پسر جوان که به خاطر توهم ناشی از مصرف ماده مخدر گل مادرش را به قتل رسانده بود در نخستین جلسه بازجویی متوجه شد پسر واقعی این خانواده نبوده است.
به گزارش «ایران»، ساعت 1:30 بامداد 10 آذر مأموران کلانتری 121سلیمانیه در تماس با بازپرس کشیک قتل از جنایت در طبقه چهارم ساختمانی مسکونی خبر دادند. با اعلام این خبر بازپرس جنایی و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شدند. جسد زن میانسال داخل بالکن قرار داشت اما باتوجه به رد خون مشخص شد که قتل در آشپزخانه رخ داده است.
مرد میانسال که موضوع قتل همسرش را به پلیس خبر داده بود در تحقیقات اولیه گفت: پسرم، شایان امروز غروب با من تماس گرفت و خواست تا او را برای ترک اعتیاد به کمپ ببرم. او مدتی است که گل مصرف میکند و همین مسأله باعث شده که کار و تحصیل را رها کند. با هم به کمپ ترک اعتیادی رفتیم و پس از کسب اطلاعات قرار شد روز بعد برگردیم. زمانی که به مقابل خانه رسیدیم به من گفت مرتکب قتل شده است. خیلی تعجب کردم فکر میکردم توهم زده است. پرسیدم چه کسی را کشتهای که گفت برویم داخل خانه خودت متوجه میشوی. اما به محض اینکه وارد خانه شدم او سوار موتورش شد و آنجا را ترک کرد. من هم وقتی به بالکن رفتم جسد همسرم را دیدم. این را هم بگویم که شایان پسر واقعی ما نیست، زمانی که او دو سال داشت ما او را از شیرخوارگاه گرفتیم. اما خودش از این ماجرا خبر ندارد.
دستگیری متهم
باتوجه به اظهارات مرد میانسال، جسد به دستور بازپرس جنایی به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات برای دستگیری شایان ادامه یافت و 12 ساعت بعد از قتل، وی در خیابان محلاتی دستگیر شد.
سردار ظهیری رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ گفت: پسر 23 ساله در همان تحقیقات اولیه به قتل مادرش اعتراف کرد. با اعتراف او به جنایت به دستور بازپرس مرادی از شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران، پسر جوان در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت و بررسیها در این خصوص ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
چرا مادرت را به قتل رساندی؟
نمی خواستم او را بکشم. روز حادثه حدود ساعت سه بعدازظهر بود که مادرم برای خرید از خانه خارج شد و من هم برای مصرف گل خانه را ترک کردم. ساعت 5:30 بود که برگشتم. وقتی به خانه رسیدم مادرم هم داخل خانه بود. تا مرا دید شروع کرد به نصیحت کردن و مثل همیشه باهم دعوایمان شد. نمیدانم چه شد که با چاقو به او حمله کردم.
سر چه موضوعی باهم دعوایتان شد؟
کار. پدرم مغازهای خریده بود و ابتدا آن را موبایل فروشی کرد و بعد تبدیل به دفتر املاک، آنجا را به من سپرده بود اما هر زمان که به مغازه میآمد من آنجا نبودم. سر همین موضوع هم مرا از مغازه بیرون کرد.
خب چرا کار نمیکردی؟
اعتیاد دارم برای همین مغازه را رها میکردم که به سراغ مواد بروم. گاهی اوقات هم به سراغ دوستانم میرفتم. بعد از اینکه پدرم مرا بیرون کرد، با موتورم مسافرکشی میکردم تا بتوانم هزینه مواد مخدرم را تأمین کنم.
بعد از جنایت چه کردی؟
شوکه بودم باورم نمیشد که مادرم را کشتهام. سه ساعت بالای جنازهاش گریه کردم. نمیدانستم جنازه را از خانه بیرون ببرم یا همانجا بگذارم. تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که جسد را به بالکن ببرم تا دیرتر پیدا شود. بعد هم به شهرری رفتم. صبح از آنجا بیرون آمدم و در خیابانها با موتورم پرسه میزدم که مأموران پلیس مرا در خیابان محلاتی گرفتند.
چرا فرار کردی؟
ترسیده بودم. نمیدانستم چه باید بکنم. دلم نمیخواست مادرم بمیرد. هنوز باورم نمیشود که این اتفاق افتاده باشد.
خواهر و برادر هم داری؟
نه. من تک فرزند هستم. البته تازه امروز فهمیدم که فرزند واقعی آنها نیستم و سالها قبل مرا از شیرخوارگاه گرفتند و شناسنامهام را بهنام خودشان کردند.
چقدر درس خواندی؟
فوق دیپلم نقشه کشی صنعتی دارم.
چرا معتاد شدی؟
دوستانم مرا معتاد کردند همه آنها گل میکشیدند و مدام از من میخواستند بکشم. وسوسهام کردند و من هم بیاراده و بیکار تن به اعتیاد دادم. اما به خاطر همین مواد مخدر عزیزترین و مهربانترین فرد زندگیام را کشتم.