يكسالي بود كه از كار خبرنگاري من گذشته بود. جواني بودم و هزار آرزوي داشته و انباشته و اميدوار به آينده، جهاني نيكو در مقابل چشمانم تصور شده بود و همه گذشتگان را در فضاي دانشجويي و جواني نقد ميكردم كه «چرا اينجوري زندگي ميكنند؟ حتي عقلشون نميرسه؟ ميشه بهتر از اينها تامين معاش كرد و رشد كرد و بالنده شد و... ».
تو دلم ميخنديدم به كساني كه صبح زود از خونه ميزدند بيرون و شب با خستگي و كوفتگي راهي منزل ميشدند و اين عادت زندگيشون شده بود. ميگفتم: «آخه اين هم شد زندگي، چرا بايد دست از تنوع زندگي خالي باشد». گمان ميبردم واقعا مردم شعورشون نميرسه و خيلي بهتر ميتوان زندگي كرد. اما باز هم اميدوار به آيندهاي كه حالا با كار خبرنگاري و محيط پرتلاطم و تلالو مجسم شده در حوزه خبر، زيباتر جلوه ميكرد، نقد گذشته و گذشتگان ميكردم و...
روزي تو روزنامه نشسته بودم كه گفتند: «فردا حاج آقا ميروند كارخانه ... شما هم به عنوان خبرنگار باهاشون برو خبر تهيه كن». به روال معمول فردا صبح حركت كرديم تا رسيديم درب كارخانه، خيلي تحويل نگرفتند، كارفرما كه اصلا رغبتي به حضور نمايندگان كارگران و بيان خواستههاي اونها نداشت و كارگران هم از ترس اينكه كارفرما باهاشون برخورد كند خيلي رغبت نشون ندادند. اما به هر ترتيب حاج آقا وارد كارخانه شد و من هم، عكاسي هم بود، چند تايي كارگر دور حاجي حلقه زدند و در مورد خواستههاشون شروع كردند به صحبت:
-حاج آقا! چند ساله تو اين كارخانه زحمت ميكشيم. من 20 سال سابقه كار دارم، خواستيم نون حلالي به خونه ببريم، ولي الان كارخونه را فروختند و قرار شد، ما را تعديل كنند.
-حاج آقا امسال با اين تورم، دستمزدها زياد بالا نرفته چرا؟
-اين آقايي كه قرار شده كارخانه را بخره ميگويند از خودشونه، اون روز تا حالا كجا بوده كه حالا اومده و...
و كارگري كه قيافهاش كاملا داد ميزد اهل انقلاب و جبهه و جنگه با متانت بيشتري جلوتر اومد و گفت:« با مسوولين وزارت صنايع صحبت كرديم كه اگر قراره كارخانه خصوصي بشه، يك تعهدي بگيرند كه كسي را اخراج نكنند اونها هم قول مساعد دادند ولي مثل اينكه اين آقايون خيلي به قولشون پايبند نيستند، چند جاي ديگه هم رفتيم ميگويند سياست تعديل و خصوصيسازي داره اجرا ميشود و براي اينكه بهرهوري بالاتر بره بايد تعديل صورت بگيرد و كارخونهها واگذار بشه، آخه حاج آقا، ما كه رفتيم جنگ و حالا هم اگه اتفاقي بيافتد باز هم ميرويم و كم انقلاب نميگذاريم بايد اين حرفها را بشنويم»؟!
و حاج آقا كه فقط گوش ميكرد و نيمنگاهي به ملاحظات تشكيلاتي داشت، قول داد كه رسيدگي كند...
ارديبهشت ماه 1377- تهران- روزنامه...
هفته كارگر بود و تازه دولت اصلاحات روي كار اومده بود و سطح اميد در جامعه به حد قابل توجهي افزايش پيدا كرده بود. بحثهاي داغ سياسي در روزنامهها به اوج رسيده بود و جريان پيروز انتخابات تقريبا سلطه فكري-اجرايي خودشونو در همهجا گسترده بودند. اصلاحطلبان پيروز البته كمي از همراهي نكردن تشكيلات كارگري در انتخابات رياستجمهوري گلهمند بودند و همين موضوع باعث شده بود كه دولت و جريان كارگري با زاويه و در محيط سوءتفاهمي همديگر را رصد كنند. شفاف نبودن فضاي سياسي كشور و تقسيمبندي جديد نيروهاي سياسي تقريبا چشمانداز مبهمي از شرايط جاري كارگران ميداد.
اگرچه بدنه كارگري به اصلاحات راي داده بود و سران جامعه كارگري نيز داب اصلاحطلبي داشتند و برخي از اونها نزديك به دولت بودند ولي سوءتفاهم سياسي موجود عملا كار را مشكل كرده بود.
انتظارات ايجاد شده در جامعه به خصوص در طبقه فرودست و فضاي پرنشاط ايجاد شده احتمال پيش افتادن بدنه كارگري از سران تشكيلات را در برداشت و از سويي موانع موجود عملا امكان تحقق خواسته را نميداد. از حيث سابقه تاريخي و فكري جريان پيروز انتخابات، گفتمان مسلط اقتصادي با گرايش چپ مورد انتظار بود كه عملا طبقه فرودست را احيا ميكرد و سياستهاي اقتصادي بعد از چند سال كه به طبقه بالادست جامعه ميل داشت، رويكرد ديگري ميگرفت كه مسلما فراگيري عدالت و بسط مفاهيم عدالتگرايانه در طبقات پايين اجتماع و به خصوص كارگران را باعث ميشد.
اين انتظار البته خيلي بجا نبود، چه اينكه دولت چبگراي اصلاحات از حيث اقتصادي به ليبراليسم گرايش بيشتري از خود نشان داد و تدوين برنامه سوم و چهارم توسعه در چارچوب گسترش خصوصيسازي و ادامه سياستهاي تعديل باعث شد تا كارگران اميدواري زيادي به بهبود وضعيت معيشتي خود نداشته باشند و به روال سالهاي گذشته معيشت همچنان خواسته اول كارگران بود.
ارديبهشت 1387- تهران- مسير كارخانه...
حاج آقا كه بعد از چند سال از حيث سياسي و حضور در بدنه قدرت وضع بسيار بهتري دارد بازهم به روال سابق سري به كارخانهها ميزند و من هم اگر چه هيبت خبرنگاري ندارم، ولي دستي در حوزه رسانه دارم، لذا اين بار در مسير كارخانه در خصوص وضعيت طبقه كارگر و صنعت گپوگفتي در ميگيرد:
«به نظر من دولت اگرچه رداي عدالت بر تن كرده ولي در چند سال گذشته طبقه كارگر و فرودستان آسيب جدي ديدهاند». من گفتم.
-البته به اين شدت و حدت نيست، بالاخره همين كه سخن از عدالت از دولت شنيده ميشود، جاي خوشوقتي است و حاج آقا در ادامه اشاره ميكند كه در دولتهاي گذشته كارگران آسيب ساختاري از ناحيه ذهنيت و به قول امروزيها گفتمان حاكم بر دولتها ديدهاند.
«اما مهم عملكرد است. در انتخابات در حقيقت فرودستان بر طبقه بالايي شوريدند و نماينده خود را انتخاب كردند، حس كردند كه از جنس خودشان در راس دولت قرار گرفته.
حتي لباس و وضعيت ظاهري رئيس دولت نيز به طبقه فرودست نزديكتر بود و اين اميدواري بسياري را در جامعه پاييندستي سبب شد، اما در اين چند سال مسير عملكرد به نحو ديگري بوده است. حداقل كارگران در دولتهاي گذشته اگر مورد ملاطفت قرار نميگرفتند، كارشان را از دست نميدادند. يادتون رفته كه دولت در ابتداي پيروزي بناي ناسازگاري با تشكلات كارگري را آغاز كرد و حتي تلاش كرد تا تشكيلات دولت ساخته ايجاد كند».
- البته اين موضع دولت نبود. در حوزه وزارت كار اين تلاشها صورت گرفت. من بعيد ميدونم كه دولت نيت حذف يا محدودسازي تشكيلات كارگري را داشته باشد.
«ولي وقتي ديد كه در اين مسير موفق نيست عقبنشيني كرد».
- البته خوب طبيعي بود كه موفق نشود. ما معتقديم كه كارگران در مجموعه نظام و آرمانهاي انقلابي انجام وظيفه ميكنند و براي همين تلاش دولتها به جايي نميرسد.
«در هر صورت امروز وضعيت كارگران از حيث معيشت دچار اشكال اساسي است. صنعت در آستانه بحران قرار دارد و آمار كارخانههاي در حال تعطيلي يا بحراندار بسيار زياد است. متاسفانه شعار توليد ملي هم فراموش شده و واردات حرف اول را ميزند. راستي اين طرز رفتار با ايدئولوژي عدالتمحور دولت همخواني دارد؟
حتي اگه دم از عدالت هم نزنيم بايد به توليد ملي اعتنا كنيم بالاخره معيشت كارگران و فرآيند توسعهيافتگي ضرورت كارآمدي واجبتر مينماياند.
اما الان مشكل تنها در كارآمدي نيست، به نظر ميآيد دولت طبقه فرودست را فراموش كرده و يا حداقل سياستهايي كه اجرا ميكند به ضرر فرودستان است همين لايحه هدفمند كردن يارانهها واقعا پولدارها را متضرر ميكند؟»
-قبول دارم اين لايحه خارج از فضاي ذهني دولت تدوين و احتمالا اجرا ميشود. مسلما اين لايحه فرودستان را فقير و طبقه متوسط را محو ميكند. ضمن اينكه پولدارها افزايش هزينههاي زندگي خود را هميشه از فقرا گرفتهاند و لذا اگر ما فكر كنيم كه اين لايحه به ساماندهي معيشت كمك ميكند سخت در اشتباهيم.
«در هر صورت به نظر من كارگران ايران سالهاست كه يك مشق تكراري را بازهم مينويسند يعني معيشت درد كارگران است كه هيچكدام از دولتها بهرغم شعارهايشان به آن عمل نكردهاند».
بحثها ادامه داشت كه به كارخانه رسيديم، بعد از اينكه به اتاق مديرعامل راهنمايي شديم هنوز تعارفات معمولي تمام نشده بود كه مديرعامل از واردات بيرويه به شدت گلهمند بود كه چرا محصولي كه ما توليد ميكنيم با تعرفه پايين و يا قاچاق وارد ميشود و البته تالي فاسد اين واردات مشهود بود، كارخانه با 40 درصد ظرفيت كار ميكرد و...