افزایش تولید موادمخدر در افغانستان، ایران را با تهدیدات جدی‌تری مواجه می‌کند؛ علاوه بر اینکه قیمت موادمخدر در ایران ارزانتر می‌شود، حجم مصرف هم گسترش می‌یابد، اما مهم‌تر از این، بازگشت همان شرایط پرخطر دوره اول حکمرانی طالبان برای ماست؛ تهدیدات ضدامنیتی ناشی از حمل مواد به داخل ایران.

در دوره اول حکمرانی طالبان در افغانستان، قاچاقچیان، با اعمال زور و تهدید، از ولایات هم‌مرز با ایران؛ هرات و نیمروز و فراه، مواد به داخل کشور وارد می‌کردند و به کشاورزان ایرانی می‌دادند و از ایشان تعهد می‌گرفتند که پول محموله‌های فروخته‌شده، به قاچاقچیان بازگردانده شود. در آن سال‌ها؛ در فاصله سال‌های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۰، برخی قاچاقچیان برای بازپس‌گیری مطالبات‌شان، حتی تا عمق ۱۰۰ کیلومتری داخل خاک ایران می‌آمدند و برای تسویه این ارقام، دست به گروگان‌گیری و آدم کشی می‌زدند.

البته امروز وضعیت مناطق مرزی ما بسیار متفاوت با آن دهه است، اما حالا، احتمال گسترش تهدید‌های امنیتی و ایجاد ناامنی به واسطه توسعه نارکوتروریسم، بسیار بیشتر است و تکرار همان رفتارها؛ تحویل اجباری مواد به مرزنشینان و اقدامات تهدید‌آمیز برای وصول مطالبات، دور از انتظار نیست، چون طالبان جسارت چنین رفتار‌هایی را هم دارد.

نقشه‌ای که سال ۲۰۰۱ و بعد از بازدید و گزارش تیم UNODCP از مزارع خشخاش افغانستان منتشر شد، یک تفاوت عمده با نقشه امروز مناطق زیر کشت خشخاش این کشور دارد. در نقشه سال ۲۰۰۱، یک سال بعد از اجرای دستور ملاعمر درباره کاهش کشت خشخاش، تنها ولایت این کشور که بالای ۲ هزار هکتار زیر کشت خشخاش دارد، ولایت بدخشان در شمال شرقی کشور و در همسایگی با چین و تاجیکستان است. طبق این نقشه، ولایات هم‌مرز با ایران؛ هرات، فراه و نیمروز، هیچ‌کدام بالای ۱۰۰۰ هکتار کشت خشخاش ندارند و در مجموع، نیمه غربی، جنوب و جنوب شرق، شمال و مرکز کشور، عاری از کشت خشخاش است یا اینکه سطح زیر کشت در ولایات سمنگان، ننگرهار، کابل، کنار، بغلان و تخار به کمتر از هزار هکتار رسیده است.

مختصات نقشه ۲۰۰۱، نقطه مقابل نقشه امروز افغانستان است. امروز کمترین میزان کشت خشخاش را در شمال و شمال شرق می‌بینیم. طبق گزارش ۲۰۲۰ UNODC بیشترین کشت خشخاش و بیشترین آزمایشگاه‌های تولید هرویین در قندهار، فراه، نیمروز و هلمند مستقر شده است. در طول ۲۰ سال چه اتفاقی می‌افتد که شبکه تولید شامل کشت و فرآوری و تبدیل و بسته‌بندی و بارگیری، به غرب، جنوب و جنوب غرب و جنوب شرق و در مجاورت مرز پاکستان و ایران منتقل می‌شود؟

این تغییراتی که در نقشه سال ۲۰۰۱ افغانستان مشاهده کردید درست است؛ تمرکز جغرافیای کشت در ولایات شرق و شمال شرق و از جمله بدخشان و تغییر این پراکندگی در طول ۲۰ سال گذشته و گسترش به سمت غرب و جنوب غرب و ولایات هم‌مرز با ایران همچون هرات و نیمروز و فراه. پیش از سال ۲۰۰۱، جغرافیای سنتی کشت خشخاش در افغانستان به دلیل شرایط جوی، در تمرکز مزارع در استان‌های جنوبی، شرق و جنوب شرق و به میزان اندکی هم در شمال کشور تعریف می‌شد، اما بعد از سال ۲۰۰۱، توسعه کشت خشخاش در غرب و جنوب و سراسر افغانستان، محصول رفتار سیاسی دولت مرکزی و بخصوص، تساهل دولت مرکزی در مقابله با کشت خشخاش؛ چه در دوره ریاست‌جمهوری حامد کرزای و چه در دوره ریاست‌جمهوری اشرف غنی است علاوه بر آنکه نیرو‌های ائتلاف حاضر در افغانستان هم در این ۲۰ سال، به جای مقابله با کشت خشخاش و تولید موادمخدر در افغانستان، از این تجارت بهره‌برداری کردند.

درآمدزایی تجارت موادمخدر برای افغانستان و بهره‌برداران آن و تساهل دولت، توسعه کشت خشخاش را رقم زد. امروز، بستر کشت خشخاش در شرق و جنوب شرق افغانستان هم گسترده است؛ با وجود آنکه ولایات هلمند، قندهار، ننگرهار و سایر ولایات جنوب و جنوب غرب، بیشترین سطح زیر کشت خشخاش را دارند، در ولایات شرقی هم سطح زیر کشت افزایش یافته و نتیجه کلی این است که سال ۲۰۰۷، سطح زیر کشت خشخاش در کل افغانستان، ۱۲۷ الی ۱۳۰ هزار هکتار بوده درحالی‌که امروز از وسعتی معادل ۳۰۰ هزار هکتار زمین زیر کشت خشخاش در این کشور حرف می‌زنیم.

پس طی ۲۰ سال گذشته، نه تنها اتفاقی به نفع کاهش کشت خشخاش رخ نداده بلکه اتفاقا تساهل دولت مرکزی و ائتلاف غرب و همچنین، نیاز‌های اجتماعی، اقتصادی مردم و تمایل کشاورزان، توسعه در الگوی کشت خشخاش در غرب و جنوب غرب افغانستان را به دنبال داشته و آنچه امروز در نقشه کشت خشخاش افغانستان شاهدیم، افشای شعار‌های دروغ دولت امریکا و ائتلاف غرب در مورد افغانستان است. توسعه کشت خشخاش در افغانستان در ۲۰ سال گذشته، فقط متوجه طالبان نیست.

شاید طالبان مشوق تولید بوده، اما موثر در توسعه کشت خشخاش نبوده و نیست و بنابراین، در کاهش کشت هم موفق نخواهد بود، چون دلیل توسعه کشت، واقعیت کارکرد‌های موادمخدر و کشت خشخاش است. بنابراین، شیوه طالبانی سال ۲۰۰۱ در سال ۲۰۲۱ جواب نخواهد داد. امروز، انبار‌های افغانستان، انباشته از محصول تریاک سال گذشته و امسال است، از آخرین برداشت محصول مزارع خشخاش هم، کمتر از ۵ ماه گذشته و درحالی‌که سطح زیر کشت خشخاش در سال جاری، حدود ۳۱۰ هزار هکتار و متوسط برداشت تریاک از هر هکتار هم حدود ۲۸ الی ۳۲ کیلو برآورد شده، فقط در همین یک نوبت برداشت، حدود ۹۳۰۰ تن تریاک به دست آمده و اواخر بهمن تا نیمه اسفند هم، مساحت کشت سال آتی مشخص می‌شود. طالبان ممکن است بتواند مانع کشت خشخاش شود ولی قادر به مداخله در قاچاق و عرضه نیست.

ارسال نظرات