علی سرزعیم در روزنامه دنیای اقتصاد نوشت:
این روزها هر از چندگاهی به مدد رسانههای جدید و فضای مجازی تصاویری از عمق فقر و محرومیت مناطق مختلف کشور منتشر میشود و گاه آدمی از شدت فقر در نقاط مختلف کشور حیرت میکند. همزمان وقتی به این نکته توجه میشود که ایران کشوری با درآمد نفت است و سالانه دستکم ۵۰ میلیارد دلار نصیب این اقتصاد میشود، وجود چنین فقرهایی غیرقابل تحمل میشود.
همه میدانند یک جای کار میلنگد که با وجود انبوه درآمد نفت، فقر اینچنین خودنمایی میکند. اینکه این تناقض چگونه حل میشود محل نظریهپردازیهای مختلف است. یک عده میگویند چون فساد داریم فقر داریم، کسانی میگویند چون ایران به محرومان جهان کمک میکند فقر داریم و... . به باور اینجانب یک تفکر به شکلگیری این وضعیت بسیار کمک کرده و متاسفانه این تفکر بهدلیل جذابیت ظاهری بسیار رواج پیدا کرده و به ایده مسلط در عرصه سیاستگذاری و حکمرانی تبدیل شده است.
اصل ایده این است که نباید به فقرا پول داد یا کمک کرد، بلکه باید زمینه فقر را که همان بیکاری و رکود است از بین برد. در این تفکر نهادهای حمایتی خیلی اهمیت ندارند و این نهادها باید صرفا به کسانی خدمت کنند که واقعا هیچگونه قابلیت کار کردن ندارند. به تعبیر ساده گفته میشود که به افراد ماهی ندهید، بلکه ماهیگیری یاد بدهید. ظاهر ایده خیلی جذاب و منطقی است، اما این تفکر باطن خطرناکی دارد که نیاز به معرفی و تشریح دارد. معمولا نتیجهای که از این استدلال حاصل میشود این است که نباید یارانه نقدی داد و به جای آن باید به تولید یارانه داد. وامهای ارزان، زمین ارزان، نهاده ارزان، ارز ارزان و... باید در اختیار صنعتگران و کارآفرینان قرار گیرد تا آنها تولید را رونق دهند و اشتغال ایجاد کنند تا افراد فقیر بتوانند شغل بیابند و نهایتا از فقر خارج شوند.
اما واقعیت آن است که اگر پول به فرد فقیر داده شود با این پول برای خود و خانوادهاش، غذا و پوشاک و دیگر مایحتاج ساده زندگی را میخرد. در نتیجه تقاضا برای غذا، پوشاک و دیگر لوازم خانگی ایجاد میشود. روشن است که این تقاضا معطوف به کالاهای تولید داخل است و فقرا مثلا یخچال ساید بای ساید کرهای طلب نمیکنند. در نتیجه وقتی تقاضا برای اقلام خوراکی، پوشاک داخل و لوازم خانگی ایرانی زیاد شد، کارخانهها و صنایع ایرانی تولیدکننده آن رونق میگیرند و تولید خود را افزایش میدهند به اشتغال میافزایند. اما وقتی پول در قالب امتیازات مختلف صرفا به تولیدکننده داده میشود اگر تقاضا به اندازه کافی وجود نداشته باشد آن صنعت رونق نخواهد گرفت.
صنایع هرگاه میخواهند برنامه تولید بریزند با این مساله مواجه میشوند که در مناطق محروم تقاضا برای کالاهای آنها به اندازه کافی وجود ندارد و بهتر است صنایع خود را در نزدیکی شهرهای بزرگ بنا کنند. بنابراین نیروی کار شهری به کار میگیرند و بهدلیل هزینه حملونقل، قیمت تمام شده کالا برای مناطق دور خیلی بالا خواهد شد و گاه ارسال آن به آن مناطق صرفه اقتصادی نخواهد داشت. بنابراین آن هدف اولیه بهطور کامل محقق نخواهد شد.
مساله دیگری که پیامد بعدی این وضعیت است، ایجاد فقر و نابرابری است. اگر به فقرا پول داده میشد میتوانستند وضعیت خود را سامان دهند و از فقر خارج شوند؛ اما اینک به امید اینکه روزی به اشتغال برسند و درآمد کسب کنند در فقر باقی خواهند ماند. نابرابری و فساد دیگر محصول این تفکر است. ارزهای ارزان، وامهای ارزان و نهادههای ارزان نهایتا خود را به قیمت بازار به فروش میرسانند و مابهالتفاوت بهعنوان سود در اختیار صاحبان صنایع قرار میگیرد که دقیقا مصداق رانتخواری است. درآمدهای حاصل از این امر صرف خانههای لوکس، لباسهای برند خارجی، خرید در کشورهای اروپایی در ایام حراج، داشتن ویلا و پاسپورت در کشورهای دیگر میشود و همه اینها یعنی فشار روی ارز، نبود تقاضا برای محصول داخلی و نهایتا فرار سرمایه.
معمولا این تفکر خبیثانه با یک ادعای خبیثانهتر ترکیب میشود تا تحکیم شود و آن این است که فقرا صلاحیت داشتن پول را ندارند؛ زیرا نمیدانند پول را چگونه خرج کنند و نیازهای درست خود را تشخیص نخواهند داد و آن را صرف مواد مخدر خواهند کرد. چه کسی میتواند اثبات کند که همه فقرا معتادند؟ چه کسی میتواند اثبات کند که یک فرد فقیر گرسنه، تامین مواد ضروری را اولویت نخواهد داد؟ چه کسی میتواند نبود شفقت نسبت به وضعیت فرزندان و خانواده را در میان والدین آنها اثبات کند؟ حتی اگر همه این فرضیات نادرست، درست میبود باز هم دلیلی بر ندادن حق فقرا از پول نفت وجود نمیداشت. کوپنهای کالایی راهحلی است که در کشورهای مختلف برای فقرای مشکلدار استفاده میشود.
از حضرت علی نقل است که ثروت انباشتهای نمیبینید مگر آنکه در کنار آن حق ضایعشدهای وجود دارد. در ایران که ثروت از محل کارآفرینی کمتر خلق میشود، بهترین مصادیق برای این حدیث مشاهده میشود. اگر پول نفت به شکل برابر تقسیم میشد و اگر یارانه نقدی گداپروری قلمداد نمیشد، وضعیت فقر و نابرابری در کشور ما این حد وخیم نمیشد. نکته جالب توجه این است که در دو مقطع یارانه نقدی به مردم پرداخته شد و در هر دو نوبت ضریب جینی که نشانگر نابرابری است کاسته شده است: یکی سال ۱۳۸۹ و دیگری سال ۱۳۹۸. یادآور میشوم در سال ۱۳۹۸ یارانه نقدی بابت افزایش قیمت بنزین پرداخت شد. نکته جالب دیگر افت شدید فقر خوراکی پس از پرداخت یارانه نقدی در سال ۱۳۸۹ است. متاسفانه تحریمها که از سال ۱۳۹۰ بر اقتصاد ایران تحمیل شد، نگذاشت اثرات یارانه نقدی در کشور پایدار بماند. اگر شر تحریمها از اقتصاد ایران برکنده شود و پرداخت یارانه نقدی به الگوی رایج برای فقرزدایی تبدیل شود، میتوان انتظار داشت چهره کریه فقر در کشور کاسته شود و نابرابریهای آزاردهنده کمتر شود. به امید آن روز.