صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

لی لی گلستان می گوید: وقتی کسی دیده شود، پشت سرش حرف هست، همیشه همین بوده، قبل از انقلاب و حالا. از این بابت ناراحت نیستم. بگویند مافیای گالری گلستان! اصلا نمی‌فهمم یعنی چه و برایم مهم نیست. آیا حمایت کردن از جوانان اسمش مافیا است؟ یادداشتم درباره فروغ فرخزاد هم معتقدم دوباره آن را رو کردن یک جور شیطنت آگاهانه است.
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۸ - ۲۳ تير ۱۳۹۹

لیلی گلستان اگر اولین بانوی گالری‌دار در ایران نباشد، حتما جزو اولین‌هاست و با آدم‌های مهمی در دنیای هنر و ادبیات در ارتباط بوده است. او بیش از ۴۰ کتاب ترجمه کرده و خیلی‌ها نامش را از همان اولین کتابی که ترجمه کرده بود- یعنی «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» نوشته اوریانا فالاچی- به یاد دارند، اما گلستان حالا خیلی بیشتر از یک مترجم صاحب‌نام است.

جام جم در ادامه می‌نویسد: او در سال‌های اخیر به یک چهره بدل شده و هر اقدامی که می‌کند، واکنش‌ها و حاشیه‌هایی به دنبال دارد؛ حاشیه‌هایی که پی در پی رخ می‌دهند، یکی تمام می‌شود، بعدی از راه می‌رسد یا قبلی‌ها دوباره رو می‌آیند تا به عنوان یک گالری‌دار همچون یک سلبریتی به نظر برسد، آن هم در حالی که امروز ۷۶ ساله می‌شود. با لی‌لی گلستان در روز تولدش درباره سال‌های فعالیت و حضورش در عرصه هنر حرف زدیم، استمرار و موفقیتش در این عرصه و همین طور درباره برخی حاشیه‌ها از جمله تابلوی سهراب سپهری که این روز‌ها داستانش را سریال آقازاده روایت می‌کند.

سال‌هاست که فعالیت هنری دارید و حداقل ۴۰ سال است که گالری گلستان را مدیریت می‌کنید. این حضور مستمر و موفقیت‌تان را مدیون کدام ویژگی شخصیتی یا خصوصیت رفتاری خودتان می‌دانید؟

بیشتر از هر چیز به این دلیل که پشتکار و استمرار دارم. وقتی کاری را شروع می‌کنم خیلی جدی به آن نگاه می‌کنم و دنبالش را می‌گیرم، مسائلم را چاره‌جویی و با علاقه کار می‌کنم.

به نظرم آدم وقتی به کاری علاقه‌مند است، باید خیلی با وسواس آن را انجام بدهد. وسواس به‌علاوه صداقتی که با مخاطب و هنرمندان داشتم و راحتی و رهایی که در این رابطه‌ها بود، باعث شد به اینجا برسم. معتقدم رک و راستی و صداقت جواب می‌دهد. خیلی‌ها به من ایراد گرفتند که تو زیادی صریح هستی، زیادی راحت حرف می‌زنی و زیادی عقیده‌ات را ابراز می‌کنی، اما من این طوری هستم و راستش را بخواهید نتیجه بدی هم نگرفته‌ام. پس همین شیوه را ادامه خواهم داد.

در سال‌های اخیر گویی تبدیل به سلبریتی شده‌اید که برای یک گالری‌دار اتفاق نادری است. فکر می‌کنید علت و ریشه‌اش در کجاست؟

با کلمه سلبریتی موافق نیستم، اما من آدمی هستم که کار می‌کند؛ ترجمه کرده‌ام، گالری‌داری کرده‌ام و همه این کار‌ها را با جدیت انجام داده‌ام. اگر مردم لطف دارند و رابطه خوبی شکل گرفته و علاقه‌مند به کار‌های من هستند، لطف آنهاست. مردم قدر می‌دانند و خوب و بد را از هم تشخیص می‌دهند. کسانی که فکر می‌کنند مردم نمی‌فهمند، شعور ندارند، پس هر کاری خواستیم بکنیم، کاملا در اشتباه هستند. من هر کاری کرده‌ام برای مردم بوده و به خاطر مردم و آن‌ها هم این را فهمیده‌اند. این خیلی مهم است که فهمیده و قدر دانسته‌اند و من هم قدردان هستم و از همه آن‌ها متشکرم؛ از همه مخاطبان و همه هنرمندانی که با من کار کرده‌اند. این حرف‌ها را از روی تواضع و فروتنی هم نمی‌زنم، راستش را بخواهید به آن اعتقاد دارم.

چرا هر اقدامی که می‌کنید، با واکنش‌های پررنگ و چگال مواجه می‌شود؟ مثلا وقتی در تدکس TEDex سخنرانی کردید، بازتابی گسترده داشت یا مثلا شما را مافیای هنر‌های تجسمی می‌دانند یا همین‌طور اظهارات‌تان درباره فروغ فرخزاد که هر چند وقت یک‌بار رو می‌آید و واکنش‌های بسیاری برمی‌انگیزد.

این کار‌ها از نوع رفتار و تربیت و فضای فرهنگی- هنری و سال‌ها تجربه ام می‌آید. این کار‌ها با هدف سر و صدا کردن یا دیده شدن نمی‌کنم. من کار خودم را می‌کنم و اتفاقا مردم می‌پسندند، مثلا ترجمه می‌کنم و اتفاقا به چاپ‌های بالاتر می‌رسد. شاید ماجرا این است که مردم می‌دانند من کار بزن در رو نمی‌کنم. فهمیده‌اند که با وسواس و دقت زیادی کار می‌کنم. در ضمن این هم طبیعی است که پشت سرم حرف بزنند.

وقتی کسی دیده شود، پشت سرش حرف هست، همیشه همین بوده، قبل از انقلاب و حالا. از این بابت ناراحت نیستم. بگویند مافیای گالری گلستان! اصلا نمی‌فهمم یعنی چه و برایم مهم نیست. آیا حمایت کردن از جوانان اسمش مافیا است؟ یادداشتم درباره فروغ فرخزاد هم معتقدم دوباره آن را رو کردن یک جور شیطنت آگاهانه است.

فکر می‌کنم آن حرف‌ها مربوط به دهه ۷۰ باشد. دقیقا خاطرم نیست، اما فکر می‌کنم از من سوال شد که به عنوان یک دختر در آستانه بلوغ در خانه‌ای که این حرف‌ها و اتفاقات در آن بوده، چه حسی داشتی یا راجع به این شاعر چه فکر می‌کنی. خب من مادرم را می‌دیدم و طبعا طرف مادرم بودم و طبعا دوست نداشتم کسی بیاید زندگی ما را به هم بزند که زد. کسانی که دارند از من بابت اظهاراتم ایراد می‌گیرند اگر برای خودشان همین اتفاق رخ بدهد، همین‌طور قضاوت می‌کنند؟ این حرف‌ها را می‌شنوم و نشنیده می‌گیرم. از این گوش می‌شنوم و از گوش دیگر در می‌کنم.

آنقدر انتقاد‌های عجیب کردند، حرف‌های بد زدند که اندازه ندارد، اما از بچگی به من یاددادند که دقت داشته باشم وببینم چه کسی چه چیزی می‌گوید. در خانواده‌ام به من یاد دادند که هر کسی از من تعریف کرد خوشحال نشوم و هر کسی مرا تکذیب کرد، ناراحت نشوم. من این را یاد گرفته‌ام و اصلا از حرف‌هایی که پشت سرم می‌زنند، ناراحت نمی‌شوم. خودم می‌دانم این حرف‌ها را به چه دلیل و در جواب چه سوالی گفته‌ام. درست هم گفته‌ام. شعر فروغ به جای خودش قابل تعریف است، اما به عنوان یک انسان با این عملکرد قابل تعریف نیست. همیشه هنر را از هنرمندش باید جدا کرد.

حتما سریال آقازاده را دیده‌اید. نظرتان درباره تابلوی سهراب سپهری و داستان جعل تابلو در این سریال چیست؟ قصد ندارید واکنش نشان بدهید؟

من فکر می‌کنم این یک جریان برنامه‌ریزی شده است و به نظرم با هدف خاصی انجام گرفته؛ نمی‌دانم هدفشان چیست، اما می‌دانم حتما نیتی دارند؛ نیتی که خیر نیست شر است. این کار‌ها برای چیست؟ مردم دارند به کرونا مبتلا می‌شوند و روزی ۲۰۰ نفر جانشان را از دست می‌دهند و می‌بینیم اوضاع مملکت و گرانی بیداد می‌کند، آن‌وقت می‌آییم و چنین فیلمی می‌سازیم.

من باز هم برای هزارمین بار از این گوش می‌شنوم و از گوش دیگر در می‌کنم و، چون اهمیت نمی‌دهم به این چیزها. اما من از بالا به این اتفاقات نگاه می‌کنم. آدم‌هایی که از این کار‌ها می‌کنند، بدانند همه‌اش نقش بر آب است.

آیا در این لحظه از زندگی، آدمی مثل شما ممکن است حسرتی داشته‌باشد یا کار نکرده‌ای که دلش می‌خواسته انجام بدهد؟

نه، حسرتی ندارم. شاید با خودم فکر کنم اگر فلان کار را نمی‌کردم، بهتر بود و در کارم موفق‌تر می‌شدم، ولی این‌که کاری بوده که دلم می‌خواسته انجام بدهم و نداده‌باشم، نه نبوده‌است. امروز ۷۶ ساله می‌شوم و حسرتی ندارم. سه فرزند درجه یک دارم. یک گالری معتبر دارم، ۴۰ کتاب منتشر کرده‌ام که تمام آن‌ها به چاپ ششم تا چاپ سی و هشتم رسیده. سختی‌هایی داشته‌ام و خوشی‌هایی و مهم‌تر از همه مزد زحماتم را از مردم گرفته‌ام. همیشه معتقد بوده‌ام ما به زندگی بدهکاریم و نه از آن طلبکار. تا جایی که توانسته‌ام بدهی‌ام را داده‌ام و طلبی ندارم جز سلامت بچه‌هایم. حسرت هیچ کار نکرده‌ای را نمی‌خورم و بعد از ۷۶ سال سرم را بالا می‌گیرم و می‌گویم شکر.

البته سخنرانی در تدکس TEDex هم بسیار به من کمک کرد. این سخنرانی خیلی شنیده‌شد و خیلی بازتاب عجیب و فوق‌العاده‌ای داشت. خانم‌های زیادی به من لطف داشتند و حتی با من درددل کردند درست مثل این‌که من مشاور خانواده شده‌بودم. تا جایی که بلد بودم کمک کردم و تا آنجا که می‌شد تجربیات خودم را در میان گذاشتم. تدکس خیلی کمک کرد شناخته شوم و این اتفاق عجیبی در زندگی من بود. این‌که مرا در خیابان می‌بینند و می‌شناسند به خاطر همان سخنرانی است و حالا هم، چون آن سخنرانی زیاد دیده‌شده در باره‌اش کتاب منتشر می‌کنند. این همه بازتاب فقط به خاطر صمیمیت و صراحت من بود. من از همه متشکرم.

ارسال نظرات
ناشناس
۱۰:۳۸ - ۱۳۹۹/۰۶/۰۵
خدا خودت و فرزندانت دا حفظ کند نامت پشت هر ترجمه یعنی از شکم و کفش و کلاه کم کنم که کتاب جای دیگر نشیند.