صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۰۲۶۲۱
نگاهی جامعه‌شناختی به طلاق ایرانیان ۳۰ تا ۳۹ سال
افرادی که در دهه‌ی چهارم زندگی خود هستند (۳۰ تا ۳۹ سالگی) تجریبات زیسته‌ی بیشتری نسبت به افراد بیست تا سی ساله دارند. انتظاراتشان نیز متفاوت است، هم از لحاظ جسمانی و هم عاطفی و روحی و اقتصادی. به عبارتی دیگر شاید "زندگیمان را با هم می‌سازیم" کمتر برای آن‌ها مصداق داشته باشد و بیشتر باید گفت "بقیه زندگیمان را با هم می‌سازیم" یعنی تا به حال دستاورد‌هایی فردی باید داشته باشیم، مانند داشتن یک شغل ثابت، پایان تحصیلات حداقل در مقطع کارشناسی، تمام شدن سربازی و جهت گیری‌های مشخص نسبت به اهداف، بلوغ جنسی-عاطفی، شخصیتی و رابطه‌ای و سایر موارد.
تاریخ انتشار: ۱۷:۵۷ - ۰۶ شهريور ۱۴۰۰

دکتر امیر محمدیان خراسانی؛ بنابر آمار منتشره مرکز آمار ایران، از ابتدای فرودین تا آذر سال ۱۳۹۹ همانند سال ۹۸، بیشترین ازدواج‌ها در سن ۲۰ تا ۲۹ سال و بیشترین طلاق‌ها در سن ۳۰ تا ۳۹ سال برای زنان و مردان در کشور به ثبت رسیده است.

با توجه به این که بیشترین طلاق‌ها از سن ۳۰ تا ۳۹ رخ داده است نکاتی را در این مورد می‌توان مورد بررسی قرار داد. کسانی که در این محدوده سنی قرار می‌گیرند یا در فاز اول زندگی مشترک هستند و یا در فاز دوم. یعنی یا تازه ازدواج کرده اند و یا چند سالی از زندگی مشترکشان می‌گذرد. از طرفی وقتی این آمار با این واقعیت ترکیب می‌شود که اکثر طلاق‌ها بین یک تا ۵ سال بعد از ازدواج رخ می‌دهد می‌توان گفت که اکثر آن‌ها در فاز اول ازدواج بوده اند.

ازدواج و زندگی مشترک در ایران واژه‌های مبهمی هستند. وقتی اعلام می‌شود که مثلا زوجی بعد از دو سال طلاق گرفتند معلوم نیست نقطه مبدا این دوسال دقیقا چیست. زمانی که به یکدیگر محرم شدند؟ زمانی که این محرمیت صورت عقد رسمی و شناسنامه‌ای به خود گرفت؟ یا از زمانی که زیر یک سقف زندگی مشترکشان را شروع کردند؟ (البته آن چه در آمار رسمی می‌آید از زمان ثبت عقد محضری ست).

چه بسیار کسانی که در همان دوران نامزدی طلاق می‌گیرند و نیز افرادی هستند که بعد از مدت کمی از عقد محضری درگیر فرآیند جدایی و طلاق شده اند و بعد از چند سال به صورت رسمی جدا شده اند. جدایی گزینی مکانی نیز محاسبه نمی‌شود، یعنی نوعی طلاق عاطفی که همراه با زندگی مکانی متفاوت زوجین است، اما به دلایل مختلف ثبت رسمی نشده است که خود این نیز نوعی طلاق است.

بنابر موارد گفته شده در بالا علاوه بر رجوع به آمار اولین پیشنهاد این است که در بررسی فرایند طلاق (و نیز ازدواج) تاریخچه‌ی آن مورد بررسی و پرسش قرار گیرد و تنها به فاصله زمانی بین عقد رسمی و طلاق رسمی اکتفا نشود. به این صورت بررسی جامعه شناختی دقیق تری از طلاق و سایر مشکلات خانواده انجام می‌شود (حتی در مورد زمان شروع ازدواج نیز این امر مصداق دارد، وقتی می‌شنویم دو نفر ازدواج کردند به این معنی نیست که زندگی مشترک را شروع کردند بلکه به همان معنای ثبت عقد رسمی ست).

این پیشنهاد از این منظر است که هم سازو کار‌های منتهی شونده به طلاق مشخص می‌شود و هم عامل مهم زندگی مشترک زیر یک سقف یا همزیستی مکانی که مدت زمان آن می‌تواند به عنوان یک شاخص تلقی شود در نظر گرفته می‌شود. به عبارتی دیگر شاخص‌ها دقیق‌تر می‌شوند و طول مدت همزیستی مکانی مشترک به عنوان یک متغیر می‌تواند در بررسی‌ها لحاظ گردد.

بررسی وضعیت طلاق در محدوده‌ی سنی ۳۰ تا ۳۹ سال خود می‌تواند موضوع مطالعات و پژوهش‌های زیادی باشد. چندین بار ذکر شده است و من هم یادآوری کرده ام که طلاق پدیده‌ای ست چندبعدی، چندعلّیّتی و احتمالی مانند دیگر پدیده‌های اجتماعی که در یک زمان و از منظر یک نفر آسیب تلقی می‌شود و در زمانی دیگر و از منظر افرادی دیگر یا همان افراد راه حل در نظر گرفته می‌شود.

بنابراین پدیده‌ای ست دوگانه و ما به جای تمرکز بر عدم وقوع طلاق بعد از ازدواج‌های ناموفق و رسیدن به بن بست‌هایی که دیگر خود زوجین هم تمایلی به حل مسائل ندارند که این همان مرحله گسست و قطع تعلق خاطر و مرگ یک زندگی زناشویی ست، باید بر عدم وقوع ازدواج‌های نامناسب متمرکز شویم. اگر این امر هم نسبی ست و در جهان پرمخاطره‌ی امروز که اعتماد سرمایه‌ای ست گران بها و نادر، تضمین کردن و قطعی فرض نمودن کاری ست بسیار اشتباه.

برای بررسی تعداد زیاد بالای طلاق در این گروه سنی آن را در دو قسمت بررسی می‌کنم: آن‌هایی که در فاز اول زندگیشان بوده اند و آن‌هایی که فاز اول را گذرانده اند، یعنی چند سال از همزیستی مکانی مشترکشان می‌گذرد. البته نمی‌توان به تمامی دلایل ممکن در این جا اشاره کرد و نیاز به پژوهش‌های زیادی دارد و همچنین "طلاق‌های بدون زندگی مشترک" که در بالا به آن‌ها اشاره کردم نیز در مجالی دیگر باید مورد بررسی قرار گیرد.

افرادی که در دهه‌ی چهارم زندگی خود هستند (۳۰ تا ۳۹ سالگی) تجریبات زیسته‌ی بیشتری نسبت به افراد بیست تا سی ساله دارند. انتظاراتشان نیز متفاوت است، هم از لحاظ جسمانی و هم عاطفی و روحی و اقتصادی. به عبارتی دیگر شاید "زندگیمان را با هم می‌سازیم" کمتر برای آن‌ها مصداق داشته باشد و بیشتر باید گفت "بقیه زندگیمان را با هم می‌سازیم" یعنی تا به حال دستاورد‌هایی فردی باید داشته باشیم، مانند داشتن یک شغل ثابت، پایان تحصیلات حداقل در مقطع کارشناسی، تمام شدن سربازی و جهت گیری‌های مشخص نسبت به اهداف، بلوغ جنسی-عاطفی، شخصیتی و رابطه‌ای و سایر موارد.

اما به خاطر شرایط نامناسب اجتماعی-اقتصادی و جامعه پذیری‌های معیوب و عدم دسترسی به موقع به سرمایه‌های مورد نیاز و فشار‌های ساختاری و نهادی و نابرابری‌های نهادینه شده برخی از این موارد در عمل محقق نمی‌شود و هر یک از زوجین با فردی روبرو می‌شوند (مخصوصا بعد از شروع زندگی مشترک در زیر یک سقف) که انتظارات آن‌ها را حتی به صورت حداقلی برآورده نمی‌سازد. از این منظر با نوعی " تاخیر بلوغ اجتماعی و شخصیتی و رابطه ای" مواجه هستیم. از این منظر تفاوت‌هایی بین ۲۰ تا ۳۰ ساله‌ها که رویا‌ها و هیجانات بزرگتری دارند و از صفر شروع کردن و ساختن را می‌پذیرند و نگاه بلند مدتی به رابطه و رشد شخصیشان دارند وجود دارد.

اگر ۳۰ تا ۳۹ ساله‌ها در فاز دوم باشند اصولا دچار استهلاک می‌شوند، استهلاک جنسی، عاطفی و روحی. به نوعی دوران ۳۰ تا ۳۹ سالگی دوران گذار قبل از ثبات و انتقالی ست که بحران‌های شخصی و رابطه‌ای و اجتماعی را با خود همراه دارد. یکی از موارد مهم در این مقطع از زندگی مشترک برای این گروه سنی استهلاک جنسی و زیبایی شناختی ست که اصطکاک رابطه‌ای را به دنبال دارد و نهایتا ممکن است منجر به خستگی و دلزدگی جنسی-جسمانی شود.

بدین معنا که با افزایش سن و افزایش تجربیات جنسی-جسمی مشترک که از بوسه و آغوش و لمس شروع می‌شود و تا رابطه جنسی ادامه می‌یابد، نوعی دلزدگی ممکن است به وقوع بپیوندد که خود دلایلی دارد، مانند کاهش جذابیت جسمانی طرفین برای یکدیگر ناشی از تغییرات وزنی و هورمونی و پوستی و ریزش مو‌ها و غیره، که یکی از دلایل افزایش جراحی‌های زیبایی و کشیدن پوست و کاشت مو در این مقطع زمانی یا چند سال بعد از آن می‌باشد. همچنین عدم تنوع در رابطه جنسی و امتناع از آن به دلایلی مانند تکراری انگاشتن آن و تصور چیزی ایده آل و فوق العاده مانند روز اول را داشتن منجر به استهلاک جنسی و یا خستگی از رابطه‌ی جنسی با همسر به دلیل کاهش کیفیت آن حداقل از منظر ذهنی می‌باشد.

این موارد برای استهلاک‌هایی از نوع عاطفی و روحی نیز مصداق دارد بدین معنا که نیاز‌ها برآورده نشده باقی می‌مانند و طرفین دیگر خود را متعهد مانند سابق حس نمی‌کنند و در روزمرگی رابطه شان دچار اصطکاک یعنی نامهربانی‌ها و درشتی‌ها و مشکلات اجتماعی- اقتصادی می‌شود که حس ارتباطی آن‌ها را نیز مستهلک می‌کند، مانند هر سیستم دیگری که گذشت زمان آن را فرسوده می‌کند. البته این امر به این معنا نیست که این استهلاک و اصطکاک را نمی‌توان مدیریت کرد بلکه رابطه‌ی زناشویی نیز نیاز به بازبینی و مرمت و رفع نقص و شادابی و انرژی زایی دارد که این مشروط بر آن است که هر دو طرف رابطه خواهان ادامه‌ی کنش‌های متقابل عاطفی-صمیمانه و خصوصی قبل از قطع تعلق خاطر با ایجاد تغییرات سازنده باشند.

*جامعه شناس و پژوهشگر

ارسال نظرات