صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

سیدضیاء موحد استاد فلسفه و منطق مطرح کرد
سیدضیاء موحد، استاد فلسفه و منطق گفت: شعر‌های من استدلالی نیست. انسجام دارد و انسجام، لزوماً به معنای استدلال نیست که مقدمه بیاوریم و نتیجه بگیریم. وایتهد، فیلسوف معروف، می‌گوید: «ارسطو با کشف فرم، علم را ابداع کرد.» و این یعنی علم، چیزی جز کشف فرم نیست و منطق به ذهن، فرم و انسجام می‌دهد.
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۸ - ۱۵ دی ۱۳۹۹

«.. شعر گفتن کاری است نا ممکن.‌

ای شاعران ممکن!

این سطر‌های کج چیست؟

این بند‌های سست

که کهنه‌های خود را از آن

در هر مجله می‌آویزید؟

زیرا که جاودانگی ارزان نیست

بر سنگ گور من بنویسید:

مُردم!

از بس که شعر بد خواندم!»

این گزیده‌ای از اشعار یک فیلسوف و منطق‌دان ایرانی است که ارتباط وثیقی بین «منطق» و «شعر» می‌یابد و حتی در زندگی روزمره، ردپای منطق را بسیار پررنگ می‌بیند.

ایران در ادامه نوشت: دکتر سیدضیاء موحد، استاد فلسفه و منطق و شاعر ایرانی، که تحصیلات دانشگاهی‌اش را در رشته فیزیک دانشکده علوم دانشگاه تهران آغاز کرد و در حوزه فلسفه تا مقطع دکترا در یونیورسیتی کالج لندن ادامه داد، معتقد است علوم پیوند ناگسستنی باهم دارند و نمی‌شود آن‌ها را مرزبندی کرد و خط سیاه و سفید میان‌شان کشید و گفت این طرف تخیل و احساس، آن‌طرف منطق و فلسفه و استدلال.

از نگاه ایشان «منطق، ریاضیات شعر است. منطق، ریاضیات فلسفه است» به این اعتبار، او بر این باور است که همراهی فلسفه و منطق با شاعرانگی امر غریبی نیست.

جناب دکتر موحد، شما را به‌عنوان «فیلسوف» و «منطق‌دان» می‌شناسیم، اما اندیشه ورزی نزد شما بعد «شاعرانگی» هم دارد که در قالب شعر‌های شما بروز می‌کند. حال می‌خواهیم بدانیم از نگاه شما وجه اشتراک «شعر و احساس» با «منطق و استدلال» چیست؟

بسیار از من پرسیده می‌شود که شما چگونه «شعر» و «منطق» را باهم پیش می‌برید. دقیقاً همین موضوع را من در انگلیس با «ویلفرد هاجز» مطرح کردم. او که یکی از ریاضیدان‌ها و از استادان مهم فلسفه و منطق است و مدت‌ها روی منطق اسلامی، بویژه آثار ابن‌سینا کار کرده و تألیف‌های او را از عربی به انگلیسی ترجمه کرده است، در پاسخ به من لبخندی زد و چند نویسنده و شاعر بزرگ مانند کالریج و میلتون را نام برد و گفت این بزرگان ادبیات جهان، کتاب منطق هم دارند و کتاب منطق‌شان منبع درسی است و بار‌ها تجدید چاپ هم شده است؛ که من هم در مقدمه کتاب «گزیده اشعار» خود که انتشارات مروارید به چاپ رسانده، نام این بزرگان را آورده‌ام.

در واقع با ذکر این مقدمه، می‌خواهم این نکته را متذکر شوم که آنچه در شعر به آن احتیاج داریم یعنی انسجام، استحکام، سازگاری و فرم، از «منطق» می‌آید؛ بنابراین یک شاعر ممکن است منطق خوانده باشد یا اینکه فکرش به طور شهودی منطقی باشد.

پس اینگونه می‌شود که شما به‌عنوان نویسنده کتاب‌هایی، چون «منطق موجهات» و «درآمدی بر منطق جدید»، خالق آثاری، چون «آواز‌های آبی»، «بعد از سکوت» و «مشتی نور سرد» هم می‌شوید. آیا کسی که منطق خوانده یا ذهنی منطقی دارد، شعرش متفاوت از دیگر شاعران است؟

نوشته و شعر کسانی که در دو حوزه «شعر» و «منطق» توأمان حضور دارند، حال و هوای دیگری دارد؛ به‌عنوان مثال ابن‌سینا، که امروزه او را در جایگاه بزرگترین منطق‌دان قرون وسطی می‌شناسند و مثل هر فیلسوف دیگری درباره منطق می‌نویسد و حدود ۳۰ کتاب و رساله نوشته است، شاعر هم هست. او بیش از هر فیلسوف دیگری کتاب منطق دارد. اما چرا به منطق تا این اندازه علاقه‌مند است؟ چرا تا قرن هفتم ما شمار بسیاری منطق‌دان و فلسفه‌دان خوب داشتیم؟ و چرا بعد از اینکه عوامل دیگری به شعر چیره شد، دیگر چندان فیلسوف و منطق دان مهمی در این آسمان ندرخشید؟ پاسخ این پرسش‌ها رابطه «شعر» و «منطق» را برای ما روشن‌تر می‌کند.

منطق، ریاضیات فلسفه است. منطق، ریاضیات شعر است. در واقع با اینکه از دانش فرم شعر، این اندازه سخن گفته می‌شود، باز هم معنای ژرف «فرم شعر» آنگونه که شایسته و بایسته است، روشن نشده است. منطق، همین «فرم» است. اگر شعر‌های مرا در کتاب «بعد از سکوت»، «بر آب‌های مرده مروارید»، «غراب‌های سپید»، «مشتی نور سرد»، «نردبان اندر بیابان»، «آواز‌های آبی» و «گزیده اشعار» خوانده باشید، این تفاوت را درک می‌کنید که ذهن، چگونه کارکرده و فرم، چگونه شکل گرفته است.

در توصیف اشعارتان، آن‌ها را از جنس استدلال می‌بینید یا احساس؟

شعر‌های من استدلالی نیست. انسجام دارد و انسجام، لزوماً به معنای استدلال نیست که مقدمه بیاوریم و نتیجه بگیریم. وایتهد، فیلسوف معروف، می‌گوید: «ارسطو با کشف فرم، علم را ابداع کرد.» و این یعنی علم، چیزی جز کشف فرم نیست و منطق به ذهن، فرم و انسجام می‌دهد. به همین دلیل، آن دسته از فلاسفه که منطق می‌دانند، وقتی وارد فلسفه می‌شوند، خیلی دقیق هستند؛ برای مثال نمط نهم کتاب «اشارات» ابن‎سینا، که شیخ‌الرئیس در آنجا درباره عرفان صحبت می‌کند، بی‌همتاست.

آنقدر که فخر رازی که به همه کار‌های وی ایراد می‌گیرد، به این فصل که می‌رسد، متحیر است و جز تحسین، حرفی برای گفتن ندارد؛ علت آن است که ابن‌سینا به زیبایی، عرفان را در قالب منسجم منطق ریخته است که پیش از آن هیچگونه سابقه‌ای ندارد و همه صاحبنظران اتفاق نظر دارند که نمط نهم و دهم اشارات ابن‌سینا، یک شاهکار نویسندگی است.

من در کتاب «تأملاتی در منطق ابن‌سینا و سهروردی» که به دو زبان نوشته‌ام، در این مقوله صحبت کرده‌ام؛ اما دیگر قدمای ما کمتر التفاتی به منطق دارند. ملاصدرا اشتباهات منطقی بدی دارد. مثلاً اینکه چیزی را که تناقض نیست، تناقض در نظر می‌گیرد و این خطا، نتایج را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد؛ یعنی به جای آنکه منطقش را درست کند، با اصول فلسفی آن کلنجار می‌رود.

شعر، یعنی تخیل و احساس و تصویر، به گونه‌ای که نظامی می‌گوید: «احسن اوست اکذب او» و منطق، علم استدلال و استنتاج است که مولوی بر آن است: «پای استدلالیان چوبین بود» پس چگونه و با چه هنری این جمع اضداد در وجود شما متجلی و شکوفا شد که در هر دو ساحت، آثار معتنابهی از شما برجای ماند؟

شناخت درست علم منطق، بخوبی به این پرسش پاسخ می‌دهد. «هانری پوانکاره» ریاضیدان، فیزیکدان نظری و فیلسوف علم فرانسوی، جمله زیبایی دارد. وقتی با او درباره یک شاعری سخن می‌گویند، وی می‎گوید: «اگر تخیلش به اندازه کافی قوی بود، ریاضیدان می‌شد.»

در واقع شما، اگر منطق جدید را بخوانید و وارد نظریه‌های مختلف شوید، درمی‌یابید درجه انتزاع و تخیل، چقدر بالاست. اصلاً امکان ندارد کسی ریاضیدان شود و تخیل نداشته باشد. علوم، پیوند ناگسستنی با هم دارند و نمی‌شود آن‌ها را مرزبندی کرد و خط سیاه و سفید میان آن‌ها کشید و گفت این طرف تخیل و احساس، آن طرف منطق و فلسفه و استدلال.

علم منطق در زندگی روزمره ما چه کاربردی دارد؟

قواعد منطق، اصولاً چیزی دست‌نیافتنی و عجیب و غریب نیست. قواعد متعارف زندگی است که همه، آن‌ها را می‌دانند و در همه امور زندگی همواره جاری است و همه ما هر روزه در زندگی آن‌ها را بکار می‌بریم؛ اما خودمان این موضوع را نمی‌دانیم.

ندانستن استدلالات منطقی هر موضوع می‌تواند ما را در تصمیم‌گیری‌ها و نتیجه‌گیری‌ها به اشتباه بیندازد؛ نه فقط مردم عادی که فلاسفه بزرگی، چون «ارسطو»، «کورت گودل»، ریاضیدان، منطق‌دان و فیلسوف اتریشی، «گوتلوب فرگه»، ریاضیدان، منطق‌دان و فیلسوف برجسته آلمانی و «ویلارد ون اورمن کواین»، منطق‌دان و فیلسوف مهم فلسفه علم، نیز اشتباهات منطقی کرده ‏اند؛ حال آنکه خداوندان منطق بودند.

در واقع ذهن هیچ انسانی کاملاً نمی‌تواند منطقی باشد. من در یکی از مقالاتم با عنوان «سهم ما از منطق جدید» در کتاب «از ارسطو تا گودل» خود، این را با استدلال ثابت کرده‌ام که حل برخی مسائل نه تنها از عهده انسان، که از کامپیوتر هم برنمی‌آید؛ بنابراین اگر منطق ندانیم، متوجه نمی‌شویم که اشکال کارمان در کجاست.

آیا از ضعف استدلال و استنتاج و منطق است که گاهی به دنیای مطلوب‌مان در زندگی دست نمی‌یابیم؟

آن قسمت از منطق که دانشجویان ما خیلی جذب آن می‌شوند و آن را خیلی خوب می‌فهمند، قسمت «مغالطات» است؛ یعنی همان اشتباهات مربوط به استدلال. این اشتباهات را حتی وکلا، وزرا و بویژه سیاستمداران هم دارند؛ در واقع بسیاری از استدلال‌هایی که دیگران برای ما می‌کنند، غلط است و چون منطق نمی‌دانیم، تحت تأثیر قرار می‌گیریم و آن‌ها را می‌پذیریم. این یکی از مهم‌ترین کاربرد‌های علم منطق در زندگی روزمره است؛ به‌عنوان مثال، این موضوع را به شکل منفی می‌توان در صنعت تبلیغات شاهد بود.

نیم نگاه

قواعد منطق، اصولاً امری دست‌نیافتنی و عجیب و غریب نیست. قواعد متعارف زندگی است که همه، آن‌ها را می‌دانند و در همه امور زندگی همواره جاری است و همه ما هر روزه در زندگی آن‌ها را به کار می‌بریم؛ اما خودمان این موضوع را نمی‌دانیم. بسیاری از استدلال‌هایی که دیگران برای ما می‌کنند، غلط است و، چون منطق نمی‌دانیم، تحت تأثیر قرار می‌گیریم و آن‌ها را می‌پذیریم. این یکی از مهم‌ترین کاربرد‌های علم منطق در زندگی روزمره است؛ به‌عنوان مثال، این موضوع را به شکل منفی می‌توان در صنعت تبلیغات شاهد بود.

ارسال نظرات