صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۶۴۰۶۱
وحید محمود قره‌باغ
سال ۱۳۰۷ م بود، در نهایت تصمیم اساسی در مورد این دسته گرفته شد. این سال، سال خوبی برای شوالیه‌ها و یا همان معبدیان نبود. فیلیپ لوبل، پادشاه فرانسه دستور داد تمامی اعضای این دسته دستگیر شوند.
تاریخ انتشار: ۲۳:۵۶ - ۰۷ آذر ۱۳۹۹

وحید محمود قره‌باغ؛ آن‌ها دیگر جایی در اورشلیم نداشتند، اما با این وجود حیات خود را حفظ کردند و مهم‌تر این که قدرت خود را در اروپا افزایش دادند. آنان چنان پیش رفتند که ابتدا در کشوری، چون فرانسه و به دنبال آن در کل اروپا بر سیستم دولت‌ها نفوذ کرده و در مقاطع حیاتی و حساس، تاثیر خود را می‌گذاشتند. گویی قسمتی از دولت بودند.

اما در این بین دو مشکل اساسی وجود داشت، پادشاهان و روحانیت کلیسا. هر چند پادشاهان از قدرت آن‌ها احساس خطر می‌کردند، ولی مهمتر از آن کلیسا بود. بله، آن‌ها جامعه اروپا را به تدریج از دین مسیحیت منحرف می‌کردند و مسیحیت جای خود را به عقاید سری و درونی می‌داد، تا بدان جا که سازمانی را برای این امر اختصاص داده بودند.

شکل ۱. معبدیان چنان پیش رفتند که ابتدا در کشوری، چون فرانسه و به دنبال آن در کل اروپا بر سیستم دولت‌ها نفوذ کردند.

سال ۱۳۰۷ م بود، در نهایت تصمیم اساسی در مورد این دسته گرفته شد. این سال، سال خوبی برای شوالیه‌ها و یا همان معبدیان نبود. فیلیپ لوبل، پادشاه فرانسه دستور داد تمامی اعضای این دسته دستگیر شوند. هر چند برخی از اعضا موفق به فرار شدند، ولی غالب آن‌ها دستگیر و محاکمه شدند. مهم‌تر این که اکثر شوالیه‌ها اعتراف کردند که در مجامع خود به حضرت عیسی توهین می‌کردند. هدف آن‌ها یکی بیش نبود، هدف رسیدن به قدرت‌های محض بود.

آخرالامر به دستور کلیسا و پادشاه، رهبران این انجمن مخوف و سری که لقب استاد بزرگ داشتند، محاکمه و اعدام شدند، برخی از آنان نیز زندانی شدند. ژاک دومالی از جمله این اساتید بزرگ بود که به دستان مرگ سپرده شد.

اما داستان شوالیه‌ها به اینجا ختم نمی‌شد. در واقع، هر چند هویت آن‌ها پوشیده ماند و در جهان خارج وجودی نداشتند، ولی جهان داخل انجمن را سامان می‌بخشیدند، مساله‌ای بسیار خزنده و خطرناک بود. این شوالیه‌ها راهی تنها پادشاهی اروپا شدند که کلیسای کاتولیک را به رسمیت نمی‌شناخت.

آن‌ها نیازمند سرزمینی بودند که اعتقادی به پاپ نداشت و آن اسکاتلند بود. رابرت بروس پادشاه اسکاتلند آن‌ها را پناه داد. اما نکته‌ای که جای تامل دارد این است که رسوم فراماسونری میراث دار رسوم نظام معبد است. به راستی این همه پایبندی به چه دلیل است؟ قرابت این دو ریشه در چه دارد؟

آن‌ها در اسکاتلند به لژ وال بیلدرز که مهمترین لژ بریتانیا در قرون وسطی بود، نفوذ کرده و در ادامه آن را تحت تسلط خود درآوردند. هر چند امروزه معبدیانی وجود ندارد، ولی فلسفه، آرمان، عقاید و تشریفات آن‌ها به طرز عجیبی در جامعه ماسونی به قوت خود باقی است تا بدانجا که ماسون‌ها همچون معبدیان همدیگر را برادر خطاب می‌کنند. خرافه‌های حقیقی، واژگانی است که شاید بی‌ارتباط با این مقوله نباشد. نکته‌ای که با مطرح شدن این انجمن در ذهن تداعی می‌شود.

ارسال نظرات