صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

به نظر می‌رسد این روزها سرنوشت اصولگرایی در دستان نیروهایی چون احمدی‌نژادی‌ها، قالیبافی‌ها و پایداری‌ها است. نیروهایی که هر کدام برای رسیدن به لیدری اصولگرایی حاضر نیستند کوتاه بیایند و همچون پیشنیان خود نمی‌توانند دلخوش به جامعه روحانیت و توصیه‌های آن باشند. نیروهایی که شاید رقابت‌ها و کوتاه نیامدن‌های‌شان وجه تمایز آنان از گذشتگان‌شان باشد. همین هم موجب شده تا فرجام اصولگرایی به بازی این بازیگران گره بخورد و از منازعات و رقابت‌های آنان بگذرد.
تاریخ انتشار: ۱۷:۰۳ - ۲۱ بهمن ۱۳۹۸
فرارو-در حالی که تقریبا دو هفته مانده به انتخابات اما هر دو جریان اصولگرایی و اصلاح‌طلبی به آلام درونی خود گرفتار هستند.

به گزارش فرارو، این روزها که اصلاح‌طلبان در پی راهی برای احیای فرصت‌ها هستند اصولگرایان نیز درگیر نزاعی خانوادگی شدند. نزاعی میان رأس‌هایی که هر کدام مدعی تفسیری از اصولگرایی و به نوعی راهی نو در اصولگرایی هستند. یک طرف محمدباقر قالیباف ایستاده و پرچم نواصولگرایی را بالا برده است. حتی در انتخابات مجلس یازدهم هم حامیان خود را دارد و سودای ریاست مجلس در سر می‌پرواند. یک سو احمدی‌نژاد همان معجزه قرن سال‌های نه چندان دور اصولگرایی، دولت بهار را می‌پروراند و طرف دیگر هم جبهه پایداری، انقلابیون نوپایی که انقلابی‌تر از انقلابیون 1357 در اندیشه دگرگونی‌های بزرگ در جهان پیرامون خود هستند.

گویی این روزها در نبود مهدوی کنی که عمری را در پی وحدت، حلقه مفقوده اصولگرایی به سر کرد از هر سو کسی علم ریاست برآویخته است که حالا چند وقتی هست جامعه روحانیت در غیاب مهدوی کنی به گوشه کشیده و نظاره‌گری است که به توصیه و دعا می‌خواهد قفل‌ بخت بسته وحدت اصولگرایی را بگشاید. در این میان، حزب موتلفه اما راهی دیگر در پیش گرفته و به شواهد و قراین موجود سر بر آستان نسل جدید اصولگرا گذارده و بازی در زمین شورای ائتلاف نیروهای انقلاب را پذیرفته است.

نسل جدیدی که از انتخابات شورای شهر و روستا (1381) پا به عرصه گذاشت و چون با دستان پر بر کرسی‌های خانه خیابان بهشت تکیه زد؛ سودای بهارستان(1382) و بعدتر ردای ریاست جمهوری (1384) برش داشت و اصولگرایان قدیمی نیز همراه‌شان شدند.
 
از همان روزها که اصولگرایان در انتخابات هر باره ریاست جمهوری چند تکه شدند و قالیباف، احمدی‌نژاد، محسن رضایی و علی لاریجانی،سعید جلیلی و ابراهیم رئیسی نیز به جرگه مدعیان ریاست جمهوری یا شاید لیدری اصولگرایی اضافه شدند.

این نسل جدید سبک و منشی متفاوت از نسل پیشین خود داشتند. چهره‌های ناشناسی بودند که تحصیلات بالای دانشگاهی داشتند و به تخصص خود مغرور داعیه حل مشکلات اقتصادی و معیشتی را داشتند که به گمان‌شان اصلاحات نادیده گرفته بود و تنها بر طبل اختلاف و تفرقه کوبیده بود.

همین هم موجب شد تا جامعه روحانیت برخلاف سنت پیشین در انتخابات قبلی که به ارائه فهرست می‌پرداخت، در انتخابات مجلس هفتم به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از علی‌اکبر ناطق‌نوری، چشمانش فهرستی را بگیرد که فهرست ائتلاف آبادگران ایران اسلامی بود. فهرستی که فعالان سیاسی و چهره‌های سرشناس دیگر اصولگرا مانند محمدرضا باهنر، حبیب‌الله عسگر اولادی، منوچهر متکی، حسین فدایی و احمد توکلی هم از مردم خواستند تا به نامزدهای آن رأی بدهند. اكثريت این فهرست را اساتيد دانشگاه تشكيل مي‌دادند و دکتر یا مهندس در ابتدای اسامی نامزدها نیز قید شده بود.

از همانجا این نسل جدید اصولگرایی، پیشتازی‌اش را بر کهنه‌کارهای اصولگرا آغاز کرد. در ریاست جمهوری نهم (1384) در مقابل انقلابیون با سابقه‌ای چون هاشمی رفسنجانی ایستادند. گروهی‌ که احمدی‌نژاد نمایندگی‌شان را می‌کرد از همان ابتدای رقابت، دوگانه انقلاب و انحراف را با تعبیر کانون‌های قدرت و ثروت و فساد اقتصادی برساخت و از روی انقلابیون گذر کرد و پا هم در پاستور نهاد.

هر چند از ابتدا احمدی‌نژاد گزینه نهایی اصولگرایان نبود اما دور تند رقابت او را بر صدر گزینه‌ها نشاند تا از قالیباف هم رد شود و بشود معجزه قرنی که حامیانش نام دادند. او همچون اصولگرایان سنتی هراسی از زمینی کردن مقدسات نداشت که «موعودگرایی» را از خاطره جمعی و مذهبی مردم ایران وام گرفت و توده‌گرایی‌اش را با آن رنگی معنوی بخشید.

احمدی‌نژاد حتی در مجمع عمومی سازمان ملل با انتخاب دعایی برای ظهور امام عصر به موعودگرایی‌اش وجهه خارجی نیز داد؛ آنجا که گفت: «ای خدای بزرگ، در ظهور آخرین ذخیره خود، موعود امم، یگانه هستی و انسان کامل و پاک، او که جهان را پر از عدالت و صلح خواهد کرد تعجیل فرما و ما را از یاران و پیروان و تلاشگران در راه او قرار بده.»

احمدی‌نژاد تفسیری دیگر از اصولگرایی روایت کرد، تفسیری که پا را فراتر از حریم گذشتگان اصولگرا می‌گذاشت و از تجربه‌هایی سخن می‌گفت که تا آن زمان حتی شخصیت‌های مذهبی از سخن گفتن و ورود به آن پرهیز داشتند. وقتی که در کنار جوادی آملی از تجربه هاله نورش گفت خیلی از اصولگرایان به او دوباره دخیل بستند شاید دستان او گره گشا باشد و بود. چنانچه بار دیگر در انتخابات 1388 نیز باز با همان دوگانه توده پسند فقر و غنا بالا آمد و با همه روایت‌های موجود از این انتخابات رئیس جمهور شد و معترضینش را خس و خاشاک نامید.

اصولگرایان، آن زمان او را یک انقلابی واقعی می‌دانستند و مثل این روزها از او بیزاری و برائت نمی‌جستند. هر چند این روزها نیز برخی از آنها در خفا گویا سر و سری با او دارند اگر چه در ظاهر برائت باشد و دوری؛ که فهرست ائتلاف شورای انقلاب شاهد آن است.

در مجلس هشتم حتی مخالفت یا موافقت با احمدی‌نژاد شد مبنای تقسیم اصولگرایان، چنانچه روح‌الله حسینیان و دیگرانی که بعدتر شدند اعضای جبهه پایداری، فراکسیون انقلاب اسلامی را ایجاد کردند و حمایت از او را دنبال کردند.

اما وقتی احمدی‌نژاد گام به گام مقابل رهبری ایستاد، از باستان‌گرایی و وطن پرستی و کوروش گفت و به قهر یازده روزه رفت، آتش اختلاف زبانه کشید. اما باز هم پایداری‌ها به وقت پرسش از احمدی‌نژاد در مجلس هشتم در 24 اسفند 1390 پایش ایستادند و برای ممانعت از پرسش نمایندگان از او، تلاش‌ها کردند.

در این سال‌ها احمدی‌نژاد که از شهرداری تهران به پاستور آمده بود با قالیباف که دیگر بر کرسی شهرداری تهران تکیه زده بود آبش به یک جوی نمی‌رفت. چرا که هر کدام مدعی سهم بیشتری بودند و احمدی‌نژاد که گمان می‌کرد قطار انقلاب را به مسیر اصلی‌اش بازگردانده است؛ دیگر نه تاب توصیه داشت و نه رقابت.

اما این رقابت‌ها در انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری تکرار و تکرار شد و هر بار به شیوه‌ای شهرآشوب انتخابات شد. در انتخابات مجلس نهم، گروهی از نیروهای حامی احمدی‌نژاد که می‌گفتند به او نقد دارند و اغلب همان اعضای فراکسیون انقلاب اسلامی در مجلس هشتم بودند به جای جامعه روحانیت، دل به مصباح یزدی دادند و جبهه پایداری را ایجاد کردند و شدند ته تغار اصولگرایی که شورشی بودند و سر به عصیان داشتند. آن‌ها در مجلس نهم در رقابت برای ریاست مجلس، این کرسی را واگذار به لاریجانی کردند و در نبود حضور برجسته اصلاح‌طلبان، فراکسیون اقلیت را به نام اصولگرایان با ریاست غلامعلی حداد عادل ایجاد کردند. حداد عادلی که حالا رئیس شورای ائتلاف نیروهای انقلابی است و از دست پایداری‌ها کلافه و دادش در قالب نامه‌ای به مرتضی آقاتهرانی در آمده و آقاتهرانی هم جوابیه داده  تا آوازه اختلاف میان دوستان دیروز و رقبای امروز  بالا بگیرد.

این رقابت‌ها داستان چند دوره‌ انتخابات اخیر چه مجلس چه ریاست‌جمهوری است و در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری (1395-1396) باز هم تکرار شد. در این دوره، در غیاب احمدی‌نژاد رقابت میان این نسل از اصولگرایان بر دوش قالیباف و سعید جلیلی از جبهه پایداری افتاد اما هر دو مغلوب اجماع اصلاح‌طلبان و قمار آنها بر سر روحانی شدند. این بار قرعه بخت به نام اصلاح‌طلبان زده شد تا دولت در سایه جلیلی و تیرهای جبهه پایداری در پرسش‌ها و استیضاح‌های مکرر در مجلس نهم سهم دولت یازدهم شود.

قالیباف اما سرش به شهرداری گرم شد با تیرهای انتقادی که هرازگاهی از چله کمان رها می‌کرد و دولت را نشانه می‌گرفت. احمدی‌نژاد نیز به مجمع تشخیص مصلحت رفت و در کنارش نیز با یارانش اسفندیار رحیم مشایی و حمید بقایی به انتقاد از دولت و گاهی هم حاکمیت پرداخت تا در متن باشد و بماند.  او همچنین مشغول ایده دولت بهاری بود که هنوز آن زمان نهالش را سه تایی با مشایی و بقایی نکاشته بودند تا اسفند 1395  که نهالی را کاشتند تا در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری زمزمه حضور او یا مشایی در انتخابات به گوش برسد.

سال 1396 احمدی‌نژاد، مشایی، قالیباف و رئیسی در انتخابات ریاست‌جمهوری، ثبت نام کردند تا با رد صلاحیت دو گزینه اول، رئیسی بشود گزینه اصلح اغلب اصولگرایان؛ آنچه موجب شد تا در انتخابات ریاست جمهوری که همزمان با انتخابات شوراهای شهر و روستا(1396) بود باز هم قالیباف قربانی رقابت با ابراهیم رئیسی دیگر چهره اصولگرایان و ناگزیر به انصراف شود.
 
در این دوره، شورای شهر و روستا نیز به نام اصلاح‌طلبان زده شد تا قالیباف دیگر شهردار نباشد و به تدریج علم نواصولگرایی برافرازد. اما نواصولگرایی او تاکنون چیز جدیدی به اصولگرایان نیفزوده است. اگر افرادی چون سید مجید حسینی که در حلقه نزدیکان به نواصولگرایی محسوب می‌شود رصد شوند همچون خود قالیباف که در انتخابات دوازدهم دوره ریاست جمهوری بر دوگانه 96 درصدی و چهاردرصدی می‌کوفت همان دوگانه فقر و غنای احمدی‌نژاد را این بار با کلیدواژگان تبعیض و نابرابری و رانت آموزشی دوره می‌کنند همان چیزهایی که خودشان از آن‌ها برآمدند.
 
همچون جناح راست که در مجلس چهارم وقتی در برابر دولت سازندگی قرار گرفتند و به جای رفاقت سال‌های پیش، رقابت آغاز کردند عدالت اجتماعی را از گفتمان جناح چپ سنتی وام گرفتند و آنان که تا دیروز منتقد دولت میرحسین موسوی و عدالت توزیعی‌اش بودند بر شعارهای جناح چپ تکیه زدند.

احمدی‌نژادی‌ها، قالیبافی‌ها و پایداری‌ها حالا سه رقیب اصلی درون جریان اصولگرایی هستند که فهرست 90 نفره اصولگرایان برای هر کدام سهمی قایل شده است. رقابتی که سابقه‌اش به گذشته و فراز و فرود تحولات دوازده سال اخیر برگردد. رقابتی که این روزها در خفا در مقابل سهم‌خواهی‌های جبهه پایداری شکل گرفته است و حتی برخی گمانه‌ها را مبنی بر فهرست‌های جداگانه از درون شورای ائتلاف، تقویت کرده است. رقابتی که حالا با انتشار نامه حداد عادل بیشتر خود را نشان می‌دهد و پرده از سهم‌خواهی‌های پایداری‌ها برمی‌دارد.

حالا دیگر مشخص شده است جبهه پایداری راهش را از شورای ائتلاف انقلاب جدا کرده است که  جبهه پایداری چنانچه در نامه آقاتهرانی به حدادعادل آمده است مدل و روش‌های منسوخ شده گذشته را قبول نداشته و ندارد. رقابت میان اضلاع اصولگرایی حالا در اوج خود قرار دارد تا جبهه پایداری ماهیت وحدت، همان اصل اصولگرایان را به چالش بکشد که «آیا مجبور کردن نامزدهای مشترک به انتخاب یکی از دو فهرست، کاری بر مبنای وحدت‌گرایی و انصاف و تقواست!؟»
 
  اما رأس دیگر یعنی قالیباف گویی درصدد است با پذیرش سازوکار شورای ائتلاف سهم خود را برای ریاست مجلس آینده محفوظ نگه دارد. چرا که تجربه مجلس نهم نشان داده است سهم ریاست مجلس از آن گروهی است که سنتی‌های اصولگرا را برای خود نگه دارد.
 
احمدی‌نژاد و نزدیکانش نیز که به حربه سکوت، اما وابستگان و حامیان خود را در فهرست شورای ائتلاف دارند و با چراغ خاموش در انتخابات مجلس حضور دارند.
 
ولی به نظر نمی‌رسد برای ریاست مجلس رقابت اصلی میان احمدی‌نژادی‌ها با قالیبافی‌ها باشد. به هر حال تجربه نشان داده است جبهه پایداری با احمدی‌نژاد قرابت بیشتری دارد و اگر قرار باشد با همه انتقاداتی که می‌گوید به او دارد پای کسی بایستد آن فرد احمدی‌نژاد است. بنابراین ائتلاف میان این دو طیف در مقابل طیف نزدیک به قالیباف چندان دور از انتظار نیست.

از سویی برخی چهره‌های آبادگران که روزی چرخ روزگار را بر وفق اصولگرایان چرخاندند هم این روزها در قالب جبهه اصولگرای پیشرفت رفاه و عدالت راهی جدا از شورای ائتلاف را در پیش گرفته‌اند.

به نظر می‌رسد این روزها سرنوشت اصولگرایی در دستان نیروهایی است که هر کدام برای رسیدن به لیدری اصولگرایی حاضر نیستند کوتاه بیایند و همچون پیشنیان خود نمی‌توانند دلخوش به جامعه روحانیت و توصیه‌های آن باشند. نیروهایی که شاید رقابت‌ها و کوتاه نیامدن‌های‌شان وجه تمایز آنان از گذشتگان‌شان باشد. همین هم موجب شده تا فرجام اصولگرایی به بازی این بازیگران گره بخورد و از منازعات و رقابت‌های آنان بگذرد.منازعاتی که حالا در روزهای باقی مانده به انتخابات به اوج خود رسیده است.
ارسال نظرات