صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

تاریخ انتشار: ۰۹:۰۹ - ۰۴ شهريور ۱۳۹۹

‌فوتبال در ایران، شاید شبیه به دیگر بخش‌های مهم مدیریتی، در مقایسه با کشور‌های توسعه‌یافته، عقب‌گرد عجیب‌وغریبی داشته است؛ در شرایطی که این رشته ورزشی در کشور‌های مدرن تبدیل به غولی اقتصادی شده و نظم در آن حرف اول را می‌زند، در ایران، شبیه به تعدادی از کشور‌های درحال‌توسعه مسیر برعکس طی شده است. این طی مسیر الزاما مرتبط با نتیجه‌گیری در زمین فوتبال نبوده، چه‌بسا که بعضا با ظهور نسلی طلایی و البته ورود یکی، دو مربی صاحب‌سبک، با وجود نقص در سیستم کلی، از لحاظ نتیجه‌گیری، حاصلی هرچند اندک به دست آمده است.

با‌این‌حال بر کسی پوشیده نیست وضعیت مدیریت فوتبال در ایران چیزی شبیه به فاجعه است؛ فارغ از این روز‌ها که زدن فدراسیون با مدیریت عجیب‌و‌غریبش دیگر هنر چندانی نمی‌خواهد، این سقوط یک‌شبه شروع نشده و به ۱۰ یا ۱۲ سال قبل برمی‌گردد؛ به‌طور مشخص از زمانی که علی کفاشیان وارد این رشته شد، البته نه از روی اختیار بلکه بیشتر همان‌طور که خودش اذعان دارد، به‌صورت اشتباهی!

احمدی‌نژاد و علی‌آبادی

برای داستان ورود کفاشیان به فوتبال و افول چرخه مدیریتی فدراسیون باید به جام جهانی ۲۰۰۶ برگشت؛ آن زمان محمد دادکان به همراه تیم ملی در جام جهانی بود و محمد علی‌آبادی، رئیس وقت سازمان تربیت بدنی. علی‌آبادی دل خوشی از دادکان نداشت و خودش عاشق این بود که رئیس فدراسیون فوتبال شود. با ناکامی تیم ملی در مرحله گروهی جام جهانی، علی‌آبادی در میانه‌های جام و درحالی‌که تیم ملی هنوز در آلمان حضور داشت، در اقدامی جنجالی حکم اخراج دادکان را صادر کرد!

فیفا به دلیل دخالت دولت در امور فدارسیون رأی به تعلیق فوتبال ایران داد و اندکی بعد کمیته‌ای انتقالی تشکیل داد تا آن کمیته اساسنامه جدید را تدوین و انتخابات را برگزار کند. دادکان هم به‌دلیل آنکه نمی‌خواست این تعلیق طولانی‌مدت شود، استعفایش را نوشت تا بخشی از بهانه‌های فیفا را کاهش دهد. این‌طور شد که زمینه برای ورود محمد علی‌آبادی به چرخه انتخابات فدراسیون فوتبال مهیا شود. علی‌آبادی، آجرلو، کفاشیان و شاهرخ شهنازی کاندیدا شدند و همه می‌دانستند که سه نفر دیگر فقط فیزیکی حضور دارند و درواقع علی‌آبادی است که می‌خواهد رئیس شود. آجرلو در میانه‌های راه انصراف داد و ماند سه گزینه دیگر. آن زمان انتقاد‌ها از محمود احمدی‌نژاد مبنی‌بر اشتیاق علی‌آبادی برای نشستن روی صندلی ریاست فدراسیون فوتبال زیاد شد و دست آخر او به علی‌آبادی گفت که بیخیال شود و کنار بکشد. ماند علی کفاشیان و شاهرخ شهنازی که این نفر دوم هم اصلا در جلسه نهایی حاضر نشد. این‌طور شد که علی کفاشیانِ بی‌خبر از همه‌جا، تک‌و‌تن‌ها ماند.

کفاشیان که فقط به‌عنوان مجلس گرم‌کن وارد کارزار انتخاباتی فدراسیون فوتبال شده بود، ناخواسته در عمل انجام‌شده قرار گرفت و به‌عنوان تنها کاندیدای پست ریاست فدراسیون فوتبال رأی آورد. مصاحبه‌هایش هنوز موجود است که گفته «اشتباهی وارد فوتبال شده» و «اصلا سررشته‌ای از این موضوع ندارد». کفاشیان مدیر موفقی در دوومیدانی بود، ولی فکرش را هم نمی‌کرد رئیس فدراسیون فوتبال شود. او می‌گوید: «در ماه‌های نخست ریاست فقط جلسه می‌گذاشتیم تا همدیگر را بشناسیم و اسم یکدیگر را یاد بگیریم!». به همین سادگی، شوک عجیبی به مدیریت فوتبال ایران وارد شد. درست از همان روز پای مهدی تاج هم به مدیریت فوتبال باز شد و او به‌عنوان نایب‌رئیس اول کفاشیان مشغول به فعالیت شد. دیگر زیاد نیاز به توضیح نیست که وقتی مدیری اشتباهی روی یک صندلی می‌نشیند، چه آینده‌ای باید متصور بود!

کفاشیان و محمود گودرزی

علی کفاشیان در چهار سال نخست ریاست با کلیات کار آشنا شد و رفته‌رفته تیم مورد اعتماد خودش را ساخت؛ در تمامی آن سال‌ها، انتقاد‌ها زیادی از شیوه مدیریت نه‌چندان آگاهانه او شکل گرفت، ولی فضا آن‌قدر باز نبود که بشود وارد جزئیات شد و از مشکلاتی که او و افراد نزدیکش در فدراسیون به بار آورده‌اند، نوشت. چهار سال اول که تمام شد، تازه کفاشیان خم و چم راه را آموخت، ولی اختلافش با محمود گودرزی، وزیر ورزش وقت دولت روحانی، باعث شد اعتبار مدیریتی‌اش زیر سؤال برود. رابطه کفاشیان و گودرزی آن‌قدر شکرآب شده بود که وزیر دیگر پاسخ سلام کفاشیان را هم به‌زور می‌داد.

در همین راستا، پرونده قطوری هم به نام فساد در فوتبال در کمیسیون اصل ۹۰ مجلس شکل گرفت که اسم علی کفاشیان را در رأس آن گذاشته بودند. اگرچه کفاشیان موارد مطرح‌شده را تکذیب کرد، ولی دست آخر با به‌وجودآوردن منع‌های قانونی، اجازه ندادند کفاشیان برای سومین دوره برای ریاست فدراسیون فوتبال اقدام کند. او مجبور شد برخلاف میل باطنی‌اش، قید حضور در جایی را که حالا دیگر دوست داشت، بزند.

پوتین- مدودف

بعد از آنکه مانع از ثبت‌نام علی کفاشیان شدند، تیم نزدیک به او وارد کارزار شد و اجازه ندادند همه نقشه‌ها از بین برود؛ این‌بار برخلاف تصورات اولیه که عنوان شده مهدی تاج، قصد ثبت‌نام برای انتخابات را ندارد، درست در ساعات پایانی مانده به ثبت‌نام، مهدی تاج، نایب‌رئیس اول کفاشیان، برای ریاست فوتبال کاندیدا شد. آن زمان فرضیه شکل‌گیری مجدد داستان پوتین- مدودف در فدراسیون فوتبال ایران شکل گرفت؛ شایعه شد که با لابی‌های پشت‌پرده، مهره‌ها به گونه‌ای چیده شده‌اند که نایب‌رئیس اول کفاشیان روی صندلی ریاست بنشیند و خود کفاشیان نایب‌رئیس، رئیس جدید فدراسیون شود!

این اتفاق هم رخ داد و دست آخر با وجود اعتراض‌های زیاد نسبت به روابط پشت‌پرده در انتخاب مهدی تاج، او رئیس فدارسیون فوتبال شد. تاج که رئیس شد، علی کفاشیان را هم به‌عنوان نایب‌رئیس اولش انتخاب کرد تا فرضیه رنگ واقعیت به خود بگیرد.

مدیریت مهدی تاج هم که در سال‌های اخیر نیاز به واکاوی زیادی ندارد؛ او برخلاف چیزی که نشان می‌داد آدم مستقلی نبود تا رفته‌رفته فوتبال ایران را به ورطه ورشکستگی بکشاند؛ در دوران مدیریت تاج بر فدراسیون فوتبال، طیف منتقدانش زیاد شدند و همواره چهره‌های سرشناسی از جمله علی کریمی، خبر از وجود فساد در فدراسیون تاج را می‌دادند. بدون درنظرگرفتن اتفاقات مهم دیگری که در این دوره رخ داده، آخرین شاهکار مهدی تاج، قطع همکاری با کارلوس کی‌روش و آوردن مربی‌ای ضعیف‌تر از او البته با رقمی بسیار درشت از کی‌روش است؛ پرونده‌ای که حالا تبدیل به بحرانی جدی شده که می‌تواند فوتبال ایران را ورشکسته کند. البته که تاج هم در بین راه زیر فشار‌های مختلفی قرار گرفت و دست‌آخر به بهانه قلب‌درد، در میانه‌های راه، ریاست را بیخیال شد و استعفایش را نوشت.

هت‌تریک در مدیریت عجیب‌وغریب

ورود اشتباهی کفاشیان به فوتبال و شایعات مربوط به زدوبند و لابی پشت‌پرده برای ورود تاج به فدراسیون فوتبال کم بود که انتخاب بحث‌برانگیز حیدر بهاروند به‌عنوان سرپرست فدراسیون فوتبال هم بر آن اضافه شد. درواقع در طول قریب به ۱۰ سالی که فوتبال در دست کفاشیان و تاج بود، آن‌قدر دایره ورود مدیران لایق به فدراسیون فوتبال محدود شد که کمتر مدیر شایسته‌ای توانست راهش را به این «جزیره» باز کند. ماحصل شد آنکه بعد از رفتن تاج از فدراسیون فوتبال، با چراغ به دنبال کسی گشتند که بتواند این فوتبال بی‌رمق را مدیریت کند.

طبق قانون اساسنامه‌ای که هنوز هم تأییدیه فیفا را ندارد (!) بعد از رفتن رئیس، نایب‌رئیس اول باید سرپرست شود تا انتخابات را سریع‌تر برگزار کند. نایب‌رئیس اول فدراسیون تاج، اما علی کفاشیان بود که به‌دلیل محرومیت در پرونده فساد مالی حق پخش بازی‌های تیم ملی نمی‌توانست اطراف فدراسیون آفتابی شود. از این گذشته او مدت‌ها قبل به‌دلیل مشمول‌شدن در قانون بازنشستگی استعفای شفاهی‌اش را داده و راهش را از فدراسیون جدا کرده بود. این‌طور شد که مدیریت در فوتبال ایران به دست حیدر بهاروند، نایب‌رئیس دوم فدراسیون فوتبال رسید! او پیش از سرپرستی رئیس سازمان لیگ بود و در انجام کامل وظیفه‌اش هم به مشکل برخورده بود؛ اتفاقات فینال جام حذفی در اهواز بین پرسپولیس و داماش، بارزترین شاهکار مدیریتی او در سازمان لیگ بود. با معرفی‌اش به عنوان سرپرست فدراسیون فوتبال بسیاری تعجب کردند چطور کسی که نتوانسته یک بازی را مدیریت کند، حالا قرار است فدراسیون فوتبال به‌گل‌نشسته را مدیریت کند! بهاروند، اما با توصیه حلقه نزدیکش که همگی از دو فدراسیون قبلی بودند، تلاش کرد در سکوت کارهایش را پیش ببرد که حالا فاجعه جدیدی رقم خورد و در انتخاب یک داور برای دربی روز چهارشنبه هم بحران جدیدی به وجود آورده‌اند.

با مرور ساده همین اتفاقات به‌خوبی می‌توان پی برد که چطور قد مدیریت در فوتبال ایران کوتاه و کوتاه‌تر شده و چقدر جسارت و شهامت نیاز است تا بنای جدیدی در مدیریت فوتبال ایران با مدیران واقعی ساخته شود.

ارسال نظرات