فرارو-«فرشته حسینی»، بازیگر افغانستانیِ مقیم ایران (که این اواخر، او را با نقشآفرینی در سریال «قورباغه» میشناسند)، چند ماه پیش، از وضعیت زندگی افغانستانی هایِ مقیم ایران انتقاد کرد و در یک پست اینستاگرامی پرسید که چرا خواهر کوچکش در ایران، صرفاً به دلیلِ آنکه افغانستانی است، نتوانسته سیم کارتی به نام خود بخرد و در «شبکه شاد» پایِ درس و مدرسه بنشیند.
به گزارش فرارو، همین چند هفته پیش هم بود که رابطه میان «نوید محمدزاده» و «فرشته حسینی»، به شکلی نیمه رسمی از سمت دو طرف در شبکههای اجتماعی تایید شد و خیلیها هم خوشحال شدند که رفتارهایی از این قبیل، میتواند پایانی باشد بر نگاههای نژادپرستانهای که گاهی ایرانیها به افغانستانیها دارند.
افغانستانی ها، بزرگترین گروه مهاجرین در ایران هستند و در حالی که در خلال چند دهه زندگی و کار در ایران، کاملاً با ایرانیها در آمیخته اند، هنوز هم به شکلی گسترده، مورد تبعیض هایِ قانونی و فراقانونی قرار میگیرند.
فارغ از نگاهِ نژادپرستانه و تحقیرآمیزی که متاسفانه گاهی ایرانیها در مورد افغانستانیها دارند، تبعیضهای قانونیِ کاملاً توجیه ناپذیری هم در مورد این گروه اقلیت در ایران وجود دارد: افغانستانیها تا چندی قبل برای دریافت شناسنامه ایرانی مشکل داشتند؛ گشایش حساب بانکی و دریافت کارتهای بانکیِ ایرانی برای آنها بسیار دشوار و گاه ناممکن است و تحصیل دانش آموزان و دانشجویان افغانستانی هم با همین دشواری در نظام آموزشی ایران رو به رو بوده است.
موج مهاجرت از افغانستان چه زمانی شروع شد؟
داستان تلخ مهاجرت اجباری افغانستانیها از کشورشان در انتهای دهه ۱۳۵۰ خورشیدی شروع شد. به دنبال آغاز جنگ میان افغانستان و اتحاد جماهیر شوروی سابق در سال ۱۹۷۹ میلادی (۱۳۵۸ خورشیدی) مهاجرت گسترده از افغانستان کلید خورد. برآمدن طالبان و حمله نظامی آمریکا به افغانستان در سال ۱۳۸۰ خورشیدی هم موجهای بعدی مهاجرت افغانستانیها از این کشور را کلید زد.
برآوردهایی وجود دارد که میگوید حدود ۶.۳ میلیون نفر از شهروندان افغانستان، به دنبال حمله شوروی سابق به این کشور، خاک افغانستان را ترک کردند و این یکی از ۵ بحران بزرگ پناهندگی از آغاز قرن بیستم به این سو بوده است.
افغانستان به صورت رسمی ۳۸ میلیون نفر جمعیت دارد، حال آنکه کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل (UNHCR) تخمین زده که حدود ۳.۵ میلیون شهروند افغانستان اکنون در وضعیت پناهندگی رسمی در کشورهای دیگر به سر میبرند.
ایران بزرگترین پذیرنده جمعیت افغانستانیها در جهان است و پس از ایران، پاکستان، آلمان و امارات متحده عربی در جایگاههای بعدی قرار دارند. تخمین زده میشود تنها حدود ۳ میلیون افغانستانی در ایران پناهنده شده باشند. (این با آمار رسمیِ مهاجرت از افغانستان که در بالا به آن اشاره شد، تفاوت دارد.)
بر این اساس، تنها حدود ۹۵۰ هزار نفر از اتباع افغانستان، به صورت رسمی در ایران حضور دارند و از این میان، تنها حدود ۴۵۰ هزار نفر با پاسپورت به ایران آمده اند. به عبارت دیگر، بیش از ۲ میلیون نفر از شهروندان افغانستانی در حالی در ایران زندگی میکنند که زیر چتر قانون قرار ندارند و به همین دلیل، از بخش عمدهای از حقوق انسانیِ خود (از جمله دسترسی به آموزش، خدمات بهداشتی و حقوق مالکیت) محروم هستند.
ایران و نخبگان افغانستان: نزدیک تر از آنچه فکر می کردید
با این همه، این شکل از رفتار با افغانستانی هایِ همزبان و همفرهنگ با ایرانی ها، نه فقط از منظر انسانی بسیار کریه و زشت است، که حتی با یک نگاه ملی گرایانه هم منافع ایران را از بین میبرد. بسیاری از نخبگان افغانستانی در ایران زندگی کرده اند یا میکنند و سطح روابط فرهنگی میان این دسته از نخبگان افغانستانی با ایران، بسیار فراتر از تصور عموم است.
به عنوان تنها چند نمونه، «معصومه خاوری»، (متولد سال ۱۳۶۴ خورشیدی) سرپرست وزارت «مخابرات و تکنالوژی معلوماتی» [وزارت ارتباطات در افغانستان]، تحصیلات دبیرستان خود را در ایران به پایان رسانده و پس از چند سال تحصیل در ترکیه، در سال ۱۳۹۸ از دانشگاه پیام نور در ایران، در رشته حقوق فارغ التحصیل شده است.
«عباس بصیر»، وزیر «تحصیلات عالی» افغانستان نیز علاوه بر هند، در ایران تحصیلات دانشگاه داشته و «سید مصطفی کاظمی»، رییس اسبق کمیسیون اقتصاد ملی در «شورای ملی افغانستان» [معادل مجلس افغانستان]، تحصیلات خود در رشته علوم اجتماعی را در ایران تکمیل کرده است. «سید مخدوم رهین»، وزیر پیشین «اطلاعات و فرهنگ» افغانستان هم در سال ۱۳۵۲، در رشته ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شده است.
بسیاری دیگر از نخبگان افغانستانی، همچون نمایندگان مجلس، اساتید دانشگاه و نویسندگان این کشور نیز رابطهای گسترده با ایران و فرهنگ ایرانی دارند و البته این موضوع، صرفاً به حوزه سیاست محدود نمیشود.
«آریا رئوفیان»، رییسِ وقتِ اداره اطلاعات و فرهنگ ولایت هرات در افغانستان، در سال ۱۳۹۵ و در جریان برگزاری پنجمین «نمایشگاه کتاب هرات»، گفته بود که حدود ۸۰ درصد از کتابهای موجود در این نمایشگاه، متعلق به نویسندگان و ناشران ایرانی است.
ایران یکی از ۱۰ منتشر کننده بزرگ کتاب در جهان (بر اساس تعداد عناوین) است و همین حالا هم عمده کتابهای موجود در بازار کتاب افغانستان، در واقع کتابهایی هستند که در خاک ایران چاپ شده اند.
«عبدالغفور لیوال»، سفیر افغانستان در تهران نیز حدود ۲ سال پیش گفته بود بیش از ۴۰ هزار دانشجوی افغانستانی در دانشگاههای مختلف در ایران در حال تحصیل هستند. این، اما در حالی است که آمار افغانستانیهایی که در نظام آموزشی ایران در مقاطع پایینتر در حال تحصیل هستند، چند برابرِ این عدد است.
نفع متقابل ایران و افغانستان: پیشنهادی برای تحصیل رایگان افغاستانیها در ایران
با این همه، در حالی که این شرایط میتوانست هم برای ایران و هم برای افغانستان نفع متقابل داشته باشد، فرصت سوزیِ سیاسی در ایران، امکان این انتفاع متقابل را از میان برده است. توضیح اینکه افغانستانیهای مقیم ایران برای ورود به دانشگاههای ایران باید در مواردی، مبالغی سنگین به عنوان شهریه بپردازند و این در حالی است که ایران میتوانست و میتواند با در نظر گرفتن سهمیهای رایگان برای تحصیل افغانستانیها در ایران، برای هر دو کشور فرصت آفرینی کند.
همین حالا، حدود ۴۰۰ هزار دانشجوی خارجی در آلمان به تحصیل در مقاطع مختلف مشغول هستند و این در حالی است که تحصیلِ این تعداد دانشجو در این کشور، تقریباً رایگان است. در واقع، دولتِ آلمان از جیبِ شهروندان خودش خرج میکند تا دانشجویان خارجی بتوانند به رایگان در این کشور تحصیل کنند.
ممکن است برخی فکر کنند که این کار هدر دادن مالیاتهایی است که شهروندان آلمانی میپردازند و واقعیت هم این است که در تمام طول این سال ها، اعتراضاتی در این مورد در آلمان وجود داشته است.
با این همه، برای آنها که اندکی از اقتصاد سر در میآورند، مشخص است که نفعِ ورود دانشجویان خارجی به فضای آکادمیک آلمان، در واقع بیش از هزینهای که این دانشجویان برای دولت آلمان میتراشند، برای این کشور منفعت به دنبال دارد: این دانشجویان پس از تحصیل معمولاً در آلمان میمانند و با تخصص شان در جامعه آلمان ثروت آفرینی میکنند و مالیات هم میدهند: واکسن «بیون تک-فایزر» برای کرونا، محصول یک آزمایشگاه بسیار کوچک در آلمان بود که یک زوجِ مهاجرِ اهل ترکیه آن را تاسیس کرده بودند.
علاوه بر این، دانشجویانی که به دانشگاههای آلمان میروند، مجبورند زبان آلمانی بیاموزند و در جهانی که زبان انگلیسی روز به روز همه گیرتر میشود، آلمان به عنوان چهارمین اقتصاد بزرگ در جهان قطعاً خوشحال میشود که کسانی تلاش کنند تا زبان دشوارِ آلمانی را یاد بگیرند و سر و دست بشکنند تا به دانشگاههای این کشور راه پیدا کنند و در واقع، همچنان به برتری آلمان در جهان کمک کنند.
اکنون، اما در حالی که ایران به دلیل زبان مشترک میتواند محملی برای آموزش نخبگان افغانستانی و تاثیرگذاری بر حوزه عمومی این کشور (از سیاست تا فرهنگ) باشد، فرصت سوزی اجازه این کار را نمیدهد.
ایران، افغانستان و تاجیکستان، سه کشور اصلی با بیشترین تعداد گویشور به زبان فارسی، روی هم رفته حدود ۱۳۰ میلیون نفر جمعیت دارند و در حالی که رسانههایی همچون بنگاه خبرپراکنیِ BBC، خبرهای هر سه کشور را پوشش میدهند، ایران سیاست مشخصی برای تاثیرگذاری بر جامعه جهانیِ فارسی زبان ندارد.
تخصیص سهمیه تحصیل رایگان به دانشجویان افغانستانی و حتی راه اندازی کتابخانه، مدرسه و آزمایشگاههای تخصصی و علمی در این کشور از سوی ایران، نه تنها به افغانستان کمک میکنند که مسیر توسعه را سریعتر بپیماید، که به افزایش امنیت در مرزهای شرقی ایران هم کمک میکنند و حوزه نفوذ سیاسی ایران را هم افزایش میدهند. این هم به نفع ایران است و هم به نفع افغانستان.
با این همه، ظاهراً هنوز هم نگاههای نژادپرستانه، نه فقط در میان عامه مردم، که شاید در میان نخبگان سیاسی ایرانی هم به چشم میخورد. از آن سو، در حالی که ایران در «کنیا» در قاره آفریقا هم خدمات بهداشتی ارائه میدهد، مردمانی هم زبان و هم فرهنگ با ما در مرز شرقی مان، مورد غفلت مدیران ما قرار گرفته اند.
برگردید کابل ازتون متنفریم
اگر ایران بتواند درب مراکز آموزشی خود را بروی اتباع افغانستان تاجیکستان و ازبکستان و آذربایجان (تالیشستانی ها) باز کند و زبان فارسی را توسعه دهد. و از طرفی سرو سامانی به اقتصاد و سیاست هردم بیلی خود بدهد. ما توان جذب و همراهی مردم آسیای میانه را کاملا داریم.
الان کشور ازبکستان دارای اکثریت تاججیک است و شهرهای پر جمعیت بخارای شریف و سمرقند و تاشکند دارای اکثریت تاجیک هستند. تاجیک ها همون پارسی هایی هستند که در زمان اشکانیان از استخر پارس به ماوراء النهر و ورارود و حاشیه روز سغد و زرافشان رفتند. هنوز خون مردمان بخارا و تاشکند ایرانی است. فقط باید مسئولان زاویه دیدشان را بزرگتر کنند و روی هژ مونی ایرانی بودن و زبان فارسی هم حساب کنند. از کشمیر تا تالیستان آذربایجان و آبخازیا هستند کسانی که افتخار می کنند ریشه ایرانی دارند.
بورسیه مهاجرین عزیز و محترم شرایطی مثل آلمان میخواد که مع الاسف نداریم!
بنا به گفته یکی از اساتید دانشگاهی در کشور پاکستان، در حقیقت ایران به جای غرب یعنی عراق، سوریه و فلسطین و لبنان باید نگاهش به شرق باشد یعنی قلمرو سنتی قدیمی خود که شوربختانه از آن غافل مانده است علت را هم گفتید زیرا برخی از مدیران این کشور سواد تاریخی و فرهنگی در این باره ندارند و رسانه ها همچون صدا و سیما هم این شیوه یعنی نگاه به شرق و دوستی با کشورهای وارث تمدن ایرانی را مورد توجه قرار نمی دهد. افغانستان در حقیقت ایران شرقی است که دولت قاجار سه بار برای بازپس گیری آن بویژه شهر هرات در زمان فتحعلی شاه، محمد شاه و ناصرالدین شاه اقدام کرد اما بخاطر آنکه انگلیس درصدد بود دولت حایلی میان هندوستانی را که در تصرف داشت و روسیه که به سمت آسیای میانه پیشروی می کرد بوجود آورد ایران را مجبور کرد دست از سرزمینهای باستانی خود بکشد و قرارداد خفت بار پاریس را در 1857 امضاء کند و از هرات و افغانستان چشم بپوشد. من دانشجویان هراتی را در نمایشگاه مطبوعات تهران دیدم که با مشت بر روی میز می کوبیدند و از اینکه ایران قرار داد پاریس را امضاء کرده است عصبانی بودند زیرا خود را ایرانی می دانستند و بسیار درست است.و پایان سخن اینکه خبرنگاری به من گفت چند سال پیش شخصی که مسئول اتباع خارجی در این وزارت خانه بود را دیده که با خوشحالی می گفت من باید این قدر اتباع افغانستان را آزار دهم که به کشورشان بازگردند! این هم نمونه مدیر مسئول ما.اگر مردم کشور افغانستان که منِ تاریخ خوانده سرزمین آنان را ایران شرقی می نامم به ایران که میهن قدیمی آنهاست نیایند پس کجا بروند؟ وقتی دولت ایران به مادر ایرانی که پدرش افغانستانی است شناسنامه نمی دهد و کشور را از داشتن پزشکان و مهندسان نخبه محروم می کند و استنادش به قانون مدنی سال 1312 زمان رضا شاه است باید از درد و ناراحتی همچون امام علی سرمان را در چاه کنیم و گریه کنیم.
تا کی تعصب و همزبانی کردن ؟
دنیا دنبال اقتصاد پویا است و ما با این همزبانی گفتن خودمان را کشتیم
نه افغانستان ما را تحویل می گیرد نه تاجیکستان ما شدیم کاسه داغتر ازآش .
اگر یک ذره شرایط مهاجرت راحت تر بود مطمئن باش هیچ ایرانی بالاتر از دیپلم و یا کارگر ماهری ایران نمی ماند و مهاجرت (فرار) می کرد.