"پزشکی یک علم اجتماعی است؛ و سیاست چیزی نیست جز پزشکی در مقیاس وسیع"
رودولف ویرچو
فرارو-آرمان شهرکی؛ عصر طلاییِ اقتدار پزشکان به معنای رابطهی شخصیِ میان بیمار و پزشک، و طبابت چونان خدمترسانی به خلق و نه خدمتی در ازای دریافت پول، در غرب در فاصلهی سالهای 1910 تا 1950 رو به افول نهاد، زوالی که تاکنون نیز ادامه داشته و سیطرهی انحصارگونهی پزشکی علمی را سبب گشته است.
آبراهام فلکسنر Abraham Flexner در 1910، با ارایهی گزارشی، پایهریز پزشکی علمی و انحصاری در آمریکای شمالی شد. رشتهای علمی که سلامت و بیماری را پدیدهای تکبعدی و تکعلّتی قلمداد مینماید که تنها توسط پزشک و ترجیحاً از طریق روشهای تجربی و تجویز دارو حل خواهد شد.
پزشکیِ علمی را میتوان نوعی پزشکی کاربردی applied medicine نامید که از حیث تاریخی با پزشکیِ مبتنی بر پالایش و حجامت heroic medicine و دگردرمانی allopathic medicine در ارتباط بوده است. در هر سهی مواردِ پیشگفته؛ رسوخ نظریهی ریزاندامهگان یا ژرم germ theory محسوس و محرز است؛ نظریهای که بیماری و ناخوشی را ماحصل نفوذ ویروس و باکتری قلمداد میکند.
نظریهای که ره به تخصصگرایی در پزشکی برده؛ که البته کارنامهاش در رابطه با تشخیص و درمان بیماریهای عفونی و کشف داروها ستایشانگیز و غیر قابل اغماض است لیکن راه را برای انحصار و استعمار برخاسته از تخصصگرایی در پزشکی هموار نموده.
در غرب امّا، استیلای علم پزشکی با رواج نظریههای نئولیبرالِ متعاقب صنعتیشدنِ گسترده کمی متعادل گشته و فروکش کرد.
رابطهی میان پزشک و بیمار بهنحوی به رابطهی میان خدمتکننده و مصرفکننده تحوّل یافت و با تثبیت صنایع بیمه، صنایع داروسازی و آژانسهای دولتی و غیر دولتی متولّی سلامت، از مبسوطالید یا صاحباختیاربودنِ فزاینده ی پزشکانی که حال نه به سوگند بقراط و اخلاق بلکه به پول میاندیشیدند کاسته شد.
ظهور و تثبیتِ نهادیِ سیاستگذاری پزشکی و دخالت دولتها در لیبرالترین نظام سیاسی یعنی ایالات متحدّه (نمونهاش طرح مراقبت بهداشتیِ اوباما و دیرپاییِ انستیتوی ملّی سلامت در آمریکا که از 1890 بدین سو فعّال است) همواره وجود داشته و خصوصیسازیِ بهداشتی همواره با نظارت دولت انجام گردیده است. سازمانهای حمایت از مصرفکننده (حالا بیمار در نقش مصرفکننده) همواره فعّال و گشادهدست بودهاند.
داستان پزشکیِ اجتماعی social medicine لیکن از جنسی دیگر است. ریشههای تاریخی پزشکیِ اجتماعی نه به آمریکای شمالی که به اروپا و کشور فرانسه و به قرون هیجدهم و نوزدهم بازمیگردد. متعاقب اصلاحاتِ سنسیمونی، رخدادِ انقلاب فرانسه، و نیز نگاشتههای ژول گوئرین Jules Guèrin، پزشکی اجتماعی با اعتقاد راسخ به سیاستگذاری و دخالت دولتی در عرصهی سلامت public health policy پا به میدان نهاد.
کارکردهای سیاسی و اجتماعی پزشکی مورد مدّاقه قرار گرفت و سلامت، موضوع تحقیقات research object شد. پزشکی اجتماعی نه تنها به مداخلات دولتی در عرصهی پزشکی و سلامت اعتقاد دارد؛ بلکه از مجرای آن، رهیافت تکعلّتی به بیماری و ناخوشی، کنار نهاده شده و رهیافتی میانرشتهای interdisciplinary و کلگرا holistic اتّخاذ گردیده است.
در آلمان و در اواسط قرن نوزدهم، رودولوف ویرچو که جملهای از او را در ابتدای نوشته نقل کردم؛ یکی دیگر از بانیان پزشکی اجتماعی و واگیرشناسیِ اجتماعی معتقد بود که سلامتِ جوامع تنها از طریق اصلاحات رادیکال و بنیادین در محیط سیاسی اجتماعی که به دموکراتیزاسیون نظام سیاسی منجر شود؛ امکانپذیر است.
بر اساس آراء این پدران بنیانگذار پزشکی اجتماعی، جنبش پزشکی اجتماعی برآن است تا این بحث را پیش کِشد که بیماری و ناخوشی تنها به علّتهای اندامی مربوط نیست؛ تغییر در وضعیّت سلامت جمعیّتْ ضروری است؛ و مداخلهگری و اصلاح سیاسی و اجتماعی لازم و حیاتی. پس جای شگفتی نیست که پزشکی اجتماعی در فرانسه متعاقب تغییرات اجتماعیِ گسترده همچون انقلاب فرانسه و انقلابهای ناکام 1848، گسترش بیمههای اجتماعی و تحوّل نهادی بروز و ظهور نمود.
ظهور پسامدرنیزم و عصرپساصنعتیِ متّکی بر فنّآوریهای دیجیتال، از چندین جهت لزوم گذار از پزشکیِ تخصصی به پزشکی اجتماعی را نه در ایران بلکه در هر جای جهان، گوشزد میکند: الف) پیری فزایندهی جمعیت. بر اساس آمار وزارت بهداشت تا یک دههی دیگر جمعیّت سالمندِ کشور به حدود 30 درصد جمعیّت کلّی خواهد رسید (این رقم برای ایالات متحدّه و تا 2050، 22 درصد است). قشری که بیش از همهی اقشار به رسیدگی و سیاتگذاری پزشکی، و تغییرات عمده در سطح فرهنگی و زیرساختی در شهرها و روستاها نیازمنداند؛ ب) تغییر از بیماریهای حادّ acute diseases به ناخوشیهای مزمن chronic illness همچون انواعواقسام افسردگیها، تمایل به خودکشی، دیگرآزاری و خودآزاری، خشونتها و آزارهای جنسی، بیماری های قلبیعروقی، سرطان، بیماریهای ناشی از فضای مجازی همچون خودشیفتهگی و اختلال شخصیّت، بیماریهای محل کار، بیماریهای ژنتیکی، جرّآحیهای غیرضرور، بیماریهای پزشکزاد diseases iatrogenic، بیماریها و مرگومیر دور از خانه یا ناشی از محبوسشدن در محیطهای بیمارستانی، خوشمرگی و.... بیماری هایی که به شدّت به سبک زندگی (و فرهنگ و تاریخ منطقه) مرتبط هستند.
حادثهی چنارمحمودی از دوجهت زنگ خطر را به صدا درآورده: نخست، لزوم توجه به توسعه روستایی و نه صرفا توسعهی کشاورزی. این مطلب برای دانشجویان و اساتید علوم اجتماعی و جامعهشناسی توسعه واضح است که توسعه ابعاد انسانی و فرهنگیِ بسیار دارد و توسعهی روستایی نباید تنها به افزایش بهرهوری در کشاوری محدود شود؛ در عصر پسا-کشاورزی، روستایی تنها کشاورز نیست و آنچنانکه ضایعهی چنارمحدودی نشان داده مسایل فرهنگی و اجتماعی باید در اولویّت برنامهها و پروژه های توسعهی روستاییِ کشور قرار گیرد.
دوّم، نظام پر ایراد پزشکی در ایران بر مبنای پزشکی کاربردی و تخصّصی قوام و گسترش یافته. آنچنانکه در این نوشتارِ کوتاه بحث شد؛ تخصّصیشدنهای بسیار، علمیدیدنِ صرفِ پزشکی گو اینکه پیشرفتهای قابل ملاحظهای در پزشکیِ ایران و جهان به بار آورده؛ لیکن بهویژه در ایران از ایرادات و کمبودهای بسیار رنج میبَرَدکه بیشباهت به ایرادات خصوصیسازیهای بیحسابوکتاب و بینظارتِ برخاسته از اصل 44 نیست. لذا در ایران کنونی، گذار به پزشکیِ اجتماعی و نهادینهنمودنِ آن ضروری است.
پزشکی اجتماعی میتواند این رهاوردها را بهدنبال داشته باشد:
پزشکی آنچنانکه ویرچو گفته یک علم اجتماعی است؛ رخدادهایی از قبیل حادثه ی چنارمحمودی بازهم حادث خواهند شد اگر اتّحادی میان جامعهی پزشکی و دانشمندان علوم اجتماعی شکل نگیرد؛ این امر مستلزم تحولّات رادیکال و بنیادین است.