مجتبی مرادی؛ مسجد و خانقه و کنشت، مدرسه، دانشگاه و معبد همه با پول ساخته میشوند، با پول سرِ پا میمانند، و با پول به کارِ خود ادامه میدهند.
هیچ گاه و هیچ جای جهان تهیدستان و پابرهنگان در هیچ جنبش و کوششی به هیچ موفقیت و پیروزی دست نیافتهاند، به عبارتی دیگر و سرراست: جنبشِ فقرا همواره عقیم است. فرهنگ، هنر، ادبیات، موسیقی، و البته دانش و آگاهی با پول رشد میکند، این پول خواه کالایی همچون عصر مبادلۀ کالا به کالا باشد، یا اسکناس و دیجیتالی بستری است که بدونِ آن هیچ حرکتی امکانِ توفیق نخواهد داشت.
در انقلاب فرانسه پولدارها بودند که سبب رشد و ترقی مردم و سرزمین خود شدند، آنها بودند که با حمایت از هنرمندان، نویسندگان و روشنفکران راه را برای انسانِ اکنون هموار کردند.
در غرب و شرقِ عالم همواره ثروتمندانی بوده و هستند که در تبدیلِ ماده به معنا پیشگام و پیشآهنگ در عرصۀ زندگی ظاهر شده و میشوند، گرچه به سببِ قدرت پول و جریان رسانهایِ وابسته به آن اطلاعِ ما از اخبارِ شرقیان اندک است، اما میدانیم که پولدارهای غربی بخش قابل توجهی از پولِ خود را صرفِ سلامت و سعادتِ مردمانِ دیگر میکنند.
ثروتمندی که برای به دست آوردنِ ثروت زحمت کشیده، بهتر و بیشتر درد و رنجِ محرومان را خواهد فهمید و این فهم و شعور به او کمک میکند تا بیمارستان، دانشگاه و کارخانه بسازد، از دانشآموزان و دانشجویانِ کمبضاعت حمایت کند، همانطور که میدانید بسیاری از بورسهای تحصیلی جهان را همین افراد حمایت و پشتیبانی میکنند، صدها و بلکه هزاران بنیاد خیریه و علمی موفق در جهان را همین افراد بنا نهاده و پیش میبرند.
پول عزیز است، گاهی از جان عزیزتر است؛ چنانکه ما روزانه بارها قربان صدقۀ هم میرویم، اما حواسمان هست که دو دستی مواظبِ جیب، کیف و کارت بانکیِ خود باشیم. شگفتانگیز است که در قرآن بیشترین تأکید بر محبتِ مال آمده است: «و إنه لحب الخیر لشدید»، آیهای با ده تأکید؟!
آری، گذشتن از پول آسان نیست و نیاز به معرفت، آگاهی و شعوری والا دارد تا فرد با انواعی بالاتر و والاتر از لذاتِ انسانی آشنا شود و دریابد که با این پول که حداکثر ۷۰، ۸۰ سال در اختیار اوست میتواند لبخند، رقص و آواز بیافریند، با پول میتواند آگاهی و روشنایی تولید کند، با پول میشود هر روز دهها و صدها بهشت خلق کرد و این همه لزوماً با ایثار و فداکاری و ازخودگذشتگی حاصل نمیشود، بلکه شاهکلیدِ استفادۀ انسانی و باشکوه از پول همانا «شعور» است.
ثروتهای بادآورده و پولهای لجن قصر، ماشینِ لوکس، زیورآلاتِ درخشان و تفریحاتِ حیرتانگیز با خود دارد، چیزی شبیهِ «بهشتِ شدّاد»، که در آخر و ناگهان آن همه دوباره به اصلِ خود یعنی «لجن» تبدیل شده و صاحبش را در خود دفن میکند.
وضعیتِ اقتصادیِ بسیاری از مردم هولناک است، بلایای ناگهانی و آمیخته شدنشان با جهل و جعل، بر این فلاکتِ اقتصادی افزوده است، اما حتماً در میانِ ما پولدارهای باشعوری هستند که همچنان خالقِ لبخند، گرما، آگاهی و روشنایی باشند، هستند پولدارهایی که به ثروتِ عظیم و پایانناپذیر و جاودانۀ انسانیت دست یافته باشند و وجودشان به بسیاری از خانهها و خانوادهها سکونت، آرامش و خشنودی هدیه کند.
این روزها، که شبیهِ شبهای تار زندگیِ ما را در بر گرفتهاند خواهند گذشت، ماییم و آزمونی سترگ، ماییم و برد و باختی تاریخی، سعادت از آنِ کسانی است که در آزمونِ انسانیت برنده خواهند شد.