هادی اعلمی فریمان در روزنامه اعتماد نوشت:
هرچقدر هم بخواهیم مباحث بولیوی را به شکل دقیق مورد بررسی قرار دهیم، قطعا از بیرون نمیتوان به دیدگاه دقیق و قطعی رسید. اما آنچه مشخص است نشان میدهد اوو مورالس، رییسجمهور بولیوی تحت فشار ارتش از سمت خود استعفا داده است و به نظر میرسد یک جنبش تغییر بدون رهبر شکل گرفته که ارتش به نحوی در حال هدایت آن است. اما اینکه بگوییم کودتا به شکل سنتی در بولیوی رخ داده به این شکل نیست.
بلکه به نظر میرسد یک نوع فشار روی ایشان وجود داشته و با یک نوع دوراندیشی که قابل احترام است استعفا را پذیرفته تا جلوی خونریزی و هرج و مرج بیشتر را در کشور بگیرد. به نظر میرسد فشارهای چندجانبهای روی ایشان برای استعفا وجود داشته که در نهایت این تصمیم را اتخاذ کردند. مورالس از سمت اپوزیسیون، نیروهای مسلح و دیگر کشورهای امریکای لاتین تحت فشار بود. همه اینها موجب شد که ایشان کنارهگیری کند.
در حال حاضر بولیوی شرایط خاصی را سپری میکند. بولیوی از جمله کشورهای فقیر امریکای لاتین به شمار میآید و نابرابری بسیار زیادی در این کشور وجود دارد. در گذشته نسخههای نئولیبرالی که برای بولیوی تجویز شد پس از تظاهرات و شورشهای مکرر پس زده شد. نکته دیگر اینکه در بولیوی دو دستگی قومی بسیار مشهود است. یک طبقه الیگارشی در این کشور وجود داشت که اکثرا اسپانیاییتبار بودند که بیشتر در نقاط شرق بولیوی و سانتاکروز حضور دارند که بیشتر منابع گازی بولیوی نیز در این منطقه است که نخبگان غیربومی در این منطقه ساکن بودند. گسل نابرابری طبقاتی نیز در این کشور از همین جا شکل گرفته است. بومیهای بولیوی نیز اکثرا در مناطق محروم حضور داشتند. از همین رو این اختلاف طبقاتی و شکست سیاستهای تجویزی صندوق بینالمللی پول موجب شد که در سال ۲۰۰۵ آقای مورالس پیروز انتخابات شود. او با حمایت حداکثری مردم قدرت را به دست گرفت و بیش از یک دهه تصدی امور را در دست داشت. اپوزیسیون نیز همواره تلاش میکرد به شیوههای مختلف کارشکنی کند و اکنون نیز به نظر میرسد چند عامل جدید وارد معادلات بولیوی شده است. یکی از این عوامل، تغییر نسل در بولیوی است. مطالباتی که مردم ۱۵ یا ۲۰ سال قبل داشتند اکنون با تغییر نسل این مطالبات نیز تغییر کرده است و...
وقایع و اتفاقات گذشته نیز تا حد زیادی در حافظه مردم باقی نمانده است و این عملکرد مورالس است که پیش روی آنها قرار دارد. کماکان مشکلات نابرابری در این کشور حل نشده است. بسیاری از مشکلات اقتصادی کماکان پابرجاست و شاهد چندین مورد تنش در بحث کاهش یارانهها و افزایش قیمت حاملهای انرژی بودیم. ولی نکته اصلی تغییر نسل در بولیوی است. مردم هم نیازمند تغییر بودند و این تحولات را باید با پدیدههای جدید مورد بررسی قرار داد و نمیتوان به راحتی از کنار آن گذشت. اکنون جنبش تغییر در همه جای دنیا فعال شده است و بیشترین آسیب را به افرادی وارد میکند که بیشترین چسبندگی را به قدرت دارند. در هر جایی حزب یا فردی فارغ از اینکه راست یا چپ است به قدرت چسبیده، مردم تمایل دارند این فرد را کنار بگذارند. به خصوص اینکه آگاهی و بلوغ اجتماعی در حال شکلگیری است که این آگاهی را همه میفهمند. وقتی که مردم اختلاف طبقاتی افرادی که در راس قدرت هستند را احساس میکنند یکی از مهمترین دلایل آن وجود شبکههای اجتماعی و رسانههای امروزی است. این موضوعات باعث شده که شرایط در مجموع به این شکل در بیاید.
در حال حاضر بحث کارآمدی برخی دولتها مطرح است. به نظر میرسد در برخی کشورهای امریکای لاتین کارآمدی دولتها به بنبست رسیده است و عملا تبدیل به دولتهای شکست خورده شدهاند. اکنون بیشترین نگاه مردم به دستاورد یک دولت است. مردم وقتی که میبینند که دولتها دیگر کارآمدی ندارند و کارنامه خوب اقتصادی در یک مدت زمان مشخص نداشتند و در حال ایجاد یک نوع تنش برای کسب اختیارات بیشتر هستند و وقتی که اختیارات بیشتر را کسب میکنند بازهم کارآمدی ندارند و در برنامههای اقتصادی ناموفق هستند و فشارهای بینالمللی نیز پابرجاست. مردم بیشتر به کارآمدی اهمیت میدهند و به دنبال تغییر هستند. ما اکنون شاهد یک نوع راست ناسیونالیستی در امریکای لاتین هستیم که فراگیر شده است. اما در میان کشورهای امریکای لاتین و رهبران آن نیز تجانس وجود ندارد. در جایی مانند ونزوئلا شاهد آن هستیم فردی مانند آقای مادورو به دنبال آن است که به هر نحو ممکن در قدرت باقی بماند. در سوی دیگر فردی مانند مورالس قرار دارد که وقتی فشار و اعتراضها را احساس کرد تصمیم به کنارهگیری گرفت.
در بیشتر کشورهای امریکا لاتین یک نوع دموکراسی ریشهای و پایدار شکل گرفته است از همین رو مورد به مورد کشورها کاملا متفاوت از یکدیگر هستند. در مجموع روند کلی این است که رهبران در حوزه امریکای لاتین جابهجایی دموکراتیک را پذیرفتهاند و وقتی که مشاهده کنند مردم آنها را نمیخواهند به راحتی از سمت خود کنارهگیری میکنند. البته این موضوع در هر کشور به شکل متفاوتی اجرایی میشود. به طور مثال در آرژانتین شاهد آن هستیم که پرونیستها بار دیگر در حال بازگشت به قدرت هستند. در حال حاضر برای مردم کارآمدی و کارنامه اقتصادی موفق بسیار حایز اهمیت است. البته هر چند آقای مورالس برای ماندن در قدرت حمایت ارتش را نداشت، اما نمیتوان او را با آقای مادورو در ونزوئلا مقایسه کرد، زیرا به لحاظ شخصیتی بسیار با یکدیگر متفاوت هستند. زیرا مورالس کشاورزی بوده که در کنار مردم رشد کرده و وجهه بسیار مردمیتری نسبت به مادورو داشت و به لحاظ روانشناسی فردی نیز موضوع کنارهگیری از قدرت را راحتتر از مادورو پذیرفت. باید گفت که ایشان بسیار کار عاقلانهای را انجام داده زیرا مقاومت او چیزی جز بیثبانی و کشتار بیشتر برای بولیوی نداشت.