صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۱۵۰
دکتر سیدنعمت‌الله عبدالرحیم‌زاده
تاریخ انتشار: ۱۸:۳۸ - ۲۴ آبان ۱۳۸۶

اتفاقات در ایران هم جالب توجه هستند و هم محرک بازنگری در بسیاری از دانسته هایی که از برکت این اتفاقات از نوع بررسی و فهمیده می شوند. نمونه ای از این اتفاقات را در دو روز می توان دید؛ دوشنبه و سه شنبه. 

روز دوشنبه، آقای احمدی نژاد در جمع دانشجویان هوادار دولت از نوکیسه های انقلابی و افرادی یاد کرد که با وجود سابقه انقلابی دوبار میلیاردر شده اند و علاوه بر این، ایشان دولت را درگیر با مافیای اقتصادی دانست که جیغ های بنفش آنان به دلیل نیشگون هایی است که دولت از آنان می گیرد.
 
در پی سخنان آقای احمدی نژاد، این مسئله برای بسیاری مطرح شد که اگر دولت در میان مافیای اقتصادی گیر افتاده و این مافیا به نوبه خود متکی به اهرمهای قدرتمند سیاسی در جمهوری اسلامی است، پس چرا رییس دولت مشخص نمی کند که اهرمها در دست چه کسانی است؟ اگر درون جمهوری اسلامی کسانی هستند که در پرونده حساس هسته ای به ملت ایران خیانت کرده و آدم می فرستند تا اطلاعات درون سیستم را به بیگانگان دهد، چرا نام آن آدم و مهمتر از وی حامیان وی برده نمی شود و چه وقت ادعای افشای نام آنان عملی خواهد شد تا اگر به واقع مرتکب چنین جرائم سنگینی شده اند به مجازات برسند؟
 
پرسشهایی از این دست به صورت طبیعی پس از سخنان روز دوشنبه آقای احمدی نژاد به ذهن هر کس خطور می کرد و گویا سخنگوی دولت در روز سه شنبه جوابی برای آن داشت. 

روز سه شنبه نه تنها پاسخی به آن پرسشها نبود؛ بلکه برخلاف انتظار، سخنگوی دولت سخنانی بیان کرد که خود مایه تعجب و پرسش است. در کلام سخنگوی دولت چرخشی از سخنان روز قبل آقای رییس جمهور دیده می شود که معلوم نیست سخنگوی دولت در مقام تبیین و توضیح آن سخنان بوده یا به دنبال سربسته نگه داشتن آنها، به گونه ای که ایشان به صراحت اعلام کردند؛ «رییس جمهور قائل به صداقت در گفتار است و البته شاید در برخی جاها صراحت درست نباشد». آیا آقای احمدی نژاد در این که گفته درون کشور خائنان داخلی به پرونده هسته ای هستند و آدم می فرستند تا اطلاعات درون سیستم را به بیگانه بدهند و نامشان را افشا خواهد کرد، از سر صداقت سخن گفته اما صراحت کلام ایشان درست نبوده است؟ 

سخنگوی دولت حق رییس جمهور می داند که با مردم سخن گوید. نکته در خور توجه این است که سخن گفتن رییس جمهور با مردم برخلاف آن که حقی برای او باشد یک وظیفه است. در حقیقت، این وظیفه رییس جمهور است تا با مردم سخن گوید و در باره آنچه می گوید و می کند توضیح دهد.
 
نخستین موضوعی که می توان از اتفاقات جاری دریافت و لازم است تا در آن تامل کرد همین تفاوت بین حق و وظیفه است. در حقیقت، رییس جمهور در برابر ملتی که او را انتخاب کرده اند محق به توضیح اعمالش نیست بلکه موظف به توضیح است و از سوی دیگر، این ملت است که محق به جواب خواستن است و نه موظف. نتیجه ای که در وهله اول از این تفاوت به دست می آید این است که چون پاسخگویی مقام سیاسی به ملت را نمی توان حقی برای او در برابر ملت دانست، پس وضع به این گونه نیست که هر وقت بخواهد در مورد آنچه داده توضیح دهد و هر وقت نخواست از توضیح خودداری کند. از سوی دیگر، اختیار به توضیح خواستن حقی در دست ملت است که از طریق مجاری تعریف شده در نظام سیاسی آن را اعمال می کند و البته چون یک حق است اختیار اعمال این حق را نیز باید داشته باشد. 

تمایز بین دو مفهوم حق و وظیفه مقام سیاسی با توجه واقعیت این دو روز نکته ای را روشن می کند که می تواند به صورت یک پرسش مطرح شود؛ آیا آقای احمدی نژاد در افشای نام کسانی که به زعم ایشان خائنان هسته ای هستند، حقی دارد یا وظیفه ای؟ و به عبارت روشنتر، آیا ایشان حق دارد افشاگری کند یا وظیفه دارد؟ 

روشن است که اگر کسانی باشند که در چنین موضوعی خیانت کرده باشند، ملت به نحو طبیعی حق دارد بداند آنها چه کسانی هستند و چگونه مجازات می شوند. از سوی دیگر، مسئله در مورد مقام سیاسی ریاست جمهور حق داشتن در افشاگری نیست بلکه وظیفه داشتن است. به بیانی روشن، رییس جمهور وظیفه دارد تا چنین کسانی را افشا و به ملت معرفی کند.
 
بنابراین، گفتن این که رییس جمهور تنها قصد درد دل با مردم داشته چیزی نیست که رفع وظیفه از رییس جمهور به عنوان فردی منتخب از ملت کند و چنین تصوری بیشتر ناشی از عدم توجه به جایگاه ریاست جمهوری و وظایفش نسبت به مردم است. 

بی توجهی به جایگاه ریاست جمهوری و رابطه آن با مردم خود معلول تصور معکوس از طرف مقابل یعنی جایگاه ملت است. سخنگوی دولت سخنان آقای احمدی نژاد را با عمل امیرالمومنین علی (ع) یکسان دانسته است. به نظر ایشان سخن گفتن آقای احمدی نژاد همچون سر در چاه کردن امیرالمومنین و سخن گفتن ایشان با چاه است. تشابه این دو شخص چیزی نیست که در مجال این گفتار بگنجد و باید از آن گذشت، اما تشابه این دو عمل جای شک و تردید بسیار دارد. شاید آدمی از فرط تنهایی چاره کار را آن داند که در خلوت خویش با خود درد دل کند و چون گوشی شنوا نیابد، شکوه هایش را به گوش خود رساند. شاید آدمی بخواهد بی آن که نزدیکترین کسانش در کار باشند، تنها با خود بگوید و آنچه در دل دارد فقط بر سفره دل خویش آورد. این حق آدمی است و هیچ کس توان آن را ندارد که این حق را از او بگیرد. بنابه این حق است که آدمی می تواند هر آنچه بخواهد را به هر صورت که بخواهد بگوید و حتی در این میانه کسی نیست که توان قضاوت او را داشته باشد.
 
آری، علی (ع) سر در چاه می کرد و چیزهایی را فریاد می زد اما کسی می دانست یا می شنید او چه چیزی را فریاد زده؟ خیر. اما علی (ع) در مقام حاکم چگونه سخن می گفت؟ می توان خطبه های او را مروری کرد. 

برای مثال می توان خطبه معروف شقشقیه را در نظر گرفت. امیرالمومنین در این خطبه خلفای پیشین را با نام ذکر می کند و آنچه کرده اند را به صورتی واضح و روشن نقد می کند. آیا انتقاد امیرالمومنین از خلفای پیشین درد دل و گله و شکایتی بود، که در این صورت ایشان شکوه شخصی خود را به گوش دیگران می رساند؟ چنین تصوری از خطبه ایشان نه با شان والای ایشان سازگار است و نه با محتویات خطبه. علی کسی نبود که از آنچه بر او رفته باشد دل شکسته باشد تا با کسی درد دلی کرده باشد، بلکه در کلام ایشان حقیقتی بیان شده که به مسئله حکومت و شایستگیهای آن اشاره دارد و ذکر اتفاقات پیشین در راستای روشن کردن مواردی است که ناقض این امر بوده است. 

در حقیقت، امیرالمومنین به عنوان حاکم خود را موظف به یادآوری و توجه به حقیقت حاکم و شایستگی های آن می دید و روشن کردن این حقیقت را وظیفه ای می دانست بر عهده خود در قبال مردمی که با وی بیعت و انتخاب کرده اند. حتی می توان گفت نه تنها در این خطبه بلکه بسیاری از خطبه های امیرالمومنین، کلام ایشان متوجه مردم است تا نفع و ضررهای آنان را گوشزد کرده و نسبت به آنچه می کنند آگاهشان سازد. 

در این خطبه، امیرالمومنین صبر و استقامت خود در خویشتنداری و عدم کاری از سر بی خردی را گوشزد می کند که در شرایطی سخت و در موقع از کف رفتن حقش پیشه خود ساخته بود. سخنان امیرالمومنین در این خطبه و دیگر خطبه هایش نشان می دهد که حاکم در قبال مردم وظیفه دارد آنچه خیر آنان است را به آنان بگوید و البته وظیفه دارد که مردم را در پذیرفتن یا نپذیرفتن گفته هایش آزاد بگذارد. البته روشن است که بحث در مورد خطبه های امیرالمومنین بسیار گسترده است و بسنده کردن به چند خط مکفی نیست، اما حداقل یک چیز را می توان از اتفاقات این دو روز و از توجه به کلام امیرالمومنین دریافت؛ تفاوت مقام درد دل و از حرفهای انباشته در دل سخن گفتن با مقام سخن گفتن یک مقام سیاسی با مردمی که او را انتخاب کرده اند از سرا تا به ثریاست.
ارسال نظرات