صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۹۷۴۹
نگاهی دیگرگونه به سیاست ورزی گورباچف
حرکت تاریخ در کشور از کار افتاده و چرخ‌های آن از شدت رکود زنگ زده، حالا یک مکانیک تاریخ از راه رسیده تا موانع را برطرف کند؛ غارت پول مردم و اختلاس‌های پشت پرده با سپر اقتصاد دولتی، سنت حاکم خرچنگ‌های نظام شده است. آن‌ها سال‌های مدیدی است که تبدیل به کثیف‌ترین موجودات کشور شده اند، اما در ظاهر، خود را زاهد زمانه و مومن به انقلاب اکتبر جا زده اند! دست مردم هم به آن حاکمان نمی‌رسد، تنها در سه وعده از شبانه روز، جام نفرت آن‌ها را سر می‌کشند و توان فریادی ندارند. اگر حرفی از سر درد بزنند به سرعت شناسایی می‌شوند و به عنوان‌هایی مثل اقدام بر ضد امنیت کشور و تشویش اذهان عمومی به زندان یا تبعید محکوم می‌شوند یا اصلا خبری از سرنوشت‌شان بدست نمی‌آید.
تاریخ انتشار: ۱۴:۴۷ - ۰۹ شهريور ۱۴۰۱

فرارو- میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، امروز نهم شهریور سال ۱۴۰۱ در سن ۹۱ سالگی در مسکو درگذشت. گورباچف به‌دلیل اصلاحات سیاسی-اقتصادی داخلی و نقشی که در پایان «جنگ سرد» داشت در عرصه بین‌المللی شناخته می‌شود. به بهانه درگذشت او این یادداشت که در شهریور سال 98 نگاشته شده است، بازنشر می‌گردد.

محمد جواد لسانی؛ وقتی صحبت از صاحبان قدرت می‌شود منظور کسانی هستند که فعلا بر سر کارند و صاحب اختیارات مملکتی هستند. اما به جز این صاحب منصبان، اشخاصی هم هستند که «آن سوی قدرت» حساب می‌شوند و به تعبیری ملموس می‌توان گفت که سمت دیگر خیابان ایستاده اند! ویژگی گروه دوم این است که افرادی بشدت مستقل هستند و ثانیا به سبب آنکه در زمان تصدی قدرت، نیروی شان صرف به حرکت در آوردن چرخ تاریخ در میهن شان شده هنوز هم صاحب اعتبارند، زیرا این لوکوموتیو سنگین بیشتر اوقات از تک و تا می‌افتد و در اغلب کشور‌ها کاملا می‌ایستد!

گاهی هم اتفاق بدتری می‌افتد که به آن، پدیده پرتاب شدگی از تاریخ گفته می‌شود که سقوط آن ملت به دره فراموشی‌ست. شاید در ابتدای امر، عظمت کارشان، به درستی شناخته نشود، اما هر مقدار که زمان پیش می‌رود عیار این کسان هم بالاتر می‌رود. آن‌ها اعتباری زرین برای خود در تاریخ کسب می‌کنند. خوشا ملتی که قدر این چراغ داران را بشناسد. هرچند که آن‌ها آدم‌های بی عیبی نیستند و ممکن است غلط دیکته‌هایی هم در دفتر زندگی خود داشته باشند، ولی نهایتا نمره خوبی کسب می‌کنند. از میان این افراد که تعدادشان در جهان اندک است می‌توان از میخاییل سرگیویچ گورباچف، به عنوان نمونه یاد کرد.

میخاییل، روز دوم مارس سال ۱۹۳۱ میلادی در خانواده یک دهقان زحمتکش چشم به جهان گشود. خانه پدری این کودک را دهکده "پریول نوی" (Privolnoye) واقع در جنوب روسیه نوشته اند. او همزمان با تحصیلش، برای کمک خرج خانواده، به شغل مکانیکی روی می‌آورد تا آنکه در نوزده سالگی، از خانواده اش دل می‌کند تا برای خواندن درس حقوق، راهی طولانی طی کند تا به دانشگاه بزرگ مسکو برسد. او با هوشمندی می‌تواند در بدنه حزب حاکم کشور وارد شود و چنان درخششی از خود نشان دهد که به مدارج بالاتر دست یابد. گام نخست در سال ۱۹۷۰ پیموده می‌شود؛ او بعنوان اولین منشی ایالتی انتخاب می‌شود و از بدنه جدا شده به سمت رأس هرم قدرت حرکت می‌کند. جذابیت‌هایی مانند نشاط و امیدبخشی که در چهره او نمایان است توجه حامیان اصلی حزب را به خود معطوف می‌کند، زیرا همین تفاوت ظاهری، یک تغییر یا تفنن در کالبد پوک و مرده حزب محسوب می‌شود.

ملاقاتی مهم در سال ۱۹۷۸ با لئونید برژنف که رئیس قدرتمند حزب است کار او را محکم می‌کند و کمتر از یک ماه پس از آن، میخاییل در حلقه مهره‌های اصلی حزب جا پیدا می‌کند. دوران قدرت رییس بعدی، یوری آندروپوف بسیار کوتاه است و با مرگ وی در سال ۱۹۸۴ گارد قدیمی حزب، کونستانیتن چرنینکوی پیر را به عنوان دبیر اصلی هیات رییسه انتخاب می‌کند، اما چرنینکو به قدری بیمار است که بیشتر اوقات، معاون وی گورباچف، زمام امور را در دست دارد.

خبر درگذشت چرنینکو، بالاترین سکو را برای تشنگان پیر قدرت خالی می‌کند، اما این گورباچف است که در ماه تولدش، بخت بلند، او را در آن جا می‌نشاند؛ یازدهم مارس ۱۹۸۵، صدای پای بهار در خیابان‌های مسکو می‌پیچید. گورباچف در حالی که ۵۴ سال بیشتر ندارد به عنوان دبیر کل حزب کمونیست انتخاب می‌شود. یعنی او اولین رهبر حزب است که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ را ندیده است، زیرا او در آن زمانه پرآشوب، هنوز به دنیا نیامده بود!

این رهبر جوان، در خلعت رهبری اتحاد شوروری، می‌خواهد کار‌های بزرگی کند. کادر عالیرتبه حزب که او را به دست خودش انتخاب کرده، حالا از ناحیه او ابراز نگرانی می‌کند، زیرا تعبیر‌های جدیدی در سخنرانی‌های گورباچف به گوش می‌خورد. او بی اعتنا به این ژست‌های حزبی، بدون فوت وقت، اصلاحات بنیادین را در حزب کمونیست شروع می‌کند. حرکت تاریخ در کشور از کار افتاده و چرخ‌های آن از شدت رکود زنگ زده، حالا یک مکانیک تاریخ از راه رسیده تا موانع را برطرف کند؛ غارت پول مردم و اختلاس‌های پشت پرده با سپر اقتصاد دولتی، سنت حاکم خرچنگ‌های نظام شده است. آن‌ها سال‌های مدیدی است که تبدیل به کثیف‌ترین موجودات کشور شده اند، اما در ظاهر، خود را زاهد زمانه و مومن به انقلاب اکتبر جا زده اند! دست مردم هم به آن حاکمان نمی‌رسد، تنها در سه وعده از شبانه روز، جام نفرت آن‌ها را سر می‌کشند و توان فریادی ندارند. اگر حرفی از سر درد بزنند به سرعت شناسایی می‌شوند و به عنوان‌هایی مثل اقدام بر ضد امنیت کشور و تشویش اذهان عمومی به زندان یا تبعید محکوم می‌شوند یا اصلا خبری از سرنوشت‌شان بدست نمی‌آید.

موجودات منفور حزبی چنان رانت خواری می‌کنند که تمامی امکانات و منابع معدنی، جنگلی و دریایی کشور را مال خود می‌دانند و گویی سرتاسر امپراطوری سرخ، پشت قباله آن‌ها نوشته شده تا آنجا که کسی جرأت نمی‌کند از حقوق حقه خود دم بزند! و اگر کسی به تنها حزب حاکم و نظامیان پروار شده، وصل نباشد هرگز به جایی نمی‌رسد. گورباچف که خود از طبقه فرودست بالا آمده مصیبت فقر طبقاتی را می‌تواند بهتر از ایدئولوگ‌های چاق شده و شکم دار حزب، درس دهد.

رییس تحول خواه در کنگره بیست و هفتم حزب کمونیست اتحاد شوروی که در زمستان سخت ۱۹۸۶ برگزار می‌شود به عنوان‌هایی اشاره می‌کند که برای مستمعین بی درد، غریب است! آن‌ها خواسته‌های دموکراتیک گورباچف هستند؛ او با دکترین دوگانه گلاسنوست (glasnost) که از فضای باز سیاسی حرف می‌زند و پرسترویکا (perestroika) که تمرکز بر اصلاحات اقتصادی دارد، نقش کلیدی در پایان دادن به سلطه کمونیسم در شوروی ایفا می‌کند. گلاسنوست برای اولین بار پس از هفتاد سال، به آزادی مطبوعات و آزادی بیان در بازتاب مشکلات و بدبختی‌های اجتماعی تأکید می‌کند. خط مشی دوم به معنای «اصلاحات» به لحاظ عملی کار بسیار سختی است، و یک اصطلاح روسی که «اسکورین» (Askvryn) نام دارد، از مسابقه و شتاب در قطار توسعه سخن می‌گوید.

گورباچف، راه مذاکره سازنده با غرب را می‌گشاید. او بجای فیگور‌های بی خاصیت دیپلماتیک، سعی می‌کند که ارتباط فرهنگی و بازرگانی با اروپا و آمریکا در میان کارگزاران کشور نهادینه شود. او با بسیاری از رهبران غربی همچون مارگارت تاچر، نخست وزیر انگلستان، هلموت کهل، صدر اعظم آلمان غربی، و رونالد ریگان، رئیس جمهور آمریکا، روابط حسنه‌ای برقرار می‌کند.

گورباچف به سال ۱۹۸۸ در سازمان ملل، خبری اعلام می‌کند که رهبران دنیا را شگفت زده می‌کند او در نطق عمومی اش می‌گوید که اتحاد شوروی بطور یک‌جانبه زرادخانه هسته‌ای خود را کاهش خواهد داد و مهم‌تر آنکه نیرو‌های نظامی‌اش را پس از ده سال از افغانستان خارج می‌کند. او به پول این هزینه‌ها نیاز دارد تا دست نوازشی به طبقه فراموش شده بکشد.

دیدار گورباچف با هاشمی رفسنجانی

در همین روز‌های حساس و تاریخ ساز که مردم روسیه، سال نو میلادی ۱۹۸۹ را تجربه می‌کنند، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، نامه‌ای ایدئولوژیک به گورباچف می‌نویسد. این نامه در شرایطى منتشر می‌شود که اتحاد جماهیر شوروى هنوز موجودیت دارد، جنگ سرد خاتمه نیافته، دیوار برلین به عنوان نماد جدائى شرق و غرب، فرو نریخته و حاکمیت کمونیسم بر قانون اساسى شوروى و بر مقدرات مردم در جمهورى هاى این کشور، هنوز برقرار است. هیاتی بلندپایه، نامه را به مسکو می‌برند.

آیت الله جوادی آملی در باره حضورش در مسکو می‌گوید: «خواندن پیام برای شخص گورباچف، تا نگوید که بعداً یا در فرصتی دیگر پیام را مطالعه می‏ کنم. لازم بود پیام را جمله به جمله برای او قرائت و ترجمه کنیم که اگر احتیاج به توضیح یا استدلالی داشت، در همان‏جا ارائه شود. در کنار متن اصلی پیام که به خط ّخود حضرت امام (قدّس سرّه) نوشته شده بود، ترجمهٴ انگلیسی آن نیز وجود داشت؛ چون هرچند مخاطب اصلی پیام، رهبر جماهیر شوروی بود، امّا پیام امام تنها به او اختصاص نداشت و در حوزه‏ای وسیع ‏تر ابلاغ می‏ شد.»

نویسنده نامه پیش بینی دقیقی با این مضمون می‌کند: «از این پس کمونیسم را باید در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد.» رهبر عالی ایران با پیش کشیدن مسائل عمیق فلسفی و عرفانی از گورباچف می‌خواهد که به جای امید بستن به ماده پرستی غرب، در آثار دانشمندان و عارفان ایرانی همچون ابوعلی سینا، سهروردی، صدرای شیرازی و ابن عربی پژوهش کند. ۵۶ روز بعد، گورباچف، پاسخی تنظیم می‌کند و آن را با هیاتی به سرپرستی وزیرخارجه اش راهی ایران می‌کند. ادوارد شواردناتزه، وزیر خارجه شوروی، در ۷ اسفند۱۳۶۷ خورشیدی، به محله جماران تهران می‌رسد و پاسخ مکتوب را تسلیم رهبر جمهوری اسلامی می‌کند، محتوای نامه مسکو بیشتر سیاسی است؛ گورباچف از همراهی دو طرف برای استقرار صلح در افغانستان و خلیج فارس اعلام خشنودی می‌کند. در بخش دیگری از پاسخ گورباچف، چنین آمده: «از فرستادن نامه امام خمینی تشکر می‌کنم، عالمان شوروی را در جریان مضمون نامه قرار دادم. ما قانون آزادی ایمان را در دستِ تصویب داریم. من پیش‌تر گفتم با داشتن ایدئولوژی‌های گوناگون در کشورمان، می‌توان با حُسن همجواری در کنار هم زندگی کرد. ما پیرو یک اصل اساسی هستیم یعنی اصل احترام به آزادی انتخاب برای هر انسان و هر ملت...» امام خمینی در حضور هیات شوروی جملاتی کوتاه ادا می کند: «به ایشان بگویید که من می‌خواستم جلوی شما یک فضای بزرگتر باز کنم. من می‌خواستم دریچه‌ای به دنیای بزرگ، یعنی دنیای بعد از مرگ که دنیای جاوید است را برای آقای گورباچف باز نمایم و محور اصلی پیام من آن بود. امیدوارم بار دیگر ایشان در این زمینه تلاش نمایند.»

گورباچف، در روابط خود با اروپای شرقی هم بسیار آزاد عمل می‌کند. به سال ۱۹۸۹ هنگامی که دانشجویان در تظاهرات ضد دولتی میدان بزرگ «تیان آن من» حضور یافته اند مهمانی برای رهبر چین می‌رسد که لحظه نشستن هواپیمای او در فرودگاه پکن، بی موقع است همین سبب می‌شود که اعلام حکومت نظامی در پایتخت به تاخیر افتد. وقتی گورباچف در کنار همتای خود می‌ایستد با وجود آنکه قدرتی برابر هم دارند، اما گویی از نظر فکری در دو سیاره متفاوت زندگی می‌کنند! در این سفر وقتی از او در مورد دیوار بزرگ چین می‌پرسند، به راحتی پاسخ می‌دهد که: «اثر بسیار زیبایی است. ولی به اندازه کافی بین مردم دیوار هست!» در این هنگام، روزنامه‌نگار جسوری، پرسش عجیبی مطرح می‌کند: «عالیجناب گورباچف دوست دارند دیوار برلین هم ویران شود و آنجا هم دیواری بین مردم نباشد؟» مهمان پکن غافلگیر نمی‌شود، بلکه بسیار جدی پاسخ می‌دهد: «چرا که نه؟». این جمله کوتاه تیتر درشت روزنامه‌های معتبر جهان می‌شود!

بدین ترتیب تمایل شخصی گورباچف به تحقق می‌رسد. روز نهم نوامبر ۱۹۸۹ واقعه بزرگ تاریخی رقم می‌خورد و دیوار برلین که نماد جدایی ملت‌های شرق و غرب اروپاست، فرو می‌ریزد!

مرد شماره یک کرملین در ابتدا احساس می‌کرد که با جایگزین کردن افراد کارآمد به جای مسؤلان بی خاصیت، پرداخت پاداش‌های خوب برای بهره وری بیشتر کارگران و کارمندان و تقلیل مصرف مشروبات الکلی در محل کار، می‌تواند ساختار جدیدی در فرهنگ کار کشور به وجود آورد. اما دو سال بعد در می‌یابد که ریل‌های توسعه معیوب هستند و باید تغییر کنند و مشکلات شخصیتی مردم، چنان عمیق است که ممکن است او را هم که مکانیک است پس بزنند!

گورباچف در روابط خود با اروپای شرقی، آزادی ملت‌ها را سر لوحه کارش قرار می‌دهد. سال‌های طولانی پس از جنگ جهانی دوم بدین سو، حاکمان این کشور‌ها به عادت قدیم خود، تصور می‌کنند برای همیشه می‌توانند نان سفره برادر بزرگ شان در مسکو را بخورند، ولی ناگهان گورباچف اعلام می‌کند که دیگر از آن رهبران گماشته، حمایتی نخواهد کرد و سیاست دست درازی یا جنگ نیابتی خارج مرزها، به پایان رسیده است. یعنی این رژیم‌های نورچشمی، خود باید راهی برای تفاهم با مردم شان پیدا کنند. پس با این نگرش ضد سلطه در منطقه، رویداد شگفت انگیز سال ۱۹۸۹ فرا می‌رسد که طی آن روند واگرایی و جدایی دولت‌های کمونیستی اروپای شرقی شروع می‌شود و سرزمین‌هایی مانند مجارستان، آلمان شرقی، چکسلواکی و حتی بلغارستان از شوروی رها می‌شوند و همچنین باور‌های باسمه‌ای مردم به مرام کمونیستی حاکم در بخش اعظم اروپا رنگ می‌بازد.

میخائیل گورباچف ۱۵ ماه مارس سال ۱۹۹۰ به عنوان اولین رئیس جمهور اتحاد شوروی انتخاب می‌شود. مهم‌ترین کار امسال او در ۱۶ ژوئن سال ۱۹۹۰ رقم می‌خورد، زیرا او در این روز، با هلموت کهل صدراعظم آلمان بر سر وحدت دو آلمان به توافق می‌رسد. جهان اکنون می‌تواند به صداقت او در صلح طلبی پی ببرد و به عنوان پاسخ جهانی به این رهبر انسان گرا، در همان سال به او جایزه صلح نوبل اعطا می‌شود.

یک سال بعد، روز‌های سخت گورباچف آغاز می‌شود؛ ابتدا او از کودتای نظامیان و بازماندگان مرتجع کرملین، جان سالم بدر می‌برد، اما در برابر جنگ قدرتی که رجاله‌های بوریس یلتسین بپا می‌کنند او را به کناره‌گیری از قدرت سوق می‌دهند. همزمان با آن جمهوری‌های اتحاد شوروی نیز، یک به یک اعلام جدایی می‌کنند و هرکدام برای خود کشوری مستقل می‌شوند.

سرمای استخوان سوز ۲۵ دسامبر سال ۱۹۹۱ میلادی از راه می‌رسد تا این تحول ساز، بدون بروز خشونت و خونریزی، از کلیه مقام‌های خود استعفا دهد؛ خشم ارتجاع سیاسی تمامی ندارد، زیرا در زمانی که قدرت سیاسی او پشتیبانی ندارد و او با همسرش «رایسا» در تعطیلات به سر می‌برد، مأموران اطلاعاتی با بغض تمام او را در کمپ استراحتش گیر می‌آورند می‌گیرند و به زندان می‌برند! اما در پی این واقعه تلخ، پیام شادی بخشی از راه می‌رسد؛ خبرگزاری‌های جهان، پایان عمر هفتاد ساله حکومت کمونیستی را اعلام می‌کنند و سرانجام مسند نشینان کهن سالی، چون نیکلای چائوشسکو رهبر رمانی که هیچکس خواب سقوط آن‌ها را نمی‌دید. یک به یک واژگون می‌شوند.

رژیم مارکسیستی که در سال ۱۹۱۷ با یک انقلاب خونین، کاخ‌های تزار را تسخیر کرد اینک بدون هزینه از مردم، پرونده اش بسته می‌شود. میخائیل گورباچف در بازداشت می‌شنود که سربازان روس در حال برافراشتن پرچم ۳ رنگ آبی، سفید و قرمز روسیه هستند. همان پرچمی که قبل از انقلاب کمونیستی بر فراز کرملین در اهتزاز بود. به تعبیر روشن، اتحاد شوروی، از این پس، وجود خارجی نخواهد داشت.

در سال ۱۹۹۶ گورباچف کاندیدای ریاست جمهوری روسیه می‌شود، اما به سبب آنکه مردم تحت تاثیر رسانه‌ها او را دشمن امنیت قدیم خود تلقی می‌کنند و او را بانی ریختن پر‌های ابرقدرتی حکومت در اروپا می‌دانند محبوبیت او در آن سال‌ها به پایین‌ترین حد خود می‌رسد میخاییل گورباچف که تنفس مصنوعی به نظام بی جان داده در شگفتی تمام درصد لازم آرا را کسب نمی‌کند و بدین ترتیب او از قدرت فاصله می‌گیرد تا منتقد شناخته شده آن شود و به سبب ندانم کاری‌های حاکمیت، اعتبار خود را در ۲۳ سال اخیر افزایش می‌دهد.

او در ۲۵ نوامبر ۲۰۰۱ حزب سوسیال دموکرات روسیه را بنیان می‌گذارد. گورباچف در سال ۲۰۰۵ بخاطر نقش آفرینی در اتحاد مجدد دو آلمان، جایزه «پوینت آلفا» را دریافت می‌کند. گورباچف در بیستمین سال فروپاشی دیوار برلین، از جانب دولت آلمان دعوت می‌شود تا دومینو‌های ساخته شده به شکل دیوار را حرکت دهد تا همه آن‌ها فرو ریزند. او سرانجام در فهرست صد چهره تأثیرگذار تاریخ بشری، جای می‌گیرد.

گورباچف در یک سخنرانی که به مناسبت سالروز تولدش بپا می‌شود از پوتین می‌خواهد تا دیگر برای ریاست جمهوری روسیه کاندیدا نشود. او می‌گوید: «اگر در جایگاه پوتین بودم، کسی که هم نخست وزیر شده و هم دو دوره رییس‌جمهور، از این کار‌ها دست می‌کشیدم. هر دو مرد روسیه (دیمیتری مدودف و ولادیمر پوتین) بدانند که زمان محدود است. هر یک از ما فرصت چندانی نداریم».

گورباچف همچنین در گفتگوی دیگر، پوتین را متهم می‌کند که کشورش را به سمت نظام تک حزبی سوق داده، و انتخاباتی برگزار می‌کند که نتیجه آن از قبل تعیین شده و رسانه‌ها را سانسور می‌کند.

آندری سینگر کارگردان فیلمی در باره اولین رئیس جمهور اتحاد شوروی اعلام می‌کند که گورباچف میخواسته در مراسم معرفی فیلم مستند «آشنا بشوید، گورباچف» حضور داشته باشد. اما پزشکان اجازه نمی‌دهند او بیمارستان را ترک کند. زیرا حالش زیاد خوب نیست.

امیدواری دوست داران سیاستمدار نوگرا بر این است که او سلامتی کامل خود را باز یابد، اما اگر هم این امید از دست رود روح پیام او در پیشگاه افکار ملت‌ها به زندگی خود ادامه خواهد داد. صراحتا باید گفت که این رهبر سیاسی، دکترین صلح، آزادی و نوسازی را نشر داده است. هرچند که جسم او هم در آن سوی خیابان کرملین ایستاده است و هنوز طرفدارانش برای ملاقات با او وقت می‌گیرند!

ارسال نظرات
ناشناس
۲۱:۲۲ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۸
متن زیبا و خوش ادبیات و آموزنده بود.
تشکر از نگارنده
ناشناس
۱۰:۴۵ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۸
افرین به تحلیل عالی دستمریزاد
ناشناس
۱۱:۴۳ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۶
اولش خوندم تعجب کردم!!!گفتم فرارو به دولت گیر داده بعیده- ولی دیدم نه نه فرقداره هرچند اختلاس و قدرت باندی و آشناست ولی ترکیب پشگل و گندم نداشتن. گورباچف صبر کن یکی میاد اونور خیابون!
ناشناس
۱۴:۵۴ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۵
چقدر برای ما ایرانیان این داستان آشناست!
رسول
۱۴:۵۰ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۵
طوری نوشتین که انگار گورباچوف چیکار کرده برا مردمش
ایشون کارایی رو انجام داد که غرب ازش میخواست
جایزه هایی که گورباچوف برده همش رو دشمنان شوروی بهش دادند .
گورباچوف با پیروی از سیاست های غرب در راس آنها آمریکا اقتصاد شوروی رو نابود کرد
کار به جایی رسید که مردم شوروی نان خوردن شون رو هم نتونستن پیدا کنند که زمینه ساز شورش ها و جدایی ها رو ایجاد کرد
گورباچوف اونقدر در کشورش منفور شد که حتی طرفداران خودش هم در انتخابات بهش رای ندادند .
ناشناس
۰۰:۵۱ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۵
گورباچف ازماندگاران قابل احترام تاریخ جهان است.
آینده گان همیشه درآن سوی خیابان های تاریخ درصف دیدارروح بزرگ اوحضوری دائمی خواهندداشت.
ناشناس
۲۱:۴۵ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۴
چقدر این مقاله گویای حال فعلی کشور ماست
ناشناس
۲۱:۰۵ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۳
خوب در زمان گورباچوف اتحاد جماهیر شوروی یکپارچگی اش را از دست داد
ناشناس
۱۴:۲۴ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۳
چقدر اشناست
ناشناس
۱۴:۰۹ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۳
هیچ وقت به ظاهر هم نگفت که نامه بر او اثر داشته یا تحت تاثیر آن پیام قرار گرفته.
آرین
۱۳:۱۵ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۳
اینکه دقیقا الان ایرانه
علی
۱۳:۰۳ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۳
تو ویژه برنامه جام جهانی که به معرفی کشور ها می پرداخت صدا و سیما برای تخریب گورباچف کیهان وار عمل کرد مصاحبه های با نسل جوان روسیه که از گورباچف متنفر بودند پخش میشد
از نگارنده بابت پرداختن به زندگی این بزرگ مرد تاریخ متشکرم
علی
۱۳:۰۳ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۳
تو ویژه برنامه جام جهانی که به معرفی کشور ها می پرداخت صدا و سیما برای تخریب گورباچف کیهان وار عمل کرد مصاحبه های با نسل جوان روسیه که از گورباچف متنفر بودند پخش میشد
از نگارنده بابت پرداختن به زندگی این بزرگ مرد تاریخ متشکرم
seyed hosein
۱۴:۵۶ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۴
نویسنده ی این مقاله مشخصا مزدور غرب پرستی است که با ژستی رمانتیک، آرزوی فروریختن کلیه قدرتهای مستقل و مخالف غرب یعنی اسپانسرهای مالی اش را دارد. اینکه خاتمی را آیت الله گورباچف میخواندند هم روی دیگر اینگونه مقالات سفارشی افساد طلبان است. به هر صورت بعید است با آبروریزی کنونی جیره خوران غربی ایران، این گروهکها امید چندانی به موفقیت داشته باشند و چنین صحبتهایی بیشتر برای زنده نگهداشتن این گروهکها تفسیر میشود نه داشتن امید موفقیت برای کوتاه مدت...
ناشناس
۱۲:۳۷ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۳
سیاست گورباچف کاش بیاید اینور خیابان
ناشناس
۱۰:۳۹ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۶
همه این سیاست مدارها سر هاشمی شیره مالیدن وهاشمی عامل ویرانی فعلی مملکت با همکاری روحانی است وهمین آدم همدباید مثل عمرذالبشیر نابود گردد