صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۸۰۳۸۵
روایت قاضی جنجالی‌ترین پرونده‌های جنایی پایتخت از قاتل سریالی بزرگراه‌ها
همه چیز از بهمن سال ۸۶ در کمالشهر کرج شروع شد، آن هم با جسد زنی سی‌وپنج ساله. برای عذاب وجدان دیر شده بود و قتل‌های سریالی پشت سر هم تکرار. داستان سر دراز داشت، از شمال به کرج کشیده شده بود. ۱۰ قتل و سرقت زنان سرانجام با تلفن همراه یکی از مقتولان قاتل را به بند کشید و پرده از این جنایت هولناک برداشت.
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۸ - ۲۳ اسفند ۱۳۹۹

وقتی دستگیر شد، بدون مقاومت تمام قتل‌ها را بازسازی کرد. ماجرای هولناک قتل‌ها مانند کاموایی که رشته‌های کلافش به هر طرف افتاده باشد، پخش بود. بیشتر جنایت‌ها در بزرگراه‌ها رخ داده بود. نخستین قتل که استارت این جنایت هولناک بود، توسط قاتل در سال ۸۵ زده شد و تا سال ۸۷ ادامه داشت.

شهروندآنلاین در ادامه نوشت: چند ماه پس از کشف اولین جسد در شمال کشور مطابق با آن دومین جسد هم در همان شهر کشف شد. سومین جسد در جاده قزلحصار پیدا شد، همچنین جسد چهارم، پنجم و… که همگی با روسری دور گردن خفه و رهاشده بودند. نهمین جسد راه را برای ادامه زنجیروار قتل‌ها بست.

تماس‌های تلفنی مقتول ردی از مرد جوانی به نام امید می‌داد. همین مسأله باعث شد ظن کارآگاهان بیشتر شود و به طور نامحسوس زیر نظر گرفته شد. اما قاتل که بو برده بود به یکی از شهر‌های ایران فرار کرد. فرار او حدس و گمان‌های کارآگاهان را به یقین تبدیل کرد، تا اینکه «امید برک» در نوزدهم تیر ماه دستگیر و به کرج منتقل شد.

قاضی پرونده پس از ۱۰ سال

دفتری در حوالی مرکز شهر تهران ملاقات با قاضی این پرونده را بعد از گذشت ۱۰ سال مهیا کرد. به انتظار ملاقات با قاضی پرونده، تیک‌تاک عقربه‌های ساعت کُند شده بود و با بی‌خیالی می‌چرخید و دور می‌زد. تا اینکه درِ اتاق، پلی شد برای ملاقات با قاضی پرونده نوراله عزیزمحمدی، از آن پس عقربه‌ها در رقابتی سخت در گذر بودند.

با چشمانی پرسان در مورد پرونده قتل‌های سریالی زنان در کرج که مربوط به ۱۰ سال پیش است، جویا شدم. عزیزمحمدی با خونسردی که در چشمانش موج می‌زد، پاسخ داد. «هم تجاوز می‌کرد، هم اموال‌شان را به سرقت می‌برد و هم می‌کشت.»

با دستانی گره کرده و نگاهی که به روبه‌رو دوخته بود، به روز دادگاه برگشت و پرونده امید برک را کالبدشکافی کرد: «قتل‌های سریالی زنان را با پیکانی که تازه در اولین سال ازدواجش خریده بود و با آن مسافرکشی می‌کرد، انجام داد. زنی هم همیشه کنار او در ماشینش حضور داشت و اظهار می‌کرد که این زن همسر من است. در حالی که ما هیچ سند و دلیلی برای اثبات این حرف او پیدا نکردیم.»

جاده‌ای حوالی بزرگراه کرج و زنی همراه با طلاهایش در آن نزدیکی راه زندگی برک را به یکباره تغییر داد. شاید اگر آن روز نفرت در دل امید برک ریشه نمی‌کرد، قتل‌های زنجیره‌ای شکل نمی‌گرفت.

پس از رابطه با آن زن طلاهایش را سرقت می‌کرد. نقشه‌اش تا همین جا بدون ذهنیت قبلی قتل خوب پیش رفت تا اینکه زن به جوان گفت او را می‌شناسد و تهدید کرد به پلیس جریان را بازگو می‌کند. همین جمله بمبی شد تا زن جانش را از دست بدهد. امید برک او را به قتل رساند تا هیچ زبانی برای افشای داستان به سخن گشوده نشود. بعد از قتل اول، قتل‌ها به صورت عادی و بدون عذاب وجدان تکرار می‌شد.

کودکی پر از وحشت

عزیزمحمدی از زندگی امید هم گفت: «قاتل دل خوشی از پدر و مادرش نداشت. درگیری‌های گاه و بی‌گاه آن‌ها او را به ستوه آورده بود. پایانی برای بدبینی‌های پدرش وجود نداشت. مادر از گزند بی‌اعتمادی‌های پدر در امان نبود. مدام بازخواست می‌شد.

پدر، خیانتکار را بر پیشانی‌اش مُهر کرده بود. امید سال ۸۴ عاشق ساحره شد. در تمام قتل‌ها هم پابه‌پای امید آمده بود. او بود که طلا‌های سرقتی را می‌فروخت. در جلسات دادگاه قاتل ادعا می‌کرد ساحره بی‌گناه است و هیچ نقشی در قتل‌ها نداشته، اما در جلسه نهایی تغییر رأی داد.»

قاتل و خانواده‌های مقتولان در دادگاه

عزیزمحمدی حدود ۱۶ پرونده مربوط به قتل‌های سریالی را در یک شعبه دادگاهی رسیدگی کرد. ذهنش را بر زمانی متمرکز کرد که قاتل از در دادگاه به داخل جمعیت حاضر آمد. «قاتل باید از وسط جمعیت به طرف جایگاه می‌آمد. خانواده‌های مقتولان زیاد بودند. وقتی قاتل وارد شد، تمام مردان خانواده‌های مقتولان به او حمله کردند و اگر من نمی‌رسیدم او را کشته بودند.»

این قاضی شمرده‌شمرده طبق اظهارات امید برک روز دادگاه را مرور کرد. «سال ۸۵ از شمال به کرج آمد. ادعا می‌کرد زنان خیانتکار را کشته است، اما تحقیقات قضائی این را رد می‌کرد، حتی یکی از قربانیان تازه عقد کرده بود و در مدرسه شبانه ادامه تحصیل می‌داد.

می‌گفت پیش از ازدواجش این قتل‌ها را انجام داده که بعد از ازدواج تصمیم‌می‌گیرد سالم زندگی کند. در صورتی که ازدواجی در کار نبود و ساحره زنی که به عنوان متهم ردیف دوم و همدست برک در دادگاه حضور پیدا کرد، همسر قاتل نبود و سندی دال بر ادعای این موضوع مشاهده نشد.

قاتل اظهار می‌کرد یک روز در حال مسافرکشی به زنی برمی‌خورد که به او اتهام می‌زند می‌خواهد او را بدزدد و به او تجاوز کند. با شکایت زن، برک مدتی بازداشت و از آن به بعد ذهنش به سمت قتل زنان کشیده می‌شود.»

انگیزه عجیب برک

عزیزمحمدی به موضوع دیگری اشاره می‌کند که انگیزه عجیب برک برای سرقت و قتل بود: «قاتل در دادگاه اولین جمله را این‌گونه آغاز کرد، وقتی بنزین گران شد، بی‌پول‌تر از قبل شدم. تصمیم گرفتم طلای زنان را به سرقت ببرم و آن‌ها را به قتل برسانم.»

در مورد ساحره، زنی که هیچ وقت مشخص نشد چه نسبتی با قاتل دارد، قاضی پرونده چنین می‌گوید: «ساحره در تمام مراحل رسیدگی چادر را روی چهره‌اش کشانده بود. گاهی حتی شک‌می‌کردم او زن باشد. اما یک‌بار همزمان خشم و اضطراب و بهت را در چهره‌اش دیدم. صورتی خسته و فرتوت داشت.

با چشم‌های گرد دادگاه را تعقیب‌می‌کرد. چهره‌ای عجیب داشت. سیاه‌بختی و نداری و هزار آسیب و زخم و مصیبت را در صورتش می‌دیدید، اما خودش را حفظ کرده بود. یا سنش بیشتر از امید بود یا آنقدر سختی کشیده بود که سنش بیشتر نشان می‌داد.»

اجرای حکم

عزیزمحمدی کلمات را پشت هم قطار می‌کند. «برک پیش از اعدام ادعا کرد تمام قتل‌ها را ساحره انجام داده و بی‌تقصیر است. نظرش ۱۸۰ درجه تغییر کرده بود. حکم داده شده بود و این سخنان را بعد از اجرای حکم شنیدم. هرچند که صحبت‌هایش صحت نداشت.

برک اعترافات قبلی خود را بی‌پایه و اساس دانسته و مدعی شده بود او تنها اجساد را به بیرون از خانه انتقال داده است. او اظهار کرده بود که به خاطر اینکه همسرش گرفتار نشود، این اظهارات را کرده. البته قبلا هم اشاره کردم که ساحره متهم ردیف دوم، همسر قاتل نبود و در تمام طول جلسات دادگاه حتی صحنه‌های قتل را بازسازی کرده بود. به قربانیان تجاوز می‌کرد و پس از خفه‌کردن‌شان با آرنج دستش، دور چادر شب پنهان‌شان می‌کرد و از خانه خارج.

آن زن به خاطر همدستی با قاتل به هشت سال حبس متهم شد. روز اجرای حکم بعد از سه سال حبس امید برک، محوطه آماده بود. میدان قدس کرج، ساعت ۵ و ۴۷ دقیقه متهم سوار بر سمند نقره‌ای به محل منتقل شد. دو، ولی دم در محوطه حضور داشتند و می‌خواستند مطمئن شوند در تشخیص قاتل اشتباه نشده باشد. وقتی اطمینان پیدا کردند، محوطه را ترک کردند.

قاتل در کمال خونسردی و بدون هیچ واکنشی طناب دار دور گردنش آویخته شد. تنها واکنش قاتل بعد از آویخته‌شدن طناب دار بود که کمی پاهایش را به سمت عقب جمع کرد.»

عزیزمحمدی دستانش را مانند گره‌ای که چندین سال از پرونده‌ها می‌گشاید، از هم باز می‌کند و یکی از دستانش را به حالت پایان صحبت روی میز می‌گذارد.

ارسال نظرات