سیدمصطفی هاشمیطبا در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: طبق اصول و برحسب عرف، با وجود تلاشهای دونالد ترامپ، جو بایدن رئیسجمهوری آینده آمریکا از حزب دموکرات است. در ایران برخی از این انتخاب استقبال کرده و معدودی به قول معروف ذوقزده و برخی از انتخابنشدن ترامپ مأیوس و سرخورده شدهاند؛ زیرا همانطور که گروهی فکر میکنند حضور ترامپ در دوره دوم میتواند با گسترش فساد و لجامگسیختگی در آمریکا به حیات ایالات متحده پایان دهد، البته به حیات ایالات متحده پایان داده خواهد شد؛ اما اینکه چه موقع و چگونه و چه تبعاتی دارد، جای سؤال است.
در طول تاریخ حکومتها، تمدنها، مکاتب فلسفی و سیاسی همواره فرازوفرود داشتهاند و سرانجامِ هر تمدنی دگرگونی یا اضمحلال است و این امری است که نیاز به پیشگو بودن ندارد؛ زیرا سرنوشت محتوم هر تمدنی است. در این رهگذر میخواهیم بدانیم اگر جو بایدن تصدی ریاستجمهوری آمریکا را بر عهده بگیرد، او چه خواهد کرد و ما چه خواهیم کرد. البته آنچه در زیر میآید، فقط تحلیل احتمالات است و نویسنده در اظهار اینکه کدامیک بهتر است، فاقد صلاحیت و دانش است؛ اما در پایان به نوعی جمعبندی پرداخته خواهد شد.
احتمال اول: بایدن شروطی برای بازگشت به برجام بگذارد که باید از سوی ایران اجرا شود. طبعا این نوع شرطها که با سیاست عمومی کشور مغایرت دارد، از سوی ایران پذیرفتنی نیست و بایدن هم به برجام بازنمیگردد و همه چیز مثل حال میشود و تحریمها طبعا به سوی انقباض بیشتر رفته و روابط با غرب معلق شده و شاهد تداوم روند کنونی اقتصادی و سیاسی خواهیم بود.
احتمال دوم: بایدن به برجام بازگردد و در بازگشت به برجام خواهان مذاکره درباره مسائل مختلف بشود. احتمالا مسائلی مانند شعار نابودی اسرائیل، مسائل موشکی، تروریسم و... را در دستور کار قرار میدهد که طبق اصول جمهوری اسلامی بحق با طرح آن در چارچوب برجام مخالف است و تحریمها همچنان باقی میماند؛ مگر موارد نادری که سیاستهای حزب دموکرات با آن موافق باشد و بخواهد چهره انسانی به خود بگیرد. در حقیقت هیچ چیز در مقایسه با زمان حال تغییر نخواهد کرد.
احتمال سوم: بایدن به برجام بازگردد و هیچ شرطی هم نگذارد و در داخل برجام هم به جز انرژی اتمی، بحث دیگری را مطرح نکند و تحریمهای یکجانبه آمریکا را هم بردارد و حرفی هم از سیاستهای خارجی ما نزند. البته چنین امری خیلی بعید به نظر میرسد؛ ولی خب اگر ماست را به آب دریا بزنند، دوغ نمیشود؛ ولی اگر بشود، چه دوغی میشود! در این حالت فرصت مناسبی به دست میآید.
تجارت ما با دنیا برقرار میشود (به شرط آنکه ما مقررات ضد پولشویی بینالمللی مثل FATF را بپذیریم)، سرمایهگذاری خارجی در کشورمان به رونق میرسد (البته اگر ما قدرت جذب داشته باشیم و حالت دافعه کنونی را کنار بگذاریم) صدور ویزا برای اتباع کشورمان از سوی کشورهای خارجی تسهیل میشود و اگر اتفاق غیرمترقبهای نیفتد، صادرات ما ازجمله صادرات نفت به سهمیه لازم میرسد و شرایط سهل مالی و اداری برای اداره کشور فراهم میشود. حال، مسئولان کشور در این حالت چه خواهند کرد؟ بازگشت به خویشتن نه آنگونه که «امه سزر» متفکر آفریقایی یا دکتر علی شریعتی میگوید؛ بلکه بازگشت به سیاستی که در ۴۰ سال اخیر دنبال کردهایم و با انجام آن مکتب لیبرالیسم را شرمنده ساختهایم.
نه آنکه با لیبرالیسم موافق باشم؛ بلکه از جمیع صفات لیبرالیسم و پسالیبرالیسم آنچه عیب و ایراد آن بوده، انتخاب کردهایم و آنچه را به رشد و توسعه میانجامد، زدودهایم. در دو گزینه احتمال اول و احتمال دوم که قبلا ذکر کردیم، شرایط انقباضی فعلی ادامه مییافت. تورم، تداوم افزایش افراد زیر خط فقر، رشد نقدینگی و انبوه آن، فروش امکانات دولتی همراه با رانت خواری حتی فروش ساختمان مجلس شورای اسلامی به قول یکی از نمایندگان مجلس، کاهش ازدواجها، کاهش توالد و ادامه تخریب محیط زیست و امکانات بالقوه کشاورزی، کاهش معیشت مردم از جمله پدیدههای ادامهدار در کشور شمرده میشود. اما در احتمال سوم که توضیح داده شد، ببینیم چه خواهیم کرد؟
بله، به لطف جو بایدن رئیسجمهور دموکرات و پرگذشت و انساندوست امکانات لازم برای رهایی از فشار فراهم خواهد شد و با فروش نفت و البته پذیرش FATF نفس تازه میکنیم و خزانه ارزی کشور ما آباد میشود.
نخست واردات را آزاد میکنیم. مگر نه آنکه قیمت ماشین خارجی و لوازم خانگی خارجی بالا رفته و مردم آسیبپذیر نمیتوانند خرید کنند؛ پس باید درهای کشور گسترده شود و مثل قبل بشود و مغازهها مالامال از جنس خارجی بشود تا مردم نفس تازه کنند.
دوم به جنگ قیمت ارز و سکه میرویم. با گشادهدستی به بازار ارز تزریق میکنیم تا هم قیمت دلار پایین بیاید و هم از فروش آن دولت به مبالغ معتنابهی ریال دسترسی پیدا کند و کسر بودجهاش از بین برود و البته در مقابل خروج سرمایه بیگانهپرستان با لبخند ملیح رعایت حال آنها را میکنیم.
سوم، به همت مجلس محترم و البته تمایل سایر صاحبمنصبان یارانهها را افزایش میدهیم تا دهان قاطبه ملت (و نه تهیدستان و معلولان و بیماران) شیرین شود که البته هرگز شیرین نخواهد شد و دولت هم به هر طریقی برای تأمین آن «به مصداق غریق به هر تخته پارهای ناچیز» متوسل میشود.
چهارم با توجه به تخصیص ارز برای فروش در بازار و ضرب سکه سر طرحهای توسعهای و تولیدی بیکلاه میماند و هم از لحاظ ریالی و همارزی دچار کمبود و مشکل میشوند. حال طرحهای تصفیه فاضلاب ۳۰ سال طول بکشد یا امکانات فنی جدید کشاورزی ایجاد نشود یا علیه ازبینرفتن محیط زیست اقدامی نشود، مهم نیست؛ مهم آن است که ظاهر زندگی شهر آراسته و پرزرقوبرق شود و با توجه به مصرف دائمالتزاید برق نیروگاههای جدید با هزینه ارزی ساخته شود.
به این میگویند بازگشت به خویشتن خویش. محرومان مستقیم و غیرمستقیم حتی نان خود را از سطل زباله میجویند و معلولان در علتهای خود غرق میشوند و آنان که زیر خط فقر رفتهاند و نباید میرفتند، حال که رفتهاند در همانجا بمانند.
درست آن است که از سه گزینه، دو گزینه اول ایجاد مضیقه و تداوم محرومیت میکند و گزینه سوم (که غیرمحتمل است) و دنیای غرب با دستودلبازی با ما طرف میشود، نیز هیچ کمکی به بهبود حال کشور نمیکند. اشکال کار در این است که همیشه میخواستهایم دهان مردم را شیرین کنیم و البته در ابتدا کلمات شیرین را حسب آنکه متکلم و سخنران و کلامشناس هستیم، به مردم گفتهایم و سپس آنچه را بوده، تقسیم کردهایم، اما دریغ از بهبود حال ایران و این چیزی نیست که بایدن و اوباما و اذناب آنان به ما بدهند.
طرح چگونهشدن و چگونهبودن ایران و الگوی رفتاری مردم با توجه به امکانات باید ارائه شود و مجلس و دولت و تشخیص مصلحت و روشنفکران و اقتصاددانان باید آن را ارائه دهند. هم روش عمل حکمرانان، هم برنامه عملی و اجرائی و هم تشریح الگوی زندگی مردم در شرایط سهگانه و البته هر سه شرایط در حقیقت یک نیاز را فریاد میزند و آن برنامهریزی درونی در ایران برای زندگی جاری و نه مانند آنان که برای ۵۰ سال آینده استراتژی مینویسند و ۱۰ سال است اندیشکده خلق میکنند. اندکی تواضع و فروتنی کنند و به جای ۵۰ سال آینده به حال بپردازند.