فرارو- وزیر امور خارجه اسبق انگلیس کتابی درباره ایران نوشته و دلایل بدبینی تاریخی ایرانیان نسبت به کشورش را واکاوی کرده است.
به گزارش فرارو، در محافل دیپلماتیک انگلیس لطیفهای وجود دارد که میگوید: ایرانیان تنها ملتی در جهان هستند که فکر میکنند انگلیس هنوز ابرقدرت است. صرفنظر از صحت و سقم آن، لطیفه مزبور متضمن دو معنی است: اولا انگلیس دیگر ابرقدرت نیست. ثانیا ایرانیان نسبت به این کشور اروپایی بدبینی تاریخی دارند.
یک ایرانی میتواند دلایل متعددی برای این بدبینی نام ببرد: اشغال بخشهایی از جنوب ایران، کودتای ۲۸ مرداد، ماجرای ملی شدن صنعت نفت و دهها مورد تاریخی دیگر که با نام انگلیس پیوند خورده است. اما خود انگلیسیها بدبینی ایرانیان نسبت به کشورشان را چگونه میفهمند؟ در این مورد، تحقیقات اندکی انجام شده است. جک استراو، وزیر امور خارجه اسبق انگلیس، که تعاملات گستردهای با ایران داشته، اخیرا کتابی نوشته است که دقیقا به ذهنیت ایرانیان درباره انگلیس میپردازد.
روزنامه گاردین، در گزارشی به قلم آندرو آنتونی، کتاب «کار انگلیس: فهمیدن ایران و اینکه چرا نسبت به بریتانیا بدگمان است» نوشته جک استراو را معرفی کرد.
روایت جک استراو از بدگمانی ایرانیان به انگلیس
تقریبا چهار سال پیش، استراو به همراه همسر و دو تن از دوستانش تعطیلات خود را در ایران گذراند. آنها هنگامی که از سرو ابرکوه -درختی که تخمین میشود پنج هزار سال عمر دارد- بازدید کردند، با گروهی از بسیجیان مشکیپوش مواجه شدند. بسیجیان، به استراو یادداشتی دادند که توضیح میدهد چرا کسی از سفر او به ایران استقبال نمیکند. یادداشت، سابقه فریبکارانه بریتانیا طی دو قرن نوزدهم و بیستم در ایران را با جزئیات بیان میکند و در آن ادعا شده است که استراو بازنشسته، مامور براندازی از جانب دولت بریتانیاست و از سفرش برای تفرفهافکنی استفاده میکند. از آن پس، هرجا گروه استراو میرفت، بسیجیان دنبالشان میکردند تا اینکه پلیس مداخله کرد. پلیس به همراه لباسشخصیها، استراو و همراهانش را با عجله سوار خودرو کردند و آنها را به جای امنی بردند.
استراو در کتابش با لحنی طنزآلود نوشته است اینکه پلیس از فردی در برابر مجرمان و تروریستها محافظت کند، بدیهی است. اما اینکه پلیس، از همان فرد در برابر بخشهای دیگری از حکومت محافظت کند، چیز عجیبی است. استراو مینویسد: «هیچ کشور دیگری سراغ ندارم که چنین چیزی در آن اتفاق بیافتد.»
کتاب جدید جک استراو درباره ایران
به نوشته گاردین، کتاب جدید استراو، در واقع پاسخی به تجربه عجیبوغریب این وزیر سابق در ایران و واکنشی به اتهاماتی است که در یادداشت بسیجیان مطرح شده بود. این کتاب، مملو از حکایتهای دیپلماتیک و مشاهدات شخصی است و به مردم ایران هم نگاهی همدلانه دارد.
استراو ادعا میکند ایرانیان ملتی هستند که همچنان به شکل
زمانپریشانه بر بریتانیا متمرکز هستند. به نحوی که انگار بریتانیا، ابرقدرتی است که بسیار فراتر از سواحلش میتواند نفوذ فوق العاده اعمال کند. به نوشته گاردین، این امر دلیل دارد. این توصیف، زمانی بر بریتانیا منطبق بود؛ کشورهای اندکی وجود داشتند که از نفوذ طولانی و مخفیانه بریتانیا، از ایران بیشتر ناراحت بودند.
در قرن نوزدهم، ناصرالدین شاه به بریتانیا چیزی داد که استراو آن را «غیرعادیترین و طمعکارانهترین امتیازات تجاری» مینامد. دلیل این کار تا حدودی این بود که شاه میخواست امپراتوری بریتانیا را به عنوان حائلی در برابر تجاوز روسیه در کنار خود داشته باشد. دلیل دیگر هم، منفعت شخصی شاه بود. اما تاثیر امتیازات، این بود که یک سوءظن ایجاد کرد مبنی بر اینکه بریتانیا نسبت به ایران «فقط مقاصد خبیث» دارد. این سوء ظن به طور پیوسته بزرگتر شد و با نقش کثیف بریتانیا و آمریکا در کودتای سال ۱۹۵۳ به اثبات رسید. کودتایی که محمد مصدق، نخستوزیر منتخب، را سرنگون کرد و پس از آن، قدرت به محمدرضا شاه پهلوی رسید که به طور فزاینده به استبداد متمایل شد. بسیاری از مردمش از او متنفر بودند و نهایتا مجبور شد در انقلاب سال ۱۹۷۹ از کشور فرار کند.
استراو، که در سال ۲۰۰۱ اولین وزیر ارشد بریتانیا شد که پس از انقلاب ۱۹۷۹ به ایران سفر میکند، درباره نقش بریتانیا در قدرتگیری شاه دیدگاه واضحی دارد و این نقش را محکوم میکند. اما او بازنگری تاریخی که پس از انقلاب اسلامی در ایران شکل گرفته را قبول ندارد. او ادعا میکند: «اسطورهای که امروز در جمهوری اسلامی وجود دارد، این است که روحانیون طرفدار مصدق بودند. آنها اینگونه نبودند. نگرانی اصلیشان، آن زمان و الآن، این بود که قدرت و نفوذشان در ایران را حفظ کنند.»
این دیپلمات سابق انگلیسی معتقد است که سید محمد خاتمی، رئیسجمهور اسبق ایران، کسی است که غرب میتواند با او کار کند. زمانی که خاتمی رئیسجمهور بود، استراو در سال ۲۰۰۱ وزیر خارجه انگلیس شد. خاتمی به سختی اصلاحات را جلو میبرد و پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، علایمی از همکاری بین المللی با آمریکا وجود داشت. اما این فرصت، با مشمول شدن ایران در لیست بدنام «محور شرارت» جورج بوش از میان رفت. ظاهرا هیچ کس نمیداند که عبارت «محور شرارت» چگونه وارد سخنرانی نهایی بوش شد. نویسنده اصلی عبارت، آن را در متن گنجانده بود با این توقع که از متن خارج شود. به طرز مشابهی، استراو معتقد است که خروج دونالد ترامپ از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) هم اشتباه دیگری است، البته یک اشتباه عامدانهتر.