شعیب خسروی*؛ درست معلومم نیست از چه زمانی شعر سعدی را سهل و ممتنع گفتهاند و آیا قبل از او شعر دیگرانی را چنین دانستهاند یا نه؟ آشکارترین خصلتی که با خوانش شعر او در ذهن نقش میبندد، همین است که خاطر را ملتذذ میکند، بدون اینکه مخاطب چنین حس کند که شاعر کار شاقی کرده است. در باب این خصلت سالیان درازی است که همگان گفتهاند و اکنون از بدیهیاتی است مَثَل گونه..
میدانیم ذائقه انسان امروزی چیز دیگری است و خواستهها و چشم داشتهای او از شعر در دنیای دیگری نسبت به بشر هشت قرن پیش سیر میکند. سخن تنها بر سر کیفیتهای متفاوت سبک زندگی نیست، نقش زبان و تغییرات آن نیز بسیار پر رنگ و چشمگیر است.
اگر به برخی از اشعار سعدی که اتفاقا امروزه و نه در گذشته، جز بهترین اشعار او هستند، نظری بیفکنیم، متوجه این میشویم که با زبانی سردوه شدهاند_ در عین نوعی اعجاز که گفتن مانند آن تنها در عرصه آزمون قابل رد و اثبات است_ که کمترین دشواریی در فهم برای مخاطب عامی شعر امروز ندارد و با فصیحترین زبان معاصر پهلو میزند.
اینکه اگر پنجاه بیت طراز اول سعدی را برای انتخاب به عهده عموم شعرشناسان امروزی که سلیقهای باب روز هم داشته باشند، بسپاریم و بعد از آن پنجاه بیت را نیز که زبانزد اهل فن در گذشتههای دور بودهاند از دل سفینههای شعر فارسی بیرون بکشیم، تا چه اندازه این دو اشتراکاتی دارند، بحثی است مستلزم تحقیقی درست و دقیق، اما بسیار محتمل است که این تفاوتِ در سلیقه، در شعر سعدی بیشتر از هر شاعر دیگری باشد، یعنی در هر دورهای برخی از ابیات سعدی که با زبان معیار آن روز نزدیکی بیشتری داشته اند محبوب شدهاند، این به این دلیل است که برخی از اشعار سعدی چنان انعطافی دارند که قرن به قرن در قیاس با زبان عامه مردم کاملا تازه ماندهاند. این ویژگی تا حدودی به استثنای مولانا، در شعر شاعر دیگری دیده نمیشود، حتی حافظ با آن همه نبوغ و تسلط بر ساختار زبان و خاصیت واژهها.
البته در این تازگی، درون مایههای غزل سعدی هم بیتاثیر نیست. بخصوص اینکه وی در غزل کمتر از دیگر شعرای نامی به بیرون و فضای فرهنگی و اجتماعی و بیشتر به حالات درونی انسان نظر دارد و همین خود باعث میشود که غزلش در مواردی کمتر رنگ کهنگی بگیرد. اما هر چه باشد در این میان، زبان نقش عمده را دارد
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود، چون تو بیایی؟
...
این بیت که نمونههای فراوانی در دیوان سعدی دارد گویی همین امروز گفته شده است. هیچ ابهامی ندارد و کمترین بهرهگیری از آرایشهای کلام را آن گونه که شگرد شعری شاعران گذشته است در آن نمیبینیم، اما در اوج دلربایی است. بعید است امثال این بیت در جهان فکری و ذوقی شعرشناسان گذشته، صاحب آنچنان جایگاهی بوده باشد. مثلا برای مخاطبان شعر در عصر سعدی، چنین بیتی همانقدر تازگی داشته (کاملا هم طبیعی است) که این بیتِ امروزه از مزه افتاده:
حصار قلعه باغی به دست منجنیق مده
به بام قصر برافکن کمند گیسو را
و حتی شاید این دومی را بیشتر میپسندیدند به واسطه آرایشهای کلامی و ادبیای که در آن است. این که دوباره پس از هشت قرن و از زاویهای دیگر مورد استقبال قرار بگیری، خود نوعی حیات مجدد و رستاخیزی بیمثل است. در چند دهه اخیر ابیاتی از دل دیوان سعدی بیرون کشیده شدهاند که به شدت با سلیقه و فهم عامه همخوانی دارند و توامان مورد استقبال اهل فن و نوجوانان نوخوانِ شعر میشوند.
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
..
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی؟
..
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
...
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست؟
...
با تکیه بر چنین ابیاتی، گویی سعدی در کالبدی جدید دوباره جان یافته است. این زندهنامی را سعدی از زبان دارد از زبانی که پوسیدگی و زوال نمیپذیرد و زنگار گذر زمان را را در آن راه نیست. سخنی ساده که، چون جویباری روان، اما بی تکرار، پیوسته در پیش چشم جاری است..
بر همین اساس جا دارد به صورتی جدی و ذوقمندانه مجموعهای درخور از ابیاتی که بیشترین نزدیکی را به زبان معاصر امروزی دارند از دل غزلیات سعدی دست چین شوند و در قالب کتابی مجزا تدوین و منتشر گردند.
*دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی