صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۲۰۴۲۰
علی اصغر سعیدی در گفتگو با فرارو بررسی کرد:
دو مساله اهمیت دارد. یکی اینکه این افراد تصور می‌کنند می‌توانند از طریق آموزش و... تحرک اجتماعی پیدا کنند و یکی وضعیت فعلی آن‌ها که احساس می‌کنند راه‌های رسیدن به خواسته‌ها روز به روز دست نیافتنی‌تر می‌شود. در این شرایط خشم و زورگیری و... اتفاق می‌افتد. اکثر بحث‌های زورگیری و درگیری مسلحانه به این مساله بر می‌گردد که فرد انتظار تغییرات سریع در زندگی خود دارد. به نظر من در اعتراضات اخیر هم مساله بنزین فقط جرقه اعتراضات را روشن کرد نه اینکه مساله اصلی باشد.
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۹ - ۱۷ آذر ۱۳۹۸
فرارو- در اعتراضات آبان ۹۸ بیشترین حوادث و خسارت‌ها در شهر‌های حاشیه‌ای رخ داد. بسیاری از جامعه شناسان علت این اعتراضات را ناشی از فقر و نابرابری می‌دانند. اما چطور حاشیه نشینی، فقر و نابرابری می‌تواند به اعتراضات گسترده همراه با آتش زدن و تخریب اماکن عمومی منجر شود؟ دکتر علی اصغر سعیدی، جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران که پژوهش‌های متعددی در حوزه جامعه شناسی اقتصادی ایران انجام داده است با مقایسه دوران پیش از انقلاب با امروز می‌گوید وجود فقر و نابرابری به همراه انتظارات بالایی که در گذشته وجود نداشته است موجب چنین واکنش‌هایی می‌شود. این جامعه شناس همچنین با دسته بندی نیروی کار حاشیه نشین در ایران به تحلیل وضعیت نارضایتی در این قشر می‌پردازد. سعیدی همچنین معتقد است در گفتمان سیاسی و روشنفکران ایران قشر فرودست نماینده‌ای ندارد و خواسته‌های اقتصادی و اجتماعی آنها را به گفتمان توسعه سیاسی ترجمه کرده اند.

در ادامه گفتگوی فرارو با این جامعه شناس را می‌خوانید:

بسیاری از کارشناسان معتقدند نابرابری علت اعتراضات آبان ۹۸ بود. نابرابری چگونه می‌تواند موجب اعتراضات خشن و کور شود؟
فکر می‌کنم مساله نابرابری اجتماعی به صورت حادی درآمده است. برخی محققین که به طور تاریخی تحولات جامعه را در دوره‌های سه چهار قرن در تمام کشور‌ها بررسی می‌کنند به این نتیجه رسیده اند که نابرابری حتی کشور‌ها را تجزیه می‌کند. تبعیض موجب از بین رفتن یا کاهش همبستگی اجتماعی می‌شود. ویلیام بوریج از اعضای گروه فوبین‌ها بود. این‌ها لیبرال‌هایی بودند که به مسائل نابرابری اجتماعی در انگلستان می‌پرداختند. این گروه خود جنگ را که موجب تجزیه کشور‌ها می‌شود ناشی از چند شیطان می‌دانست. یکی از این شیطان‌ها فقر است یکی بی سوادی و...
 
بوریج می‌گفت این نوع شیطان‌ها را فقط یک دولت رفاه می‌تواند از بین ببرد. وظیفه دولت رفاه این است که بین سرمایه و نیروی کار توازن به وجود بیاورد و از این طریق همبستگی اجتماعی را بیشتر کند. فوبین‌ها راستگرا بودند، ولی در این فکر بودند که هر چقدر فاصله بین بورژوازی و فقرا یا کارگران بیشتر شود حتی به ضرر بورژوازی است. آنتونی گیدنز می‌گوید خود مارکس تئوریسین نظام سرمایه داری بود، چون بحران‌های نظام سرمایه داری را پیش بینی کرد که یکی از این بحران‌ها نابرابری یا فاصله غنی و فقیر بود.
 
به نظر من در ایران این فاصله در حال زیاد شدن است و این فاصله تا اندازه‌ای ناشی از انتظارات بالا است.

این انتظار بالا ناشی از چیست؟
بعد از انقلاب چشم اندازی که مردم برای زندگی دارند قشر بندی باز است نه بسته. قبل از انقلاب کسی که در یک طبقه متوسط به پایین یا متوسط بود انتظار آنچنانی که به عنوان یکی از مقامات کشور فعالیت کند نداشت. مردم در مورد شاه یا اینکه به پست بالایی برسند، خواب می‌دیدند.

الان اینگونه نیست. مردم ایران انتطارات بالایی دارند. مثلا گروه‌های تحت پوشش کمیته امداد تقاضا‌هایی داشتند که کمیته امداد بر اساس آن تقاضا‌ها وام کمک هزینه تحصیلی می‌دهد که فرزندان این خانواده‌ها به دانشگاه بروند. در گذشته یک کشاورز یا فقیر اصلا انتظار نداشت بچه خود را دانشگاه بفرستد، اما الان خیلی کارگران هستند که تلاش می‌کنند حداقل یک بچه خود را دانشگاه بفرستند.

یعنی الان با وجود نابرابری‌ها و بیکاری و... انتظارات هم بالاست. خشونت در اعتراضات اخیر به نوعی واکنش به این مساله است. یکی از نیاز‌هایی که در دوران جدید با آن رو به رو هستیم «نیاز‌های مقایسه ای» است. شاید در گذشته مردم وضع خود را با همسایه خودشان مقایسه می‌کردند، ولی الان با یک کشور دیگر مقایسه می‌کنند و این نیاز‌ها روی سطح انتظارات آن‌ها تاثیر می‌گذارد و این واکنش‌ها مختلفی در پی دارد، چون راه رسیدن به آن‌ها مسدود است.

در دو سال اخیر مشکلات اقتصادی بسیار شدید شده است. نمی‌توان گفت واکنش معترضین به دلیل فشار شدید اقتصادی و اصطلاحا رسیدن کارد به استخوان است؟
بسیاری مشکلات ناشی از وضعیت اقتصادی است، اما بسیاری از خانواده‌ها شرایط خود را می‌پذیرند و در فقر زندگی می‌کنند و واکنشی نشان نمی‌دهند. در گذشته هم همینطور بوده است، ولی انتظار افراد را به واکنش سوق می‌دهد.

چرا مناطق حاشیه‌ای بیش از سایر مناطق درگیر اعتراضات شدند؟
به وضعیت معترضین نگاه کنید. در ایران از سه دهه پیش با پدیده مهاجرت مواجه شدیم که ریشه آن در دوران پهلوی هم بود. اصلا خود انقلاب را پدیده حاشیه نشینی و شهرنشینی به وجود آورد. احمد اشرف، جامعه شناس سرشناس می‌گوید طبقه متوسطی که شاه به وجود آورد و حاشیه نشین‌هایی که آن شهر به وجود آورد انقلاب را ایجاد کرد نه کارگران و کشاورزان. چون این دو گروه با سیاست‌های اصلاحات ارضی و قوانین مختلف مثل سود سهام کارگران و .. منفعل شده بودند، ولی مهاجرت وجود داشت.
 
این مهاجرت بعد از انقلاب شدید شد و در سال‌های اخیر به شکل دیگری به خود گرفت. یعنی مهاجران به شهر‌های بزرگ می‌آیند، اما چون زندگی در این شهر‌ها دشوار است به شهر‌های اطراف مهاجرت می‌کنند و بعد کار پیدا می‌کنند. بخشی از این‌ها در بازار کار ادغام می‌شوند مثل کسانی که از شهریار و شهر قدس و اسلامشهر و... برای کار به تهران می‌آیند، ولی فرزندانشان همانجا می‌مانند که مدارس و امکانات خوبی ندارند. بسیاری از همین‌ها در حوادث اخیر شرکت کردند.

بخش دیگری از مهاجرین وارد بازار کار نشده اند. پدیده‌ای که در حال حاضر با آن مواجهیم این است که بیش از ۴۰ درصد فقرا بیکار هستند. از آن مهم‌تر بالای ۵۰ درصد کسانی که زیر خط فقر هستند و در همین مناطق زندگی می‌کنند شاغل هستند، ولی شغلی که دارند کفاف زندگی آنها را نمی‌دهد. بیشتر در بخش خدمات و ساختمان مشغول کار هستند. به نظر من قسمت بیکار نیروی خطرناک تری است.

یک تفاوت حاشیه نشینان ایران با آمریکای لاتین در گذشته این بود که آن‌ها مطرود بودند و نمی‌توانستند در بازار کار ادغام شوند، ولی حاشیه نشینان ما می‌توانستند. الان با پدیده‌ای رو به رو هستیم که بخشی از آن‌ها ادغام می‌شوند بخشی خیر. البته هر دو گروه در وضعیت فقر هستند، ولی باز کسی که شغلی دارد انتظار تغییر در زندگی و اینکه روزی از حاشیه به متن بیاید وجود دارد.

نارضایتی در این دو گروه چطور به خشونت می‌انجامد؟
در اینجا دو مساله اهمیت دارد. یکی انگیزه‌ها و سطح انتظارات در چشم انداز جامعه که این افراد تصور می‌کنند می‌توانند از طریق آموزش و... تحرک اجتماعی پیدا کنند و یکی وضعیت فعلی آن‌ها که احساس می‌کنند راه‌های رسیدن به خواسته‌ها روز به روز دست نیافتنی‌تر می‌شود. در این شرایط خشم و زورگیری و... اتفاق می‌افتد. اکثر بحث‌های زورگیری و درگیری مسلحانه به این مساله بر می‌گردد که فرد انتظار تغییرات سریع در زندگی خود دارد. به نظر من در اعتراضات اخیر هم مساله بنزین فقط جرقه اعتراضات را روشن کرد نه اینکه مساله اصلی باشد.

رویکرد حکومت و نیرو‌های سیاسی در قبال این نابرابری‌ها چه بوده است؟
یکی از مشکلاتی که باعث می‌شود این نارضایتی ادامه پیدا کند شکافی است که بین خواسته‌های طبقه متوسط و این طبقه رخ داده است. گفتمان روشنفکری نیاز‌های طبقه متوسط را پوشش می‌دهد و آن «گفتمان توسعه سیاسی» است. گفتمانی در حال حاضر نداریم که به نیاز‌های آن‌ها بپردازد و دائما روشنفکران و فعالان سیاسی نیاز‌های این‌ها را تحویل می‌کنند به اینکه دولت دمکراتیک نیست، باید شورای نگهبان نظارت استصوابی را بردارد و این‌ها پلتفرمی برای مشکل این طبقه که همان «عدالت» باشد ندارند.

در صورتی که اگر توجه کنید از اول انقلاب هم در عمل و اظهارات رسمی و هم غیر رسمی و فعالان سیاسی از گروه‌های چپ خارج از حاکمیت تا چپ اسلامی همه به بحث عدالت و گروه‌های مستضعفین و .. می‌پرداختند. تمام بحث‌هایی که در مجلس و در جناح روشنفکری و... می‌شد روی قانون کار بود که به نفع کارگر باشد یا کارفرما. یعنی گروه‌های سیاسی بر اساس مواضع اجتماعی از همدیگر متمایز می‌شدند. مثلا کارگزاران سازندگی را در نظر بگیرید. الان کسی نمی‌پرسد چه تفاوتی با اصلاحطلبان دارد در صورتی که زمانی این‌ها خودشان را هویت می‌دادند که باید بگوییم آزادی فرهنگی بیشتر باشد. مثلا کرباسچی مراکز خرید و فرهنگسرا درست کرد و.. اختلاف این‌ها با محافظه کاران سنتی هم مشخص بود. محافظه کاران دنبال حفظ وضع موجود و بازار سنتی بودند. کارگزاران را متهم می‌کردند که شما فساد فرهنگی ایجاد می‌کنید و...

یعنی تمام موضوعات اجتماعی بود، ولی از دوم خرداد به این طرف وضعیت عوض شد. خیل عظیمی از اصلاحطلبان را می‌بینید که مواضع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی متفاوت دارند، ولی با همدیگر هستند، چون موضع گفتمانی آن‌ها توسعه سیاسی است. حتی میرحسین موسوی که به دنبال گفتمان عدالت بود اگر رئیس جمهور می‌شد با تمام گروه‌های سیاسی فاصله پیدا می‌کرد. امکان نداشت بتواند با شخصی مثل آخوندی کار کند. البته ممکن بود گفتمان این‌ها را تحت تاثیر قرار دهد، ولی احتمالا اصلاحطلبان با او زاویه می‌گرفتند.

در این شرایط آینده نارضایتی‌ها به چه شکل خواهد بود؟ آیا ممکن است دوباره اعتراضات این چنین شکل بگیرد؟
در این شرایط گروه‌های فقیر یا فرودست نماینده‌ای در سطح جامعه پیدا نمی‌کنند و در گفتمان رسمی به آن‌ها پرداخته نمی‌شود. اخیرا می‌بینیم حتی در گفتمان رسمی هم این تغییرات در حال ایجاد شدن است. از این جهت وضعیت فعلی طبقه فرودست خطرناک است و فکر نمی‌کنم اعتراضات بنزینی آخرین واکنش آن‌ها بوده باشد.
ارسال نظرات
ناشناس
۱۴:۴۱ - ۱۳۹۸/۰۹/۱۷
تحلیل بسیار ناپخته!
اتفاقا انقلابیون 57 خیلی هاشون روستاییانی بودند که رفتن دانشگاه در همون دوران پهلوی!ازجمله احتمالا خود ایشان!