در روزهای اخیر مجلس شورای اسلامی قانونی را به تصویب رساند که بر اساس آن دولت ملزم به کاهش همکاری با آژانس میشود. البته رئیسجمهور روحانی اعلام کرده است کسی نمیتواند خطمشی برای دولت تعیین کند. از سوی دیگر، پالسهای مثبتی از سوی بایدن برای بازگشت به برجام در فضای بینالملل طنینانداز شده است. حال این پرسش اساسی به وجود میآید که آیا جناحهای سیاسی بازگشت به برجام را که منطبق بر منافع ملی است، دستمایه منافع جناحی خود قرار میدهند؟
به گزارش شرق، بر این اساس، ابراهیم اصغرزاده معتقد است: «تندروها که شعار خروج از پروتکل الحاقی و فروپاشی برجام میدهند، به پای خود شلیک میکنند. فراموش نکردهایم وقتی در دوره احمدینژاد، همین تندروها با غرب درگیر شدند، نهتنها پیشرفتی در پرونده هستهای حاصل نشد بلکه این امر منجر به اعمال تحریمهای سنگینی علیه ایران شد و اقتصاد کشور را فلج کرد». اکنون که برخی از جناحها به دنبال بهرهبرداری سیاسی به نفع خود از فرصت برجام آنهم در انتخابات ۱۴۰۰ هستند، چه باید کرد؟ در این زمینه «شرق» با این فعال سیاسی اصلاحطلب به گفتگو پرداخته است که در ادامه آن را میخوانید.
برجام به وضعیت بسیار حساسی رسیده است؛ از یک سو بایدن بازگشت به آن را محتمل، اما سخت میداند و از سوی دیگر محمدباقر قالیباف و جناح اصولگرای مجلس درصدد خروج از آن هستند. چرا هر بار که قرار است از مشکلات مردم کاسته شود، برخی سینه چاک کرده و فریاد وابرجاما سر میدهند؟
قوه عاقله نظام تمایل ندارد بیش از این ایران درگیر چالش شود. برخی تندروها، شتابزده شیپور را از سر گشادش میزنند. از نگاه آنها دو بلوک قدرت متعارض در ساختار وجود دارد؛ یکی معتدل و سازشکار که تحت تأثیر جریان اصلاحات است و دیگری آکبند انقلابی و سازشناپذیر تحت تأثیر اصولگرایی؛ خطکش گذاشته سهم و نقش هرکدام را در انسداد موجود مشخص کردهاند؛ بنابراین با یک مصوبه دو هدف را نشانه میگیرند؛ نخست، اگر تحریمها برداشته شد که چه بهتر، دیدید اولتیماتوم ما کارگر افتاد.
دوم، پس از مدتی کوتاه اگر اقدامی انجام نشد، دولت سازشکار از پروتکل الحاقی باید خارج شود که مفهوم سیاسی آن نابودی برجام به دست خود است و بیاعتباری کامل نصیب دولت و حامیان او میشود؛ بازگشت به نقطه صفر احمدینژادی. در هر صورت بار مسئولیت رفتن یا ماندن در توافق بیخاصیت برجام بر عهده دولت بوده و امتیازات حاصله به حساب آنها واریز خواهد شد. کسی هم لازم نیست حساب پس بدهد که چرا قطعنامهدانشان پاره نشد و چراهای دیگر.
با کسب حدود ۲۰ درصد رأی مردم تهران به نام ملت ایران سخن میگویند و به رئیسجمهوری که بالای ۶۰ درصد آرای کل کشور را کسب کرده، طعنه میزنند که ما مثل دولت حرف نمیزنیم، زیرا نماینده مردم هستیم.
تندروهایی که از اداره یک نانوایی ناتوان هستند و از مهارت گفتگو با اصلاحطلبان و دیگر هموطنان منتقد و معترض خود بیبهرهاند، چگونه قرار است نسخه حکومتداری بپیچند و با دنیا وارد گفتگو و تعامل شوند؟ مصوبه FATF را که قرار بود جان به اقتصاد بیجان کشور ببخشد، سالها بایگانی کردند و مسئولیت عواقب آن را هیچگاه نپذیرفتند؛ اما اینجا خیلی سریع در یک رفتوآمد تأیید مصوبه را گرفته، به قانون تبدیل کردند و بدون معطلی نیز ابلاغ کردند. نمیفهمم حالا که با شکست ترامپ اعتبار اخلاقی و سیاسی ایران افزایش یافته، تندروها چرا اینقدرعصبانی شدهاند؟
این عصبانیت نشانه چیست؟ آیا نشانه رویگردانی مردم از تندروها نیست؟
عصبانیت و ادبیات خشن روی دیگر همان سکه رومانتیسیسم است که سالها پیش از رواج افتاده و قوه ابراء ندارد. در تفکر تندروها، میانهای وجود ندارد. حد وسط، میانهروی، اعتدال و عملگرایی، منفی و مردود است. کسانی که در مقاصد سیاسی ایشان تردید روا دارند، باید از قطار پیاده شوند.
تندروها بهجای توضیح درباره تصمیمات و عملکردهای پرهزینه خود، فرار رو به جلو میکنند. میخواهند ثابت کنند از عموزادههای اصولگرای خود بیشتر به فکر اقتدار و منافع نظام هستند. مگر هدف اصلی اصولگرایی احترام به سنتها و نهادهای جاافتادهای مانند مالکیت، خانواده، مذهب، دولت و نگهداری و حفظ وضع موجود نیست؟ نمیشود منتهاالیه راست سیاست ایستاد و شعارهای رادیکال ساختارشکن سر داد.
یادتان نرفته آتشی که عدهای خودسر به تلافی اعدام شیخ نمر، به سفارت عربستان انداختند چگونه خرمن همزیستی دو کشور را سوزاند. این خودسرها بارها نشان دادهاند مفهوم منافع ملی اساسا برایشان موضوعیت ندارد، بلکه زیستشان در دشمنتراشی بیحاصل و ماجراجوییهای تنشزا خلاصه شده است. حتما شما با سابقه تروریستی فرقه طالبان آشنا هستید که بارها با عملیات انتحاری، جنایات بیشمار مرتکب شدهاند.
جالب آنکه سفیر ایران در دوحه، طالبان را یک جنبش خوانده است! همان جنبش اصیلی که کنسولگری ایران در مزارشریف را اشغال و ۱۱ دیپلمات هموطن ما را با قساوت سلاخی کرد. چرا در اردوی تندروها کسی جرئت پیدا میکند طالبان را یک جنبش اصیل بنامد و حضور نمایندگانش در سفارت ایران در دوحه را به فال نیک بگیرد.
با این دستفرمان از فردا میشود مدال افتخار به سینه هرکسی که علیه غرب و آمریکا جنایتی کرده زد و خوشامد گفت و از همکاری با او دم زد. حتما از نظر تندروها دیگر عصبانیتی در کار نیست و خواهند گفت در دنیای سیاست، دوستیها و دشمنیها همیشگی نیست؛ طالبانِ حال امروز که پوست انداخته و واقعگرا شده و با آمریکاییها دارد مذاکره میکند. نمیدانم وقتی به قول آیتالله سیستانی، دوستان از درستکردن یک فاضلاب در اهواز که به خانههای مردم سرازیر نشود، درمانده و عاجزند، چگونه میخواهند دنیا را مدیریت کنند.
برخی که عموما از بخش رادیکال و احساسی جناح اصولگرا هستند، همواره اینگونه تلقین میکنند که میان جمهوریخواه و دموکرات، بایدن و ترامپ، برای ایران تفاوتی نیست. بهراستی تفاوتی وجود ندارد؟
البته انتخابات در آمریکا مثل هر جای دیگر، انتخاب میان دیو و دلبر نیست، بلکه انتخاب اشخاصی است که جز به پیشبرد اهداف حزبی و تأمین منافع ملی کشورشان، به چیز دیگری نمیاندیشند. اگر چهار سال پیش انتخاب ترامپ میتوانست صلح و همزیستی جهانی را به مخاطره افکند، پیروزی بایدن که نماینده و نماد قواعد کلاسیک لیبرالی و نئولیبرالی است، میتواند رشد همگون و متوازن اقتصادی جهان را به خطر اندازد.
گرچه بر سر راهبردهای اصلی، هر دو گروه دموکرات و جمهوریخواه توافق اصولی دارند؛ با وجود این، شکی نیست تفاوتها و تعارضهایی در شیوه عمل دو رئیسجمهور وجود دارد. اختلافها بیشتر معطوف به وزندهی استراتژیک مسائل و اولویتبندی آنهاست.
جامعه آمریکایی یکدست نیست و انتخابات آن را بیشازپیش دوشقه کرده و همراه خود انواع شکافهای طبقاتی و اجتماعی بزرگ و حاد را فعال کرده است. گرچه با گزینش جو بایدن، عصر جدیدی آغاز نشده؛ اما برای پیشگیری از رشد نیروهای راست افراطی و بنیادگرا نوعی وحدت نظر و مفاهمهای در سطح جهانی شکل گرفت. پیروزی بایدن به روند جهانیشدن کار و سرمایه کمک میکند. نقش آمریکا و سیر تحولات و بحران آن بهعنوان حلقه اصلی و کلیدی زنجیره سرمایهداری جهانی با خود فرصت و تهدیدهای توأم میآفریند.
در هر صورت نمیشود مقاصد خصمانه دولت آمریکا را دستکم گرفت. با وجود همه این دشواریها و دغدغهها، شکست ترامپ موقعیت و منزلتی برای ایران ایجاد کرده که میتواند از موضع برابر و مقتدرانه به گفتوگوی سازنده با دولت جدید آمریکا چه در چارچوب برجام یا هر پلتفرم دیگر بنشیند، تنش را مدیریت کند و بازسازی اقتصاد خود را در اولویت قرار دهد. فرصت سیاسی و اعتبار اخلاقی برای ایران به معنای آسانبودن مذاکره و مصالحه با دولت بایدن نیست.
با این اوصاف چه باید کرد؟ از نظر شما وضع بهتر میشود؟ یعنی واقعا میشود به بایدن اعتماد کرد؟
به هیچکس نباید اعتماد کرد. کشورهای صنعتی پس از رکود اقتصادی ناشی از پاندمی کرونا دنبال بهانه میگردند. آمریکا حالا بیش از گذشته برای توجیه هزینههای نظامی و امنیتی خود احتیاج به بزرگنمایی تهدیدات خارجی دارد.
حالا که بایدن بالاترین میزان رأی تاریخ معاصر آمریکا را در رقابت با یک جنبش اقتدارگرای پوپولیست کسب کرده و توان اجماعسازی جهانی علیه ما را به دست آورده، جا دارد جنبههایی از دکترین امنیت ملی خود را به گونهای تدوین و اولویتگذاری کنیم تا تضمینکننده درازمدت منافع ملی ایران و ایجاد فرصتهای جدید شود. شیوه عمل بایدن درباره مسائل خارجی متفاوت از ترامپ خواهد بود؛ اما مستقل از این، تعهد به حفظ امنیت اسرائیل و متحدان آمریکا در منطقه خاورمیانه از اصول مشترک سیاست خارجی دموکراتها و جمهوریخواهان است.
هیچ امکانی که امنیت این متحدان را تهدید کند، نادیده گرفته نخواهد شد. نان رقبای منطقهای ایران در فرافکنی و مظلومنمایی است. ببینید ایران عضو پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای است؛ ولی اسرائیل با ساختار آکنده از تبعیض نژادی و دینی از یک زرادخانه هستهای برخوردار است و در «انپیتی» هم عضویت ندارد.
به هیچ تعهدی پایبند نیست و تاکنون مانع از هرگونه نظارت بینالمللی شده است. همواره با مظلومنمایی، خود را در معرض خطر و تهدید ایران معرفی کرده و با ایرانهراسی هرساله کمکهای فراوان مالی، اقتصادی و اطلاعاتی از آمریکا دریافت کرده است. ازاینرو اسرائیل بیش از هر کشور دیگری در دنیا نگران بهبود روابط دو کشور ایران و آمریکاست که از یک سو موجب کاهش احتمالی سطح کمکهای آمریکا خواهد شد و از سوی دیگر با افزایش قدرت منطقهای ایران به طور طبیعی قدرت بازیگری اسرائیل در منطقه کاهش خواهد یافت.
تردید نکنید اسرائیل مهمترین مخالف بهبود روابط میان ایران و همسایگان عرب و همچنین ترکزبان است. در حقیقت دنیا هیچگاه حساب سیاست کلی حکومت ایران را با حساب تندروها یکی ندانست.
در مناقشه با آمریکا نه جلب اعتماد امثال روسیه و چین برای رفع تهدید علیه ایران کفایت میکند و نه حمایتشان میتواند برای ما فرصتساز باشد. هرگونه حمایت راهبردی این کشورها، نیز نیازمند حذف و طرد پارازیت و پارامترهای مزاحم در محیط مناسبات ما و آمریکا است. با اینکه جنگ سرد جدیدی در پیش است؛ اما این میدان نبرد، زمین مناسب برای بازی ایران نیست.
آیا تهدید و افزایش بازدارندگی نظامی در جای خود برای چانهزنی و امتیازگیری از بایدن مناسب است؟
برخلاف دوران جنگ سرد، تهدید اردوگاهی بدون تابآوری اجتماعی و توان اقتصادی اثربخش نیست. نباید فراموش کرد که آمریکا بهتنهایی بیش از یکچهارم GDP جهان و حدود نیمی از هزینههای نظامی دنیا را دارد. ازاینرو قدرت تخریب فرامنطقهای دارد. نمیشود با اقتصادی نابسامان و بحرانهای اجتماعی، بدون ائتلاف و اتحاد با متحدان استراتژیک بازدارندگی ایجاد کرد. به همین علت برای برونرفت از بنبست موجود گفتگو و دیپلماسی راهی سهلالوصول و قابل دسترس است. مسلم منظورم از گفتگو، بندوبست پنهانی و از موضع ضعف نیست که آن خودش موجب سرشکستگی و تحقیر ملی است. کسی برای باختن یا تسلیمشدن گفتگو نمیکند.
گفتگو از موضع برابر و در معامله دوجانبه آنهم با آمریکاست که میتواند برای ما پیروزی محسوب شده و به ارتقای منزلت و پرستیژ کشور در سطح جهانی بینجامد. ما در زمانی که اوباما با امنیتیسازی مسئله هستهای به دنبال مهار ایران و تغییر رفتار حکومت بود، توانستیم با تعامل چندجانبه و گفتگو از موضع برابر با آمریکا برجام را به سرانجام برسانیم. برجام پیروزی بزرگ دیپلماتیک ایران است که بدون شلیک یک گلوله، سایه جنگ را از سر کشور دور کرد و پرونده ما را از شورای امنیت و از ید اختیار دولت آمریکا خارج کرد؛ اما قدرتیابی ترامپ و خروج آمریکا از برجام به قصد فشار و تحریم ثانویه و مهار اقتصادی ایران به فروپاشی طبقه متوسط و بیعملی و بدنامی میانهروها و در نتیجه تقویت رویکردهای رادیکال انجامید. از قضا سرکنگبین صفرا فزود. علاوهبراین حالا نظامیان هم با یک کولهپشتی راهحل برای نجات کشور در صف انتخابات ایستادهاند.
به ضرس قاطع میگویم صلحطلبی، مخالفت با جنگ و تقویت قدرت نرم باید زیربنای دکترین امنیت ملی ما در آینده باشد تا کشور ایران توسعه پیدا کند. افزایش توان تسلیحاتی اگر قدرت چانهزنی را بالا ببرد؛ اما نظامیگری و نظامیشدن چهره نظام با هر توجیهی به نفع ایران نخواهد بود.
بارها گفتهام جای نظامیان عرصه سیاست و سیاستورزی نیست. ما به برگزاری یک انتخابات معنادار و رقابتی که به جلب مشارکت بالای مردم در ۱۴۰۰ بینجامد، بیشتر نیازمندیم. شاید برای عدهای که به درآمد بیزحمت نفتی و کاسبی دورزدن تحریمها عادت کردهاند، توسعه اقتصادی کمتر از نفوذ فرهنگی و نظامی اهمیت داشته باشد؛ اما روشن است که در بزنگاه وزنکشی ما و آمریکا نباید بیثباتی فزاینده اجتماعی را دستکم گرفت. ازاینرو مبرمترین برنامه دولت، یافتن راهی برای لغو فشار حداکثری و انحلال سازمان تحریمها از هر طریق ممکن است.
مگر به چشم خود نمیبینید که امروزه تحریم اقتصادی در رقابت آمریکا با چین یا روسیه، چگونه کارکردی مهمتر از مسابقه تسلیحاتی پیدا کرده است. اصولگرایان بر پایه خطای راهبردی شب قبل از تصویب اولین قطعنامه باور داشتند قطعنامهای علیه ایران در شورای امنیت تصویب نخواهد شد. نباید گذاشت سادهاندیشی دوره احمدینژاد باز هم تکرار شود.
در شرایط فعلی برخی معتقدند اصولگرایان به علت اینکه ممکن است بایدن به برجام بازگشته و شرایط اقتصادی نیک شود و مردم در ۱۴۰۰ به سمت بهبودخواهان (اصلاحطلبان و اعتدالیون) حرکت کنند، درصدند تا میتوانند آثار بازگشت بایدن به برجام را بکاهند. اصلاحطلبان در این شرایط چهکار کنند تا جریانی، منافع مردم ایران را بیش از این بازیچه اهداف سیاسی خود قرار ندهند؟
گویا مانند اصل بقای انرژی، تندروی قرار نیست در کشور فروکش کند بلکه از حالتی به حالت دیگر تبدیل میشود. الگوی تندروها برای ابتکارعمل در تقابل با آمریکا نوعی انقلابیگری ازمُدافتاده محافل چپِ جهانسومی است که در هراسافکنی و هیولاسازی از غرب برای امتیازستانی خلاصه میشود.
خوشخیالی است اگر تصور شود بایدن در شرایطی که از تأثیر تحریمها بر اقتصاد ایران آگاه است و نیاز مبرم ما به برداشتن تحریمها را بهخوبی میشناسد، با توجه به مقاومت کنگره و لشکر ۵۰ میلیون ترامپیست، بهراحتی قادر به برداشتن یا تعلیق تحریمها شود. مهم نیست چه جریانی در ایران ابتکار عمل بنبستشکنی و لغو تحریمهای ظالمانه و ضدبشری را به دست گیرد، مهم این است که اقدام عملی فوری بدون فوت وقت صورت پذیرد. نه آنکه منتظر بمانیم تا دستی از غیب برون آید و کاری بکند.
این مایه از بیتوجهی به منافع ملی و مصلحت کشور را نمیدانم از کجای انقلاب و قانون اساسی بیرون کشیدهاند؟ طبعا اگر اصلاحطلبان دستشان برای حل مشکلات کشور بسته باشد، همان بهتر که گوشهای بنشینند و میدانداری تندروها را نظاره کنند تا با حضور دستوپابسته و خنثی، توجیهگر وضع موجود و نسخههای دیکتهشده آنان باشند. اما اگر بازگشت اصلاحطلبان به مصادر تصمیمگیری ممکن، مؤثر و معنادار باشد، اقدام آمریکا برای امنیتیسازی بینالمللی مسائل ایران مثل دوره مذاکرات برجام یا زمان دولت اصلاحات ناکام خواهد ماند.
انتخابات دوم خرداد سال ۷۶ را به یاد دارید مشارکت رقابتی و بالای مردم و رویکرد سیاست خاتمی که نه طرح تهدید علیه دیگران بلکه گفتوگوی تمدنها و همزیستی مسالمتجویانه با همسایگان اعلام شد چگونه میان آمریکا و متحدانش شکاف انداخت، امکان اجماعسازی علیه ایران از میان رفت و تمامی سفرای اروپایی که تهران را ترک کرده بودند، به ایران بازگشتند.
زمانی رئیسجمهور تندروی ما گفت آمریکاییها از من میترسند، یک سخنرانی بکنم اقتصاد آمریکا فرومیپاشد و در آستانه تحریمها ادعا کرد اگر از مردم ایران بپرسید تحریم چی هست بهتون میگن تحریم نَمَدی؟ آشتیناپذیری و آنتاگونیسم تندروها نهتنها شکافی در جبهه دشمنان کشور در سطح بینالمللی و حتی منطقهای ایجاد نکرد که در عوض مقاصد و اهداف ملی و انقلابی ما را نزد افکار عمومی جهان امنیتیتر کرد. تاجاییکه افکار عمومی جهان که هر زمان در برابر سلطهجویی و آتشافروزی امپریالیستها میایستاد، حساسیت خود را نسبت به تحریمهای ظالمانه و فلجکننده علیه ایران از دست داد و بیتفاوت شد.
نباید بهگونهای عمل میشد که افکار عمومی دنیا در برابر ماجراجویی علیه ما انعطاف پیدا کند. تندروها اساسا به ضرورت اعتمادسازی، کاربست دیپلماسی عمومی و بالابردن هزینه سیاسی و معنوی هر نوع ماجراجویی علیه ایران اعتقادی ندارند.
اگر اصولگرایان قصد داشته باشند از اهرم بازگشت بایدن به برجام در انتخابات ۱۴۰۰ به نفع خود استفاده کنند، آیا آنها با ادبیات دیپلماتهایی مانند سعید جلیلی که بیشترین فاصله را با پروژه برد- برد ظریف و روحانی و مجموعه تحولخواهان دارند، میتوانند در مسائل مختلف منطقه به رفع چالشها کمک کنند؟
اردوی اصولگرایان البته یکدست نیست. یک طیف آنها بقای نظام را در گرو کارآمدی اقتصادی میبیند و بیشتر مایل به تعامل و بسط مناسبات با دنیاست.
تندروها، اما عموما به نظامهای اقتدارگرایی مانند روسیه بیشتر اعتماد میکنند.
منظورم بحث خصومت و دشمنی با مردم و دولت روسیه نیست.
خصومت با روسیه مانند درگیری احساسی و ایدئولوژیک با غرب به زیان کشور است. ایران با پشتوانه غرب بهتر میتواند با روسیه و ترکیه مذاکره کند تا با شراکت روسیه یا ترکیه بخواهد وارد مذاکره با غرب شود، البته منطق منافع ملی حکم میکند تعامل سازنده با تمامی کشورها داشته باشیم.
تعجب من از تندروها این است که چگونه خطر بیدارشدن میل خفته دستیابی به آبهای گرم و احیای تزاریسم روسیه و رؤیای احیای امپراتوری عثمانی را دستکم میگیرند و از تهدید تمامیت ارضی ما چه در دریای خزر و چه در مناقشات قفقاز عبور میکنند.
یکی از تندروها روزی مماس با مواضع روسها گفت اگر دشمن هجوم بیاورد و بخواهد سوریه یا خوزستان را بگیرد، اولویت ما این است که سوریه حفظ شود. تندروها باور ندارند اگر روسیه در رقابت با آمریکا فاتح جنگ سرد میشد، در آن صورت بنادر جنوبی ما هم علاوه بر دریای خزر، عمق استراتژیک منافع او به حساب میآمد. مصلحت ملی ما حکم میکند که رابطه متوازنی با غرب و شرق داشته باشیم.
بهعنوان سؤال آخر، صحنهای متصور شویم که در انتخابات ۱۴۰۰ فردی مانند ظریف یا نزدیک به ادبیات دیپلماتیک وی در برابر فردی مانند جلیلی یا نزدیک به وی ایستاده باشد، خروجی چنین مناظرهای فارغ از نتایج آن چه ابعاد سیاسی و اقتصادی و حتی امنیتی خواهد داشت؟
آن تندرویی که قادر نیست با معترضان داخلی گفتگو کند و به انتخاب گلخانهای عادت کرده، چگونه با انشاخواندن قرار است با غرب مدرن و مدعی ارزشهای دموکراتیک و حقوقبشری گفتگو کند؟ باید بگویم گذشت زمان و تداوم تحریمها، چندان به زیان آمریکا و متحدان منطقهای او نیست. اگر حقیقتی را که درک میکنیم به گوش مقامات نرسانیم تبهکاریم. برتولت برشت آلمانی از ضمیر گالیله مینویسد: «کسی که حقیقت را نمیداند، ابله است، اما آن که میداند و کتمان میکند تبهکار است».
نمیتوان کتمان کرد که ثبات و رشد اقتصادی به تعامل و اعتمادسازی ما با دنیا گره خورده است. نباید کاری کرد که آمریکا ما را تهدیدی وجودی و ذاتی برای صلح و امنیت جهانی معرفی کند.
تندروها میگویند اگر امنیتیسازی شدیم، چه بهتر. خلیج فارس و منطقه را برایشان ناامن میکنیم. متوجه نیستند هر اندازه آمریکا در بینالمللیکردن تهدیدات ایران و امنیتی جلوهدادن آن موفق شود، به همان اندازه قادر خواهد شد دیگر دولتها را در جهت اعمال فشار به ایران با خود همراه کند. تندروها که شعار خروج از پروتکل الحاقی و فروپاشی برجام میدهند به پای خود شلیک میکنند.
فراموش نکردهایم دوره احمدینژاد که همین تندروها با غرب درگیر شدند، نهتنها پیشرفتی در پرونده هستهای حاصل نشد که منجر به اعمال تحریمهای سنگین علیه ایران شد و اقتصاد کشور را فلج کرد. تا موازنه در داخل تغییر نکند، امیدی به اصلاح سیاست خارجی نیست. سیاستورزی فعلا در کماست. باید منتظر ماند و دید ماشین یکدستسازی تندروها تداوم مییابد یا در ایستگاه انتخابات ۱۴۰۰ متوقف میشود.
همتون جنگ زرگری راه میندازین.