صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۷۶۲۲۸
شهید قاسم سلیمانی در نامه‌ی خود به فرزندش که برای نخستین بار منتشر شده است از چگونگی انتخاب شغل خود می‌گوید و این‌که هرگز نمی‌خواسته نظامی شــود و هرگز از مدرج شدن خوشش نمی‌آمده.
تاریخ انتشار: ۱۸:۱۲ - ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

متن نامه شهید حاج قاسم سلیمانی به فرزندش به این شرح است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

آیا این آخرین سفر من است یا تقدیرم چیز دیگری است که هر چه باشد در رضایش راضی‌ام. در این سفر برای تو می‌نویسم تا در دلتنگی‌های بدون من یادگاری برایت باشد. شاید هم حرف به درد بخوری در آن یافتی که به کارت آید.

هر بار که ســفر را آغاز می‌کنم احساس می‌کنم دیگر نمی‌بینمتان. بار‌ها در طول مســیر چهره‌های پر از محبتتان را یکی یکی جلوی چشمانم مجسم کرده‌ام و بار‌ها قطرات اشکی به یادتان ریخته‌ام. دلتنگتان شده‌ام، به خدا ســپردمتان. اگر چه کمتر فرصت ابراز محبت یافته‌ام و نتوانستم آن عشق درونی خودم را به شما برسانم. اما عزیزم هرگز دیده‌ای کسی جلوی آیینه خود را ببیند و به چشمان خود بگوید دوستتان دارم، کمتر اتفاق می‌افتد، اما چشمانش برایش باارزشترینند. شما چشمان منید. چه بر زبان بیاورم و چه نیاورم برایم عزیزید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده این جان پایان نپذیرد و شما همیشه خواب خوف ببینید. دخترم هر چه در این عالم فکر می‌کنم و کرده‌ام که بتوانم کار دیگری بکنم تا شما را کمتر نگران کنم، دیدم نمی‌توانم و این به دلیل علاقه‌ی من به نظامی‌گری نبوده و نیست. به دلیل شغل هم نبوده و نخواهد بود. به دلیل اجبار یا اصرار کسی نبوده است و نیست. نه دخترم من هرگز حاضر نیستم به خاطر شغل، مسئولیت، اصرار یا اجبار حتی یک لحظه شما را نگران کنم، چه برسد به حذف یا گریاندن شما.

من دیدم هرکس در این عالم راهی برای خود انتخاب کرده است یکی علم می‌آموزد و دیگری علم می‌آموزاند. یکی تجارت می‌کند کسی دیگر زراعت می‌کند و میلیون‌ها راه یا بهتر است بگویم به عدد هر انسان یک راه وجود دارد و هر کس راهی را برای خود برگزیده است. من دیدم چه راهی را می‌بایست انتخاب کنم. با خود اندیشیدم و چند موضوع را مرور کردم و از خود پرسیدم اولا طول این راه چقدر است انتهای آن‌ها کجاست، فرصت من چقدر است؛ و اساساً مقصد من چیست. دیدم من موقتم و همه موقت هستند. چند روزی می‌مانند و می‌روند. بعضی‌ها چند سال برخی‌ها ده سال، اما کمتر کسی به یک صد سال می‌رسد. اما همه می‌روند و همه موقتند. دیدم تجارت بکنم عاقبت آن عبارت است از مقداری سکه براق شده و چند خانه و چند ماشین. اما آن‌ها هیچ تأثیری بر سرنوشت من در این مسیر ندارد. فکر کردم برای شــما زندگی کنم دیدم برایم خیلی مهم‌اید و ارزشمندید به طوری که اگر به شما درد برسد همه‌ی وجودم را درد فرا می‌گیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود من خودم را در میان شــعله‌های آتش می‌بینم. اگر شما روزی ترکم کنید بند بند وجودم فرو می‌ریزد. اما دیدم چگونه می‌توانم حلال این خوف و نگرانی‌هایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهم مرا علاج کند و او جز خدا نیست. این ارزش و گنجی که شما گل‌های وجودم هســتید با ثروت و قدرت قابل حفظ کردن نیست. وگرنه باید ثروتمندان و قدرتمندان از مــردن خود جلوگیــری کنند و یا ثروت و قدرتشــان مانع مرض‌های صعب‌العلاجشان شود و از در بسترافتادگی جلوگیری نماید. من خدا را انتخاب کرده ام و راه او را. اولین بار است که به این جمله اعتراف می‌کنــم؛ هرگز نمی‌خواســتم نظامی شــوم، هرگز از مدرج شــدن خوشــم نمی‌آمد. من کلمه‌ی زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمی خاست بر هیچ منصبی ترجیح نمی‌دهم. دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوندی باشم؛ لذا وصیت کردم روی قبرم فقط بنویسید سرباز قاسم، آن هم نه قاسم سلیمانی که گنده‌گویی است و بار خورجین را سنگین می‌کند.

عزیزم از خدا خواستم همه‌ی شریان‌های وجودم را و همه‌ی مویرگهایم را مملو از عشق به خودش کند. وجودم را لبریز از عشق خودش کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفته‌ام برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن. خود را سرباز در خانه هر مسلمانی می‌بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعه‌ی مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشت‌زده بی‌پناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچه‌به‌سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است می‌جنگم.

عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی‌خوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی می‌کنید. چه کنم برای آن دختر بی پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز... که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم. چگونه می‌توانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا مانده‌ام.

دخترم خیلی خسته‌ام. سی سال است که نخوابیده‌ام، اما دیگر نمی‌خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می‌ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بی‌پناه را سر ببرند. وقتی فکر می‌کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظاره‌گر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمی‌توانم اینگونه زندگی بکنم.
والسلام علیکم و رحمت الله»

ارسال نظرات
نام
۰۹:۳۵ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
واقعا دلم سوخت برای خودم و غبطه می خورم به حال عجیب این مرد
نام
۰۸:۵۰ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
کاش این نامه به عربی ترجمه میشد تا مردم سوریه هم میخواندند
ناشناس
۰۸:۲۹ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
روح بلند سردار دلها شاد وبر خوان نعم الهی متنعم باد!کاش کسانی که در خواب غفلت اند بیدار شوند .الهم اجعل فرج امام زمان ما .آمین یا رب العالمین .
نام
۰۵:۵۵ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
درودبرشرف مردان باغیرت درود بر سربازان وطن درودبر قهرمانان ملی کشورم روح بلندسردارحاح قاسم سلیمانی در پرتومهربی کران الهی شادباد
نامستاره
۰۳:۰۹ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
دلمون براش تنگ شده هر موقع از داعش می ترسیدم به خودم میگفتم سردار سلیمانی نمی ذاره نزدیک مرزهای ما بشند
نام
۰۲:۱۱ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
سلام داخل ایران یکی مثل سردار فکرجون مردم هست که تعداد کم هست وتعدادزیادی فکر پول مردم وبیت المال هستن
نامnaser
۰۱:۰۵ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
روحش شاداماکاش هزینه هایی که درسوریه ولبنان کردرودرایران هم میکرد
مهدی
۰۰:۳۰ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
روحت شاد سربازقاسم
راهی که شما انتخاب کرده بودی راه خیلی خوبی بود،ولی خیلیامون داریم راه اشتباه میریم.خداوندعاقبتمون ختم بخیرکند.
سید
۰۰:۲۵ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
خدایا ما را از شفاعتش بی نصیب مگردان و او را با سیدالشهدا(ع) محشور کن.
نام
۲۳:۵۷ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۱
چه انسان بزرگی و چه یادگارهای عزیزی از خود به یادگار گذاشتند
نام
۲۲:۲۱ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۱
کاشکی میشد این روحیه دگرخواهی و انسان خواهی را در مسئولین دیگر هم میدیدیم. سردار دلها این مرد خدایی واقعا از جنس خیلی از ما مردم نبود.
ویسی نیا
۲۱:۱۳ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۱
خدا نگهدار سردار دلها.
آسوده بخواب، به یاری خدا راهت را ادامه خواهیم داد
حمید
۲۱:۱۲ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۱
عالی
نام
۲۰:۳۸ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۱
روح بلندت در اعلی علیین
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
نام
۲۰:۲۰ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۱
درد بر سردار وطن
نام
۱۹:۵۵ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۱
واقعا اینجور آدمی دیگه اصلا پیدا نمی‌شوند تو این کشور شما مقایسه کنید با بعضیاشون که همش فکر درجه و سمت و قدرت هستند
نام
۱۹:۲۷ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۱
رحمت خدا بر او و بر قربانیان هواپیمای اوکراینی
ناشناس
۰۹:۵۰ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
رحمت خدا بر دلیرمردان غیوری که جانشان را در را دفاع از وطن فدا نمودند
خدا به افراد بی وجدان هم. شرم و حیا عنایت کند
نام
۱۹:۱۷ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۱
روح الهی و ملکوتی شهید سلیمانی شاد و با اولیای الهی محشور گردد.
اینها افتخارات بشریت هستند و مایه فخر آدمیان.
ناشناس
۱۸:۴۸ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۱
خداوند روح بزرگ ایشان را قرین رحمت واسعه خود قرار دهد و حداقل ذره ای از این بی اعتنایی به دنیا و اخلاص عمل در راهی که برگزیده، نصیب سپاهیان و حاکمان هزار رنگ و روی ما بگرداند بلکه گشایشی در گره های فرو بسته زندگی مردم ما ایجاد شود
ناشناس
۱۸:۴۸ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۱
خداوند روح بزرگ ایشان را قرین رحمت واسعه خود قرار دهد و حداقل ذره ای از این بی اعتنایی به دنیا و اخلاص عمل در راهی که برگزیده، نصیب سپاهیان و حاکمان هزار رنگ و روی ما بگرداند بلکه گشایشی در گره های فرو بسته زندگی مردم ما ایجاد شود
ناشناس
۱۰:۰۴ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
این منفی‌‌ها برای چیه؟!
نام
۱۸:۴۱ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۱
واقعا یه عمر برای امنیت این مردم زحمت کشیدید خدا اجرتون بده
بدبختانه خیلی ها قدر نمیدونن چون ذهنیتشون خراب شده
کسایی که حتی یه هفته بی خوابی و دور از خانوادشون نبودن که بفهمن این بنده خدا یه عمر زحمت کشید در صورتی که خیلی از هم دوره ای هاش بردن و خوردن و اختلاس کردن! و الانم مفت مفت دارن راه میرن و گردن کلفتی میکنن