صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۲۶۵۳۷
گزارش میدانی درباره چگونگی جان باختن ٦١نفر در مراسم تشییع هفدهم دی در کرمان
وقتی پدر برای ‏شناسایی مادر رفت، جسد پسر نوجوانش را همان جا کنار ‏مادر دید: «خاک بر سر شدم.» و اشک‌هایش جاری شد. تن ‏بی‌جان سعید ملاحسینی را هم به بیمارستان شفا بردند. پدر، ‏پسرش را با صورتی سیاه شده به بیمارستان برد: «پا‌های ‏خودم بین جمعیت گیر کرده بود، چندین نفر می‌خواستند من ‏را بیرون بکشند، نمی‌توانستند، تمام دست و پا‌های من کبود ‏شده بود. پسرم حدود ٢٠دقیقه گرفتار جمعیت بود، ٢٠‏دقیقه نتوانسته بود نفس بکشد، وقتی خلوت شد و توانستم ‏بیرون بیاورمش، سیاه شده بود. در بیمارستان گفتند ٢٠دقیقه اکسیژن به مغزش نرسیده، درحالی‌که دو بار توانستند ‏قلبش را احیا کنند.» ‏
تاریخ انتشار: ۰۰:۳۹ - ۰۲ بهمن ۱۳۹۸

میدان آزادی کرمان، ساعت ٩ صبح هفدهم دی (١٥ روز ‏پیش)؛ صدها‌هزار نفر از شرق، غرب، شمال و جنوب وارد ‏میدان آزادی شدند؛ میدان تازه افتتاح شده شهر، میدان اصلی. ‏از ساعت ١٢ شب قبل، تمام خیابان‌های منتهی به میدان بسته ‏شده است.

به گزارش شهروند، ورودی خیابان‌های بهمنیار در بخش شمالی، ‏خیابان استقلال در بخش جنوبی، خیابان جمهوری و جاده ‏تهران در بخش غربی و خیابان شریعتی در بخش شرقی میدان، ‏با داربست و پارچه‌های (گونی) آبی بسته شده است.

ورودی ‏برخی کوچه‌های فرعی مثل کوچه بهشتی ٢ معروف به شرکت ‏‏٣٨، با دیواره‌های بتونی یا همان نیوجرسی مسدود شده است تا ‏خودرویی داخل آن تردد نکند. قرار است ساعت ٩ صبح همان ‏روز، بزرگترین مراسم تشییع پیکر دو شهید یعنی قاسم ‏سلیمانی و حسین پورجعفری برگزارشود. صدها‌هزار مسافر از ‏شب قبل وارد استان شده‌اند.

جاده‌های منتهی به کرمان از ‏دو روز پیش ظرفیت‌شان تکمیل‌ شده‌ است، خودرو‌ها از بندرعباس، ‏بوشهر، یزد، اصفهان و شیراز به سمت کرمان رانده بودند. قرار ‏بود کرمانی‌ها میزبان آن‌ها شوند. ‏

ساعت ٤ صبح همان روز (٦ ساعت و نیم قبل از حادثه)؛ ‏شهر کبود بود که «احمد نوربخش» پنجاه‌ویک ساله راه افتاد؛ همراه ‏دو نفر از دوستانش سوار ماشین شدند و ١١٤ کیلومتر از ‏رفسنجان به کرمان راندند. احمد بازنشسته شرکت مس یک ‏هفته قبل را با چشمانی که از اشک پر و خالی می‌شد، جلوی ‏تصاویر پخش‌شده سردار قاسم سلیمانی در تلویزیون گذرانده ‏بود و حالا می‌رفت تا در مراسم تشییع پیکرش شرکت کند.

در ‏همان مسیر، خانواده چهار نفره اسماعیلی سوار اتوبوس بودند؛ ‏پدر، مادر، دختر، پسر و داماد خانواده. آن‌ها ساعت ٨ و ٣٠ دقیقه وارد ‏میدان آزادی شدند. موجی از میان جمعیت به سمت‌شان آمد و ‏آن‌ها را به خیابان شریعتی هل داد. دست‌ها از هم جدا شد و ‏مادر (مریم مرتضوی) و پسرش طا‌ها (اسماعیلی) دیگر هیچ ‏وقت مسیر بازگشت به خانه را ندیدند. ‏

میدان آزادی ساعت ١٠ همان روز (٣٠ دقیقه قبل از ‏حادثه)؛ صدای «حسین سلامی»، فرمانده سپاه پاسداران از ‏جایگاه بلند شده بود، بلندگوها، اما زور رساندن صدایش به ‏تمامی بخش‌های میدان را نداشتند. او درست میان خیابان‌های ‏جمهوری و جاده تهران ایستاده بود. از آن بلندی درباره مقام ‏قاسم سلیمانی صحبت می‌کرد. کامیون بزرگی در ابتدای ‏خیابان شریعتی ایستاده بود تا صدا را به گوش اهالی ضلع ‏شرقی میدان برساند.

دو کامیون ١٨ چرخ و ١٠ چرخ دیگر ‏درست در ضلع غربی میدان متوقف شده بودند. یکی حامل ‏پیکر دو شهید بود و یکی دیگر قرار بود کار پشتیبانی از ‏کامیون پیکر‌ها را به عهده گیرد. صحبت‌های سلامی طولانی ‏شد و هر ثانیه به تعداد تشییع‌کنندگان اضافه‌می‌شد. ‏

ساعت ٦ صبح، همان روز (٤ساعت قبل از حادثه)؛ آفتاب ‏هنوز افق را داغ نکرده بود که «الهام پی‌پر»، دست دخترش ‏زهرا (تیرگر) را گرفت و با مادر و عروس‌شان به سمت میدان ‏آزادی حرکت کردند. الهام همراه همسر و سه فرزندش شب ‏قبل خودشان را از بم به خانه غلام‌عباس-برادر وسطی- ‏رسانده بودند تا در مراسم شرکت کنند. مردان خواب بودند که ‏زنان چادر به سر کردند و راه افتادند. ساعت ٨ و٣٠ دقیقه پیاده به ‏میدان رسیدند. مردان ساعتی بعد در میدان بودند. ساعت ١٠ و‏‏٣٠ دقیقه ویدا، همسر غلام‌عباس با او تماس گرفت: «بچه‌ها گم ‏شدند.» ‏

میدان آزادی ساعت ١٠ و ١٥ دقیقه؛ گلزار شهدا ساعت ١١ ‏صبح انتظار کامیون‌ها را می‌کشید، قرار بود به وصیت شهید قاسم ‏سلیمانی عمل شود و او را کنار قبر شهید محمدحسین یوسف ‏الهی به خاک بسپارند، در همسایگی محمدحسین قهاری ‏‏ (شهید عملیات والفجر ٨) و حسین بادپا (شهید مدافع حرم). ساعت ‏از ١٠ گذشته بود که کامیون حرکت کرد: «حرکت کنید، ‏حرکت کنید.» کامیون‌ها از ضلع غربی به سمت ضلع شرقی ‏حرکت کردند، قراربود جمیعت عظیمی که دور میدان و ‏خیابان‌های اطراف جمع‌شده‌بودند، از خیابان ١٨متری ‏شریعتی خارج شوند؛ تنها خیابانی که گیت بازرسی نداشت، ‏هم ورودی بود و هم خروجی. وسط خیابان، نرده‌های ‏جداکننده بود و در نخستین کوچه‌اش که همان کوچه بهشتی ٢ ‏معروف به شرکت ٣٨ است، میان دو دیوار تنها ٨ متر ‏فاصله است. سر همان کوچه گیت بزرگی قرار داشت، جلوی ‏آن نیوجرسی کاشته شده بود و میله‌های نیم متری برای ‏ممانعت از ورود موتور و ماشین از روی زمین بالا آمده بودند. ‏چرخ‌های کامیون که به حرکت درآمد، موجی در جمعیت ‏افتاد. ‏

ساعت ٧ صبح میدان آزادی (٣ ساعت و نیم قبل از ‏حادثه)؛ آفتاب انتظارشان را می‌کشید؛ سکینه مقصودی دست ‏دو دخترش الهه (خواجه) و هانیه (خواجه) را گرفته و از ‏جیرفت به خانه فاطمه خواهرش آمده بود، فاطمه سه پسرش ‏محمدصالح، محمدصادق و محمدمهدی را در خانه گذاشت و ‏صبح سه‌شنبه، از شهرک مطهری به سمت میدان آزادی ‏حرکت کردند. ساعت ١٠ صبح همراه صدها‌هزار نفر دیگر دور ‏میدان آزادی بودند، دست‌دردست هم. موجی در جمعیت ‏افتاد، پاهایشان در اختیار خودشان نبود، جمعیت آن‌ها را به ‏سمت خیابان شریعتی هل داد. موج بعدی آن‌ها را به داخل ‏کوچه شرکت ٣٨ راند؛ واقعه همان جا، در همان لحظه رخ داد. ‏صدای تقلا بلند شد. ‏

ساعت ١٠ و ١٥ دقیقه ابتدای کوچه شرکت ٣٨ (چند دقیقه قبل از ‏حادثه)؛ زنان و کودکان کنار دیوار آجری تکیه داده‌اند، برخی ‏روی صندوق عقب پراید و پژو پارس که در همان کوچه توقف‌کرده‌بودند، نشسته بودند در انتظار کامیون حامل پیکر شهدا. ‏پارچه‌هایشان آماده در دست بود، برای تبرک گرفتن. عده‌ای ‏روی زمین نشسته بودند، با کودکانی در آغوش و زنانی مشغول ‏شیردادن به کودکان‌شان که ناگهان جمعیت غرید.

چند ثانیه ‏بعد همه آن‌ها زیر صد‌ها نفر ماندند، نفس‌شان قطع شد و جان ‏دادند. شاهدان عینی می‌گویند با حرکت کامیون‌های حامل ‏پیکر سردار قاسم سلیمانی و حسین پورجعفری به سمت ‏خیابان شریعتی موجی به میان جمعیت افتاد، موجی که از ‏ضلع غربی شروع شد و در کوچه شرکت ٣٨ به اوج رسید. ‏تعدادی در میانه راه جان‌شان را از دست دادند، درست زیر ‏در‌های بانک در بخش جنوبی میدان، چند متر مانده به خیابان ‏شریعتی. تعداد زیادی هم به شدت مصدوم شدند؛ مثل احمد ‏محمدآبادی، مرد پنجاه‌وهشت ساله‌ای که درست در همان نقطه روی ‏زمین افتاد، بیهوش شد و از شوک واردشده در بیمارستان ‏سکته‌مغزی کرد.

او یک هفته در بیمارستان شفا بستری بود و ‏حالا با تمام عوارض سکته‌مغزی و فلج‌اندام در خانه‌اش در ‏شهر ماهان بستری شده است. او هنوز خاطره دیدار‌های گاه و بی‌گاه ‏سردار قاسم سلیمانی از خانواده‌شان را در یاد دارد. ‏محمدآبادی جانباز است و برادر سه شهید. نفس‌های ‏خیلی‌های دیگر، اما در همان کوچه باریک ٣٨ قطع ‏شد، صورت‌هایشان سیاه شد و هیچ وقت دیگر به خانه‌هایشان ‏برنگشتند.

فریبا مهدی‌زاده از این حادثه نجات پیدا کرده و ‏می‌گوید وقتی از جمعیت بیرون آمد، نه کفش داشت، نه چادر. ‏این شرایط بیشتر کسانی بود که در آن کوچه نجات پیدا کرده ‏بودند. او می‌گوید درست سر همین کوچه داربست‌هایی ‏نصب شده بود برای بازرسی.

در کنارش هم دیواره‌های بتونی. ‏کوچه از سمت خیابان اصلی سُر می‌خورد به پایین. موج ‏جمعیت که به این کوچه رسید، تعداد زیادی پایشان به نرده‌ها ‏گیر کرد و به دیواره‌های بتونی خوردند و افتادند. آن‌ها که ‏افتادند، چندین ردیف آدم رویشان افتاد، هر گروه، روی گروه ‏قبلی. آن‌ها که از نزدیک آن اتفاق را دیده‌اند، می‌گویند شاید تا ‏دو سه متر آدم روی هم افتاده بود. صدای جیغ و فریاد‌ها به ‏آسمان رسیده بود. آدم‌ها گرفتار شده بودند. دو خودرو ‏متوقف‌شده در کوچه، له‌شد بس که آدم‌ها روی آن سوار ‏شدند تا خودشان را نجات دهند. درست مثل حادثه منا در ‏مکه بود. آن‌هایی که آن زیر مانده بودند، همان لحظه تمام‌کردند. آن‌هایی که یک لایه بالاتر بودند، جان دادند، لایه بعدی ‏هم. تنها آخرین گروه بودند که توانستند نفس بکشند.

عباس ‏در گروه نجات‌یافته‌ها بود، پسرش (سعید ملاحسینی)، اما در ‏لایه سوم قرار گرفته بود. تا وقتی پدر صورت کبودشده پسر را ‏ندیده‌بود، دستش هنوز در دستان او بود. سعید یازده ساله ‏در میان همان موج گرفتار شد و در آغوش پدر ایستاده جان ‏داد. اهالی کوچه آزاده که از فرعی‌های کوچه شرکت ٣٨ است، ‏آن روز به صدای جیغ و فریاد‌های مردم در خانه‌هایشان را باز ‏کردند، بیشتر کشته‌ها همان‌هایی بودند که کنار دیوار نشسته ‏بودند، آن‌ها راه نجاتی نداشتند. فریبا مهدی‌زاده می‌گوید وضع ‏به شدت وخیم بود، آن‌هایی که نجات پیدا کرده بودند، لولای در ‏طوسی رنگ موسسه قلم‌چی را که در همان کوچه قرار دارد، ‏باز کردند، اجساد و مصدومان را به حیاط بردند، شیلنگ آب را ‏باز کردند و روی سر و صورت‌شان ریختند. مردم خفه شده ‏بودند. او می‌گوید بیشتر آن‌ها که در میان دست و پا ماندند و ‏جان دادند، زنان بودند، اما محمدصابری که رئیس اورژانس ‏پیش‌بیمارستانی و مدیر حوادث دانشگاه علوم پزشکی کرمان ‏است، می‌گوید تعداد زنان و مردان جان‌باخته در ‏این حادثه تقریبا با هم برابری می‌کرد؛ ٣١ مرد و ٣٠ زن. در ‏مجموع براساس آمار‌های رسمی ٦١ نفر. ‏

ساعت ١٠ و ٣٠ دقیقه سر خیابان شریعتی (پس از حادثه)؛ ‏کامیون‌ها جمعیت را کنار زدند، خودشان را به خیابان شریعتی ‏رساندند و از آن گذشتند. عده‌ای همچنان دنبال کامیون بودند، ‏در ادامه مسیر نرسیده به میدان شهدا معروف به مشتاق به ‏یکی از کامیون‌ها رسیدند، پارچه‌ها را به آن‌ها که بالای ماشین‌ها ‏ایستاده بودند، دادند، تا تبرک بگیرند، اما آن لحظه نمی‌دانستند ‏که خودرو حامل پیکر‌ها با دیدن سیاهی جمعیت و آنچه سر ‏کوچه ٣٨ رخ‌داد، فرمان را به سمت غرب میدان مشتاق ‏گردانده و رفته و آن‌ها به کامیون خالی دخیل بسته‌اند. ‏کامیون خالی تا گلزار شهدا هم پیش رفت و ساعت ١١ ‏خودش را به بلندای شهر رساند. آنجا، اما ملت منتظر، دست ‏خالی ماندند. از پیکر‌ها خبری نبود، چند ساعت پس از مراسم ‏تشییع، سردار شریف که سخنگوی سپاه پاسداران است، برنامه ‏مراسم تشییع سردار سلیمانی را لغوشده اعلام کرد: «برای ‏اینکه آبرو و سرافرازی شهیدان دستمایه حوادث رخ داده ‏نشود، برنامه مراسم تشییع در تاریخ دیگری برگزارمی‌شود.»

‏مهدی صدفی مسئول کمیته تشییع هم اعلام کرد ‏با توجه به ازدحام جمعیت امکان خاکسپاری شهدا وجود ندارد.موج جمعیت بی‌خبر و کلافه از انتظار و راهپیمایی ١١ ‏کیلومتری از میدان آزادی تا گلزار شهدا، آنجا هم دچار ‏حادثه شد. به گفته شاهدان عینی، تعدادی از منتظران از ‏بلندی کوه به زمین افتادند و با سقوط داربست در بخش ‏سرویس بهداشتی، میله‌های آهنی روی سر زنان افتاد و ‏تعدادی را همان جا کشت و مصدوم کرد. (آمار دقیقی از ‏کشته‌ها و مصدومان گلزار شهدا وجود ندارد.)

ساعت ٤بعدازظهر همان روز؛ بیمارستان شفا؛ پدر، طا‌های ‏سیزده‌ساله را از زیر آدم‌ها بیرون کشید و به بیمارستان رساند. ‏قبل از این در همان کوچه جهنمی، چندین بار فرزندش را ‏تکان داده بود، دست بر سینه کبود پسرش کشیده بود، تنفس ‏مصنوعی داده بود، اما بی‌فایده بود. تصاویر تقلای پدر برای ‏نجات پسرش، ویدیویی شد و همان روز در شبکه‌های اجتماعی ‏چرخید. پدر پیر، فرزند را به پرستاران آی‌سی‌یو سپرد و رفت ‏سراغ مادر؛ مریم مرتضوی. زن چهل‌ودو ساله‌ای که به تازگی دختر ‏‏بیست‌ساله‌اش را عروس کرده بود. مادر در میان جمعیت گم ‏شده بود. همه به کمک آمدند، هیچ ردی از مادر نبود، آخر ‏نشانش را در پزشکی قانونی پیدا کردند.

وقتی پدر برای ‏شناسایی مادر رفت، جسد پسر نوجوانش را همان جا کنار ‏مادر دید: «خاک بر سر شدم.» و اشک‌هایش جاری شد. تن ‏بی‌جان سعید ملاحسینی را هم به بیمارستان شفا بردند. پدر، ‏پسرش را با صورتی سیاه شده به بیمارستان برد: «پا‌های ‏خودم بین جمعیت گیر کرده بود، چندین نفر می‌خواستند من ‏را بیرون بکشند، نمی‌توانستند، تمام دست و پا‌های من کبود ‏شده بود. پسرم حدود ٢٠دقیقه گرفتار جمعیت بود، ٢٠‏دقیقه نتوانسته بود نفس بکشد، وقتی خلوت شد و توانستم ‏بیرون بیاورمش، سیاه شده بود. در بیمارستان گفتند ٢٠دقیقه اکسیژن به مغزش نرسیده، درحالی‌که دو بار توانستند ‏قلبش را احیا کنند.» ‏

هجدهم دی، پزشکی قانونی کرمان (یک روز بعد از حادثه)؛ سکینه چهل‌ودوساله، ‏فاطمه مقصودی چهل‎ویک‌ساله، هانیه خواجه یازده‌ساله و الهه خواجه ‏‏هشت‌ساله را به‌عنوان اجساد مجهول‌الهویه به پزشکی قانونی ‏منتقل کردند. خانواده‌هایشان ساعت‌ها در بیمارستان‌ها به ‏دنبال‌شان بودند تا اینکه درنهایت سر از پزشکی قانونی ‏درآوردند. علت مرگ روی همه پرونده‌ها یکی بود: «خفگی».

‏علی مقصودی، برادر آن‌ها در سیرجان کیلومتر‌ها دورتر از ‏محل حادثه، خبر را در تلفن همراهش خواند. اجساد الهام پی‌‏پر سی‌وپنج‌ساله و زهرا تیرگر ١٠ساله را هم در همین مکان به ‏خانواده‌هایشان تحویل دادند. خانواده آن‌ها تا ساعت ٤و٣٠ بعد‏ازظهر روز تشییع از ماجرا بی‌خبر بودند، وقتی هم باخبر شدند، ‏مادر الهام از غصه بیهوش شده بود و خواهر و خواهرزاده‌اش در ‏دنیا نبودند.

مادر قبلش تلفن کرده بود: «خاک بر سر شدیم، ‏بچه‌هایم رفتند زیر دست و پا.» همسر الهام از روی لباس‌های ‏پاره، زنش را شناخته بود: «لباس بیشتر مردم، زیر دست و ‏پا، پاره شده بود.» خانواده پی‌پر می‌گویند نوه‌شان را زنده ‏به بیمارستان منتقل کرده و زیر دستگاه هم برده بودند، اما آن ‏روز، آن‌قدر مصدوم و کشته زیاد بود که نیرو‌های امدادی وقت ‏رسیدگی نداشتند. به گفته یکی از کارکنان سالن تشریح ‏پزشکی قانونی، برای خیلی از قربانیان لوله ساکشن زده بودند، ‏اما وقتی آن‌ها را به پزشکی قانونی منتقل کردند، ساکشن‌ها را ‏برداشته و فقط چسب‌های نوار قلب را نگه داشته بودند. ‏درحالی‌که باید تمام اجساد را با همان تجهیزاتی که در ‏بیمارستان برایشان استفاده شده، به پزشکی قانونی منتقل ‏کنند. خانواده قربانیان فقط از رسیدگی‌های بیمارستان گلایه ‏ندارند، آن‌ها می‌گویند شب حادثه، وقتی برای تحویل جسد به ‏پزشکی قانونی رفته بودند، آمبولانس‌ها کاسبی راه انداخته ‏بودند، از آن‌ها برای انتقال تنها یک جسد به بم، ٧٥٠‌هزار تومان ‏گرفتند: «هر کس زودتر کارت می‌کشید و پول بیشتری ‏می‌داد، زودتر هم آمبولانس می‌گرفت.»

محمد صابری، رئیس ‏اورژانس پیش بیمارستانی و مدیرحوادث دانشگاه علوم پزشکی ‏کرمان می‌گوید این آمبولانس‌ها، خصوصی بوده‌اند. هر ‏کسی که آن شب جسد‌ها را تحویل گرفت، پول داد، اما از روز ‏بعد، پس از اینکه پیکر دو شهید خاکسپاری شد، آمبولانس‌ها ‏هم آزاد شدند و از آن لحظه، تمام اجساد به صورت رایگان ‏منتقل شدند: «آمبولانس‌ها طبق تعرفه هزینه‌ها را گرفته ‏بودند. افرادی که شب اول برای گرفتن اجساد رفته بودند، ‏بدون هماهنگی با استانداری این کار را کرده بودند، درحالی‌که ‏از روز بعد آمبولانس‌های شهرداری و سایر ارگان‌ها در ‏اختیارشان قرار گرفت. کمتر از ١٠ پیکر، بدون هماهنگی ‏منتقل شد.»

صابری می‌گوید تمام اجساد تا دو روز بعد از ‏حادثه، تحویل خانواده‌ها شد و درحال حاضر هم مصدومی ‏در بیمارستان بستری نیست. او درباره اینکه گفته می‌شود ‏مصدومان را به جای اینکه به بیمارستان‌های نزدیک به محل ‏حادثه یعنی سیدالشهدا (ع) و فاطمه زهرا (س) منتقل کنند، به جای ‏دورتری یعنی بیمارستان شفا که نزدیک به هفت کیلومتر با ‏محل حادثه فاصله دارد، منتقل کرده‌اند، توضیح می‌دهد: «‏مصدومان که حدود ٢٠٠ نفر بودند، در کوتاه‌ترین زمان به ‏بیمارستان‌ها منتقل شدند. خیلی‌ها را به بیمارستان شفا بردند، چون خیابان جمهوری باز بود. بعدا که سایر خیابان‌ها ‏باز شد، مصدومان به بیمارستان‌های دیگر هم منتقل شدند. ‏اتفاقا ٤٠ مصدوم به بیمارستان سیدالشهدا منتقل شدند.»

‏آمبولانس‌های اورژانس در روز حادثه، اجساد زیادی را ‏منتقل کردند. به گفته صابری، تعداد کل کشته‌ها ٦١ نفر یعنی ‏‏٣١ مرد و ٣٠ زن است که ٥٧ نفرشان در همان محل حادثه ‏جان‌شان را از دست داده بودند و چهار نفر هم در بیمارستان. ‏علت مرگ در بیمارستان هم مرگ مغزی بود. اما آن‌هایی که در ‏محل جان‌شان را از دست داده بودند، به دلیل خفگی و نرسیدن ‏اکسیژن بوده است. او تأکید می‌کند که افراد به دلیل قرار ‏گرفتن زیر دست و پا جان‌شان را از دست نداده‌اند: ‏‏ «سالخورده‌ترین فوت شده، ٦٩‌سال داشت، در میان قربانیان ‏تعدادی کودک هم دیده می‌شود که آمار دقیق آن را ندارم.» ‏

رئیس اورژانس کرمان، انتقاد‌ها درباره نرسیدن نیرو‌های امدادی ‏را نمی‌پذیرد و این توضیح را می‌دهد که ٢٦آمبولانس در طول ‏مسیر تشییع، ١٢آمبولانس در لایه دوم (خیابان‌های پایین‌تر) ‏و ١٣ آمبولانس در لایه سوم مستقر شده بودند که در کل ‏می‌شود ٥١دستگاه آمبولانس، هر آمبولانس با حداقل دو نیرو. ‏در پنج نقطه مسیر تشییع هم اتوبوس آمبولانس مستقر شده ‏بود که هر کدام امکان بستری کردن ١٣مصدوم را دارد.

در ‏طول خیابان اصلی هم ٤٠نیروی پیاده فوریت‌های پزشکی ‏مستقر بودند: «وقتی حادثه رخ داد، چهاردستگاه آمبولانس و ‏یک دستگاه اتوبوس آمبولانس دور میدان آزادی به سمت محل ‏حادثه حرکت کرد. چند دستگاه هم از نیرو‌های امدادی ‏هلال‌احمر در محل حاضر بود. وقتی مسیر باز شد، آمبولانس‌ها ‏هم رسیدند. به هر حال جمعیت زیادی در محل بودند و وضع ‏طوری شده بود که خیلی از مصدومان روی آمبولانس‌ها حمل ‏شدند تا زودتر به بیمارستان برسند.» ‏

بیست‌ونهم دی، بیمارستان شفا (سیزده روز پس از ‏حادثه)؛ روز حادثه، ٣٨جسد یعنی ١٥زن و ٢٣مرد و همچنین ٥٧ مصدوم به بیمارستان شفا منتقل شده بودند. چند روز بعد، اما ‏یک نفر از مصدومان کم و به تعداد جان‌باختگان اضافه شد. ‏آنجا نخستین بیمارستانی بود که حادثه‌دیدگان را پذیرش کرد. ‏

محمدحسین مصدق، مدیر بیمارستان آن روز را وضع قرمز ‏اعلام کرده بود: «ما در این بیمارستان ٣٥ تا ٤٠ مصدوم ‏داشتیم که به صورت سرپایی رایگان درمان شدند. بیشتر آن‌ها ‏دچار تروما شده بودند یعنی ضربه به سر، تنگی نفس و ... بود.» ‏به گفته او مسیر بیمارستان شفا، راحت‌ترین و خلوت‌ترین ‏مسیر از میدان آزادی بود: «انتقال مصدومان و کشته‌ها به این ‏بیمارستان توجیه منطقی داشت، شاید زمان رسیدن ‏آمبولانس‌ها به بیمارستان نزدیک‌تر ١٠دقیقه طول می‌کشید، اما ‏انتقال به بیمارستان ما یک دقیقه.»

از میان مصدومانی که به ‏این بیمارستان انتقال داده شدند، کودک دوازده ساله‌ای به نام ‏متین هم بود. متین دچار مرگ مغزی شده بود و در هفته ‏گذشته هم جانش را از دست داد: «متین قبل از اینکه به ‏بیمارستان منتقل شود، دچار مرگ مغزی شده و در آی‌سی‌یو ‏بستری بود.»

به گفته او علت مرگ جان‌باختگان این حادثه ‏خفگی بود: «در سردخانه دیگر جایی برای اجساد نداشتیم، ‏تعدادی از آن‌ها را در فضای دیگری که مخصوص این موارد ‏است، قرار دادیم. تعدادی هم به سردخانه شهرداری منتقل ‏شدند. سه پزشک از پزشکی قانونی هم آمدند و همان جا ‏اجساد را بررسی و مرگ آن‌ها را تأیید کردند. بیشتر جان‌باختگان ‏اهل کرمان بودند.»

مصدق می‌گوید وضع اجساد طوری نبود که ‏نتوان آن‌ها را شناسایی کرد. بیشترشان از طریق کارت ‏شناسایی، شناخته شدند: «بیشتر مصدومان و جان‌باختگان ‏متولدان دهه ٦٠ به بعد بودند. در میان آن‌ها متولد دهه ٩٠ هم ‏بودند.» ‏

میدان آزادی، بیست‌ونهم دی (١٢ روز پس از حادثه)؛ ‏میدان مثل هر روز دیگر، شلوغ از ماشین و آدم‌هاست. سرِ ‏خیابان شریعتی، همان کوچه شرکت ٣٨ یا بهشتی دو، هیچ ‏خبر نگران‌کننده‌ای نیست. ماشین‌ها به دیوار‌های آجری تکیه ‏داده‌اند، یک سمت کوچه، مغازه لوازم‌التحریری است به اسم ‏شرکت ٣٨ و طرف دیگر، مغازه بدلی‌جات. عماد محسنی، مدیر زیباسازی ‏شهرداری کرمان که روز حادثه، در بخشی از میدان بوده، ‏دستش را به این سمت و آن سمت نشانه می‌گیرد: «همان ‏روز در بلندگو‌ها از مردم خواسته می‌شود تا به خیابان‌های ‏فرعی بروند، اما دیگر دیر شده بود. موج جمعیت در کوچه ‏جمع شده بود. تمام مسیر‌ها شلوغ بود و شرایط بحرانی داشتند. ‏بیشتر کسانی که دچار حادثه شدند، پایشان به یکی از موانع ‏یعنی بتون‌ها یا میله‌ها خورده بود، روی زمین افتاده بودند و ‏بقیه رویشان.» مدیر زیباسازی شهرداری کرمان می‌گوید قرار ‏است دو طرف همین کوچه، دیوارنگاری شود: «می‌خواهیم ‏یاد جان‌باختگان حادثه را زنده نگه داریم.» ‏

گلزار شهدا، بیست‌ونهم دی (١٢ روز پس از حادثه)؛ ١٩ ‏جسد شانه به شانه هم دفن شده‌اند. رویشان پارچه‌ای مشکی ‏کشیده و هر چهار طرف هم با سنگ نگه داشته شده تا باد ‏پارچه‌ها را نبرد. روی پارچه‌ها هیچ نوشته‌ای دیده نمی‌شود. ‏بالای دیوار بتونی به سختی چند اسم دیده می‌شود که با ‏ماژیک و خودکار حک شده است. به زحمت می‌توان اسم ‏سکینه مقصودی، فاطمه مقصودی، الهه خواجه و هانیه خواجه ‏را خواند. این‌ها درست در کنار هم دفن شده‌اند؛ چهار نفر از ‏اعضای یک خانواده. همان شب، علی مقصودی سر مزار ‏خواهران و خواهرزاده‌هایش رفت تا کیسه پلاستیکی رویشان ‏بکشد؛ باران باریده بود، نگران خیس شدن آن‌ها بودند. ١٩ جسد ‏تنگ هم، در محوطه‌ای خارج از قطعه جانبازان خاکسپاری ‏شده‌اند؛ در جایی غریب و تنها. در کنار آن‌ها چندین قبر خالی ‏با سقفی بتونی دیده می‌شود. آن‌ها انتظار دیگران را می‌کشند. ‏فرماندار، استاندار و امام جمعه به خانواده‌ها سر زده‌اند، به برخی ‏از خانواده‌ها ١٠‌میلیون تومان هزینه کفن و دفن داده شده است. می‌گویند قرار است دیه‌ای به آن‌ها پرداخت شود. یکی از ‏خانواده‌ها می‌گوید که شنیده ٣میلیارد تومان به استاندار پول ‏داده شده تا به خانواده قربانیان داده شود. ‏

روایت رسمی

در حال بررسی علت وقوع حادثه‌ایم
استانداری کرمان هنوز درباره حادثه اخیر در شهر کرمان، صحبتی نکرده، با این حال از تشکیل کمیسیون پیگیری حادثه تشییع پیکر سردار قاسم سلیمانی در کرمان خبر داده است.

به گزارش ایرنا، محمد جواد فدائی گفته است که گروه‌های مختلف در حال بررسی موضوع هستند و نتایج به اطلاع مردم می‌رسد. او از تلاش استانداری برای نامگذاری جانباختگان به عنوان شهید هم خبر داده است.

از سوی دیگر، به گزارش مهر، سیدمصطفی آیت‌اللهی موسوی معاون استاندار کرمان هم گفته است تا زمان اتمام بررسی‌ها و مشخص شدن جزئیات امکان اظهار نظر قطعی در این باره وجود ندارد: «در صورتی که ایراد و اشکالی در کار باشد قطعاً با مسببان آن برخورد می‌شود و صد در صد از مردم عذرخواهی می‌کنیم.»

رئیس دادگستری کرمان هم وعده رسیدگی ویژه به پرونده این حادثه را داده است. یدالله موحد، با اعلام اینکه تحقیقات تکمیلی و تخصصی از سوی دادسرای کرمان در حال انجام است، گفت که با دستور آیت‌الله رئیسی، ریاست قوه قضائیه رسیدگی به حادثه کرمان در دستور کار ویژه دستگاه قضائی در استان کرمان قرار دارد. او این‌ها را در دیدار با خانواده‌های مرحوم حمزه نژاد و ایران پور در شهرستان بافت اعلام کرد.

به گزارش ایسنا، موحد ادامه داد: «دستگاه قضائی استان کرمان بلافاصله پس از وقوع این حادثه تلخ، اقدامات قضائی خود را آغاز کرد و در همین رابطه پرونده‌ای در دادسرای مرکز استان کرمان تشکیل شده است.» به گفته او، قوه قضائیه در استان کرمان با جدیت پیگیر مطالبات و حقوق قانونی جانباختگان و آسیب دیدگان این حادثه است.

همچنین حجت الاسلام والمسلمین حسن علیدادی سلیمانی، امام جمعه کرمان در خطبه‌های نماز جمعه، جان باختن ٦١ تن در تشییع شهید سردار حاج قاسم سلیمانی عذرخواهی کرد و گفت: «جای عذر خواهی است، به علت قصور، عذرخواهی می‌کنیم و امور این خانواده‌ها توسط مسئولان در حال پیگیری است.»

٢٠ نکته از روز حادثه

بیست‌ونهم دی، سیزده روز بعد از حادثه، دانشگاه باهنر ‏کرمان؛ محمد امینی‌زاده، استاد حقوق و عضو هیأت علمی ‏دانشگاه باهنر کرمان، درباره حادثه تشییع، تحقیقی انجام داده ‏است. بررسی‌های او نشان داده که جان‌باختگان تنها در کوچه ‏شرکت ٣٨ جان‌شان را از دست نداده‌اند، تعدادی از تشییع‌‏کنندگان در مسیر گلزار شهدا و به صورت دقیق در زیر پل ‏گنبدجبلیه، جان‌شان را از دست داده‌اند.

او در بررسی‌هایی که ‏قبل، حین و بعد از حادثه مراسم تشییع انجام داده و چندین نکته را مطرح کرده است: ‏

«اول؛ چهار پنج روز بعد از شهادت حاج قاسم، چندین ‏شهر، یعنی در قم، تهران و اهواز و ... مراسم تشییع برگزار شده ‏بود، بنابراین مسئولان برگزار‌کننده نمی‌توانند بگویند انتظار ‏حضور سیل جمعیت را نداشتند. شورای تأمین استان حضور جمعیت ٢٠٠ تا ‏‏٣٠٠‌هزار نفری را تخمین زده بود، درحالی‌که این جمعیت ‏حتی به اندازه مسافران نوروزی استان هم نیست. به همه این‌ها ‏باید این موضوع را هم اضافه کرد که هیأت دولت، هفدهم دی ‏را تعطیل رسمی در استان کرمان اعلام کرده بود، بنابراین برای حضور این جمعیت تدبیری نشده بود. ‏

دوم؛ مسیری که برای تشییع انتخاب شده بود، متناسب با این ‏جمعیت نبود. مسئولان برگزاری این مراسم، ساده‌ترین و ‏مستقیم‌ترین مسیر را انتخاب کرده بودند، درحالی‌که مراسم نه ‏ساده بود و نه عادی. یعنی مثل راه‌پیمایی‌های دیگر یا تشییع ‏جنازه‌های دیگر نبود. تنها هدفی که دنبال شد این بود که ‏مراسم حتما در میدان بزرگ آزادی و با شکوه برگزار شود. ‏

سوم؛ ورودی‌های میدان از چهارطرف، با گیت‌های بازرسی ‏بسته شده بود و هر کس که وارد میدان می‌شد باید بازرسی ‏می‌شد، این درحالی بود که از طرف خیابان شریعتی که یکی از ‏اصلی‌ترین خروجی‌ها به سمت گلزار شهدا بود، گیت بازرسی ‏وجود نداشت، بنابراین اگر گیت‌ها برای مسائل امنیتی در نظر ‏گرفته شده بودند، این بخش ایراد اساسی داشت. چون جمعیت ‏زیادی از همان خیابان وارد میدان می‌شد. ‏

چهارم؛ خیابان شریعتی مستقیم‌ترین مسیر به سمت گلزار ‏شهدا بود، اما حکم یک قیف را پیدا کرده بود، یعنی قرار بود ‏جمعیت از میدان آزادی و خیابان‌های اطراف از همین خیابان ‏نه چندان عریض که با در نظر گرفتن سکوی بتونی در میانه ‏خیابان، حدود ١٤ متر پهنا داشت، خارج شوند که این مسیر اصلا ‏منطقی نبود. ‏

پنجم؛ نزدیک به یک‌سوم از جمعیت حاضر در مراسم تشییع، ‏غیر کرمانی بودند درحالی‌که هیچ تابلوی اعلام مسیری در ‏خیابان‌ها قرار نگرفته بود. تریبون‌دار می‌گفت: به سمت فلان ‏خیابان نروید، درحالی که خیلی‌ها نمی‌دانستند منظورش ‏کدام خیابان است. ‏

ششم؛ از میدان آزادی تا گلزار شهدا، حدود ١٠ کیلومتر بود. ‏اگر حساب کنید که در هر متر مربع، نهایت هشت نفر جا ‏می‌شوند، کل این مسیر ظرفیت حضور نزدیک به یک‌میلیون ‏نفر را دارد و بیش از این جوابگو نیست، درحالی که جمعیت ‏حاضر در مراسم تشییع خیلی بیشتر از یک‌میلیون نفر بود. ‏

هفتم؛ گیت‌ها، نرده‌ها و دیواره‌های بتونی که سر کوچه‌ها قرار ‏گرفته بود، تحمل جمعیت را نداشت و در همان کوچه ‏‏٣٨، همین میله‌ها، جان مردم را گرفت. شاهدان عینی اعلام ‏کرده‌اند که تا پنج لایه مردم روی هم افتاده بودند. شهرداری ‏می‌گوید ما نقشی نداشتیم؛ چطور می‌توانند چنین چیزی ‏بگویند؟ آن‌ها حداقل می‌توانستند گیت‌ها را با فاصله قرار دهند، ‏یا این دیواره‌های بتونی را بردارند و در جای دیگری بگذارند. ‏این میله‌های جداکننده را می‌توانستند بردارند، مثل حالا که ‏بعد از حادثه، آن‌ها را برداشته‌اند. ‏

هشتم؛ اجازه ورود جمعیت به گلزار شهدا، اشتباه بزرگی بود. ‏آن منطقه یک آرامستان سنتی و روی بلندی و در محاصره ‏کوه است. خیلی‌ها آنجا دچار حادثه شدند. اگر پیکر شهید را ‏همان روز به آنجا می‌بردند، قطعا فاجعه دیگری اتفاق می‌افتاد ‏و خیلی‌ها از بلندی می‌افتادند و جان می‌دادند. ‏

نهم؛ اعلام شده بود که ١٠٠ اتوبوس برای بازگشت شرکت‌‏کنندگان از مراسم در نظر گرفته شده است. ١٠٠ اتوبوس برای چه ‏تعداد جمعیت؟ حتی اگر ظرفیت اتوبوس را ٥٠ نفر در نظر ‏بگیریم، آن‌ها تنها می‌توانند ٥‌هزار نفر را جابه‌جا کنند. بقیه چه ‏می‌کردند؟ متأسفانه محاسبات‌شان با واقعیت جور درنمی‌آمد. ‏

دهم؛ هیچ تیم مسئولی برای راهنمایی مردم در اطراف میدان و ‏سرِ خیابان‌ها وجود نداشت. ‏

یازدهم؛ آن روز خطوط تلفن همراه را قطع کرده بودند، ‏درحالی که خطوط ایرانسل کار می‌کرد. این نشان می‌دهد که ‏تیم حتی توانایی اقدامات امنیتی را نداشته است. ‏

دوازدهم؛ تیم‌های امدادی با یکدیگر ارتباط بی‌سیمی ‏نداشتند، این باعث شد تا ٢٥ دقیقه بعد از این اتفاق، نیرو‌های ‏اورژانس بالای سر مصدومان و کشته‌شدگان برسند. ‏

سیزدهم؛ در جلسه‌هایی که قبل از مراسم برگزار ‏شد، گفته شده بود بهتر است مراسم روز پنجشنبه ‏یعنی نوزدهم دی مصادف با شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) برپا ‏شود تا آمادگی برگزاری مراسم بیشتر شود و در این فاصله، ‏مراسم در شهر‌های دیگر هم برگزار و از حجم جمعیت ‏در استان کرمان کم شود، اما قبول نکردند.

چهاردهم؛ به ‏مسئولان برگزار‌کننده پیشنهاد شده بود که مسیر تشییع از ‏فرودگاه کرمان تا میدان آزادی باشد، ختم مراسم در گلزار ‏شهدا اشتباه و غیر منطقی است، یا حتی اعلام شده بود که از ‏مسیر‌های کمربندی استفاده شود، اما توجهی نشد. ‏

پانزدهم؛ هیچ وسیله رفاهی برای شرکت‌کنندگان در مراسم ‏در نظر گرفته نشده بود. گروه‌های مردمی از شب قبل درِ ‏خانه‌های مردم را زده و از آن‌ها خواسته بودند برای استفاده ‏از سرویس بهداشتی، مردم را به خانه‌هایشان راه دهند. ‏

شانزدهم؛ در خیابان شریعتی با آن پهنا، موکب‌هایی قرار داشت که خودِ این موکب‌ها خیابان را تنگ‌تر کرده بود. ‏

هفدهم؛ سکوت مسئولان در برابر این حادثه. در نهایت این شورای تأمین استان است که تصمیم می‌گیرد ‏مراسم چطور برگزار شود، در صورت‌جلسه‌های آنها، تنها ‏صحبت از رسیدگی به میهمانان ویژه است، اصلا فکری برای ‏مردم نکرده بودند. ‏

هجدهم؛ زمانی که حادثه رخ داد، نیرو‌های امدادی نتوانستند ‏سریعا به محل برسند، چون ارتباط بی‌سیم نداشتند. نیرو‌های ‏مردمی دست به کار شده بودند. نیرو‌های امدادی قبل از ‏مراسم، با هم هماهنگ نشده بودند. ‏

نوزدهم؛ با اینکه ١٥ روز از حادثه می‌گذرد، هنوز هیچ‌کس نه ‏توضیحی به مردم داده، نه عذرخواهی کرده است. حتی ‏دادستانی ورود مشخصی در ماجرا نداشته، درحالی که مردم نیاز ‏به پاسخگویی دارند. ‏

بیستم؛ باید هر چه سریع‌تر، مقصران ماجرا معرفی شوند و ‏ماجرای پرداخت دیه به خانواده‌ها و شهید قلمداد کردن ‏قربانیان پیگیری شود.» ‏

این استاد دانشگاه می‌گوید او و تعداد دیگری از استادان، تصمیم ‏گرفتند نتیجه بررسی‌هایشان را به ارگان‌های مختلف هم ‏داده‌اند. ‏

ارسال نظرات