عباس عبدی در یادداشتی روزنامه اعتماد نوشت: ریاست دانشکده صدا و سیما و یکی از فعالان فرهنگی اصولگرا که فرد تحصیلکردهای است، اخیرا توییتی را منتشر کرد که قدری موجب تعجب شد. ایشان نوشتهاند که: «آمار استادان زن در دانشگاهها، زنان پزشک متخصص، زنان نویسنده، هنرمند و فیلمساز، مدیران زن، زنان مدالآور در مسابقات جهانی و... دهها برابر شده باشد در کشور ما اهمیتی ندارد. ولی دو تا زن در کشور همسایه وسط میدان فوتبال برقصند فریادها بلند میشود که «وااای! چقدر ما بدبختیم!»
منظور ایشان به نمایش فیلمی از مراسم افتتاح بازیهای غرب آسیا در کربلا است که یک خانم ویولن میزند و دیگری نیز یک حرکات موزون معمولی را به نمایش میگذارد. چرا از این مطلب تعجب کردم؟ ابتدا بگویم که موفقیتهای زنان ایران طبعا منحصر به موارد ذکر شده نیست که قطعا قصد نویسنده نیز با گذاشتن «و...» ذکر موارد دیگر نیز بوده ولی بنده معتقدم که حتی موارد مهمتری هم وجود دارد.
به ویژه در حوزه کارآفرینی و اشتغال و شکستن مرزهایی که در گذشته غیرقابل عبور مینمود. به گمان بنده نیز همین طور است و باید اظهار تاسف کرد که این گونه تغییر و تحولات در وضعیت زنان ایران دیده نمیشود و به مسائلی تاکید میشود که ذاتا اهمیت چندانی ندارند. از این رو اگر خودم بخواهم که درباره تحولات زنان ایران بنویسم، به طور قطع بخش پر لیوان را خواهم نوشت که اتفاقا کم هم نیست و در برخی از پژوهشهایم به ویژه در مطالعه ابعاد جنسیتی برنامههای سوم و چهارم توسعه در استانهای کشور این تحول را به وضوح نشان دادهام.
با این حال بر منطق ایشان از چند زاویه انتقاد دارم که امیدوارم مورد توجه قرار گیرد. اگر کسی معتاد یا دزد شود من و شما میتوانیم او را سرزنش کنیم که چرا به این راه اشتباه رفته است. میتوانیم از او بخواهیم که مسیر خودش را تغییر دهد. اسیر شدن در دام اعتیاد و سرقت را مساله شخصی او میدانیم. به این دلیل روشن که تعداد زیادی از افراد مشابه او هستند ولی به این راه نرفتهاند. ولی اگر مواجه با پدیده افزایش سرقت یا اعتیاد شویم، دیگر نمیتوانیم به گرفتن گریبان یک دزد یا معتاد بسنده کنیم. در اینجا پدیده رو به رشدی به نام اعتیاد و سرقت وجود دارد که مساله فردی نیست، بلکه «امر یا واقعیت اجتماعی» است.
اینکه تعداد زیادی از مردم موفقیتهای زنان را نمیبینند ولی رقص یا حضور دو خانم را در زمین فوتبال میبینند و فریاد برمیآورند که وااای ما چقدر بدبختیم! یک مساله اجتماعی است. آنقدر شایع شده که توجه و سپس نقد ایشان را موجب شده است. این مساله جامعه و حکومت ما است. مثل سایر مسائل که از فرط شیوع از سطح تحلیل فردی فراتر رفته و باید به تحلیل اجتماعی آن پرداخت. در این مرحله سرزنش اصلی متوجه مدیریت اجتماعی است و نه افراد. بنابراین اگر کسی یا کسانی نقشی در این مدیریت دارند در درجه اول باید مساله را متوجه خودشان کنند و اگر کسانی کارشناس اجتماعی هستند و تحصیلات مشابه و نزدیک به جامعهشناسی دارند، آنان نیز باید از تقلیل موضوع به مسالهای فردی پرهیز کنند.
بنده به عنوان یک خواننده این متن چنین میفهمم که ایشان باید خطاب خود را متوجه حکومت میکرد که چرا چنین مسالهای در کشور وجود دارد؟ و بخواهد که موضوع بررسی شود. اشکال دوم جدیتر است؛ به نظرم گوینده مطلب باید تفسیر و برداشتی دقیقتر و بر اساس آموزههای مطالعات فرهنگی از این کنش داشته باشد. در حقیقت همه میدانند در ایران صدها و شاید هزاران نفر هستند که از آن دو خانم هنرمندتر هستند و از این نظر کمبودی نیست. به علاوه از این فیلمها و حتی صد مرحله بازتر از آنها را میتوان روزانه در شبکههای اجتماعی و یوتیوب دید و مسالهای هم ایجاد نمیکند، پس چرا نسبت به این ماجرا چنین واکنشی نشان داده میشود؟ علت چیز دیگری است. حسی است که حداقل بخش مهمی از نیروهای اجتماعی از این ممنوعیتها دارند. نمیخواهم بگویم که این ممنوعیتها برداشته شود یا نشود.
حل هر مساله بیش از هر چیز مستلزم طرح و توصیف درست آن مساله است. طرح نادرست مساله قطعا به حل آن منجر نخواهد شد، و هر روز که بگذرد تشدید میشود و نه حل.