فرارو-مصطفی جرفی. اگر طرفدار فیلمهای ترسناک هستید و یا حداقل علاقه دارید تا گاهی فیلمهایی با این ژانر را تماشا کنید، احتمالاً نام عروسکی ترسناک و شیطانی به اسم «آنابل» را شنیده باشید. عروسکی که از سال ۲۰۱۳، ستاره مجموعه از فیلمهای ترسناک شد که در کشور ایالات متحده ساخته شده بود. اما اینکه چرا این عروسک تبدیل به ستارهای در سینمای ژانر وحشت شده، به داستانی عجیب بر میگردد که به ادعای سازنده گان آن ریشه در واقعیت دارد. اما این واقعیت ادعا شده چیست و آیا میتوان داستانهای ساخته و پرداخته شده در پشت این عروسک را باور کرد؟ اگر شما هم کنجکاو هستید تا ماجرای واقعی عروسک آنابل را بدانید، با ما همراه شوید تا به بررسی دنیای واقعی این عروسک مرموز بپردازیم.
عروسک آنابل واقعی چگونه بود؟
عروسکی که از آن به عنوان عروسک واقعی آنابل سخن میگویند، در واقع یک عروسک پارچهای با موهای نخی قرمز رنگ و دماغ مثلثی شکل نقاشی شده بر روی صورت است. این نوع عروسک ها، به اصطلاح «رگدی آن» (
Raggedy-Ann) نامیده میشود که توسط نویسنده مشهور آمریکایی داستانهای کودکان، «جانی گروول» (۱۸۸۰-۱۹۳۸) طراحی شد. اینکه ایده طراحی این عروسک چه بوده است به درستی معلوم نیست، اما گفته میشود که روزی دختر جانی از اتاق زیر شیروانی مادربزرگ خود یک عروسک پارچهای قدیمی و بدون چهره پیدا کرد و خودش برای آن چهره کشید. جانی از این ایده بهره گرفت و به شخصیت پردازی این عروسک برای داستانهای کودکانه خود پرداخت. وی همچنین در سال ۱۹۱۵ حق ثبت این عروسک که به رگدی آن معروف شده بود را دریافت کرد و این مدل عروسک به این شکل، رسماً متولد شد. آنابل هم از همین مدل عروسکهای پارچهای رگدی آن بود که حدود ۳ فوت قد داشت.
عروسک اصلی آنابل
اما عروسکی که در مجموعه فیلمهای ترسناک با محوریت عروسک آنابل، ظاهر شد با عروسک واقعی متفاوت است. عروسکی که این فیلمها به کار گرفته شد یک عروسک سرامیکی با چهرهای ترسناک بود. این عروسک چشمانی بزرگ را در چهرهای با لبخندی شیطانی به نمایش میگذارد که گویی قصد دارد کاری وحشتناک را به انجام برساند. موهای این عروسک نیز، شبیه به موهای انسان و رنگی طبیعی دارد. چهره عروسک نیز کثیف و گویی از جهان مردگان آمده است. در واقع شخصیت عروسکی آنابل حاضر در فیلم ها، کاملاً با عروسک اصلی تفاوت دارد. عروسک اصلی اگرچه به ادعای برخی چهرهای مرموز دارد، اما کاملاً عروسکی عادی و با لبخندی کودکانه است، اما چهره عروسک فیلمها را به وضوح نمیتوان یک عروسک عادی پنداشت چرا که چهرهای کاملاً هراسناک دارد.
شخصیت عروسکی آنابل در فیلم ها
داستان اصلی عروسک آنابل از چه قرار است؟
ماجرای اصلی عروسک آنابل، مربوط به داستانی است که یک زوج پژوهشگر در زمینه ماوراء الطبیعه به نامهای «اِد وارن» و «لورن وارن»، برای اولین بار مطرح کردند. این دو کسانی بودن که عروسک واقعی آنابل در نهایت و برای همیشه در موزه شخصی آنها (به نام موزه اسرار آمیز وارن ها) در ایالت کنتیکت آمریکا آرام گرفت. طبق داستانی که که زوج وارن از آن به داستان واقعی عروسک آنابل یاد میکنند، ماجرا به سال ۱۹۷۰ میلادی در آمریکا باز میگردد. در این سال مادری به مناسبت تولد ۲۸ سالگی دخترش «دونا» که دانشجوی پرستاری بود، یک عروسک پارچهای مدل رگدی آن میخرد. اگرچه در برخی فیلمهای مربوط به این عروسک، گاه سخن از هدیه دادن این عروسک از سوی یک مرد به همسر باردار خود و یا دست دوم بودن این عروسک میشود، اما گویا واقعیت این بوده است که این عروسک به صورت نو از سوی مادری خریداری و به دختر دانشجوی اش هدیه شده است.
دونا عروسک را به خانه کوچک خود که با دوست هم دانشگاهی دیگرش «انجی» شریک بود میبرد و داستان نیز از همینجا شروع میشود. با گذشت زمان دوما و دوستش انجی متوجه تغییراتی عجیب مربوط به این عروسک شدند. زوج وارن میگویند که دوما، شروع این تغییرات عجیب را اینگونه برای آنها توصیف کرده است: «هر روز بعد از مرتب کردن تختخوابم، عروسک را روی تخت میگذاشتم. بازوهای عروسک به سمت پهلوهایش باز بود و پاهایش مستقیم دراز کشیده میشد. اما شب وقتی به خانه برمیگشتم، بازوها و پاها در جهت مختلف قرار میگرفت. برای مثال پاهای عروسک بر روی یکدیگر بود یا بازوهای آن به دامنش چسبیده میشد. این مساله، بعد از گذشت چند هفته سؤالبرانگیز شد. برای آزمیش این موضوع یک روز صبح عمدا دستوپاهای عروسک را رویهم قرار دادم تا ببینم آیا واقعا این عروسک حرکت میکند. قطعا انتظار داشتم که شب وقتی به خانه برمیگردم، دستوپاهای عروسک تکان نخورده و در همین حالت باقی بماند. اما شب به هنگام بازگشت به خانه متوجه شدم که به طرز مرموزی عروسک در اتاق نشیمن قرار دارد و بازوها و پاهایش باز شده است». انجی نیز داستان را اینگونه برای زوج وارن تعریف میکند: «عروسک خودش به تنهایی در اتاقها رفتوآمد میکرد. شبی به خانه برگشتیم و متوجه شدیم که عروسک آنابل در صندلی نزدیک به در ورودی خانه نشسته است. باورتان نمیشود، اما عروسک زانو زده بود. نکته جالب این است زمانی که میخواستیم زانوهای عروسک را خم کنیم، بههیچعنوان تا نمیشد. برخی اوقات باوجود آنکه دونا عروسک را در اتاقش با در بسته قرار میداد، اما به هنگام برگشتن به خانه متوجه میشدیم که عروسک روی مبل نشسته است.»
این تغییرات عجیب و غریب به زودی دو دختر دانشجو را دچار نگرانی کرد و به همین دلیل تصمیم میگیرند تا ماجرا را با پسری که دوست انجی بود و «لو» نام داشت در میان بگذارند. اگرچه دوما و انجی هنوز به طور یقین مطمئن نبودند که آیا واقعاً چیز غیرعادی در ارتباط با این عروسک وجود دارد یا خیر، اما در نهایت لو هم خانه آنها میآید تا در کنار آنها باشد. اما حضور لو نیز تأثیری در کاهش وقایع عجیب و غریب نداشت و در ادامه حتی یادداشتهایی روی کاغذهای کوچک نیز پیدا شد که جملات مبهمی، چون «به ما کمک کن» و «به لو کمک کن» با خط کودکانه نوشته شده بود. دوما و انجی به زوج وارن گفته بودند که مداد و کاغذی که در این یادداشتها از آنها استفاده شده بود، به هیچ وجه در خانه آنها موجود نبوده و آنها نمیدانند که چگونه این وسایل وارد خانه آنها شده است.
در این بین، میان لو و صاحبان عروسک یعنی دوما و انجی، اختلاف نظر پدید آمد. لو معتقد بود که این تغییرات عجیب مربوط به خود عروسک است و این عروسک است که دست به چنین اقداماتی میزند، اما دوما و انجی که این حرف لو را نمیتوانستند باور کنند، معتقد بودند که فردی در حال ایجاد مزاحمت برای آن هاست به همین دلیل راههایی برای شناسایی این فرد مزاحم در پیش گرفتند، اما به نتیجهای نرسیدند. رخدادهای عجیب و غریب کماکان ادامه یافت تا اینکه به گفته انجی وقتی یک شب به همراه دوما به خانه بازمی گشتند با صحنه عجیبی مواجه شدند؛ «آنابل طبق معمول روی تختخواب دنا نشسته بود؛ اما هنگامی که شب به خانه برگشتیم، متوجه شدیم که پشت دست عروسک خونریزی کرده است و سه قطره خون بر روی سینه عروسک وجود دارد.» حدود شش هفته بود که از حضور این عروسک در خانه دوما و انجی میگذشت و پس از این اتفاق وحشتناک، به نظر میرسید که باید کاری انجام میدادند.
طبق گفته زوج وارن، دوما و انجی به یک احضار کننده روح متوسل میشوند که هیچ نام و نشانی از او در دست نیست. این فرد در جلسه احضار روح خود در خانه دوما و انجی از دختری ۷ ساله به نام آنابل سخن میگوید که سالها قبل در مزرعهای که اکنون آپارتمان آنها در آنها در آن قرار دارد کشته و مدفون شده است. روح سرگردان این دخترک سالها پیش از ساخت این آپارتمان در این مزرعه مشغول بازی بوده است. صحبهای این احضار کننده روح باعث میشود تا دوما و انجی این روح را بی آزار تصور کنند که فقط نیاز به محبت دارد، بنابراین از روی دلسوزی عروسک را آنابل نامیدند و تصمیم گرفتند تا عروسک و به اصطلاح روح دخترک را در کنار خود بپذیرند. البته در ویدئویی که در سال ۱۹۸۰ اد وارن در معرفی موزه خود منتشر کرده، با تغییری در داستان مواجه میشویم که بر اساس آن دخترک در سانحه رانندگی در جلوی آپارتمان کشته میشود و سن او نیز ۶ سال بوده است.
با این حال لو چندان از تصمیم دوما و انجی در مورد نگه داشتن عروسک راضی نبود و کماکان تأکید میکرد که باید از شر این عروسک خلاص شد. از همین زمان بود که اتفاقات عجیب و غریب متوجه لو شد؛ او مرتب خوابهای وحشتناک میدید و با ترس و آشفتگی از خواب بیدار میشد، اما خود او تصور میکرد که خواب نبوده است. لو ماجرا را اینگونه برای زوج وارن تعریف کرده است: «خواب بودم که یکدفعه از خواب پریدم. احساس عجیبی داشتم. به اطراف اتاق نگاه میکردم، هیچچیزی در اتاق نبود. زمانی که به پاهایم نگاه کردم، متوجه حضور عروسک پارچهای آنابل شدم. آرام آرام بدنم را چرخاندم. عروسک تا بالای سینهام آمد و متوقف شد. بازوهایش را از هم باز کرد. با یکی از دستهایش گردنم را لمس میکرد، گویی به برق وصل بود. احساس خفگی داشتم. قدرت حرکت کردن نداشتم. هرچقدر تلاش میکردم، نمیتوانستم خودم را نجات دهم.»، اما این تنها ماجرای لو و عروسک آنابل نبود؛ یک روز که لو و انجی در اتاق نشیمن بودند، ناگهان صدای وحشتناکی از اتاق دوما به گوش رسید. لو به سرعت به طرف اتاق رفت، اما کسی بجز آنابل در اتاق نبود و اتاق نیز بهم ریخته بود. وقتی لو سعی کرد به عروسک نزدیک شود، در پشت سر خود احساس عجیبی کرد. لو در گفتگو با وارنها اظهار داشت که: «هر چه قدر بیشتر به عروسک نزدیک میشدم، بیشتر احساس میکردم فردی در پشت سرم است. فورا چرخیدم…». انجی نیز در این خصوص افزود: «لو نمیتوانست حرف بزند. هیچکسی در اتاق نبود؛ اما ناگهان فریاد زد و سینهاش درد گرفت. وقتی به او رسیدم، دردش دو برابر شده بود و خونریزی میکرد. تمام پیراهن لو خونی شده بود. به اتاق نشیمن برگشتیم. پیراهن لو را باز کردم. بر روی سینه لو جای زخمی همانند علامت پنجه بود (چهار زخم افقی و سه زخم عمودی)». اما موضوع جالب این بود که این زخمها بهسرعت و در مدت دو روز، بهطور کامل خوب شدند.
اد و لورن وارن
ورود وارنها به ماجرای عروسک آنابل
پس از این اتفاقات دیگر دوما، انجی و لو متوجه شده بودند که با موضوعی ساده و یا حتی روح سرگردان یک دخترک معصوم مواجه نیستند و خطر جان آنها را تهدید میکند. به همین دلیل تصمیم گرفتند تا ماجرا را با یک کشیش به نام «پدر هگان» در میان بگذارند. پدر هگان نیز با مشاهده وخامت ماجرا، آنها را به یک روحانی بلندپایهتر به نام «پدر کوک» معرفی کرد. در همین زمان بود که زوج وارن که در زمینه موضوعات ماورائی و ارواح، افراد خبرهای به شمار میآمدند، به کار فراخوانده شدند و این دو نفر نیز سریعاً به مصاحبه با دوما، انجی و لو پرداختند. در زمانی که زوج وارن وارد ماجرا شدند، حدود یک سال از زمان ورود عروسک آنابل به خانه دوما و انجی گذشته بود. بررسیهای این زوج نشان داد که آنچه این سه نفر با آن روبرو شده بودند نه روح یک دختر کوچک، بلکه یک روح خبیث و جهنمی است.
لورن وارن و عروسک آنابل اصلی
پس از انجام مراسماتی که زوج وارن به آن اشاره کردند، در نهایت تصمیم گرفته شد که این زوج به جهت احتیاط بیشتر و درگیر نشدن افراد دیگر، عروسک را با خود ببرند. این زوج مدعی هستند که در طول مسیر و با اینکه عروسک را در صندوق عقب ماشین قرار داده بودند، بارها اتفاقات عجیبی برای آنها رخ داد و حتی چندین بار ترمز خودروی آنها عمل نکرد. با رسیدن به مقصد، زوج وارن تلاش کردند تا با اقداماتی مذهبی و حتی کمک گرفتن از کشیشان، اقدامات عجیب عروسک آنابل را متوقف کنن، اما نتیجه چندانی حاصل نشد. در نهایت زوج وارن تصمیم گرفتند تا عروسک را از دید عموم پنهان کنند و به همین منظور تابوتی شیشهای برای آن ساختند و عروسک آنابل را درون آن قرار دادند. تابوت را نیز در اتاقی که مملو از اشیاء به اصطلاح نفرین شده بود قرار دادند.
سالها بعد زوج وارن، اشیاء جمع آوری شده خود را در مجموعهای به نام «موزه شگفت انگیز وارن ها»، در معرض بازدید عموم قرار دادند که تابوت شیشهای عروسک آنابل نیز جزو آن بود. عروسک آنابل از آن زمان و تاکنون در تابوت شیشهای خود در موزه وارنها بدون حرکت باقی مانده است هر چند که وارنها مدعی هستند که این عروسک در موزه و از پشت تابوت شیشهای خود نیز توانسته به دیگران آسیب برساند و حتی یک نفر را نیز به کشتن دهد.
عروسک آنابل اصلی در تابوت شیشه ای خود در موزه وارن ها
آیا داستان وارنها درباره عروسک آنابل واقعیت دارد؟
«جوزف لیکاک»، استادیار مطالعات دینی دانشگاه ایالتی تگزاس در این خصوص میگوید که بسیاری از افراد بدبین معتقدند که موزه وارن هاف پر از اشیاء بی ارزش و سادهای است که در هر جایی میتوان آنها را یافت. با این حال این استاد معتقد است که داستان عروسک آنابل میتواند یک منبع بسیار الهام بخش برای مطالعات فرهنگ عامه در خصوص موضوع ماوراءالطبیعه باشد. وی میافزاید ایده عروسک آنابل بعید نیست که از فیلمهایی که در آن زمان اکران میشد و یا از شخصیتهای عروسکی همچون «رابرت» (
Robert the Doll) الهام گرفته باشد.
داستان عروسک رابرت نیز چیزی شبیه به داستان عروسک آنابل بود. این عروسک در ابتدا متعلق به یک نقاش و نویسنده آمریکایی به نام «رابرت یوجین» اتو اهل جزیره کی وست فلوریدا بود که در سال ۱۹۰۶ از یک خدمتکار هدیه گرفته بود. اما پس از چند روز خانواده یوجین مدعی مشاهده موارد عجیبی در مورد این عروسک شدند. پدر و مادر رابرت میگفتند بعضی وقتها که رابرت هنگام بازی با عروسکش حرف میزد، عروسک جواب او را میداد! همسایهها نیز میگفتند هنگامی که کسی خانه نبوده عروسک را بارها دیدهاند که پشت پنجرههای اتاق ایستاده است. پس از داستان عجیب و غریب زیاد، در نهایت این عروسک نیز در سال ۱۹۷۴ در موزه قدیمی شهر و همچون آنابل در یک کمد شیشهای قرار گرفت. برخی بر این باورند که شیوع داستانهایی اینچنینی درباره عروسکها در آن دوره، سبب ساخته شدن داستان عروسک آنابل شده است.
عروسک اسرار آمیز رابرت
«شارون هیل»، از نویسندگان مباحث علمی نیز معتقد است که احتمالاً بسیاری از داستانهای موزه شگفت انگیز وارنها و از جمله عروسک آنابل، ساخته و پرداخته خود وارنها باشد. وی در خصوص داستان آنابل افزود؛ واقعیت این است که ما هیچ سندی بجز حرفهای خود وارنها در مورد آنابل و یا اشیاء موزه آنها نداریم. هیل معتقد است میان ظهور داستانهای مربوط به موزه وارنها و ساخت فیلمهایی در این خصوص در هالیوود، ارتباط وجود دارد.