یک دزد در روسیه به دفتر یک شرکت میرود. مدیر آنجا که از قضا یک خانم است از ترس شروع به جیغ زدن میکند. پس از آن که دزد و خانم مدیر با هم گلاویز میشوند، خانم مدیر موفق میشود که چاقو را از دزد گرفته و او را تهدید کند. هم زمان هم زنگ خطر را به صدا در میآورد. دزد که هم چاقویش را از دست داده و هم پلیس را در نزدیکی خود حس میکند، به ناچار فرار را بر قرار ترجیح میدهد. پس از آن نیز پلیس سر میرسد.