اصلاحطلبان با نامزدهای متعدد وارد انتخابات ریاستجمهوری شدهاند؛ نامزدهایی که هرکدام مشخصههای خاص خود را دارند که میتوانند در جای خود منشأ اثر باشند، اما آیا همه آنها آمدهاند تا بمانند؟
به گزارش شرق؛ این پرسشی تعیینکننده است که میتواند آرایش انتخابات و حتی نتیجه آن را تعیین کند. در این مجال سعی میکنیم تأثیر مهمترین نامزدهای اصلاحطلب را بررسی کنیم تا شاید به این پرسش پاسخی روشن داده شود.
مصطفی تاجزاده
مصطفی تاجزاده که همواره با صراحت کلام مواضع خود را تبیین کرده، نیرویی است که از پیش این احتمال را میدهد که صلاحیتش تأیید نشود. بااینحال او نامزد شده است تا به زعم خود سطح مطالبات را افزایش دهد و به گفتهاش رؤیای آزادی را یادآوری کند.
تاجزاده دو کارکرد را در انتخابات خواهد داشت؛ نخست آنکه اگر او بهعنوان نامزد حداکثری اصلاحطلبان وارد میدان شده است تا هم بخشهایی از نیروهای اصلاحطلب را نمایندگی کند، هم در فضای سیاسی ثابت کند که اصلاحطلبان اگر با مانع بررسی صلاحیتها روبهرو نبودند، میتوانستند نامزدی حداکثری ارائه دهند و درنهایت به جامعه بگوید که اگر اصلاحات با دستی نهچندان پر وارد انتخابات میشود، نه از سر کمبود جناحی بلکه به دلیل ردصلاحیتهاست.
البته همه اینها قدری محل نقد به نظر میرسد، زیرا تاجزاده که مدعی مطرحکردن مطالبات واقعی است، به این توجه ندارد که خود نیز نمیتواند این نمایندگی را داشته باشد، زیرا طرح مطالبات تاجزاده هنوز در همان حالوهوای میانه دهه ۷۰ میگذرد و این در حالی است که حتی همان طبقه متوسطی که تاجزاده میخواهد نماینده برحقشان باشد، از مطالبات صرف توسعه سیاسی عبور کردهاند و اکنون درگیر سفره خود شدهاند.
از طرفی تاجزاده نمیتواند با صرف رؤیاها به جامعه امیدی بدهد، زیرا جامعه کنونی ایران بیش از رؤیا نیاز به راهبرد برای برونرفت از بحرانها دارد و شاید سیاست با شاعرانگی تفاوتهای آشکار داشته باشد.
اسحاق جهانگیری
اسحاق جهانگیری، معاوناول دولت که به گفته خود در غیاب محمدجواد ظریف پا به عرصه انتخابات گذاشته است، شانس بالایی برای تأیید صلاحیت دارد و از قضا نیرویی کاملا اصلاحطلب محسوب میشود که سابقه بالایی در کارهای اجرائی دارد، اما او نیز با یک محدودیت مهم روبهروست که بههرروی به دلیل سِمتش در دولت، به نوعی نماینده دولت و وضع موجود قلمداد میشود و در صورت ادامه حضورش در انتخابات خاصه در مناظرهها احتمالا در موقعیت دفاع از عملکرد دولت قرار بگیرد، زیرا نیروهای رقیب یعنی نامزدهای اصولگرا او را در شرایطی قرار میدهند که باید به پرسشها درباره عملکرد دولت توضیح دهد.
بر جهانگیری این محدودیت وجود دارد که ممکن است به دلیل نارضایتی مردم از وضع موجود، نگاه سراسر مثبتی به جهانگیری نداشته باشند. جهانگیری بعد از ظریف بیشترین رأی را در نهاد اجماعساز اصلاحطلبان داشت و این گمانه وجود دارد که او نامزد نهایی اصلاحطلبان باشد.
محسن هاشمیرفسنجانی
هاشمیرفسنجانی نیروی حزب کارگزاران سازندگی است که اکنون رئیس شورای شهر تهران است. او سابقه مدیریت متروی تهران را در کارنامهاش دارد، اما به نظر میرسد در صورت تأیید صلاحیت یکی از دو نفر محسن هاشمی و اسحاق جهانگیری باید در انتخابات باقی بمانند؛ گزارهای که روز گذشته محمد هاشمیرفسنجانی هم مطرح کرد و منطقی به نظر میرسد، زیرا آنها از یک حزباند و باقیماندن آنها تا آخر منطقی نیست و باتوجه به احتمال اجماع اصلاحطلبان بر جهانگیری محتمل است که هاشمی به نفع جهانگیری کنار برود.
علی مطهری
مطهری همواره نیرویی حاشیهساز بوده است و از قضا بسیار شناختهشده در میان مردم نیز محسوب میشود، اما او از یکسو بهمعنای دقیق اصلاحطلب نیست و حتی خودش بارها گفته است که در حوزه فرهنگی قرابتی با اصلاحطلبان ندارد و از سوی دیگر نامش در نهاد اجماعساز مطرح نشده است و تقریبا بههیچوجه نمیتواند نیروی مورداجماع اصلاحطلبان باشد.
مطهری اگرچه در حوزه سیاسی سخنان صریحی بیان میکند، اما در تمام اینسالها به دلیل مواضعش در حوزه فرهنگی و نوع نگاهش به حقوق زنان مورد انتقاد بخشهایی از جامعه بوده است. علاوه بر همه اینها علی مطهری در انتخابات مجلس دهم ردصلاحیت شد و این احتمال وجود دارد که نتواند در انتخاباتی گستردهتر به نام ریاستجمهوری تأییدصلاحیت شود.
محمد شریعتمداری
محمد شریعتمداری هم وضعیتی مشابه جهانگیری دارد با این تفاوت که رأی بالای جهانگیری در نهاد اجماعساز را ندارد. شریعتمداری فردی اقتصادی است و مشکل این روزهای کشور هم اقتصاد است، اما ممکن است شریعتمداری نتواند با اقبال بالای عمومی مواجه شود.
عباس آخوندی
آخوندی شاید تنها نامزد میان تمام نامزدهای اصلاحطلب و اصولگرا باشد که مانیفست روشنی در حوزه اقتصاد دارد. آخوندی که هم استاد دانشگاه است و هم سابقه کار اجرائی دارد با رویکردی روشن خاصه در حوزه اقتصاد وارد میدان شده است و باید دید که اولا او تا آخرین لحظه در انتخابات میماند، ثانیا آنکه اگر بماند میتواند اجماع سراسری اصلاحطلبان را به دست آورد و ثالثا چقدر در میان توده مردم شناخته شده است. تردیدی نیست که اگر آخوندی تأییدصلاحیت شود و مورد اجماع قرار نگیرد و بخواهد هم با نیروهای اصلاحطلب و هم با اصولگرایان رقابت کند، مسیر سختی را در پیش خواهد داشت.
مسعود پزشکیان
پزشکیان آنطورکه باید در میان مردم شناختهشده نیست، اما یک ویژگی مثبت دارد؛ آنکه علاوه بر اصلاحطلببودنش رأی قومی زیادی دارد و معمولا در هر انتخابات مجلس او با تکیه بر رأیی که آذریزبانها به او میدادند، وارد مجلس میشد. البته پزشکیان هم مسئله اجماع را پیشروی خود میبیند و به نظر میرسد که رأی چند شهر آذریزبان برای ریاستجمهوری کافی نباشد.
مصطفی کواکبیان
کواکبیان از نظر حزبی و تشکیلاتی اصلاحطلب محسوب میشود، اما او رأی ویژهای در نهاد اجماعساز به دست نیاورد و به احتمال بسیار زیاد گزینه نهایی نخواهد بود. افزون بر آن تأیید صلاحیت او هم در ابهام قرار دارد و باید دید که اساسا شورای نگهبان حاضر به تأیید صلاحیت او برای انتخابات ریاستجمهوری میشود یا خیر.
محمود صادقی
محمود صادقی هم یکی از نمایندگان صریح مجلس دهم بود که اتفاقا توانست توجه جامعه را به خود جلب کند و اکنون هم در نهاد اجماعساز مطرح شده است، اما به دلیل رأی نه چندان بالایش در این تشکل انتخابات اجماع بر او شکل نمیگیرد. از سوی دیگر او نیز مانند مطهری در انتخابات مجلس ردصلاحیت شد و بعید است در این انتخابات تأیید شود؛ البته حضور صادقی حتما تنور انتخابات را گرم خواهد کرد.
علی لاریجانی
علی لاریجانی با هیچ منطقی اصلاحطلب محسوب نمیشود و او حتی یکبار هم خود را نزدیک به اصلاحطلبان معرفی نکرده است؛ هرچند مواضع لاریجانی در حوزه سیاست خارجی به اصلاحطلبان نزدیک است و در مجلس دهم در تصویب برجام در مجلس کمکحال دولت بود.
تقریبا همه اصلاحطلبان بارها اعلام کردهاند از لاریجانی حمایت نمیکنند، زیرا دیگر نمیخواهند همان سیاستی که در سال ۹۲ در پیش گرفتند را تکرار کنند و معتقدند که سیاست ائتلافی سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان را در این هشت سال کاهش داد، اما همه اینها در حالی است که صرف ورود لاریجانی در شرایطی که از آنسو سید ابراهیم رئیسی نامزد شده است، حکایت از آن دارد که لاریجانی به رأی اصلاحطلبان چشم دوخته است.
او بعد از ثبتنام در انتخابات هم به رئیسی و نامزدهای نظامی کنایه زد و گفت که اقتصاد پادگان و دادگاه نیست که مشکلاتش با دستور حل شود. این سخن او نشان داد لاریجانی به ایجاد دوقطبی با محوریت خودش دل بسته است و وقتی در نخستین سخن بعد از نامزدی اصلیترین نامزد اصولگرایان را نشانه میرود، میشود حدس زد که از اصلاحطلبان انتظار دارد.
از سوی دیگر علی لاریجانی که پایگاهی در سنتیهای اصولگرا دارد، میداند با ورود رئیسی به انتخابات دیگر همان میزان اقبال را در جبهه اصولگرایی ندارد، زیرا پرواضح است که اصولگرایان بهصورت منسجم از رئیسی حمایت میکنند و دراینبین نوبت به لاریجانی نمیرسد؛ بنابراین لاریجانی آمده است که اتفاقا با اصولگرایان رقابت کند و حتما برای تحقق این هدف به حمایت اصلاحطلبان چشم دوخته است.
در اینجا این پرسش مطرح است که آیا لاریجانی میتواند مورد حمایت اصلاحطلبان قرار بگیرد یا نه؟ شاید پاسخ به این پرسش در شرایط کنونی که هنوز نتیجه بررسی صلاحیتها روشن نشده است، سخت باشد، اما ممکن است اگر نامزدهای اصلی اصلاحطلبان ردصلاحیت شوند، آنها در دوقطبی لاریجانی-رئیسی به سمت لاریجانی بروند و حتما این احتمال در شرایط کنونی بیش از گذشته تقویت شده است، زیرا عملا نامزد اصلی اصلاحطلبان که محمدجواد ظریف بود، وارد انتخابات نشد و اکنون نامزدی در قامت ظریف در جبهه اصلاحات وجود ندارد.
انتخاب میان لاریجانی و جهانگیری
درنهایت آنچه از فضای کنونی در جبهه اصلاحات به نظر میرسد، این است که بسیاری از نامزدهای نامبرده باید از انتخابات کناره بگیرند؛ زیرا نام آنها در نهاد اجماعساز آورده شده است و اگر قرار باشد به تعهد تشکیلاتی خود عمل کنند، باید به نفع نامزد نهایی جبهه اصلاحات کنار بروند؛ خواه بهسرعت بعد از تعیین صلاحیتها یا در اثنای انتخابات یا حتی یک روز مانده به انتخابات و بعد از انجام مناظرهها.
حال با این اوصاف هیچ بعید نیست که اصلاحات در انتخاب میان جهانگیری و لاریجانی بر سر دوراهی قرار گیرد؛ دو نامزدی که باید دید کدامیک از آنها میتواند رقابتی جدیتر با سیدابراهیم رئیسی داشته باشد.