صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

«سه کام حبس» میدان مین است. هر سکانس، یک انفجار. کلکسیون آسیب های اجتماعی است و ملغمه ای از تلخی ها و تباهی ها. مصالح فیلمساز برای روایت زندگی سخت یک زن و شوهر، مجموعه ای از سیاهی ها و زشتی هاست که بیش از هر صفتی، «شدت» دارند.
تاریخ انتشار: ۱۶:۱۰ - ۱۹ بهمن ۱۳۹۸

‌سه کام حبس

کارگردان: سامان سالور

تهیه کننده: سامان سالور

بازیگران: محسن تنابنده و پریناز ایزدیار، سمیرا حسن‌پور، متین ستوده، مریم بوبانی، محمود نظرعلیان، یدالله شادمانی، محمد اشکان فر و علیرضا مهران

سایر عوامل: مدیر فیلمبرداری: مسعود سلامی، مدیر صدابرداری: مهدی ابراهیم زاده، طراح گریم: ایمان امیدواری، طراح صحنه: سحر شهامت، طراح لباس: غزاله معتمد، برنامه ریز: آرش حسن پور، منشی صحنه: آزاده جهانبخش، عکاس: محمد بدرلو، مدیر تولید: ساسان سالور، مدیر تدارکات و دستیار اول تولید: پرویز کاظم لو، سرمایه گذار: سیاوش امین پور

نقد و بررسی فیلم سه کام حبس سامان سالور

«ساکنین سرزمین سکوت»، «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین»، «ترانه تنهای تهران»، «آمین خواهیم گفت»، «ســیزده ۵۹» و «تمشـک» از ساخته‌های پیشین سامان سالور است. 

 

نقد مسعود فراستی بر سه کام حبس


آن سه کام حبس لعنتی

گل‌بو فیوضی
به گفتن نیست. یا اتفاق می‌افتد یا نه. از روی کاغذ هم شروع می‌شود. کاش خیلی پیش از این‌ها بدهند بخوانیم. دیگرانی بخوانند. فیلم‌نامه خودش راه زیادی‌است. پر از نشانه و المان است. خودش گرا می‌دهد که ساختن آن کار نادرستی است. همین که همه چیز عالم را کرده باشی توی حدود صد دقیقه، یعنی که بهتر است رهاش کنی در کشویی بماند و بی‌خیال ساخت جهانی باشی که حتی روی کاغذ هم زیاد است. اما نمی‌خواهند بشنوند. یا شاید که خودشان ملاک و معیار خودشان را دارند. هر چه پیش‌تر بوده و هست را نمی‌دانم، اما خروجی بد است. فیلم از هیچ‌جا شروع نمی‌شود. فیلم از دل یک مصیبت می‌افتد به مصیبتی دیگر. حتی آن‌جا که وقت خوشی و شادی کاراکترهاست ریز به ریز غصه و فلاکت می‌بارد از سر و روی فیلم. با پریناز ایزدیاری مثل همه ایزدیار‌های این چندسال، جدا از آن چند بازی خوبی که از او سراغ داریم.

محسن تنابنده‌ای که همچنان ته لهجه مازنی‌اش یاد سریال پایتخت را زنده می‌کند و در این‌جا بازی‌اش مرهون گریم و کوچکی-بزرگی چشم‌ها و کج شدگی دهان به‌دلیل لخته خونی مانده در سرش از تصادف است. فکر می‌کنید تمام می‌شود این سیر مسلسل‌وار بدبختی؟ نه. هیچ وقت تمام نمی‌شود. زن و مردی که در خانه‌ای محقر و زهوار در رفته حتی به روز خوش‌شان و حال دلبری برای هم، دچار آب گرفتگی و دعوای با صاحب‌کار و نوعی بی‌حاصلی هستند؛ که حتی همان‌جا کافی است که بگویی این خانواده این شکلی است و حالا داستان را شروع کن. اما داستان هیچ کجا شروع نمی‌شود. تا آخر در حال معرفی باقی می‌ماند. روایتی تعریف می‌شود که برای خود روایت نیست؛ برای این است که یک نفر می‌خواهد بعد از هر ماجرایی در مسیر فیلم، بگوید تازه کجاش را دیده‌ای؟

فیلم‌نامه روی «فقرگرافی» سوار است و به شکل حیرت‌آوری آن را به همه‌چیز دیگر هم سرایت داده است. از تک تک پلان‌ها و دیالوگ‌های فیلم پوچی می‌چکد؛ و از همه این‌ها بدتر و نادرست‌تر، کشیدن پای کودکی چند ماهه در فیلم است. او در اغلب سکانس‌ها با پریناز ایزدیار همراه است و مدام بی‌قراری می‌کند. همراهی نادرستی که هم رمق روانی تماشاگر را می‌گیرد و هم به لحاظ روایی کاربردی ندارد. ما قرار است بدانیم این زن کودکی دارد. می‌دانیم. دیگر مدام آوردن بچه با گذاشتن صدای گریه و ناآرامی اش چه کمکی قرار است به پیشبرد فیلم داشته باشد. بیشتر به نظر می‌رسد قرار بوده فیلمی برای ستاد مبارزه با مواد مخدر، جامعه هدفی را متنبه کند؛ و به مسئولان امر نشان دهد که همه دنبال مواد هستند، همه. اگرچه سامان سالور یک فیلم دیگر به پرونده‌اش افزوده، اما همچنان با اغماض می‌شود فقط «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین» را تنها فیلم قابل دفاع کارنامه‌اش دانست. فیلمی که شاید از زیست و جهان و جغرافیای نزدیک‌تری به فیلم‌ساز می‌آمد یا سالور آن آدم‌ها و روابط‌شان را بهتر می‌شناخت. «سه کام حبس» آخرین ساخته سالور ته ته‌اش می‌توانست یک تله‌فیلم مناسبتی باشد در ایام سوگواری؛ که حتی مخاطب آن هم اگر خودآزار نبود، هزار بار یا کانال تلویزیونش را عوض می‌کرد، یا مدام از خودش می‌پرسید چرا نشسته‌ای پای چنین غم‌نامه‌ای. اکران چنین فیلمی روی پرده جشنواره در حالی که دست کم سه فیلم از بیرون مانده‌های دیده‌شده، فرسنگ‌ها از این فیلم بهتر بودند، سؤال‌های بسیاری را یک‌بار دیگر زنده می‌کند.

منبع: روزنامه ایران


ویران می ‏آیی!
علی سیف الهی

«سه کام حبس» میدان مین است. هر سکانس، یک انفجار. کلکسیون آسیب های اجتماعی است و ملغمه ای از تلخی ها و تباهی ها. مصالح فیلمساز برای روایت زندگی سخت یک زن و شوهر، مجموعه ای از سیاهی ها و زشتی هاست که بیش از هر صفتی، «شدت» دارند. در «سه کام حبس» از نمایش هیچ اتفاق بدی دریغ نمی شود و هیچ شخصیتی وضعیت و احوال نسبتا سالمی ندارد؛ مرد معتاد است و توزیع کننده ی شیشه، ساختمان بیمارستان خرابه ای در حال تعمیر است، سرباز رشوه می گیرد، فاضلابِ خانه بی توقف لجن بیرون می دهد، پرستار مروفین کش می رود، کارفرما حق کارگرش را نمی دهد، دکتر بیش از جان بیمار فکر جیب خودش است و.... این تصویرها را می توان تا چند صفحه ی دیگر هم ادامه داد چون فیلمساز اندازه ی دراماتیک شدن وقایع را نگه نمی دارد. تعادل، اشاره و کنایه ای در کار نیست. همه چیز در اغراق خلاصه می شود.

در «سه کام حبس» مضمون ها و البته فلاکت ها شمردنی نیست؛ فقر، گرانی، فساد، قتل، اقدام به تجاوز، اعتیاد، رشوه، دزدی و.... انگار فیلمساز نمی داند هر قصه ی فرعی یا حادثه ای برای جذاب کردن فیلمنامه این احتمال را ایجاد می کند که مضمون ناخواسته ای به قصه اضافه شود. اش فیلم سالور آن قدر شور شده که قاعده های بدیهی فیلمنامه نویسی را رعایت نمی کند و برای عبور از موانع و بن بست ها و برای شدت بخشیدن به دُز سیاهی جامعه در فیلم، دست به دامان تصادف ها و حادثه های ناگهانی می شود. حتی اگر سطحی باشد و باورپذیر نباشد. فقط کافی است نگاه کنید به این ایده ی باورنکردنی فیلمساز در نمایش اینکه حتی خانم جلسه ای داستان هم به خاطر گرفتاری پسرش مشتری شیشه ی شوهر زنی است که این خانم را مراد و الگوی زندگی اش می داند. در نگاه به اثر هنری نباید به نیت ها و گفته های مولف ارجاع داد اما فیلمساز در گفت وگوهای مطبوعاتی اش گفته فیلمش «دقیقا وضعیت امروز جامعه است» اما ظاهرا فراموش کرده این آینه ای که از تلخی ها تصویر کرده، آن قدر سیاه است که برای تماشاگر فیلم هیچ رغبت تماشا و راه نجاتی در آن پیدا نیست.

منبع: روزنامه سازندگی


 
 
ارسال نظرات