فرارو- زهرا فدایی، فیلم درخت گردو را نبینید، از من به شما نصیحت. نمیخواهم درباره محتوا نظر بدهم. از روایت و فرم یا حتی فیلمنامه بگویم. فقط توصیه میکنم. نبینید. چه کاری است کارد بکشید به جگرتان. مثل من آنقدر گریه کنید. سردرد بگیرید. نه که من تنها اشکم دم مشکم باشد، این سر و آن سر سالن صدای هق هق میآمد. لابد بقیه در سکوت اشک میریختند.
بهتر بود اول فیلم بنویسد: تماشای این فیلم به تمام مردم ایران توصیه نمیشود. به کسانی که هر سنی هستند و قلب دارند توصیه نمیشود. اما نوشته بود: "این فیلم بر اساس داستان واقعی است". کاش ننوشته بود. آن عروسک موطلایی را نشان نمیداد. من عین همان را داشتم. یعنی یک روز که من با عروسکم بازی میکردم. چندین کیلومتر آنطرفتر، بر سرِ سردشت فاجعه باریده است. بین دخترکی روستایی و عروسکش فاصلهای افتاده؛ فاصلهای اندازه سالها بیخبری من. دخترک در سال ۶۶ تقریباً همسن من بود در سال ۶۶. عروسک موطلاییاش دقیقا مال من بود.
نمیدانستم آن سالها کودکان کُرد چه دیدند و چشیدند؟ روزهای سرخوشی من، روزهای نحس و ترس بود برای آنها. شنیده بودم حلبچهای بوده و جنایت بعثیها. شنیده بودم خدا لعنت کند صدام را. میدانستم بمباران چیست. بمباران برای من آژیر قرمز بود و "شنوندگان عزیز توجه فرمایید"... شیمیایی را هم شنیده بودم. توی فیلمهای جنگی دهه شصت دیده بودم. قهرمانهایی که ماسک اکسیژنشان را میدادند بچهها نفس بکشند. اسم روستای رش هرمه را نشنیده بودم اما. شنیده بودم هم مگر فرقی داشت؟ آن شنیدهها کجا و این دیدن کجا! کاش ندیده بودم.
آن روز که گنجشکها مردند. گردوها ریختند. صورتها و تنها تاول زدند. نفسها بالا نیامدند. سردشتیها سرگردان شدند. از اینجا رانده از آنجا مانده. جنازهها بر زمین ماندند. بچهها گم شدند. آن روز من داشتم با عروسکم بازی میکردم. با همان عروسک موطلایی.
حالا دیدهام و ماندهام چه کنم؟! مگر میشود تصاویر را پاک کرد؟ مگر میشود فراموش کرد؟ اگر این روایت سینمایی است، حقیقت چه بوده؟ چراها گرد شدهاند دور سرم میگردند. یکی پشت دیگری به ردیف. چرا چنین شد؟ چرا چنان نشد؟ چرا و چراهای بسیار؟!
کاش محمدحسین مهدویان
فیلم درخت گردو را نمیساخت. حداقل پیمان معادی بازی نمیکرد. نقش اول را میدادند یکی دیگر. یکی که آنقدر طبیعی نبود. در نقشش نمینشست. آن وقت ایرادهای فیلمنامه میزد توی ذوقمان. از وسط فیلم بلند میشدیم. کاش مهدویان میگذاشت ندیده ندانسته بگذریم. مگر عالم بیخبری بد است؟ کم داریم داغ و غصه و پرسش بیپاسخ؟ داستان خاک گرفته این رنج را کجای دلمان بگذاریم؟ بهتر که مهدویان فیلمش را ببرد
جشنوارههای خارجی. اشک غربیها را در بیاورد. هی جایزه بگیرد. آن سر دنیا حتماً مردم متأثر میشوند ولی جگرشان که خون نمیشود مثل ما. کم و کاستیهای فیلم را هم میبینند و میگویند و اندازه خودشان تعریف میکنند.
چه خوب که آن سالها گوشی هوشمند نبود. اینترنت و فضای مجازی و پستهای وایرال نبود. خوب که نبود وگرنه میمردند تمام مردم. اگر بود آن تاولها مینشست روی گلوی تک تکمان. بزرگ و کوچکمان. نمیشد نفس کشید. نمیشد دید و باز هم ادامه داد. کاش ننوشته بود این داستان واقعی است. میگفتم خیالپردازی یک ذهن بیمار است. از آنها که زیاد فیلم تارانتینو میبینند، روانی میشوند.
از سالن که بیرون آمدم اسم شخصیت را گوگل کردم. درست بود. از اول تا آخرش. دخترک واقعی بود و لابد عروسک موطلاییاش هم. لاهه واقعی بود و ژینا که معنی زندگی میداد.
از من میشنوید فیلم درخت گردو را نبینید. اگر دختر یا پسر هفت هشت ساله دارید، نبینید. اگر پدر هستید، به همسرتان و به فرزندانتان دل بستهاید، تحملش را ندارید، اصلا نبینید.
بیشتر بخوانید
فیلم درخت گردو
از اینجا به بعد ممکن است داستان لو برود
داستان فیلم درخت گردو
داستان مردی درحال مرگ را از زبان هما با بازی مینا ساداتی میشنویم و با سفری به گذشته و دوربین سوم شخصِ معروف مهدویان حال و هوای انسانهای در سرگشتگی و خوشی را میشنویم و پس از آن آغاز بمباران شیمیایی.
قادر با بازی متفاوت پیمان معادی، روایتگر درد و رنج و آلام مردم سردشت است. در تابستان داغ ۱۳۶۶. کل فیلم همین است و بس. تأثیر و تاثی مرگ، تلاش یک پدر برای نجات خانوادهای که یکی یکی در حال مرگ اند.
لوکیشن و تصویربرداری آن در شهرهای غربی کشور از جمله بانه انجام میشود.
بازیگران فیلم درخت گردو
اسامی بازیگران زن و مرد فیلم درخت گردو
پیمان معادی در نقش اوس قادر،
مهران مدیری در نقش دکتر،
مینا ساداتی در نقش هما معلم مدرسه و مینو شریفی از بازیگران اصلی این فیلم هستند.
به غیر از اون با اینکه فیلم فوق العاده تلخ بود و واقعا اشک ریختم، می توانم به افراد بگویم که نروید و نبینید اما زیر سوال نمی ب رم چون داستان واقعی بود
کورد جماعت هیچکس را ندارد
دیگه سرلشگر آزاده ای هم نیست ک به کمک شان بیاد
من آبان ۶۷ بدنیا آمدم ولی برای تولدم جشنی گرفته نشد.
مادرم در یکی از بمباران های کرمانشاه برادرش را جلوی چشماش درحالیکه از اثابت موشک متلاشی شده بود دید و انقدر شوکه و داغون شده بود ک حتی تولد پسر رشد کرده در وجودش و دیدن سلامتیش هم نتونست چشمش را از پاره پاره های برادرش پاک کنه.
جنگ چهره بدی داره
چهره ای که چشمان زیبای مادر را هم از پر از ندیدن میکنه.
خدا همه شهدا و خواهران شهدا را آرامش و امید بدهد
سردشت چشمانی پر از ندیدن بود که بینا شد اما خواهران شهدا از جمله مادر من که نیاز به کمک داشتن هم نیاز به دیده شدن داشتن که کوردلان ندیدند و نمیبینند و نمیگ ارند که ببینیم
ولي ما هنوز هستيم چون اميد هست هر چند هي دم از نداشتنش بزنيم
مهران خان مدیری! ما کوردها طنز پردازان تلخیهای تحمیل شدە از جانب شما هستیم ، زندگی ما عین انسانیت ومرام ماست، ما کمر همت مردانگی در زنان ومردانمان بستەایم تا حافظ سرزمین مان باشیم، مخالف هر نامردی واعمال عیر انسانی هستیم ، از قرنها قبل ما باسواد و متمدن بودەایم ، عدەای ازشماها حتی سواد تحلیل اشعار و موسیقی ما راندارد ، مابیستون مە آلود و شاهوی خوش آب وقندیل موی سفید داریم و ما عاشق تمام ملتها هستیم ، بجای تمجید و تعریف پشت تریبون ناشناختە در سالنهای پر زرق وبرق بهتر است از محرومیت ، شهروندی کردها کاستە شود، امیدوارم فیلممان نکنید چون پابەپای پایتخت نشینان وشایدهم بیشتر در دفاع از این مرز وبوم انجام وظیفە کردەایم .باز امیدوارم ما فیلم نشویم .
یحیی میرزایی
بيشتر مناطق كرد نشين از نظر آب و هوا و اقليم آبادن اين همه بحران اگه بخشي از آن متوجه بي توجهي مسئولان باشه بخشي ازآن را بايد در همان مناطق جستجو كرد
ممنون از مدیران دست پاک نظام.
اجرتان با الله