صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

عاشقان بی‌شمار صدای محمد رضا شجریان از فقدان این حنجره داوودی گفتند
جواد مجابی نویسنده، شاعر و پژوهشگر نوشت: شجریان در سراسر زندگی فرهنگی‌اش، از مردم خواند و برای مردم خواند و مردمی ماند. از رؤیا‌ها و واقعیت‌های انسان ایرانی در جهان معاصر آوازه درافکند. هنر شجریان بود که طول و عرض جغرافیا و تاریخ موسیقی و شعر کشورمان را کاشفانه پیمود و عاشقانه آن را به امروز و فردا هدیه کرد. در فراز و فرود حیات ملی، او با مناسب‌خوانی و موقعیت‌دانی، ژرف‌ترین و ناب‌ترین پیام‌های عاطفی و اندیشگی مردم کشورش را با آوای رسا به گوش روزگار رساند.
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۱ - ۱۹ مهر ۱۳۹۹

شماری از اهالی هنر در سوگ استاد محمدرضا شجریان یادداشت‌هایی نوشته اند که در روزنامه ایران منتشر شده است متن این نوشته‌ها در ادامه آمده است:

عالیم قاسم‌اف خواننده بزرگ و برجسته موسیقی آذربایجان نوشت: در کمال تأسف موت جسمانی برجسته‌ترین و محبوب‌ترین خواننده ماندگار ایران استاد محمدرضا شجریان که به حق یکی از بهترین خوانندگان شرق نیزبود را به مردم هنردوست ایران، خانواده هنرپرورشجریان و سایر هنرمندان عزیز و شاخص موسیقی آن سرزمین تسلیت می‌گویم.

شجریان در یکصد سال گذشته موسیقی ایران در ردیف خوانندگان بزرگ و نادر قرار دارد، ولی تأثیرگذاری او بیش از دیگران است. صدای او بسیار شیرین و دلنواز است و در جان ملت ایران جایی والا و مانا دارد. مرتبه‌ای که هرهنرمندی نمی‌تواند آن جایگاه و قله ارزشمند مردمی را فتح کند.

شجریان نه تنها درموسیقی ایران بلکه در موسیقی جهان نیزاعتباری گرانسنگ دارد و به عنوان شناسنامه آواز ایران شناخته می‌شود. او در نزد اهالی موسیقی و دوستداران موغام در آذربایجان نیز بسیار عزیز و مشهور می‌باشد به طوری که وی نیز برای موسیقی و موغام آذربایجان علاقه‌ای شایسته و شایان داشت.

بیش از ۳۰ سال است که با صدای روحبخش شجریان آشنا هستم و می‌توان گفت اکثر آثار اورا با جان شنیده‌ام و لذت برده‌ام. در یکی از فستیوال‌های موسیقی در فرانسه بعد از کنسرت جداگانه‌مان در یک سالن دیدار بسیار صمیمی در هتل داشتیم. در تهران نیز که میهمان ایشان بودم خیلی مهربان و ارجمند از من استقبال کرد و ساز‌های ابداعی خود را معرفی کردند. مکتب آوازی شجریان در موسیقی ایران تأثیر ویژه در بین خوانندگان جوان دارد .

بی تردید خواننده‌ای که نغمه‌خوان عشق است، هرگز نمی‌میرد و فراموش نمی‌شود و روح بزرگ او در پرتو صدای آسمانی برای همیشه قرین رحمت حق خواهد بود.

نام و هنر او در تاریخ جاودانه است

شهرام ناظری خواننده پیشکسوت موسیقی ایران نیز در این باره نوشت: سابقه آشنایی ما به سال‌های دور برمی‌گردد، به سال‌های قبل از انقلاب و پیش از کانون چاووش؛ از ابتدای تشکیل این کانون دوست بودیم و در کنار این رفاقت همکار هم بودیم و هر دو تدریس می‌کردیم؛ درآن ایام در کانون چاووش سه کلاس آواز برپا بود؛ کلاس آقای شجریان و آقای نصرالله ناصح‌پور و کلاس بنده، اگرچه تدریس آواز و فعالیت‌های موسیقی بن‌مایه و بهانه همکاری ما در کانون چاووش بود، اما روح و جان این کنار هم بودن، ارتباط دوستانه و عاشقانه‌ای است که در بین همه اعضای کانون چاووش وجود داشت؛ در واقع آنچه همکاری ما در این دوره را درخشان و ماندگار کرد، عشق و علاقه خاصی است که در بین همه افراد گروه بود، چرا که ما نسل آرمانخواهی بودیم....

از آن دوران پر از عشق و آرزوی کانون چاووش و مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سال‌های بسیار می‌گذرد و خاطرات شیرین بسیار است و البته پستی و بلندی‌ها و تلخی‌های بسیاری را هم در کنار یکدیگر گذراندیم و آنچه آن ایام را برای ما ماندگارکرد، آرمان‌خواهی و پایبندی به اصولی از موسیقی و اخلاق بود که همه به آن اعتقاد داشتیم...

از آن جمع بسیاری سفر کرده‌اند و حالا محمدرضا شجریان هم به قاب خاطرات ماندگار پیوسته است. من از واژه مرگ و رفتن برای او استفاده نمی‌کنم، چرا که محمدرضا شجریان هنرمند است و بزرگ و چنین هنرمندی هرگز نمی‌میرد. نام و هنرش در ذهن تاریخ ماندگار و جاودانه است؛ رمز ماندگاری او فارغ از محبوبیت و جایگاهش در جامعه هنری، رفتار اجتماعی او و ماندن کنار مردم این سرزمین است. او هنرمندی در بطن جامعه بود و این شاخصه فراتر از تمام ذات هنری‌اش مؤلفه مهمی برای ماندگاری و محبوبیت است. این دو ویژگی با هم تعیین کننده محبوبیت و جایگاه یک هنرمند در جامعه است.

هنرمندی آراسته به توانمندی‌هایی چند

جلال‌الدین کزازی نویسنده، شاعر، پژوهشگر نیز نوشت: روانشاد استاد شجریان بی‌هیچ گمان و گزافه، بزرگ‌ترین و هنری‌ترین خواننده آواز در روزگار ما است. حتی در تاریخ هنر ایران هم آوازخوانی هم پایه او به دشواری می‌توان یافت.

او هنرمندی بود که به شایستگی‌ها و توانمندی‌هایی چند آراسته بود. گذشته از خنیای نغز و ناب ایرانی که در آن استادی بی‌چند و، چون بود با سخن پارسی هم آشنایی داشت. بویژه در آن بخشی از این سخن که هم‌دوش و هم‌آغوش می‌تواند شد با خنیا، بویژه با آواز.

در بزمی که چندی پیش در بزرگداشت حافظ برگزار می‌شد و در آن استادان زبان و ادب پارسی سخن می‌راندند، دیدم و شنیدم که روانشاد شجریان از یکی از این سخنرانان، باریک‌بین و نکته‌سنج خرده گرفت که بیتی از حافظ را درست و به آیین در زبان نیاورده است. از سوی دیگر آنچه ویژگی و شایستگی دیگر اوست، آن آوای اهورایی است که به گفته خواجه شیراز، به گلبانگ پهلوی می‌ماند.

هنگامی که او این آوای دلکش آسمانی را سرمی‌داد، شنونده سرمست می‌توانست شد؛ حتی گاه از دست می‌توانست رفت. جادویی جاودان، فسونی فسانه رنگ در آواز و آوای او نهفته بود که دل از همگان می‌ربود. این شایستگی‌هاست که از این بزرگ‌مرد آواز و خنیای ایران چهره‌ای بی‌همانند و ورجاوند (اعجازآمیز) ساخته است.

شجریان تبلور هنر ایران زمین است

غلامحسین امیرخانی استاد پیشکسوت خوشنویسی نوشت: هیچ پدیده‌ای در تاریخ جامعه بشری با هنر قابل مقایسه نیست. به این دلیل که هنر تنها پدیده‌ای است که همه مردم جهان را با هرگونه فرهنگ و جایگاه جغرافیایی به دور یک سفره معنوی جمع می‌کند؛ و درعین اینکه خاصیت تلطیف روح و روان انسان را دارد، زمینه‌ای فراهم می‌کند که ما آدم‌ها با چشم و نگاه مهربان و صدای گرم و توأم با محبت با یکدیگر برخورد بکنیم.

استاد شجریان به عنوان نمونه‌ای از فرهنگ ایران به حساب می‌آید. فرهنگ و هنر ایران در مقاطعی از تاریخ در فرصت‌های خاصی با توجه به شرایطی که به وجود می‌آید به گونه‌ای در یک مقام، فرصت و شخصیت تبلور پیدا می‌کند. من از سال ۴۵ با استاد هم‌صحبت و همنشین بودم و به نوعی ارتباط خانوادگی داشتیم.

از موقعیت خاصی که جغرافیا و فرهنگ ایران داشته از آن حافظ و سعدی، مولوی و سنایی، ابوعلی سینا، بیرونی و فارابی و... در می‌آید. اتفاقاً این شخصیت‌ها در مقاطع دشوار تاریخی بالندگی پیدا کرده‌اند. باید استادان علم جامعه‌شناسی عمیقاً بررسی کنند که چگونه از بین این‌همه دشواری‌ها پدید آمدن این همه مفاخر علمی و فرهنگی در تاریخ ایران شاهد بودیم. بخصوص در زمان مغول شخصیت‌های بزرگ ما از تمام مناطقی که در ایران فرهنگی مشترک بودند، پرورش پیدا می‌کنند. این نکته‌ای است که بسیارعبرت‌آموز است تا قدر خودمان را بدانیم.

ما به عنوان ملت ایران کسانی بودیم و هستیم که به مناسبت آن سابقه دیرینه، قدرشناس جواهراتی بودیم که در هر جایی و به هر نامی تجلی یافتند و ما این جایگاه را در هر لباسی شناختیم و قدر دانستیم. ما به عنوان شیعه به خاطر اخلاق و مقام انسانی ائمه دلبند آن‌ها شدیم نه به خاطر مسائل سیاسی و قدرت. غیر از هنر که تاج سر آفرینش است بنیاد هیچ منزلتی جاودانه نیست.

استاد محمدرضا شجریان تبلور هنر ایران در این چندین دهه بود. استادان بزرگ پیشین میراثشان را به ایشان منتقل کردند و ایشان مثل جواهری آن میراث گرانقدر را به صورت گردنبندی در گردن‌آویز خود قرار داد و منظور بخش آوازی و موسیقایی کشورمان است که در دنیا یگانه و بی‌نظیر است. از استاد بزرگ بنان تا ادیب خوانساری تا اقبال آذر تا استادان دیگر در این صد سال موسیقی ایران را به شکل امروزی صورت‌بندی کرده‌اند.

بزرگان دیگری آن را به صورت نت درآوردند و دیگر کسانی، چون استاد شجریان بنیاد پرورش آن را فراهم کردند. ما مدیون آن‌ها هستیم و قدر آن‌ها را می‌دانیم. اقبالی که از همه جای ایران و خارج از کشور در این ۲۴ ساعت هنوز از مرگ استاد نگذشته، شده نشان از قدرشناسی ما فارسی‌زبانان از این استاد بزرگ است.

صدای استاد این هنر را به جایگاهی رسانده که اگر بخواهیم معنا را به عنوان هدفی که بخش اصلی شخصیت آدم‌هاست، توصیف کنیم آن معنا در قالب هنر بروز پیدا می‌کند. موسیقی بی‌نظیر و یگانه ما در هر گوشه و دستگاهی تاریخ ایران را تعریف می‌کند.

گاهی یک اثر هنری انسان را متحول می‌کند. البته بستر مساعد خیلی نقش دارد. جامعه باید به گونه‌ای رشد یابد تا از طریق رسانه‌ها عاطفه انسان و قابلیت زیبایی دوستی انسان از طریق هنر به تبلور و به آن مقام معنایی برسند تا قدر و ارزش هنر و پیام آن را دریافت کنند. ملت ما باید سعادتمندترین ملت دنیا باشد که از طریق هنرش انسان را به موجودی تبدیل کند که بینشان یگانگی به وجود بیاید.

هنر تنها جایی است که با آن دعوا و جنگ از بین می‌رود. آواز‌های بی‌نظیر استاد شجریان بیشتر اشعار سعدی، حافظ و دیگر بزرگان ادب در آن تجلی پیدا کرده است. آواز استاد شجریان از نظر مقام هنر از بیتی که در یک غزل حافظ می‌خواند رد شده است و بالاتر رفته است؛ و این چیزی نیست که آسان به دست بیاید.

اکنون که استاد از بین ما رفته‌اند زندگی پس از مرگش درخشان‌تر خواهد بود. ما انسان‌ها در قرن بیستم دچار سرگشتگی شده‌ایم و تکنولوژی بی‌اخلاقی به ما تحمیل کرده است. نیاز داریم تشنگی و درماندگی‌مان را جرعه جرعه با این آواز خوش و اشعار آسمانی توأم با حکمت و معرفت برطرف کنیم. منتها باید این فرصت را جامعه به همه مردم جهان بدهد تا از این ظرفیت استفاده کنیم. ما هنرمان در دنیا جزو ۵ کشور مهم دنیاست و ما مدیون می‌شویم اگر همه چیزمان در رده پنجم دنیا نباشد. باید برای حفظ این میراث این کار را بکنیم. باید ببینیم کجای کارمان ایراد دارد و گره‌گشایی کنیم.

خاطرم دستخوش زیر و بم زمزمه‌ای است

علی نصیریان بازیگر نوشت: محمدرضا شجریان نابغه بود. بدون هیچ اغراق و پرگویی. صدای آسمانی زیبا و خداداد او استثنایی بود، اما نکته اینجاست که او این استعداد را به هدر نداد و به بهترین شکل از آن استفاده کرد. رنج کشید و تمرین کرد تا این استعداد پرورش پیدا کند. در مکتب بهترین اساتید از عبدالله دوامی و اسماعیل مهرتاش تا نورعلی برومند و فرامرز پایور شاگردی کرد. یادگیری و نزد استاد رفتن یک مقوله است و خودآموزی و تمرین و ممارست مقوله دیگری. فارغ از استعداد ذاتی، آنچه شجریان را نخبه کرد روح جست‌وجوگر او بود.

پژوهش کرد تا ببیند چه تحریر و چه گوشه‌ای باید به چه نحو اجرا شود که زیباتر و مطلوب‌تر باشد. گوشه‌های مهجور و دور افتاده را پیگیری کرد، سبک کاری پیشینیان را مطالعه کرد، به فوت و فن و تحریر‌های آن‌ها مسلط شد و در عین حال به سبک و سیاق درخشان خودش رسید. در واقع علاوه بر نبوغ درک و دریافت موسیقی، مهارتی در کشف راه‌های تازه داشت. برای کامل‌تر شدن ارکستر‌های ایرانی و سنتی ساز را ابداع کرد.

ابتکار داشت و از حاصل پژوهش و تحقیق شگرد‌های گذشتگان، سبک و سیاق خودش را ساخت که ماحصل آن مجموعه‌ای است از کار‌های بسیار درخشان در زمینه موسیقی آوازی ایران و تصنیف‌هایی که معنادار است. اساساً از شاخصه‌های مهم آثار شجریان همین انتخاب درست اشعار و وقت‌شناسی اوست. اشعار منتخب او معنا داشت و با مردم ایران ارتباط پیدا می‌کرد. با خواست‌ها، نیازها، گرفتاری‌ها و مشکلات ملت ارتباط پیدا می‌کرد.

مردم ایران با استاد شجریان ارتباط می‌گرفتند، چون حرف دل آن‌ها را می‌خواند و همانطور که خودش گفت صدای آن‌ها بود. تمام دردها، رنج‌ها، محرومیت‌ها و مشکلاتی که ملت ما طی قرون متمادی تجربه کرد در آواز شجریان منعکس می‌شد. از حافظ و سعدی تا شعرای معاصر همچون نیما، اخوان، ابتهاج، سیمین بهبهانی و ... همه برای مردم بود؛ برای عاشقان، برای آزادیخواهان و برای داغ‌دیدگان.

او بود که منزلت حافظ را به مردمی که به این گنجینه توجهی نداشتند تفهیم کرد. «مفلسانیم و هوای می‌و مطرب داریم/ آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند» از همین روست که هوشنگ ابتهاج می‌گوید: «اگر حافظ بود او را غرق بوسه می‌کرد.» شجریان حق بزرگی به گردن ملت ایران دارد و البته که مردم ایران قدرشناس او هستند. مردمی که وقتی درد‌های عجین شده با خون و پوست و گوشت‌شان را در صدای شجریان با آن صوت زیبا می‌شنیدند در دنیای دیگری سیر می‌کردند. از همین روست که حالا با رفتن شجریان همچون مرگ عزیزی از خویشان، این گونه داغدار غم بزرگی هستند.

میراث‌دار فرهنگ و هنر ایران

هوشنگ کامکار آهنگساز و سرپرست گروه کامکار‌ها نوشت: موسیقی آوازی و سنتی ایران مدیون استاد شجریان است، هنرمند بزرگی که نامش در تاریخ فرهنگ و هنر و موسیقی ایران به ثبت رسیده است. این هنرمند بزرگ علاوه برحفظ و حراست از موسیقی ایران، با تربیت شاگردان خوب تلاش کرد این میراث گرانقدر فراموش نشود و از بین نرود. شاگردانی که امروز هر یک معلمانی شناخته شده درعرصه موسیقی هستند.

از دیگر شاخصه‌های استاد شجریان مردمی بودن این هنرمند است چنانکه مردم هم او را عاشقانه دوست می‌دارند. آواز‌ها و ترانه‌های شجریان در اذهان مردم ایران جاودانه است و نام و خاطرات او هیچگاه فراموش نخواهد شد. به‌یاد دارم در دوره‌ای که ریاست شورای عالی خانه موسیقی بر عهده آقای شجریان بود هراز چندگاهی او را در خانه می‌دیدم و از مصاحبت با ایشان بسیار لذت می‌بردم.

درگذشت استاد شجریان ضایعه بسیار بسیار تأسف بار برای مردم و فرهنگ و هنر ایران است و فقدان ایشان را از طرف خانواده کامکار‌ها به خانواده داغدار آقای شجریان و همچنین مردم ایران که او را عاشقانه دوست می‌دارند تسلیت می‌گویم.

مرگ می‌آید و تدبیری نیست

اصغر دادبه پژوهشگر و استاد فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی نوشت:

بگذار تا بگریم، چون ابر دربهاران/ کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

استاد شجریان درگذشت که «مرگ می‌آید و تدبیری نیست» و برای بزرگ‌ترین بزرگان دانش هم «هربند گشاده شد مگر بند اجل». آدمی هم در برابر این بند ناگشودنی گریزی ندارد جز اندوه خوردن و گریستن. این حکم عاطفه است که اجرا می‌شود، ورنه به حکم خرد آنچه ناگزیر است ناگزیر است و اندوه خوردن و گریستن را سودی نیست، اما آدمی تنها خرد نیست جهانی از عاطفه و شور هم هست که اگر نبود و کوه خرد هم می‌بود زندگی‌اش نه معنا داشت، نه قابل تحمل بود.

عاطفه خاستگاه هنر است و هنر سترگ ایران‌زمین شعر و ادب است؛ هنری که از یک‌سو بزرگانی، چون فردوسی و نظامی و مولوی و سعدی و حافظ را به جهان هنر تقدیم کرده است و از سوی دیگر این بزرگان آثاری جاودانی پدید‌آورده‌اند که هویت و کیان ماست. بیندیشیم که اگر بزرگانی، چون فردوسی و... حافظ نبودند و آثاری که پدید آورده‌اند پدید نیاورده بودند ما چه بودیم و که بودیم؟! آثار این بزرگان است که ما را «ما» ساخته و در این جهان پرآشوب سرفرازمان داشته و بزرگانی، چون «گوته» را به تحسین واداشته است.

من موسیقیدان نیستم و چونان دیگر مردم فارسی‌زبان از موسیقی سنتی برآمده از فرهنگ ایران - ایران فرهنگی - لذت می‌برم و مسحور آواز استاد شجریان می‌شوم، اما اندکی با شعر و ادب فارسی مأنوسم و عمری را صرف آموختن و آموزاندن شعر و ادب کرده‌ام و می‌دانم که شعر و ادب ما با موسیقی‌مان، چون روح و جسم به‌هم آمیخته‌اند و می‌دانم که موسیقی - که زبانی جهانی دارد- همواره در طول تاریخ برترین و مؤثرترین شناساننده شعر و ادب فارسی و سرانجام برترین و مؤثرترین شناساننده فرهنگ ایران در جهان بوده است.

با این مقدمه اکنون می‌پرسم: کیست که نداند استاد شجریان در روزگار ما بزرگ‌ترین و موفق‌ترین شخصیت موسیقایی بود که با صدای ملکوتی خود، گذشته از آنکه بسیاری از جوانان را به میراث ادبی‌شان علاقه‌مند ساخت، پیام‌های انسانی فرهنگ و ادب ایران را به گوش جهان و جهانیان رساند و ایران و فرهنگ انسانی کم‌مانندش را به مردم جهان شناساند. مرگ او چونان مرگ تمام خدمتگزاران فرهنگ این مرز و بوم مردم را نگران می‌سازد و اندوهی ژرف بر دلشان می‌نشاند که می‌توان از آن به «اندوه از دست‌دادگی» تعبیر‌کرد؛ اندوهی وجود مرا آکنده ساخته و مرا برمی‌انگیزد تا این بیت زنده‌یاد دکتر فخرالدین مزارعی را، که زبان حال من است - بر زبان رانم:

حالی که در ضمیر من آشوب می‌کند

احساس گریه‌آور از دست‌دادگی‌ست

و آرزو کنم که شاگردان استاد شجریان، که از جمله آن‌ها فرزند برومند و هنرمندشان است، راه استاد را ادامه دهند و کار بزرگ ترویج و انتقال فرهنگ ارجمند ایران را از طریق موسیقی به پیش ببرند که این، خواست مام میهن است. ایدون باد!

ملکوت در صدایش بود

رضا بابک بازیگر نوشت: آن روزگار که سیاوش بیدگانی می‌خواند و رادیو پخش می‌کرد می‌رفتم و از هر جا شده (چون پدر من مذهبی بود و رادیو نداشتیم) صدایش را می‌شنیدم. بی‌نظیر بود و اعجاب‌آور از شکوهی که این صدا و نفس و حنجره داشت. بعدتر جشن هنر شیراز و بر آرامگاه حضرت حافظ پای اجرایش با مرحوم لطفی نشستم و واقعاً ملکوت در صدایش بود.

مرد بزرگی بود و بزرگ خواهد ماند و خصلت‌های انسانی‌اش بسیار بود و همیشه کنار مردم ایستاد و از این کنار مردم بودن و هزینه‌هایش نترسید. هر بار که او را دیدم ادای احترام کردم و او از ادب چیزی کم نمی‌گذاشت و حیف‌ام می‌آید کسی مثل او دیگر نیست و بیشتر برای خودمان اندوهگین هستم که دیگر او را نداریم و چنین شکوهی دیگر برای ما نخواهد خواند، اما خواهد بود و ماند. شجریان در ناگوارترین شرایط نگذاشت موسیقی اصیل ایرانی به سمت و سو‌های نامربوط برود و شبیه رنگین‌کمانی بود که آفتاب و باران او را به زیباترین شکل ممکن متجلی کرده بودند.

نام او از روزگار برتر شد

جواد مجابی نویسنده، شاعر و پژوهشگر نوشت: هنرمندی محبوب دل‌هـــــای مـــــردم می‌شود که سرگذشت پنهان وآشکار او با سرنوشت ملتش همسو و هماهنگ باشد. شجریان عشق به مردم را در جوانی از تاریخ آن‌ها و دلبستگی‌های فرهنگی‌شان آموخت، با نگاهی آگاهانه به درازنای حیات شعر و موسیقی ایران دریافت که این میراث معنوی باید از گزند روزگار مصون بماند، از سینه تاریخ فراموشکار، به ذهن اکنونیان سپرده شود. نخست به شیوه حافظ و فردوسی، کوشید تا بهترین دستاورد‌های هنری پیشینیان را بشناسد، راز و رمز‌های هنر استادان کهن را با بازخوانی آثارشان دریابد و جانمایه آن گنجینه را از آن خود کند و به حافظه امروزیان و فرداییان بسپارد.

دیگر آنکه با ظرافت و مهارت بی‌مانندی سعی کرد تا با آثار آفرینشکار ابداعی خود، بر آن گنجینه عظیم، به قدر وسع خود – که وسعتی حیرت‌آور داشت - بیفزاید و سهم او در غنی کردن موسیقی ایرانی و شناساندن آن به معاصران در ایران و جهان، چندان گرانسنگ و والاست که بدیلی برای آن نه پیش از او و نه پس از او متصور است و این همت شورآفرین او را در فرهنگ ایران جایگاهی یگانه و بی‌مانند بخشیده است.

بازخوانی شاهکار‌های استادان پیشین، نوکردن اسلوب هنرمندان تراز اول تاریخ موسیقی، ارائه بموقع و مؤثر آثار تازه‌ای که در روح ملی بشدت و وسعت جذب می‌شود، توجه به موسیقی اقوام و بهره‌گیری از ظرفیت ظریف موسیقی و شعر قدیم و امروز ایران او را به عنوان حافظ میراث ملی، هنرمند پیشرو و افق‌آفرین هنر آواز و موسیقی ایران یکه و ممتاز می‌کند. کمتر هنرمندی، چون شجریان در زمان حیاتش قدر‌دیده و محبوب خاص و عام شده است چرا که او جز دیدار شنیداری مدام با مردم و شادکردن دل آن‌ها و غمگساری با رنج دیدگان زمانه، چنان که خودگفته، آرزویی برتر نیافته است.

در ایام عسرت موسیقی، او با تنی چند از یاران پیشتازش، در آفرینشگری هنر بحق، پایمردی کردند در ایران برای ایرانیان شور‌ها آفریدند و نغمه‌ها و نوا‌هایی خواندند و نواختند که آن همه زیبایی و عشق و بینش انسانی به وسعت یک دنیا در جان ما طنین دارد. موسیقی زبان مشترک انسان‌هاست بی‌نیاز ترجمان، خوشا که با او در فرهنگ جهانی سهیم شدیم. ملت‌ها در هردوره، نامی را بر می‌گزینند که صدای واقعی آن‌ها را بازتاب دهد، این نام از دل ملت، از عمق تاریخ جاری بر می‌شود و نماد ملی می‌گردد.

شجریان در سراسر زندگی فرهنگی‌اش، از مردم خواند و برای مردم خواند و مردمی ماند. از رؤیا‌ها و واقعیت‌های انسان ایرانی در جهان معاصر آوازه درافکند. هنر شجریان بود که طول و عرض جغرافیا و تاریخ موسیقی و شعر کشورمان را کاشفانه پیمود و عاشقانه آن را به امروز و فردا هدیه کرد. در فراز و فرود حیات ملی، او با مناسب‌خوانی و موقعیت‌دانی، ژرف‌ترین و ناب‌ترین پیام‌های عاطفی و اندیشگی مردم کشورش را با آوای رسا به گوش روزگار رساند.

او سپهری از زیبایی و کمال را با آوازش به گونه‌ای آفرید که ما اندوه خود، شادی دیگری، خشم و خروش زمانه و همدلی اهل زمان را عیان دیدیم، با او خواندیم، خنده زدیم، گریستیم و آرامش یافتیم. قلب عاشق ایران در آواز او برای همیشه می‌تپد. اکنون برای همیشه شجریان نام برتر روزگار خویش است و جان شکوهمند هنر ایران که در گفت و شنید با جهانیان است. انسان مقاوم و سرافرازی که خراسانی دیگر، ناصرخسرو، آینه‌ای روبه‌روی استاد ما نهاده است، تصویر آن که مرگ را و روزگار را بر او دسترس نیست و شکار بیم و امید‌های روزمره جهان نمی‌شود و جانش، هنرش نماد عصرش می‌گردد:

«تیز نگیرد جهان شکار مرا

نیست دگر با غمانش کار مرا

جان من از روزگار برتر شد

بیم نیاید ز روزگار مرا.»

برای خانواده ارجمند او بویژه فرزند هنرمندش همایون گرامی، شکیبایی آرزومی کنم.

معجزه قرن دنیای موسیقی

بیژن کامکار خواننده و نوازنده پیشکسوت دف نوشت: چه روز‌های زیبا و دلنشینی بود، آن زمان به تازگی ازسنندج به تهران آمده بودم و درگروه شیدا فعالیت داشتم و خاطراتی که درکنار بزرگانی، چون استاد محمدرضا شجریان و دیگر اعضای این گروه به ثبت رسید...

شاید این جمله را بار‌ها از من شنیده باشید، اما باردیگرتأکید می‌کنم اگر امروز من را به عنوان هنرمندی می‌شناسند که ساز دف را به موسیقی ایرانی معرفی کرده است باید بگویم در شناساندن این ساز هیچ گاه نقش گروه شیدا و بزرگانی همچون محمدرضا لطفی و محمدرضا شجریان را فراموش نمی‌کنم، من در کنار این هنرمندان یک شبه ره صدساله طی کردم و توانستم درکنار ابر مرد آواز ایران به روی صحنه بیایم و ساز دف را به تمام ایران معرفی کنم و این اتفاق بزرگ را مدیون استاد محمدرضا شجریان هستم.

همکاری و اجرای کنسرت در کنار آقای شجریان تنها درایران نبود بلکه کنسرت‌های بسیاری هم در خارج از ایران برگزار شد که هرگز فراموش نمی‌کنم، جوان‌هایی که با چشمان اشکبار به پشت صحنه آمدند و دست استاد را بوسیدند و گفتند: «ما امشب با موسیقی ایرانی آشتی کردیم و درک عظمت و شکوه این موسیقی با صدای شما به وجود آمده است...» خاطرات بسیارزیبایی از آن دوران به یادگار مانده است از مهرومحبت‌ها و همکاری وحمایت‌های بی دریغ‌شان نسبت به جوانان سخن بسیار است تا آنجا که حتی در یک دهه گذشته هم دست از فعالیت خود برنداشته و ۲۰ گروه از جوانان مستعد ایرانی را به موسیقی ایران معرفی کرد.

استاد شجریان علاوه برصدایی بسیاردلنشین و سونوریته بسیار زیبا درعرصه خوانندگی، توانست نسل امروز و دیروز را با شاعران بزرگی همچون حافظ، سعدی، مولانا، خیام، ابتهاج، سیاوش کسرایی و... آشنا کند و این آگاهی و معرفت را مدیون آقای شجریان هستند. در واقع استاد شجریان بنیان تلفیق شعر و موسیقی را به معنای واقعی رساند و باید بگویم ادبیات ایران هم مدیون اوست. استاد شجریان علاوه برشناخت کامل و تسلط در خوانندگی و آشنایی با موسیقی ایرانی، درسازسازی هم ازتبحر خاصی برخوردار بود و بسیار علاقه و تأکید داشت موسیقی ایرانی از حالت مجلسی خارج شود و به صورت صحنه‌ای ارائه گردد.

یکی دیگر از کار‌های درخشان آقای شجریان تحقیق و ساخت در زمینه سازسازی بود و ساز‌های بسیاری هم ساخته است که به عقیده من اگر همه این ساز‌ها به روی صحنه بیاید به اندازه یک آنسامبل ارکستر سمفونیک صدا دهی خواهد داشت. البته شاید نیاز باشد یک یا دودهه زمان بگذرد تا این ساز‌ها در موسیقی ایرانی جای بگیرند مانند سازقیچک که وقتی ازمرکزحفظ و اشاعه موسیقی به موسیقی ایران وارد شد ۳۰ سال زمان برد تا مردم با این ساز اخت بگیرند و بنوازند یا زمانی که من ساز رباب را به موسیقی ایرانی معرفی کردم، ۲۰ سال طول کشید تا مردم با این ساز آشنا شدند.

از دیگر کار‌های بارز استاد شجریان هنر خطاطی است و در این زمینه نزد استادان امیرخانی و دیگر بزرگان این حوزه آموزش دیده است. ازدیگر شاخصه‌های بارز این هنرمند بزرگ، آشنایی و تسلط کامل بر ردیف‌های موسیقی ایرانی بود و با الهام از موسیقی ردیفی ایران وآشنایی با اشعار فاخر فارسی ملودی‌های بسیار زیبایی ساخته است که هرکدام از آن‌ها نغمه‌های دلنشین در موسیقی ایرانی هستند. ناگفته نماند کار‌های فی البداهه‌ای هم انجام داده است که این آثارهم به نوبه خود دارای ارزش هنری بسیاری است.

برخوردار از تعهدی بی‌مانند به هنر

ضیاء موحد استاد فلسفه و منطق، شاعر نوشت: من این خوشبختی را داشتم با استاد شجریان شجریان گفتگو‌هایی داشته باشم، هر چند که دیدار‌هایی محدود و معدود بودند، اما برای همیشه در ذهن من زنده و پایدار مانده‌اند. درخاطرم هست که چندین سال قبل، با برخی دوستان قرار گفت‌وگوی دنباله‌داری با آقای شجریان را گذاشتیم؛ او هم آمد و قرار شد مصاحبه‌ای در باب موسیقی و ادبیات با زنده یاد شجریان داشته باشیم.

دوستان دیگری هم در آن گفتگو حضور داشتند، اما از آنجایی که اطلاعات چندانی درباره موسیقی و ردیف نداشتند، بخش اصلی پرسش‌ها به من محول شد که البته این مسأله هم نشأت گرفته از علاقه شخصی خودم و سال‌هایی است که نزد زنده‌یاد حسین یاوری، نوازنده مشهور نی به یادگیری موسیقی مشغول بودم و بر همین اساس هم حساسیت زیادی نسبت به موسیقی داشته و دارم.

گفت‌وگوی خوبی بود بویژه که همراهان استاد شجریان از این گفتند که پاسخ‌های او به سؤالات من را تا به آن زمان از او نشنیده بودند و از این بابت هنوز هم افتخار آن دیدار‌ها با من است. از خاطره آن گفتگو‌ها که بگذرم، استاد شجریان تعهدی بی مانند به موسیقی سرزمینش داشت؛ آن هم در سطحی که مشابهش را تا به امروز در کمتر هنرمندی دیده‌ام و شاید یکی از دلایلی که توانست به چنان جایگاه دست یابد، برآمده از همین ویژگی بود.

البته محیط خانواده و تربیتی که از آن برخوردار بوده هم بی تأثیر نیست، تربیت در خانواده‌ای که اهل قرائت قرآن بوده و جایگاه خاصی هم برای فرهنگ قائل بوده‌اند. اغلب در حالی از این می‌گویند که در قرائت قرآن مقام اول کسب کرده بوده که کمتر کسی است که بداند این اول شدن استاد شجریان به چه معنا بوده! معنی‌اش این نبوده که تنها به لطف برخورداری از صدایی خوب قرآن خوانده. نه! این خودش نیازمند برخورداری از کلاس و دوره‌ای خاص است.

به سراغ هیچ کاری نمی‌رفت مگر آن که تا بالاترین سطوح پیش برود؛ حتی در همین رابطه گفته بود: «من به هر کاری دست بزنم، آنقدر محو آن می‌شوم که گاهی صدای اهالی خانواده درمی‌آید که زیادی در آن غرق شده‌ام.» نمونه دیگرش احاطه‌ای بود که به هنر خطاطی داشت؛ او این هنر را هم به حد استادی می‌شناخت. در کشاورزی هم تبحر خاصی داشت؛ آنقدر که چند مرتبه‌ای از من دعوت کرده بود تا به باغی که اطراف تهران داشت، بروم و گلکاری‌های او را ببینم.

هرچند که شرایط هرگز همراهی‌ام نکرد تا آن دعوت‌ها ر ا اجابت کنم. حتی در ساخت و ساز هم در نهایت هنرمندی دست به کار می‌شد؛ این‌ها را گفتم که مردم بدانند استاد شجریان تنها یک چهره شاخص موسیقی نبود و او به هیچ عرصه‌ای قدم نمی‌گذاشت مگر آن که در حد تمام و کمال در آن پیش برود.

او هنرمندی چند وجهی و برخوردار از تخصص‌هایی فراتر از دیگر همتایان خود بود و همه این‌ها در کنار هم مجموعه فرهنگی خاصی از او ساخته بود؛ اما به گمانم مهم‌ترین شاخصه‌ای که باید درباره استاد شجریان بر آن تأکید کرد، هنرمندی‌اش در حیطه آواز است. باقی نکات حاشیه‌های تخصص اصلی او هستند؛ آواز شجریان به گونه‌ای بود که همه قادر به برقراری ارتباط با آن بودند.

نکته دیگری که حیف است از آن چشم پوشی کنم به دست و دلبازی‌اش در انتقال تجربه‌هایی بازمی‌گردد که طی سال‌ها کسب دانش در زمینه موسیقی و فعالیت جدی به دست آورده بود؛ درست برخلاف شرایطی که خودش در مواجهه با برخی استادان با آن روبرو شده بود. حالا نمی‌دانم ردیف خوانی و موسیقی اصیل ایرانی‌مان بدون بزرگانی همچون او چه می‌شود؛ این بحثی است که زمان و بهانه دیگری طلب می‌کند.

او نغمه‌پرداز جان‌های بی‌قرار بود

بهروز یاسمی شاعر نوشت:

کشته و مرده پرپر زدن ساز تو بود

آن پریرخ که نظر کرده آواز تو بود

محمدرضا شجریان از برگزیدگان و برکشیدگان تقدیر تاریخی مردم ایران در دوران معاصر بود از آن‌ها که گرداب حوادث و گردباد مصائب درمیانشان می‌گیرد و از رأس هرم خود بیرون می‌اندازد تا راوی بطن و متن ماجرا باشند برای گوش‌ها و چشم‌های حیران و مشتاق بازماندگان خسته و شکسته، کسی که بر دوش مردم بالا رفت و بر بلندای تخته سنگ در مقابل چشم‌های خسته و ملتمسی که به دهانش دوخته بود ایستاد تا آن راز سر به مهر را به فریاد بخواند که: «کسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بگرداند» او راوی شط جلیل و شط علیل مردم ایران بود.

شجریان نه فقط در قامت بهترین خواننده یا بهترین هنرمند که به باور من بهترین شخصیت معاصر ایران بود. زلالی، کیفیت و وسعت صدا از یک طرف و اشراف، آگاهی و تسلط بر دستگاه‌ها، گوشه‌ها، مقام‌ها و ردیف‌های موسیقی سنتی از سوی دیگر. تجربه صحنه و خوانندگی در کنسرت‌ها، ارکستر‌ها و استودیو‌های مختلف داخلی و خارجی انتخاب مناسب شعر و اجرای درست، فصیح و پاکیزه آن، رعایت جمله بندی‌ها، مکث‌ها و تکیه‌ها و اتخاذ لحن مناسب حالت‌های عاطفی و دستوری، رابطه درست بین مضمون شعر و دستگاه و مقام و ملودی مربوطه و اجرای تحریر‌های سالم و طبیعی گوشه‌ای از توانایی‌های فنی و ویژگی‌های فردی او بود.

وجاهت شخصی و اخلاقی که ریشه در حجب ذاتی، تربیت کودکی و ظرفیت انسانی او داشت. مرعوب نشدن و گرفتار نیامدن در دام عوارض شهرت و حفظ سلامت تن و روان و رعایت جوانب آن‌ها و حفظ چارچوب‌ها و الگو‌های رفتار حرفه‌ای و شخصی در بازه زمانی طولانی ۶۰ ساله در دو محیط کاملاً متفاوت و متناقض قبل و بعد از انقلاب و مدارا و شکیبایی شگفت در برابر ناملایمات و نامهربانی‌های ذوق کش و طاقت‌سوز در هر دو دوره -یکی در برابر سیل بنیان کن موسیقی نازل، بازاری و عامه پسند در قبل از انقلاب و دیگری در مقابل ناشکیبایی، بی توجهی و بی مهری نسبت به موسیقی بعد از انقلاب- و در آخر همراهی و همدلی صادقانه با خرد و احساس جمعی در مطالبات و مناسبات اجتماعی و مدنی از او چهره‌ای بی بدیل و دست نایافتنی ساخته بود.

شجریان مرثیه خوان دل‌های مرده و نغمه پرداز جان‌های بی قرار و عاشق و راوی صادق شادی و شیون ما بود؛ او مثل حافظ خلاصه و عصاره فرهنگ ایرانی است او کار خود را تمام و کمال و بی کم و کاست انجام داد ما مدیون او هستیم این دین اوست که بر گردن شعر و موسیقی و بر گردن فرهنگ و هنر ایران زمین تا سال‌های دراز سنگینی می‌کند پس افسوس بر او نیست افسوس بر ماست. مردم با چشم و دهان بسته هم او را دوست دارند. شجریان حجت موجه ما بود. خلاصه فضائل این ملت کهن بود. روانش شاد و آزاد.

هنرمند بی‌بدیل موسیقی ایران

محمد جلیل عندلیبی آهنگساز و نوازنده سنتور نوشت: آشنایی من با استاد محمدرضا شجریان به سال‌ها قبل برمی‌گردد، ۲۴ ســـــــالم بــــــــود و درمرکزحفظ و اشاعه موسیقی ایران با آقای شجریان آشنا شدم. آن زمان به این مرکز رفت‌وآمد داشت و درهمان برهه زمانی تصنیف میهن را با هم اجرا کردیم و بعد آن درمؤسسه «دل آواز» مدت محدودی همکاری داشتیم و تنظیم برخی از ملودی‌ها را برعهده داشتم، اما متأسفانه به‌دلیل مشغله کاری این کار‌ها هیچ‌گاه به اجرا نرسید.

محمدرضا شجریان هنرمند بی‌بدیل موسیقی ایران است این هنرمند استراتژی خاصی در اجرای موسیقی داشت و درواقع می‌توان گفت دایرة‌المعارف موسیقی ایران است، علاوه براین ویژگی هنرمندی مردمی بود. این هنرمند بزرگ با تمامی سبک‌های موسیقی ایران آشنایی داشت و هنرمندی تأثیرگذار بود تا آنجا که اکثریت خواننده‌های جوان حتی در خارج از ایران سبک آوازی او را دنبال می‌کردند. محمدرضا شجریان هنرمندی شناخته شده در دنیا است و نامش درلیست ۵۰ هنرمند برتر دنیا قرار دارد و این افتخاری برای من و کشورمان ایران است. این ضایعه بزرگ را به مردم عزیز و فرهنگ دوست و بخصوص جامعه هنری تسلیت می‌گویم.

شاخسار کهنسال موسیقی ایران

رامبد صدیف خواننده پیشکسوت موسیقی ایران نوشت:

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است /، چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم...

محمدرضا شجریان، تذر و خوش سرود دیگری از شاخسار کهنسال موسیقی ایرانی پر کشید. این داغ را به فرزند برومند ایشان همایون، همسر و دیگر یادگاران ایشان تسلیت می‌گویم. اگرچه این ضایعه برای دوستداران موسیقی ایرانی بسیار دردناک و جانسوز است، امید دارم که نغمه و نوای این شاخسار تا همیشه جاویدان بماند.

گمان مبرکه به پایان رسید کارمغان / هزار باده ناخورده در رگ تاک است

دمی با سیاوش

عبدالجبار کاکایی شاعر و پژوهشگر ادبیات نوشت: شعر از هنگامی که در ذهن نطفه می‌بندد و مراحل جنینی را طی می‌کند تا زمانی که به تحریر درمی‌آید و سپس روایت می‌شود در حال کامل شدن است. آوایی که در سر شاعر به تنظیم روابط کلمات و استحکام جملات و احضار معانی می‌پردازد در هنگام تحریر بر اوراق و نسخ از پیکره شعر جدا می‌شود و احیای مجدد آن به عهده راوی و خواننده شعر است و هنر راوی و خواننده در بازیابی آوای پنهان شده سهم مؤثری در انتقال کامل معانی شعر دارد.

در گذشته شاعران دست به دامن راویان می‌شدند یا خود دست به ساز می‌بردند تا به احضار آوای پنهان شعر بپردازند، آوایی که آناتومی روایت را شکل می‌دهد، جبرئیلی که کلمات را احضار می‌کند و واژه واژه به ذهن شاعر منتقل می‌کند. اما تنها احیای آوای طبیعی و اصلی شعر نمی‌تواند نقطه پایان و کمال شعر باشد که صدای متعالی و پرورده شده ختامه بالمسک این پدیده ذهنی و روانی است.

محمدرضا شجریان خواننده بی‌نظیر آواز ایرانی در انتقال «صورت کمال یافته» آثار بزرگان شعر فارسی سهم بسزایی داشت کیست که در هنگام شنیدن صدای این مرد در ذهن خود حافظ و سعدی و مولانا را تجسم نکرده باشد که در موقعیتی کمال یافته و صورتی مثالی به خوانش شعر خویش مشغولند؟ من نیز، چون همه، مولانا را تجسم می‌کنم در بازار برنج‌فروشان قونیه که به شوق شمس‌الدین می‌خواند: «جان جهان دوش کجا بوده‌ای؟» یا مصلح‌الدین، شیخ نظرباز شیراز را که از سر استیصال و شوق از جگر فریاد می‌کشد: «نه دست صبر که در آستین عقل برم/ نه پای عقل که در دامن قرار کشم».

صدای شجریان موسیقی زبان فارسی است در بهترین قاب عرضه به جهان و شگفت اینکه چنین گوهر گرانبهایی در این زمانه، محسود شد و رسانه رسمی کشور که ساده لوحانه به محرومیت این صدا می‌بالد. محمدرضا شجریان، چون بسیاری دیگر از بزرگان قوم ایرانی محسود بیگانگان حاکم بر سرنوشت زبان فارسی و میراث ارزشمند آواز ایرانی بود، تار لطفی و سنتور مشکاتیان و صدای شجریان به احیای گسترده شعر فارسی در نسل‌های متوالی ما خدمت کرده‌اند، اگر چه قدردانانی شایسته نداشتند جز وجدان اصیل و حافظه جاودان همین قوم ایرانی.

مظهر موسیقی سنتی آبرومند ایران

هوشنگ گلمکانی منتقد و روزنامه‌نگار نوشت: شجریان مرد بزرگی بود و در جایگاه درست قرار داشت. برای من در دوران جوانی شجریان مظهر موسیقی سنتی آبرومند ایران بود آن هم در زمانی که موج ابتذالی فضای موسیقی را فرا گرفته بود. خوانندگان و چهره‌های دیگر موسیقی هم قبل از استاد شجریان بودند و فعالیت می‌کردند، شاید حتی از ۱۰۰ سال پیش از او، ولی در آن روزگار برای ما محمدرضا شجریان تبدیل به چنین سمبلی شده بود. هیچ کس در جایگاه او و نقشش در موسیقی سنتی ایران تردید ندارد.

عکس‌العملی که اکنون می‌بینیم مردم پس از انتشار خبر درگذشت محمدرضا شجریان نشان می‌دهند هم ناشی از این جایگاه و علاقه مردم به اوست و هم به دلیل ممنوعیت‌هایی که چند سالی شجریان با آن‌ها درگیر بود. بخشی از شهرت شجریان به دلیل مواضعش بود و ممنوعیت پخش صدایش از صدا و سیما باعث شد این شهرت بیشتر و بیشتر شود و اکنون مردم به این شکل و در فضایی کاملاً احساسی به درگذشت استاد آواز ایران واکنش نشان دهند.

همراه با محمدرضا در کنار بساط «جیکی جیکی ننه‌خانم»

رضا کیانیان بازیگر نوشت: باغ ارگ مشهد پر از سینما بود. با پدر که به سینما می‌رفتیم گاهی او را می‌دیدم. مطرب دوره‌گردی که ساز می‌زد و عروسک بزغاله‌اش را می‌رقصاند. حرکاتش برایم جذاب بود. از پدر می‌خواستم بمانیم و بیشتر ببینیمش. دوتاری داشت و تخته‌چوب کوچکی که روی آن عروسک بُزی بود. به تار که ضربه می‌زد بزی هم تکان تکان می‌خورد. انگار که با آهنگ دوتار می‌رقصد. همراه با تار آواز هم می‌خواند. صدایش غم خاصی داشت، اما آوازش شاد بود. ترجیع‌بند آوازش هم «جیکی جیکی ننه‌خانم» بود. در میان مردم به‌همین نام معروف شده بود. تابستان‌ها که برادرم برای شاگردی پدر به دکان طباخی‌اش در بازارچه حاج آقاجان می‌رفت، من هم گاهی می‌رفتم.

بازارچه حاج آقاجان اطراف حرم بود. جیکی جیکی گاهی بساط نمایشش را آنجا پهن می‌کرد. برادرم حتماً مشتری او بود. کار را رها می‌کرد و پای بساط او می‌نشست؛ و من عیش‌ام جور بود. برادرم بعد‌ها برایم گفت در همان زمان بچه دیگری هم مشتری جیکی جیکی بود به‌نام محمدرضا که محو مضراب او می‌شد.

پدر محمدرضا قاری قرآن بود و پدرش در مغازه‌فرش فروشی‌شان به او تمرین قرآن می‌داد و این کودک کسی نبود جز محمدرضا شجریان. در دوره کودکی‌اش هرکس صدای قرآن خواندن او را می‌شنید میخکوب می‌شد. برای من تمام حرکات مرد لاغراندام و بلندبالا با آن لباس‌های رنگی ژنده شگفت‌انگیز بود و تصویر او همیشه برایم زنده است، اما آنچه یاد این مطرب دوره‌گرد گمنام را برای دیگران ماندگار کرد سرنوشت عجیبش بود.

جیکی‌جیکی مطرب بود و به حرم امام رضا راهش نمی‌دادند، اما حالا در صحن حرم امام رضا (ع) جا گرفته است. نه اینکه قرار بر دفن او در حرم باشد. هم‌زمان با او، یکی از سرهنگ‌های عالی‌رتبه مشهد هم فوت شده بود که قرار بود در صحن مطهر دفن شود، اما وقتی خانواده سرهنگ مرحوم سر قبر برای آخرین وداع کفن را از صورت او پس می‌زنند به‌جای سرهنگ «جیکی جیکی ننه‌خانم» را می‌بینند که در گور خفته است. جنازه سرهنگ به جای او اشتباهاً به گلشور قبرستان آدم‌های گمنام رفته بود. به فتوای مرجع بزرگ آن زمان مشهد آیه‌الله میلانی نبش قبر جایز نبود و همین شد که «جیکی جیکی ننه خانم» برای همیشه در صحن حرم امام رضا (ع) ماند، در رحمت امام هشتم (ع).

بی‌همتا در موسیقی یکصد سال اخیر ایرانی

فتح‌الله مجتبایی مورخ ادیان و فلسفه شرق نوشت: تا آنجا که من می‌دانم در این یکصد سال اخیر، در موسیقی ایرانی و آواز سه-چهار نفر بیش از دیگران درخشیده و شاخص بوده‌اند؛ قمرالملوک وزیری در درجه نخست و بعد از او هم ادیب خوانساری، سپس بنان از جمله این افراد هستند که اشاره شد؛ اما زنده‌یاد محمدرضا شجریان در چنان جایگاه رفیعی قرار داشت که بی‌اغراق او را می‌توان کامل‌تر از همه آنان دانست، چراکه هم برخوردار از حنجره‌ای قوی بود که تا پیش از او، به غیر از وزیری کسی به پای شجریان نمی‌رسید؛ هم اینکه تسلط و شناخت بسیاری نسبت به مشکلات گوشه‌های ایرانی داشت.

بر همین اساس هم به خوبی از عهده فراز و نشیب گوشه‌ها و دستگاه‌ها برمی‌آمد؛ از منظر خوانندگی هم بی‌شک هنرمندی طراز اول بود که تا به امروز، در تاریخ موسیقی کشورمان نظیر او ندیده‌ایم؛ حالا بعد از این زمانه چه شود و اینکه کسی قادر به درخششی همچون شجریان خواهد شد یا نه، نمی‌دانم.

با این حال سال‌ها فعالیت جدی‌اش بیانگر این است که تا به امروز کسی چنین قدرتمند در گذر از فراز و نشیب‌ها و همچنین تحریر‌های موسیقی ظاهر نشده است؛ از سوی دیگر ذوق بسیاری در هنر موسیقی به خرج می‌داد؛ در حقیقت شجریان مجموعه‌ای کامل از موسیقی امروزمان بود؛ حتی در انتخاب اشعار برای آواز هم سلیقه زیادی به خرج می‌داد و کاملاً مشخص بود که کارهایش مبتنی بر تفکر بسیار بودند، اما خصیصه مهم دیگر، درباره این استاد موسیقی که نظیر آن تنها در قمرالملوک وزیری و تا حدی هم بنان مشاهده می‌شد، این است که آوازش را بر حسب شعری که انتخاب می‌کرد می‌خواند؛ اما دیگر ویژگی مهم شجریان را باید در مردمی بودن او جست‌و‌جو کرد.

شجریان برای مردم می‌خواند و هنر را برای آنان می‌دید؛ در خوانندگی هرگز به دنبال سودجویی نبود و تنها به دنبال حفظ این هنر آن هم به بهترین شکل ممکن بود.

ادب و دولت شجریان

اکبر زنجانپور بازیگر و کارگردان تئاتر نوشت: پیش از هر چیزی مرگ چنین مرد بزرگی را به ملت ایران تسلیت می‌گویم و نمی‌دانم از چه واژه و جمله و توصیفی برای او استفاده کنم و تنها حدیث این دل اندوهگین را در فقدان او به زبان و قلم می‌آورم. رسیدن به چنین جایگاهی کار هر کسی نیست و نمی‌شود برای آن از پیش برنامه ریخت؛ مگر که در نبوغ، استعداد و تربیت او باشد. بسیارند کسانی که آواز می‌خوانند، اما فقط آواز می‌خوانند و هرگز به چنین جایگاه‌هایی نرسیده‌اند.

شجریان، اما رسید، چون از تربیت خانوادگی درستی می‌آمد و همین تربیت باعث شد خودش نیز چنین صالح فرزندانی داشته باشد. آقای شجریان در طول عمر ذره‌ای از احترام گذاشتن به مردم و کنارشان ایستادن شانه خالی نکرد و آدم از این همه ادب و عزیز بودن شگفت‌زده می‌شود.

متأسفانه خیلی‌ها یک کارشان گل می‌کند (گیرم فقط برای چند روز) جواب سلامی کسی را نمی‌دهند و فکر می‌کنند چه خبر شده، ولی کسی مثل شجریان با این همه محبوبیت جهانی، برای همه می‌ایستاد و با خضوع تمام با مردم مراوده می‌کرد. این درس عبرتی است برای همه که چنین کسی چگونه زندگی کرد و مُرد و همین شاید باعث شود فقدان او برای همه درسی داشته باشد و آن درس بی‌تردید این است: «ادب مرد، به ز دولت اوست» و او هم ادب داشت و هم دولت. هر دو را با هم.

سوگوار خودمان هستیم

غلامرضا طریقی شاعر نوشت: ارزش هر انسان به اندازه حفره‌ای است که غیبتش در دل انسان‌های دیگر ایجاد می‌کند. این معیار ممکن است در آرمانشهری که ساکنانش در زمان حیات قدرشناس یکدیگرند چندان محک عاقلانه‌ای به‌نظر نرسد، اما در زمانه ما فعلاً به هزار‌و‌یک دلیل معیار مهم و متقنی است.

چنین است که بعضی، از جهان غایب می‌شوند بی‌آنکه حتی حفره‌ای در دل نزدیک‌ترین کسان‌شان ایجاد کنند؛ عده‌ای دیگر غیبت که می‌کنند بخشی از جان چند نفر را با خود می‌کنند و می‌برند؛ گروهی در دل ده‌ها نفر حفره ایجاد می‌کنند و به‌همین ترتیب جماعتی اندک‌شمارتر از دل و جان صد‌ها و هزاران و میلیون‌ها نفر، چیزی برمی‌دارند و با خود می‌برند؛ و چه سعادتمندند همان گروه کم‌شماری که نبودشان قادر است با جان گروهی پرشمار دربیفتد و لرزه بر اندام‌شان بیفکند.

محمدرضا شجریان یکی از انسان‌های به شماره اندک است که می‌توانی دهانت را پر کنی و با اطمینان بگویی غیبتش حفره‌ای در جان میلیون‌ها نفر ایجاد کرد؛ بی‌آنکه دست و دلت از به کاربردن کلمه میلیون بلرزد و چه سعادتی بالاتر از این برای یک انسان؟ آدمیزاد مگر غیر از این چه می‌خواهد از زندگی یا چه می‌تواند بکند در این زمان فانی؟ بیایی، مسیری را انتخاب کنی، در آن مسیر به حد اعلی برسی و با جان این همه انسان درآمیزی و رفتنت برعکس دیگران جان دیگرانی را هم که در مسیر دیگری تردد می‌کنند بیاشوبد.

حق این است که شجریان نیازی به سوگواری ندارد. او کارهایش را کرده، راه‌هایش را رفته، قله‌هایی را که می‌خواسته فتح کرده و به جایی که می‌خواسته رسیده و بعد تسلیم مرگی شده که همه ما از تسلیم شدن به آن ناگزیریم. ما در حقیقت سوگوار
خودمانیم.

از دست دادن بزرگان وقتی فاجعه به نظر می‌رسد که ما بدیلی برای آنان نداشته باشیم و ما حتی اگر به روی مبارک‌مان نیاوریم، ته دلمان می‌دانیم که مدت‌هاست در چنین شرایطی قرار داریم. ما سوگوار خودمانیم، چون نمی‌دانیم میراث شجریان و دیگر بزرگانی را که در سال‌های اخیر از دست داده‌ایم به چه کسی باید بسپاریم. ما سوگوار خودمانیم، چون از نسل انسان‌های بلند همت رسیده‌ایم به نسل‌هایی که بر سر مالکیت یک ترکیب ساده در شعر یا یک ملودی بی‌ارج در موسیقی یقه هم را پاره می‌کنند. ما سوگوار خودمانیم، چون می‌دانیم توان بزرگ‌پروری را از دست داده‌ایم.

ارسال نظرات