اما جدیترین رویکردها به شادمانی با دو سنت فلسفی یونان باستان ارتباط مستقیم دارند؛ مروّجان این دو سنت فکری نیز اپیکور و اپیکتتوس هستند. اگر خلاصه بگویم، این دو فیلسوف بهترتیب بر لذت و فضیلت تأکید میکنند. همگی ما عموماً به یکی از این دو سبک گرایش داریم. حدود دو هزار سال است که بسیاری از چهرههای شاخص فلسفه یکی از این دو مسیر را پی گرفتهاند. اگر بدانید کجای این دو مسیر ایستادهاید، به فهم عمیقتری از خودتان دست مییابید. این فهم تازه کمکتان میکند راهبردهای بهتری اتخاد کنید و رویکرد متعادلتری به زندگی داشته باشید.
مکتبی که اپیکور (۳۴۱-۲۷۰ قبل از میلاد) رهبری میکرد با نام خودش شناخته میشود: اپیکوریسم. وی باور داشت شادمانی محصول آتاراکسیا (رهایی از دغدغههای ذهنی) و آپونیا (فقدان درد جسمانی) است. فلسفۀ وی را میتوان اینگونه توصیف کرد: «از چیزهایی که دردآورند یا شما را میترسانند پرهیز کنید».
اپیکوریها عموماً هر آنچه را مایۀ رنج و ناراحتی است ناپسند میشمرند و حذف تهدیدها و مشکلات را کلید رسیدن به زندگی شادتر میدانند. تصور نکنید اپیکوریها تنبل و بیانگیزه هستند. در بسیاری از موارد، عکس این قضیه صادق است. نکته آن است که آنها ترس و رنجِ دیرپا را ذاتاً ضروری و سودمند نمیدانند و درعوض بر لذتبردن از زندگی تمرکز میکنند.
اپیکتتوس (متولد سال ۵۰ قبل از میلاد و متوفی به سال ۱۳۵ بعد از میلاد) از برجستهترین فیلسوفان رواقی است. وی باور داشت شادمانی محصول یافتن معنای زندگی و پذیرش سرنوشت خویشتن است. وی بر اخلاقی زیستن نیز تأکید میکرد، فارغ از آنکه زیست اخلاقی چه هزینههایی به زندگی شخصی ما تحمیل میکند.
جانِ اندیشۀ فلسفی او این است: «مرد باش و به وظیفهات عمل کن». آنها که سبک زندگی رواقی را دنبال میکنند معتقدند شادی حقیقی با چشمبستن بر لذات حاصل میشود. جای تعجب نیست که رواقیون عموماً افراد سختکوشیاند که نگاهشان به آینده معطوف است و برای دستیابی به هدف زندگیشان (هدفی که خود تعریف میکنند) هزینههای هنگفت شخصی را بی شکایت متحمل میشوند. آنها کلید خوشبختی را گذر از رنج و ترس میدانند، نه پرهیز از آنها.
پذیرش یکی از این دو سبکِ زندگی به معنای نفی دیگری نیست. اپیکوریان و رواقیان میتوانند با یکدیگر همزیستی مسالمتآمیز یا حتی زندگی مشترک داشته باشند (من و همسرم ترکیبی از این دو نگاه را در زندگی مشترکمان ایجاد کردهایم)، اما تجربه میگوید اپیکوریها و رواقیون عمدتاً رویکرد مقابل را تحقیر میکنند.
به نظر میرسد مادامیکه این دو فلسفه بودهاند، هر یک از این دو سنت فکری دیگری را تحقیر کرده است و این امر عمری به درازای تاریخ این دو فلسفه دارد. دیوگنس لائرتیوس، زندگینامهنویس قرن سوم، مینویسد «اپیکتتوس اپیکور را مُبلّغی زنصفت مینامید و او را به باد ناسزا میگرفت». تاریخ سندی ارائه نمیدهد، اما میتوان بهآسانی تصور کرد اپیکور به اپیکتتوس اینگونه پاسخ میداد: «حالا خیلی هم سخت نگیر، رفیق».
فلاسفه تقریباً بهمدت دو هزار سال همواره این پرسش را مطرح کردهاند که کدامیک از این دو رویکرد زندگی بهتر و شادمانی فزونتری را به ارمغان میآورد، اما من در اینجا هدف دیگری را دنبال میکنم. هر دو رویکرد محاسن و معایبی دارند. میخواهم بدانم هر یک از ما، فارغ از گرایشمان به یکی از این دو سنت فکری، از نحلۀ مقابل چه میآموزیم.
به اعتقاد اپیکور، اندوه ثمرۀ افکار منفی است؛ علت آن است که بیجهت احساس گناه میکنیم، از اموری میترسیم که نمیتوانیم کنترلشان کنیم و بر وقایع ناخوشانید زندگی که گریزی از آنها نیست تمرکز میکنیم. همگی اینها رهزن شادیاند. چاره آن است که آنها را از ذهنمان بیرون کنیم.
اپیکور، برای آنکه در رسیدن به شادی موفق شویم، «درمانی چهارمادهای» پیشنهاد میدهد: از خدا واهمه نداشته باشید، اندیشۀ مرگ را به خود راه ندهید، آنچه خوب است آسان به کف میآید (کافی است برای شادبودن توقعاتمان را کم کنیم)، و تحمل آنچه ناخوشایند است آسان است (کافی است حتی در میانۀ رنجها بر امور لذتبخش تمرکز کنیم). این اتفاق آسانتر خواهد شد وقتی خودمان را در محیطی آرام و در جمع افرادی گرم و صمیمی قرار میدهیم.
اپیکور مروج هدونیا بود، مفهومی که از آن واژۀ هدونیسم یا لذتجویی را استخراج کردهایم. کاربرد امروزی این واژه احتمالاً چندان خوشایند او نمیبود و آن را به رسمیت نمیشناخت. مراد اپیکور از بیرونراندن افکار منفی بیمبالاتی و هرزگی نیست. شایعات بیاساس از مهمانیهای ناهنجار و مجالس عیشونوشی حکایت میکنند که اپیکور برگزار میکرد، اما او معتقد بود این خطاست که برای بهدستآوردن لذتهای سادۀ دنیوی تلاش کنیم، چون این لذتها درنهایت خشنودمان نمیکنند.
در مقابل، خرد بهترین سلاحی است که اپیکور برای مقابله با اندوه توصیه میکند. برای مثال، وقتی ترس از مرگ وجودمان را در بر میگیرد، اپیکور این عبارت را به کار میبرد: «ما با مرگ سروکاری نداریم. آنجا که ما هستیم مرگ نیست و آنجا که مرگ هست ما دیگر نیستیم».
در مقابل هدونیا، رویکرد رواقیِ ائودایمونیا قرار دارد. این واژه به سبکی از زندگی اشاره دارد که در آن بیشترین توانمان را در خدمت عالیترین آرمانهایمان به کار میبندیم. اخلاقگرایی و طبیعتگرایی دو ویژگی بارز رواقیگری است؛ این بدین معناست که برای بهبود زندگی آنچه میتوانیم را تغییر دهیم، و آنچه نمیتوانیم تغییر دهیم را بپذیریم. («دعای آرامش» ۱ بهشدت رواقی است). اپیکتتوس در رسالۀ خود مینویسد «انتظار نداشته باشید اتفاقات آنگونه که دوست دارید رقم بخورند، بلکه آرزو کنید آنگونه رقم بخورند که باید، و شما نیز بهخوبی با آنها کنار بیایید».
مراد از اخلاقگرایی آن است که فضیلت را باید شناخت و باید بهخاطر خود فضیلت از آن پیروی کرد. اپیکور در کتاب گفتارها مینویسد «نخست به خود بگویید میخواهید چگونه انسانی باشید؛ سپس برای رسیدن به آن کارهای لازم را انجام دهید». به بیان دیگر، برای خودتان یک منش اخلاقی تعریف کنید و بر اساس آن زندگی کنید؛ سخت تلاش کنید و هیچ راه فراری برای خودتان نگذارید.
اپیکوریها و رواقیها بر جنبههای گوناگون زندگی و نیز بر مرگ تمرکز میکنند. فلسفۀ اپیکوری معتقد است باید عمیقاً و مجدانه به شادی فکر کنیم، حالآنکه به اعتقاد رواقیها جستوجوی شادی امری پارادوکسیکال است، بدین معنا که برای بهدستآوردن شادی باید فراموشش کنید. خوشبختانه، اگر هدفِ زندگی را دنبال کنیم، شادی بهدنبالِ آن خواهد آمد. علاوهبراین، اپیکور تشویقمان میکند تا زمانی که زندهایم مرگ را نادیده بگیریم. اپیکتتوس در مقابل اصرار دارد با مرگ مواجه شویم و دائم در آن تعمق کنیم. این توصیه به یکی از مراقبههای آیین بودا شباهت دارد. در این تمرین ذهنی، که تدبّر در مرگ نام دارد، راهبها مرگ خود و مراحل فساد جسم را تجسم میکنند.
هیچ پژوهشی تابهحال بدین پرسش نپرداخته است که چرا برخی افراد طبعاً به اپیکوریسم و برخی دیگر به رواقیگری گرایش دارند. تردیدی نیست که مؤلفههای ژنتیکی تأثیرگذارند، چراکه بخش درخورتوجهی از شخصیت جایی در دی. ان.ای ما رمزگذاری شده است. اما میتوان برای سبک تربیتی نیز نقشی قائل بود: پژوهشگری نشان داد، در خانوادههایی که سبک زندگی والدین مهر تأییدی بر ائودایمونیا بود، فرزندان نیز در جستوجوی ائودایمونیا بودند.
در مقابل، در خانوادههایی که والدین سبک زندگی هدونیایی را دنبال میکردند، فرزندان نیز در زندگی خود همین سبک را الگو قرار میدادند و لذتهای زندگی را از این رویکرد کسب میکردند. معنای ضمنی این پژوهش کاملاً روشن است: اگر دوست دارید فرزندانتان بیش از هر چیز طالب شرافت باشند و به وظایف اخلاقیشان عمل کنند، خودتان نیز چنین کنید. اگر هم تلاش کنید با پرهیز از رنجها به شادی دست پیدا کنید، احتمالاً فرزندانتان نیز چنین خواهند کرد.
مردم قرنها از این صحبت کردهاند که کدامیک از این دو رویکرد برای دستیابی به شادی مناسبتر است؛ آنها عمدتاً تصور میکنند دربارۀ یک موضوع واحد حرف میزنند، حالآنکه چنین نیست. حقیقت آن است که هر یک از این دو رویکرد جنبههای متفاوت شادی را دنبال میکند: روش اپیکوری خوشی و لذت را به ارمغان میآورد و شیوۀ اپیکتتوسی معنا و هدف را به زندگیمان اضافه میکند.
پژوهشگرانی که شادی را مطالعه میکنند معتقدند آمیزهای از همۀ این امور میتواند بیش از هر چیز دیگر یک زندگی بهواقع شاد را برایتان رقم بزند. همانطور که اکثرمان درک کردهایم، اگر یکی از این دو کفه بیش از اندازه سنگین شود و زندگی سرشار از خوشیهای کممایه یا آکنده از تصمیمات خشک و جدی باشد، زندگیِ خوبی را تجربه نمیکنیم.
بنابراین، سؤال بنیادین آن است که این دو رویکرد را در زندگی چگونه ترکیب کنیم که حاصل کار خوشایند باشد. سه راهکار ارائه میکنم:
۱. خودت را بشناس
این عبارت یکی از عبارتهای مشهور معبد دِلفی در یونان باستان است که بر بالای معبد آپولو حک شده بود. این جمله به این حقیقت بنیادین اشاره دارد که، اگر ندانیم هماکنون کجاییم، نمیتوانیم در زندگی روبهجلو گام برداریم. برای اینکه بدانیم کجاییم، نخست باید به سؤالی که هماکنون میپرسم صادقانه پاسخ دهیم.
سؤال این است: وقتی سرحال نیستم، آیا بهطور طبیعی سعی میکنم کاری انجام دهم تا اوقاتم خوش شود و لذت ببرم یا ذهنم متوجه معنا و هدف زندگیام میشود؟ حالت اول نشانۀ آن است که شما به اپیکوریسم تمایل دارید و حالت دوم گویای این حقیقت است که کفۀ رواقیگری در شما سنگینتر است.
اگر علمیتر بگوییم، ابزارهای متعددی ساخته شدهاند تا گرایشهای اپیکوری یا رواقی را تشخیص دهند. این ابزارها از دل پژوهشهای علمی به دست آمدهاند. برای مثال، پژوهشگران پژوهشی را در ژورنال مقالات آکادمی ملی علوم۲ عرضه کردند که کمک میکند گرایشهای لذتجویانه را تشخیص دهیم.
گرایشهای ائودایمونیایی را نیز میتوان با «پرسشنامۀ معنای زندگی» اندازه گرفت که از سایت «مرکز پرسشنامۀ شادی اصیل» در دانشگاه پنسیلوانیا در دسترس است. دلایل خوبی در دست است که این پرسشنامه گرایشات ائودایمونیایی را بهخوبی اندازه میگیرد (بر اساس این آزمون، متوجه شدم تلاشهایم برای یافتن معنای زندگی امتیاز بالایی میگیرد، اما موفقیتم در یافتن این معنا کمتر از حد متوسط است).
۲. وجه دیگر را تقویت کنید
ترکیب لذت و معنا بدین معنا نیست که آنچه را دارید سرکوب کنید، بلکه باید آنچه ندارید را تقویت کنید. بهمحضِ اینکه گرایش خود را شناختید، میتوانید راهبردهایی ابداع کنید تا با تکیه بر آنها نظمی را که بهدنبالش هستید تقویت کنید (البته با این فرض که هنوز به تعادل نرسیدهاید).
در پایان هر روز، رخدادهایی را که از سر گذراندهاید بررسی کنید و سؤالات زیر را از خودتان بپرسید. این سؤالات کمکتان میکند بین این دو کفۀ ترازو تعادل و تناسب برقرار کنید.
تلاش کنید بهگونهای زندگی کنید که بتوانید به هر دو قسمت این سؤالات پاسخ مثبت دهید.
از دیگر کارهایی که میتوانید انجام دهید آن است که خودتان را درگیر فعالیتهای عملی کرده و از این طریق نقطهضعفهایتان را مدیریت کنید. برای مثال، رواقیها میتوانند برنامهریزی کنند و هر آخرهفته را با دوستانشان بگذرانند و کارها را به حال خود رها کنند.
اپیکوریها هم بهتر است کاری دشوار و طاقتفرسا انجام دهند، برای مثال برای دوی ماراتون آموزش ببیند. رواقیها باید این ستون را که از شادی سخن میگوید بخوانند و آخرهفتهها با دوستانشان دربارۀ آن صحبت کنند. اپیکوریها هم باید حین دویدن به واقعیت و معنای مرگ بیندیشند.
۳. برای شادمانی از هر دو رویکرد استفاده کنید
در پایان، مهم است اهدافی را در زندگیتان دنبال کنید که در راه رسیدن به آنها هر یک از این دو رویکرد دیگری را تقویت کند. این کار آسان است و قبلاً در مقالۀ دیگری از آن سخن گفتهام. اطمینان حاصل کنید این چهار مورد در زندگیتان حضور داشته باشند: ایمان، خانواده، دوست و کاری که در آن موفقید و با آن به دیگران نیز خدمت میکنید.
هرکدام از این موارد توانمندی شما را در رواقیگری و اپیکوریسم نشان میدهد: همۀ این چهار مورد مستلزم آن است که، در معنای اپیکوری، هر لحظه را بهکمال درک کنیم و از آن لذت ببریم و، در معنای رواقی نیز، سخت کار کنیم و سرسختانه به تعهداتمان پایبند باشیم.
جان کلام در این عبارت قدیمی خلاصه شده است که میگوید: بهترین رویکرد به شادی متعادلترین رویکرد است. رالف والدو امرسون در مقالهاش تحت عنوان «تاریخ طبیعی خرد» ۳ این حقیقت را بهاختصار اینگونه بیان میکند: «شخصیت افراد و استعدادهای آنها تکمیلکنندۀ یکدیگرند. جهان بر تعادل نیرویهای متضاد استوار است».
البته که گفتنش آسانتر از انجامدادنش است. ما چه اپیکوری باشیم و چه رواقی، همواره طالب آنیم که آنچه بهطور طبیعی نصیبمان میشود را دوبرابر کنیم، اما این مسیر ما را به افراط میکشاند و در نهایت ما را از سلامت و شادکامی دور میکند. ضربالمثلی قدیمی میگوید «کار، بدون تفریح، عقل را ذایل میکند». «تفریح بدون کار هم شما را به اسباببازی بدل میکند». عبارت دوم را رماننویسی به نام ماریا اجوُرث، در سال ۱۸۲۵، در تکمیل ضربالمثل نخست نوشت. دقیقاً هم همینطور است.
پسای رواقیون! شبها را به خودتان استراحت دهید و دیگر کار نکنید؛ وای اپیکوریها! وقتش رسیده است کمی کار کنید.
پینوشتها:
[۱]اشاره به این عبارت مشهور است که میگوید: «پروردگارا، آرامشی ده تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم، شهامتی ده تا تغییر دهم آنچه را که میتوانم و خردی ده تا تفاوت این دو را تشخیص دهم» [مترجم].
[۲]Proceedings of the National Academy of Sciences
[۳]The Natural History of Intellect
منبع: ترجمان علوم انسانی
مترجم: فاطمه زلیکانی