صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۲۲۱۸۹
این گزاره که لیبرال دموکرات‌ها نیز به حامیانِ این انتقاد علیه ترامپ پیوسته اند که وی به اندازه کافی محافظه کار (حداقل به صورت ضمنی) نیست، طعنه آمیز است.
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۶ - ۰۱ دی ۱۳۹۸
فرارو- پیتر هریس* در مجله نشنال اینترست نوشت: ریاست جمهوری ترامپ ترجمانِ شکستی تحقیر آمیز بوده است. جدایِ از کاهش کسری مالیاتی، ترامپ پیروزی بزرگی در عرصه سیاست داخلی آمریکا کسب نکرده است. ابتکار‌های وی در عرصه سیاست خارجی نظیرِ جنگ تجاری با چین، مذکرات مربوط به خلع سلاح هسته‌ای با کره شمالی، و وعده‌های او مبنی بر خارج کردن نظامیان آمریکایی از منطقه خاورمیانه، تاکنون هیچ دستاوردی را برای دولت ترامپ به همراه نداشته اند. مشاوران ترامپ، کارکردهایِ داخلی دولت وی را بد ارزیابی می‌کنند و رئیس جمهور آمریکا تاکنون حتی یکبار از پشتیبانی اکثر آمریکایی‌ها برخوردار نبوده است. ترامپ همچنین با چشم انداز ننگین و رسوا کننده یِ تبدیل شدن به سومین رئیس جمهور در تاریخ آمریکا که استیضاح می‌شود نیز رو به رو است.

به گزارش فرارو، مردم در مورد دلایل ناکامی دونالد ترامپ به عنوان یک رهبر سیاسی، دیدگاه‌های مختلفی دارند: آیا ترامپ از لحاظ خلق و خو برای ریاست جمهوری آمریکا نامناسب است؟ آیا وی به نحوی غیرقابل قبولی، فاسد است؟ آیا او به مشاورانِ کارنابلد و نادرست گوش می‌دهد؟ یا وی اصلا به حرف مشاوران گوش نمی‌دهد و مشاوری ندارد؟ آیا دولت وی در چنگالِ یک دولت مخفی و دولتمردان شرور گرفتار شده است یا با چالشِ قانونگذارانِ مشکل تراش مواجه است؟ آیا آمریکا غیرقابل اداره و حکمرانی است؟

اینکه تحلیلگران، چگونه و از چه منظری به ناکامی‌های ترامپ می‌پردازند تا حد زیادی به گرایشات سیاسی آن‌ها ارتباط دارد. با این حال، یک توضیح در این باره وجود دارد که به نحو خیره کننده ای، پشتیبانی و اقبال گسترده‌ای را از جانب طیف‌ها و افکار مختلف سیاسی به خود جلب می‌کند: ترامپ رئیس جمهوری بی نوا و نامناسب است، زیرا به اندازه کافی محافظه کار نیست. با این حال، در شرایطی که این ایده یک گزاره محبوب است، احتمالا آنگونه که باید، به نفعِ محافظه کاران و محافظه گرایی نیست. مشکل اینجاست که حتی اگر مردم با این امر موافقت کنند که ترامپ به این دلیل با شکست و ناکامی مواجه شده که ارزش‌های محافظه گری را ترک کرده، محافظه کاران خودشان نمی‌توانند به آسانی، به دلیلِ تعلقات و وابستگی‌های خود به ترامپ، ادعا‌هایی اینچنینی را مطرح کنند.

البته که محافظه کاری، مجموعه‌ای از ایده‌ها و افکار بحث برانگیز است. محافظه کاری را نمی‌توان یک ایدئولوژی حساب کرد که در مورد آن حساسیت وجود داشته باشد. با این حال، محافظه کاریِ آمریکایی از هسته و مرکزیتی برخوردار است که می‌توان مولفه‌های آن را آنگونه که در ادامه می‌آید مورد شناسایی قرار داد: احترام به عرف و آداب و رسوم، سنت، و نهاد‌های مستقر، اعتقاد به اینکه تغییر تدریجی بر رادیکالیسم و بت شکنی مرجح است، پشتیبانی از آزادی اقتصادی، تمکین از نخبگانِ مستقر و حاکم، و بی اعتمادی به دموکراسیِ افسارگسیخته و محدود نشده، احترام به فرد گرایی، تفسیر سخت گیرانه و اصیل از قانون اساسی آمریکا، دفاعِ ملی قدرتمند، و اعتقادِ غیر قابل سازش و مصالحه در مورد استثنایی بودن کشور و ملت آمریکا.

ترامپ در سه سال گذشته، تمامی ارزش‌های محافظه کارانه را پایمال کرده است. رئیس جمهور ترامپ یک بت شکن است که احترام اندکی برای سنت‌های مستقر که در خدمت منافع او نیستند، قائل است. وی نهاد‌های دموکراتیک آمریکا را تضعیف کرده و حملات بیشماری را بر علیه آزادی مطبوعات انجام داده است. وی اعتقادی به ایجادِ تغییر، بر مبنای رضایت مردم ندارد و سیاست را به صورت بازی با حاصل جمع صفر می‌بیند که در جریان آن باید دشمنان خود را شکست دهد. ترامپ یک حمایت گرایِ (طرفدار عدم ِآزادی اقتصادی و بازار‌های تجاری) رُک و پرحرف است.

رئیس جمهور آمریکا، نخبگان را تحقیر می‌کند و از پیروان و طرفداران خود نیز می‌خواهد تا به تخصص نخبگان اعتماد نکنند. ترامپ یکی ناسیونالیست (ملی گرا) است. دولت وی احترامی برای حاکمیت قانون قائل نیست. وی حتی بخش‌هایی از قانون اساسی آمریکا را غلط و نادرست خطاب کرده است. وی اغلب با متخصصان امنیت ملی و تندرو‌های هم حزبی خود، بگو مگو و لجبازی می‌کند. وی صریحا معتقد است ایالات متحده یک کشور عادی در عرصه بین المللی است و ملتی استثنایی با مسوولیتِ رهبریِ جهانی نیست.

به بیان دیگر، ترامپ یک محافظه کار نیست. این موضوع در اغلب موارد واضح و روشن بوده است و در حقیقت نشان می‌دهد که چرا تعداد زیادی از روشنفکران محافظه کار در جریان انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا، وی را به عنوان یک محافظه کار نپذیرفتند. با این حال، آنچه که جالب به نظر می‌آید این نکته است که لیبرال دموکرات‌ها نیز به جمع آن دسته از منتقدانی پیوسته اند که می‌گویند ترامپ به اندازه کافی محافظه کار نیست (حداقل به طور ضمنی).

دموکرات‌ها به نهاد‌های دموکراتیکِ مستقر، به مثابه ابزار‌های برای محدود کردن ترامپ نگریسته اند. آن‌ها همچنین این نکته که ترامپ از اصول و قوانین نانوشته و عرفی تبعیت نمی‌کند را نیز غیرقانونی و نامشروع (نه فقط مایه تاسف) تلقی کرده اند. دموکرات ها، رئیس جمهور ترامپ را تشویق و ترغیب به احترام گذاشتن به سنت‌ها کرده اند و سعی کرده اند به آرامی وی را به فاصله گرفتن از افراط گرایی (رادیکالیسم) رهنمون کنند. آن‌ها پوپولیسم (که در اقدامات ترامپ موج می‌زند) را در اصل، و نه در عمل تقبیح کرده اند.

برخی دموکرات‌ها به ترامپ به این دلیل که تجارت آزاد را رها کرده و آمریکا را از سطح یک کشور استثنایی تنزل داده، حمله کرده اند. آن‌ها حتی از ترامپ به دلیل گوش ندادن به صحبت‌ها و توصیه‌های نخبگان در تشکیلات نظامی و اطلاعاتی آمریکا انتقاد می‌کنند. آن‌ها در عمل، آن دسته از چهره‌های سرشناس امنیت ملی را که از ترامپ به دلیل در نظرگرفتنِ نقشی محدود برای آمریکا در عرصه جهانی انتقاد کرده اند، ستایش کرده و آن‌ها را برجسته کرده اند. به طور خلاصه، دموکرات‌ها از ترامپ به این دلیل که به اندازه کافی، محافظه کار نیست انتقاد کرده اند. آن‌ها این انتقاد را بدون استفاده از واژگان و اصطلاحاتی که بر این موضوع دست بگذارند، بر علیه ترامپ سازماندهی کرده اند.

این مساله می‌تواند خبر بسیار خوبی برای محافظه کاران و محافظه کاری باشد. دونالد ترامپ به واسطه شکست‌ها و ناکامی هایش ثابت می‌کند که چشم انداز‌های محافظه کارانه نه تنها مفید هستند بلکه تفکر محافظه کاری، اندیشه‌ای است که حتی می‌تواند به مثابه فلسفه‌ای درآید که قادر است طبقه حاکم در آمریکا را متحد کند. محافظه کاران احتمالا پرسش‌هایی نظیر آنچه در ادامه می‌آید را مطرح می‌کنند: آیا درس‌هایی که رهبران سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آمریکا در طول تاریخ گرفته اند به این نکته اشاره می‌کنند که روسای جمهور، هنگامی به خطا می‌روند که اِعمال تغییرات تدریجی را به نفع افراط گرایی (رادیکالیسم) کنار بگذارند؟ آیا کشور باید ایمان و اعتقاد خود را به جای سنت‌ها و عقلانیت مستقر، معطوف به رهبرانِ دروغین و پوپولیست کند؟ اگر آمریکا به دنبال غلبه بر قطبی گرایی در عرصه سیاسی باشد، آیا محافظه کاری نقطه شروع خوبی برای این موضوع است؟

این پرسش ها، و پاسخ‌هایی که به آن‌ها داده می‌شوند، استدلال‌های قدرتمندی را در حمایت از محافظه کاری مطرح می‌کنند. با این حال، این استدلال‌ها در فضای سیاسیِ پر از تهمت و اتهام زنیِ پساترامپ، شنیده نخواهند شد. بعید است که مدافعانِ سرسختِ امروزِ ترامپ، فردا ادعا کنند که ناکامی‌های رئیس جمهور نتیجه این بوده اند که وی محافظه کار نبوده است. آن‌ها ممکن است انجام چنین کاری را امتحان کنند، با این حال نباید به این موضوع بی اعتنایی کرد که قریب به اتفاقِ محافظه کاران (حدودا ۹۰ درصد از رای دهندگان جمهوریخواه و تقریبا تمامی اعضایِ جمهوریخواهِ کنگره آمریکا)، به جایِ انتقاد از ترامپ به دلیلِ ناکامی‌های جدیِ وی در قضاوت، سیاست و نشان دادنِ رفتار درست، در حمایت از وی و دولتش، صریح و استوار بوده اند.

پس از ترامپ، محافظه کاران به دلیل ارتباط و همکاری نزدیک خود با او (رئیس جمهوری که تمامی ایده‌ها و آرمان‌های آن‌ها را رد می‌کرد و آن‌ها به هر روی، از وی حمایت می‌کردند)، خود را در قبال وی محدود خواهند یافت و صحبت چندانی (بویژه صحبت‌های انتقادی) علیه ترامپ مطرح نخواهند کرد. نامربوط خواهد بود اگر محافظه کاران به این دلیل که قدرت را بر اصول ترجیح داده اند، از رئیس جمهور حمایت کرده باشند (همچون رویه‌هایی که عملگرایان به کار می‌گیرند) و یا مثلا به این دلیل ترامپ را تحت حمایت خود قرار داده اند که آن‌ها واقعا برندِ پریشانِ ترامپ از شبه اقتدارگرایی و دولت گراییِ بزرگ را مورد ستایش قرار می‌داده اند. تنها چیزی که مهم است این نکته می‌باشد که محافظه کاران از ترامپ پشتیبانی کرده اند، و اغلبِ مردم آمریکا نیز از این نکته باخبرند. از این رو، آن‌ها نمی‌توانند از ناکامی‌ها و شکست‌های ترامپ، شانه خالی کنند.

نیازی به گفتن نیست که تمامی این مسائل، حامل اخبار خوشایندی برای چپ گرایان هستند. اگر محافظه کاران نمی‌توانند ادعا کنند که بدون فاصله گرفتن از ترامپ، پادزهری برای زیاده روی‌های وی، دارند، لیبرال‌ها و مترقی‌ها با یکچنین مانعی مواجه نیستند. آن‌ها از آغاز ریاست جمهوری ترامپ احتمال می‌دادند که وی یک رئیس جمهور شکست خورده (و حتی قابل استیضاح) باشد. هرزمان (و هرگونه) ترامپ از قدرت کنار رود، جریان چپ چشم انداز نسبتا خوب و مناسبی برای پرت کردنِ محافظه کاران، به همراه ترامپ به درونِ دریا خواهد داشت. از این رو، عرشه کشتیِ سیاستِ آمریکا برای مطرح شدنِ مجموعه جدیدی از ایده‌های حکمرانی، نهادها، شخصیت‌ها و هویت، آماده خواهد شد.


*پیتر هریس، استادیار علوم سیاسی دانشگاه کلرادو است.
ارسال نظرات