صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

به گواهی اهل نظر و بنا به استناد کارشناسان اروپایی و آمریکایی، کوروش یغمایی، به تنهایی بنیانگذار موسیقی راک در ایران است و همراه با پیشگامان راک در جهان، همچون گروه‌های «رولینگ استونز» (rolling stones) و «بیتلز» (beatles) و چند حلقه نام آور دیگر، این سبک مدرن را در ایران، قدرتمندانه پیش می‌برد. با تکیه بر همین پیشینه روشن است که او را «پدر راک ایران» لقب داده اند.
تاریخ انتشار: ۱۵:۰۶ - ۳۰ آذر ۱۳۹۸
فرارو-محمد جواد لسانی؛ خواننده آواز، آهنگساز، تنظیم‌کننده ترانه، و نوازنده ساز‌های گیتار و سنتور و مهم‌تر از همه، بنیانگذار موسیقی راک در ایران، همگی در یک هنرمند جمع شده که نامش کوروش یغمایی است. شاید در میان نسل امروزی‌ها شماری اندک پیدا شوند که تنها نام این هنرمند را از بزرگتر‌ها شنیده باشند، اما برای بخش پرجمعیت نسل امروز، جای درنگ دارد که پس از چهل سال دوری یک خواننده راک از عرصه رسانه‌ای و عمومی کشور، ترانه‌های این هنرمند از نوار کاست به CD و از آنجا به DVD و سپس به فلش مموری، منتقل می‌شود! زیرا ارزش صدای این خواننده، به شیوه‌ای است که با وجود تحولات تکنولوژی در برش‌های تاریخی، اصالت هنر او برای نسل‌های دیروز وامروز به سان آثار دیرین کلاسیک، همچنان پا برجا و استوار مانده است.

۱۲ آذرماه ۱۳۲۵ خورشیدی، در شهر شاهرود، اتفاقی خوش رقم می‌خورد؛ فرزندی، چون خیل نوزادان به‌دنبال می‌آید، اما هر زاده شده ای، چون دیگری نیست. تفاوت ها، از همان سال‌های نخست آشکار می‌شود. کوروش خردسال، به نوای موسیقی توجه بیشتری نشان می‌دهد تا آنجا که والدین او، این روی آوری را جدی می‌گیرند. پس، کوروش، زیستن در کودکی را، با سنتور می‌آغازد.
 
هرچند که پدر هنردوست، این ساز را با دست‌های کوچک فرزندش، آشنا می‌کند، اما کوروش، پس از چندی، به سمت ساز گیتار تمایل بیشتری نشان می‌دهد و با ذوقی که در نواختن گیتار در کامش می‌نشیند همه توان خود را برای فراگیری تام این ساز مدرن به کار می‌برد. او سال‌های جوانی، تا بهانه‌ای دست می‌دهد، پدر را از ژرفای جانش ستایش می‌کند و او را «چراغ راه» خود خطاب می‌کند حتی قطعه‌ای زیبا، از سر سپاس، تقدیمش می‌کند؛

پدر‌ای وجودم از تو
قدرت و توان گرفته‌ای که از دم نفس هات
هستی من جان گرفته
پدر‌ای که از تو جاری
خون زندگی تو رگ هام‌ای که از نور دو چشمت
نور زندگی به چشمام
پدر امروز به پاهام
دیگه راه رفتنی نیست
جز دریغی روی لب هام
دیگه حرف گفتنی نیست
رفتی و نشد که باشی
تا ابد چراغ راهم...

کوروش، کار جدی خود در موسیقی را در سن ۱۸ سالگی آغاز می‌کند؛ او با ایجاد یک گروه راک اینسترومنتال که عنصر کلام در آن نقشی ندارد، در گام نخست، تنها دوست دارد بنوازد. او بر پایه خلاقیت در نواختن ساز، شیوه خاصی در خود می‌پرورد. در میان بچه‌های دانشگاه، به عنوان یک گیتاریست راک، خوانده می‌شود. به او لقب پنجه طلایی می‌دهند و در طی تحصیل در دانشگاه ملی آن زمان، تا اخذ کارشناسی درس جامعه‌شناسی، همواره مسئولیت گروه راک دانشگاه به عهده اوست. بطور نمونه در رقابت‌های دانشجویی ایران که در دانشگاه شیراز برپا می‌شود بالاترین رتبه را برای دانشگاه خود به ارمغان می‌آورد.
 
 
به گواهی اهل نظر و بنا به استناد کارشناسان اروپایی و آمریکایی، کوروش یغمایی، به تنهایی بنیانگذار موسیقی راک در ایران است و همراه با پیشگامان راک در جهان، همچون گروه‌های «رولینگ استونز» (rolling stones) و «بیتلز» (beatles) و چند حلقه نام آور دیگر، این سبک مدرن را در ایران، قدرتمندانه پیش می‌برد. با تکیه بر همین پیشینه روشن است که او را «پدر راک ایران» لقب داده اند.

در واقع این هنرمند پویا، با بهره گیری از ملودی‌های غربی، گیتار را به عنوان پایه کار، در آهنگسازی قرار می‌دهد و رنگمایه‌ای با هویت ایرانی به آن می‌افزاید. کوروش به همین نیز بسنده نمی‌کند بلکه با نبوغ و پشتکار خود می‌تواند راک ایرانی را در عرصه جهانی به اثبات رساند. به این معنا که او موفق می‌شود جذابیت راک ایرانی را به گوش و جان مخاطبان بین المللی هم برساند.
 
کاری سخت و پر زحمت که توانش را هر راک بازی در خود نمی‌بیند. باید گواهی داد که این کار سترگ، در این مرزپرگهر ستایش انگیز می‌شود، زیرا فرزندان میهن نمی‌خواهند از کاروان موزیک جهانی جا بمانند. دلایلی احتمالی می‌توان ارائه کرد تا راز این جنبش هنری را گشوده شود؛ اینکه یغمایی با بدیهه سازی و کشف گام‌های ناشناخته در ساز گیتار کاری می‌کند تا آرمان بلند استادان موسیقی، علینقی وزیری و روح الله خالقی تداوم یابد و سال‌ها پس از رفتن آنها، پویش فرا مرزی آن دو را تکرار کند. آن پویش مهم، تلاش برای مدرنیزه کردن موسیقی است.
 
کوروش می‌خواهد گام بعدی استادان را استوارتر از پیش، بردارد. اگر نواهایی، چون «الهه ناز»، «مرا ببوس»، «سیمین بری»، «تو‌ای پری کجایی»، «گلنار» و «مهتاب»، الفبای جهانی شدن را خواندند حالا کوروش قصد دارد با نواختن گیتار خود ترانه هایش را کنار پنجره‌ای بخواند که صدایش را عابران دنیا بشنوند. موفقیت او بدانجا می‌رسد که آوازه موسیقی راک ایرانی از شامه وطنی فراتر می‌رود.
 
 
زیرا وقتی کار، علمی پیش برود باید شاهد شد که به محض پخش آن صدا، یک شنونده بیگانه که راک را می‌شناسد با کشش درونی، به سمت این طنین آشنا و ملودیک کشیده شود اثری که اکنون داعیه آنرادارد با امضای ایرانی، خود را در جهان مطرح کند و در عمل نیز چنین می‌شود. قطعه شعری از مهدی اخوان لنگرودی به دست کوروش می‌رسد و این بمب موسیقی در سال ۱۳۴۸ خورشیدی، با ساخته شدن ترانه «گل یخ» در جهان صدا می‌کند! و سلیقه‌های سخت پسند آمریکایی و اروپایی را شیفته خود می‌کند بطوری که به محض شنیدن این آوای پارسی نمیتوانند نسبت به آن اثر، بی تفاوت بمانند و از آن تجلیل نکنند.

غم میون دو تا چشمون قشنگت لونه کرده
شب تو مو‌های سیاهت خونه کرده

دوتا چشمون سیاهت مثل شب‌های منه
سیاهی‌های دو چشمت مثل غم‌های منه

وقتی بغض از مژه هام پایین میاد بارون میشه
سیل غم‌ها آبادیمو ویرونه کرده

وقتی با من میمونی تنهاییمو باد می‌بره
دوتا چشمام بارون شبونه کرده

بهار از دست‌های من پر زدو رفت
گل یخ توی دلم جوونه کرده

تو اتاقم دارم از تنهایی آتیش میگیرم
عشق شکوفه تو این زمونه کرده

چی بخونم جوونیم رفته صدام رفته دیگه
گل یخ توی دلم جوونه کرده

حتی در گوشه و کنار دنیا تلاش می‌شود که با گیتار یا سازی دیگر، همچون کوروش، گل یخ را بنوازند و بخوانند! اسناد این هم آوایی جهانی در جستجوگر‌های تصویری، چون یوتیوب دست یافتنی ست. این نوار موفقیت، همراه با ترانه‌های دیگر این هنرمند، تکرار می‌شود و کمپانی‌های غربی پخش موزیک برای کوروش یغمایی، فرش قرمز پهن می‌کنند. تا جایی که پس از این‌همه مدت انزوا، ایران به خانواده جهانی، چشمکی دوباره می‌زند! غمزه‌ای که پیش از این با اثر «بوف کور» صادق هدایت در ادبیات داستانی رخ داده بود.
 

این اتفاق جهانی از سوی کوروش، باور کردنی است، زیرا نظیر آن در گروه‌های دیگر راک هم تکرار شده. ترانه‌هایی که از نقاط دیگر جغرافیا، با شکوه تمام، عالمگیر شده اند؛ جمع کوچکی در هانوفر آلمان به نام گروه هارد راک «اسکورپیونز» (Scorpions) ترانه‌هایی اجرا می‌کنند که دنیا از آن‌ها استقبال می‌کند؛ ترانه های، چون Still Loving You و The Wind Of Change به سبب انتخاب مضمون و همچنین ملودی زیبا و انسانی، چنان کارشان از دهه هفتاد تا نود میلادی پیش می‌رود که هنوز هم پس از بازنشستگی گروه، خواستارانی از نسل جدید، برایش سر و دست می‌شکنند.

کوروش، حکایتی‌هایی هم دارد که ریشه در چهارگوشه وطن دارد. دلبستگی به اقوام دیرینی که بر پهنه این خاک، سامانه دارند همه، در ترانه‌های فولکوریک او موج می‌زند تا از راز‌های دورادور مام میهن نوا سر دهد. موضوع اینست که هنرمند خوش صدای راک، به هویت‌های قومی ایران عشق می‌ورزد و در آلبوم‌های «دیار» و «آرایش خورشید»، با حال و هوای مکتب موسیقایی خود، به چند گوشه از آن آوا‌های محلی سفر کرده است.

در سال ۲۰۰۹ میلادی، کمپانی Now Again آلبومی به نام زنجیر خودت را بباف (Forge Your Own Chains) را در آمریکا منتشر کرد که شامل پانزده قطعه از موسیقی‌دانان راک سال‌های ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۴ میلادی است. در این آلبوم ترانهٔ «حجم خالی» از کوروش یغمایی تنها نمایندهٔ خاورمیانه است. انتشار این آلبوم آغازی برای کشف دوباره کوروش در مغرب زمین است. این گزینش برای نخستین‌بار انگیزهٔ ثبت پژوهشی موسیقی مدرن ایران و ورود رسمی آن به گسترهٔ موسیقی جهانی تلقی می‌شود.

در سال ۲۰۱۰ میلادی جشنوارهٔ معتبر موزیک RedBull که در لندن برگزار می‌شود کوروش یغمایی را برای سخنرانی، دریافت جایزه و اجرای موزیک دعوت کرد. منش کوروش زبانزد نوباوگان موسیقی ست. او یا از برادر و فرزندان با استعداد خویش کمک می‌گیرد تا در گروهش، ایده بدهند و خوش بنوازند تا ترانه هایش زیباتر شوند یا کمک می‌کند تا دوستان هنرمندی، چون فریدون فروغی با آهنگ و تنظیم او بهترین آثار را عرضه کند.

یغمایی، به عنوان یک پیشرو در موسیقی راک غربی شناخته شده، اما نکته پنهان اینجاست که از گنجینه عرفانی و کلاسیک پارسی غافل نمی‌ماند. نمونه آن، قطعه «در انتها» است که از رباعیات حکیم عمرخیام بهره می‌گیرد تا در قالب مدرن و امروزی آن را به گوش مخاطبانش برساند.
 
این ترانه دقیقا بعد از پخش گل یخ و طنین جهانی آن به بازار فرستاده می‌شود و در آلبوم «بازگشت از لبه پرتگاه» (Back From The Brink)، قرار می‌گیرد آلبومی که به سال ۲۰۱۱ میلادی توسط کمپانی معتبر آمریکایی Now Again منتشر می‌شود و در این آلبوم، خوش‌ترین تک آهنگ‌های کوروش یغمایی در دهه پنجاه خورشیدی و به سال‌های۱۹۷۳ تا ۱۹۷۹ میلادی گنجانده می‌شود و با سیستم صدابرداری روز دنیا در آمریکا پالایش و در سطح بالایی از کیفیت قرار می‌گیرد.
 
این هنرمند با انتشار این ترانه، بازهم پاسخ خوبی از مخاطبان جهانی دریافت می‌کند؛ از آنانی که حتی زبان پارسی نمی‌دانند! اما طنین آن ترانه‌ها را دلربا و شنیدنی یافته اند. همزمان با کار‌های درخشان یغمایی، کسانی هستند که در ایران در کسوت خواننده و ترانه سرا، CD‌های پر شده‌ای به بازار می‌فرستند، اما سطح بسیار نازلی دارند. بزرگترین درد یک هنرمند آن است که در غیاب شنیده شدن آنها، مردم سرزمینش به این صدا‌های سست و بی هویت عادت کنند و با آن محصولات فاقد اعتبار علمی، به لذتی هم برسند، اما دیگر گوششان به سختی می‌تواند صدا‌های با اصالت را تشخیص دهد!

در همین سال هاست که تنفسی پدید می‌آید تا کوروش پس از ۱۷ سالی که از انقلاب گذشته است در کار موسیقی و خواندن آواز، آلبوم‌های سیب نقره‌ای، ماه و پلنگ، کابوس، آرایش خورشید و تفنگ دسته نقره و هم چنین موسیقی متن فیلم گرگ‌های گرسنه را بدون بهره‌مندی از استودیوی حرفه‌ای و حتی ابزار کافی برای ضبط ترانه‌ها به بازار عرضه می‌کند که این آثار سرفصلی دوباره برای تداوم حیات موزیک مدرن در ایران می‌شود. در آلبوم سیب نقره‌ای که بیشتر قطعات آن را شاعر دردآشنا، حسین منزوی سروده، ترانه‌ای وجود دارد که شاید بتوان گفت که موقعیت خاکستری این هنرمند به درستی ترسیم شده است؛

سینه پر شورم و آواز را گم کرده ام
بال و پر دارم، ولی پرواز را گم کرده ام
رونق انجام من در خانه آواز ماند
چهل کلید خانه آوار را گم کرده ام
چارقم سر، پای تندر، بی اگر دروازه وار
آه، اما رفتن تک تاز را گم کرده ام
چشم در راهم، نگاهم بیکران را آرزوست
حاصل، اما چشم و چشم انداز را گم کرده ام‌های و هویی دارم و در غربتم از این غرور
سازم، اما زخمه دمساز را گم کرده ام
هم نوای خویش بودم در گذار زندگی
هم نوا و هم نواپرداز را گم کرده ام
طفل بازیگوش عشقم، درس و مشقم عشق و عیش
راه مکتب خانه شیراز را گم کرده ام
در نمازم راز دارم با خدای چاره ساز
راز را گم کرده ام، همراز را گم کرده ام
 

وقتی کوروش یغمایی پس از مدتی، با موانعی دولتی در پخش آثارش روبرو می‌شود شکیبایی می‌ورزد. او نمی‌خواهد متوقف شود؛ آلبوم جدیدی کارمی کند تا به بازار عرضه کند. رفتار با او در این سال‌ها زیبا نبوده. اتفاق فرخنده‌ای رخ می‌دهد؛ یک کمپانی پرآوازه در آمریکا می‌پذیرد که پس از سال‌ها سرگردانی، پخش آلبوم را درجهان به عهده گیرد.
 
این پاسخ مشتاقانه، از آن روست که جهان، خواننده راک را از چهل سال گذشته می‌شناسد و زمانی که آن‌ها خبر جدیدی از کار‌های کوروش می‌شنوند پیش دستی می‌کنند تا این افتخار و خدمت، نصیب آن‌ها شود! با دقت در این آلبوم جذاب که «ملک جمشید» نام دارد، بازهم ثابت می‌شود که عشق کوروش به مام میهن در این سالیان سکوت آسیبی ندیده و این‌همه بی مهری نسبت به خودش را به جان خریده و برخلاف دوستان هم نسل خود که متعلق به دهه چهل و پنجاه خورشیدی بودند و به شکلی از این بوم و بر رفتند او از وطن کوچ نمی‌کند، چون این سرزمین را، چون مثام پدر دوست دارد و دوری از آن را نمی‌پسندد.

حجم پرمایه‌ای از ترانه‌های کوروش را، آوا‌های طبیعت پر کرده است. گاهی صدای پرنده‌ای دریایی، شرشر نجواگونه آبی یا خیزش موجی که در ساحل شنیده می‌شود، یا آوای رعد و برقی از آسمان و چک چک بارانی، به گوش می‌رسد. اگر این نوا‌ها که عین طبیعت اند غایب باشند خلاقیتی هنری به کمک او می‌آید این عرق ریزی روح، در تک مضراب‌های گیتار یا افکت ها‌ی خوش آهنگ الکترونیکی متجلی می‌شود تا او بتواند مقصود لطیف چکامه را تمام کند. یغمایی از همه عناصر آوایی و مفهومی، برای رسیدن به مقصود استفاده می‌کند حتی صدای سوت قطار در ایستگاه مسافران! گاهی هم مانند این آلبوم ملک جمشید به سراغ حکایت غریبی می‌رود تا افسانه‌ای کهن با ترانه‌ای موزون، ساز کند.

ملک جمشید امیر چین
یه روز کرد اسب خود را زین
شب از دروازه بیرون زد
به پهنای بیابون زد
پس از ده روز در صحرا
سلامش کرد و جوی و سبزه‌ای ناگاه
به زیر آمد ز. اسب و اسب را سیراب گردانید
خودش زانو زد و نوشید
یه تار مو ناگه بر لبش چسبید
ز. جا برخاست و آهسته مو را دور انگشتان خود پیچید
به سوی چشمه بالا رفت آهسته...

طبق آماری سر انگشتی، این هنرمند به عشق و نام وطنش، ایران، شاید فراتر از همقطاران خود. ترانه خوانده باشد. ترانه هایی، چون «زاده مهر» و همچنین «وطن»، گواهان صادق عرق میهنی اوست که در روح و روانش، چون رودی خروشان، جریان دارد. بطور آشکار می‌توان، علاقه باطنی هر کسی را در پندار و کردارش جستجو کرد و در یک هنرمند، می‌بایست به سراغ آثارش رفت.
 

خاکم به سر، ز. غصه
به سر، خاک اگر کنم
خاک وطن، که رفت
چه خاکی... چه خاکی به سر کنم!
افسوس، کلاه نیست وطن
تا از سرم برداشتند
فکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کلاهش بر سر است و من
نامردم، ار که بی کلاه، آنی به سر کنم
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزگرد قضا و قدر کنم...
من آن نیم که به مرگ طبیعی شوم هلاک
این کاسه خون به بستر راهت هدر کنم
عشقت نه سرسری ست که از سر بدر شود
مهرت نه عارضیست که جای دگر کنم
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر اندرون شد و با جان بدر کنم!

بی اعتنایی و سد راه شدن نسبت به تولید آثار خوب او همچنان تم اصلی سال‌های دهه هشتاد و نود خورشیدی ست. بطور نمونه وقتی به او اجازه اجرای کنسرت در جزیره کیش داده می‌شود در پوستر معرفی کنسرت، با ارائه تصویر روشن از هنرمند، مخالفت می‌شود! بلکه تنها در پوستر، به یک قامت سیاهی که گیتاری به دست گرفته، بسنده می‌شود، اما استقبال گرم در همین تنگنا چنان است که ممیزان را به شگفتی وا می‌دارد! نکته شنیدنی اینجاست؛ کوروش یغمایی در سال ۱۳۹۲خورشیدی، تک‌ترانه‌ای منتشر می‌کند که «نوروز» نام دارد؛

دیگه چیزی نمونده به عید نوروز
ننه سرما که رفته بهار تو راهه امروز...،

اما بعد، دوباره سکوت، همدمش می‌شود، اما بی مهری نسبت به آن تک ترانه هم اعمال می‌شود، و شنیده شد که صداوسیما، آن ترانه را بدون مراعات حقوق هنرمند و بی اجازه، چند نوبت پخش کرده است، درست شبیه چند اثر دیگر این هنرمند که به همین شیوه نادرست، از رسانه ملی کشور، پخش شده است!

حکایت واقعی کوروش یعمایی را می‌توان در زندگی هنرمندان بزرگی در جهان، همسان یابی کرد. حتی در سرگذشت اشخاصی که در رمان‌های کلاسیک، نقش‌آفرینی کرده اند شباهت‌های ناگزیری دیده می‌شود به ویژه در جوهره رنج‌هایی که در مقایسه‌ای ساده، هردو نفر تحمل کرده اند.
 
به عنوان حسن ختام مطلب، بیراه نیست که به یک نمونه از شخصیت‌های محبوب ادبیات کلاسیک، اشاره‌ای شود، زیرا به شکلی، مرتبط با روح زندگی این هنرمند است؛ ژول ورن، نویسنده شهیر فرانسوی رمانی دارد به نام میشل استروگف، این رمان در باره یک افسر روسی وطن پرست است که نامش میشل استروگف است. میشل قصد دارد با رساندن پیغامی حیاتی به فرمانروای یکی از شهر‌های روسیه تزاری، او را از وقوع یک شورش خیانت آمیز بر ضد یکپارچگی کشور و خانواده سلطنتی مطلع گرداند.
 
او در این راه باخطرات و حوادث بسیاری رو برو می‌شود؛ و حتی در مسیر راه گرفتار کسانی می‌شود که برای مجازات او میل آهنی ذوب شده‌ای بر چشمان او می‌کشند تا دیگر چیزی در زندگی اش نبیند! بر اساس این رمان حماسی، سریالی تلویزیونی ساخته می‌شود که در سال‌های پس از انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی از تلویزیون وطنی پخش می‌شود و با استقبال مخاطبان ایرانی مواجه می‌شود.
 
شباهت‌های میشل با کوروش در اینجا ست که هردو به شدت به وطن شان عشق می‌ورزند و دوست دار یکپارچگی میهن هستند. هردو با وجود سختی‌ها و مرارت‌ها از مام میهن دور نمی‌شوند و مشکلات مسیر زندگی را تحمل می‌کنند و ظریف آنکه هر دو مجازات می‌شوند؛ بر چشمان میشل، میلی کشیده می‌شود که دیگر نتواند ببیند و بر صدای خوش‌آهنگ کوروش هم ممیزی می‌خورد که دیگر نخواند!
 
اما ژول ورن در پایان بخش رمان، دریچه‌ای از روشنایی رو می‌کند که خواننده را در عین ناامیدی، غافلگیر می‌کند! چشم‌های میشل نهایتا درمان می‌شود و از آسیب‌های طولانی بر سطح چشم هایش رها می‌شود و محبوبش را سرانجام دیدار می‌کند. ژول ورن با همکاری دوستانش نمایشنامه‌ای از این رمان تهیه می‌کند و در سال ۱۸۸۰ میلادی به روی صحنه می‌برد.

است این احتمال روشن و امیدبخش برای هنرمند ایرانی هم رخ دهد تا صدای ایشان سرانجام به گوش مخاطبان محبوبش برسد و روزی در آینده نزدیک فرا رسد که طنین کنسرت‌های این هنرمند به محضر علاقمندان بی شمارش برسد.

شاید این شباهت‌ها سبب شده که خواننده ایرانی، کوروش یغمایی با بهره گیری استادانه از موسیقی متن این سریال، ترانه‌ای اجرا کند تا خود را از مخاطبان فیلم و اثر جدا نبیند و در ابراز علاقمندی نسبت به میشل استروگف ترانه‌ای بسراید که شنیدنی ست. آهنگساز فیلم، هنرمندی رومانیایی است به نام ولادیمیر کوزما (Vladimir Cosma) که نوای خوش اثرش، همچنان پس از چهل سال، در حافظه هم میهنان، مانده است. ترانه زیبای کوروش هم دستکمی از آن اثر و از آن نوشته ندارد؛

آمدی تنها و خسته، میشل
پر امید و چشم بسته، میشل‌ای یگانه مرد دوران، میشل
سد دشمن را شکسته‌ای آشنا
با نگاهی فاتحانه، میشل
در دل ما خانه کردی، میشل
در پی شب‌های تاریک، میشل
خورشید و به ما سپردی
یاد توییم همیشه‌ای آشنا بمان
موندنت اوج پرگشودنه
با نام و یاد تو
لحضه‌های همیشه بودنه‌ای هم صدای ما‌ای سراسر عشق و امید ما‌ای یار خوب ما‌ای همیشه پیک نوید ما‌ای آشنا بمان
موندنت اوج پرگشودنه
با نام و یاد تو
لحضه‌های همیشه بودنه‌ای هم صدای ما‌ای سراسر عشق و امید ما‌ای یار خوب ما‌ای همیشه پیک نوید ما
مهربان دلاور ما میشل‌ای همیشه یاور ما میشل
حرف روزی که نباشی میشل
هیچ نمیشه باور ما‌ای هم صدا
پر برکت مثل بارون میشل
دستای تو دست امید میشل
سمبل عشق و رشادت میشل
پر فروغی مثل خورشید
یاد توییم همیشه

آمدی تنها و خسته، میشل
پر امید و چشم بسته، میشل‌ای یگانه مرد دوران، میشل
سد دشمن را شکسته‌ای آشنا
با نگاهی فاتحانه، میشل
در دل ما خانه کردی، میشل
در پی شب‌های تاریک، میشل
خورشید و به ما سپردی
یاد توییم همیشه.....
ارسال نظرات