مهدی زارع در شرق نوشت:
تلفات زیاد در زلزلههای ایران به دلیل آسیبپذیری بالا، تابآوری پایین و زیرساخت ضعیف از دیدگاه فیزیکی و اجتماعی در مواجهه با سوانح طبیعی و بهویژه زمینلرزه است.
تخریب کمتر زمانی ممکن بود که اولا واقعیت موجود در کشور و لرزهخیزی ایران را بهعنوان بخشی از طبیعت فلات ایران میپذیرفتیم و با آن کنار میآمدیم و دوم آنکه «توجه به علم و دستاوردهای فناوری و عقل و رفتار عاقلانه»، از گذشته آغاز میشد و در برنامههایی مختلف برای افزایش تابآوری و کاهش آسیبپذیری عملیاتی میشد که متأسفانه و همچنان یا چنین رفتاری وجود ندارد یا میزان توجه به این موارد و رفتار عاقلانه بسیار اندک است.
در چهارم شهریور ۱۳۹۸ قانون مدیریت بحران کشور از سوی مجلس به ریاستجمهوری ابلاغ شد. روح حاکم بر این قانون، درنظرداشتن سوانح طبیعی بهعنوان رخدادهای پیشبینینشده است که در صورت وقوع ناگهانی (عملا یعنی هروقت رخ داد)، همه دستگاهها موظفاند در این شرایط اضطرار نیز به خدمترسانی ادامه دهند (انگار قرار است همه دستگاهها در شرایط بحران همین سطح عملکرد در شرایط عادی را داشته باشند!). ضرورت توجه به سوانح نیز زمانی حس خواهد شد که «پیشنشانگرها»ی آن در جایی گزارش شده یا مشاهده بشوند.
چنین نگاهی بهطور طبیعی از اطمینانی پس ذهن تنظیمکنندگان این قانون خبر میدهد که اساسا قرار نیست سوانح بزرگ و شرایط اضطرار (مثل رخداد زلزله و سیلهای بزرگ در شهرهای تهران، تبریز و مشهد) رخ بدهد و بلاموضوع است! و ضمنا در زمان قبل از رخداد، کار خاصی قرار نیست انجام شود؛ مگر آنکه پیشنشانگرهایی از قریبالوقوعبودن آن سانحه خبر دهد. این رویکرد انفعالی، غیرتوسعهای و تسلیم در برابر اتفاقاتی است که اساسا رخداد و تبعاتشان در چنین رویکردی نه شناخته شده است و نه قرار است شناخته شود و نه قرار است کاری برای کاهش ریسک آنها انجام شود.
مدیریت بحران علم حوزهای تخصصی بینرشتهای (میان مدیریت و جامعهشناسی و مهندسی سوانح طبیعی) است و اجرای آن بر اساس روش علمی دستورالعملها و استانداردهای علمی معنیدار است. هرکس مسئولیتی داشت و در زمان مسئولیتش سانحهای رخ داد و بر حسب اضطرار نوعی از رفتار و پاسخی درست یا غلط را نشان داده، الزاما و به مفهوم علمی، مدیر بحران نیست؛ چرا که هر مدیری در زمان خدمتش بههرحال در خاطرات و تجربیات خود میتواند حضور در بحرانها و سانحهها را به عنوان تجربه شخصی ذکر کند، بدون اینکه از عملکردش بر مبنای روش علمی ارزیابی شده باشد.
مدیریت کاهش ریسک سانحه در کلانشهرها، مسئلهای مفصلتر و کاملا متفاوت است که به باور نگارنده هنوز در ایران بهطور جدی به آن پرداخته نشده و اجرای آن عزم و ارادهای ملی و حاکمیتی میخواهد؛ چراکه در کلانشهرها (بهویژه در تهران)، تصمیمهای کلان توسعه شهری صرفا از شهرداری صادر نمیشود.
نگاه و عزم اجرائی کلان و ملی برای کاهش ریسک سانحه برای کلانشهرها مورد نیاز ماست. اکثر حاشیه شهرهای بزرگ و مراکز استانهای ما به دامنه کوهها میرسد که محل گسلهای فعال هستند و متأسفانه نهتنها در این نواحی شهرسازی جدید انجام شده، بلکه بافت بهشدت آسیبپذیر جدید (مثلا مسکن مهر و مسکن امید) نیز اکثرا در این نواحی ساخته شدهاند (موقعیت شهرهای جدید پردیس و پرند را در استان تهران به یاد آورید). در ۲۳ بهمن ۱۳۳۱ در ششماهه پایانی نخستوزیری زندهیاد دکتر محمد مصدق، زمینلرزه ترود در جنوب شاهرود با بزرگای ۶.۴ موجب کشتهشدن بیش از ۸۰۰ نفر از هممیهنان ما شد.
در همان دهه زمینلرزه ۱۱ تیر ۱۳۳۶ (در سنگچال-بندپی مازندران- در جنوب بابل) در منطقه کوهستانی شمال البرز مرکزی، با بزرگای ۷.۰، حدود هزارو ۲۰۰ نفر تلفات بهجا گذاشت.۶۰ سال بعد زلزله ۲۱ آبان ۱۳۹۶ ازگله – سرپل ذهاب (با بزرگای ۷.۳، و ۶۶۰ نفر تلفات) نشان داد هرگاه زمینلرزهای با بزرگای بیش از شش در محدودهای مسکونی رخ داده (و تراکم جمعیت روستایی یا شهری در آن ناحیه درخور ملاحظه بوده است)، تلفات بیش از صد نفر رخ داده است.
متأسفانه از این نظر در این شش دهه ایمنی مردم در مناطق مختلف لرزهخیز ایران اولویتی در هیچ برنامه توسعه ایران نداشته و اساسا غیر از مقاطعی کوتاه، هیچکدام از دولتهای ۶۰ سال اخیر، ایده و مدل توسعهای مشخص و پایداری برای ایران نداشتهاند.
بعد از زلزله ۱۳۴۱ بوئینزهرا، پیشگام مطالعات میدانی زلزلههای ایران، در حدود ۴۰ سال، زندهیاد مهندس علیاکبر معینفر مطالعات موردی مناطق زلزلهزده را مستمرا پیگیر شد.
با مطالعه گزارشهای زندهیاد معینفر و همکارانشان میتوان فهمید که وقتی زمینلرزهای با بزرگای کمتر از هفت در مناطق عمدتا روستایی رخ داده، توانسته است تبعات سنگینی در سطح ملی ایجاد کند.
میتوان تصور کرد هنگام زمینلرزهای شدید در محدودهای شهری (بهویژه در کلانشهری مانند تهران یا تبریز) باید انتظار چه پیامدهای سنگینی را داشت.
زمینلرزه ۱۷ ژانویه ۱۹۹۴ در نورتریج در جنوب کالیفرنیا که با بزرگای ۶.۷ و ژرفای ۱۹ کیلومتر و در نزدیکی پهنه پرجمعیت با شتابی نزدیک به دو برابر شتاب جاذبه، با ۵۷ نفر تلفات همراه بوده است، با برآورد ۲۵ میلیارد دلار خسارت، یکی از پرخسارتترین زلزلههای تاریخ ایالات متحده شد.
زمینلرزهای با این شدت اگر در مناطق پرجمعیت شهری کشورهای درحالتوسعه رخ دهد (مثلا در ایران، ترکیه، پرو و کلمبیا)، میتواند چنان آسیب شدیدی به آن کشور وارد کند که با ورشکستگی یا لطمه جبرانناپذیر به زیرساخت آن کشور تا چند نسل زندگی ساکنان آن را تحت تأثیر قرار دهد. راهحل علمی و عقلانی اقدام جدی برای کاهش ریسک، برنامههای پیشگیرانه و تلاش برای نوشتن و اجرای برنامههای واقعی و قابل اجرا و منطبق بر علم روز در زمینه مدیریت بحران است.