صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

مارموز فیلمی به کارگردانی کمال تبریزی، داستان مردی به نام قدرت صمدی، با بازی حامد بهداد است که سر دسته‌ی یک گروه فشار است و فعالیت اصلی او و دوستانش به هم زدن کنسرت و سخنرانی جناح رقیب و افراطی گری است. اما قدرت سودایی هم در سر دارد: نمایندگی مجلس.
تاریخ انتشار: ۱۳:۳۰ - ۳۰ تير ۱۳۹۸
فرارو- مارموز فیلمی به کارگردانی کمال تبریزی، نویسندگی آیدین سیار سریع و تهیه کنندگی جواد نوروزبیگی است که در پاییز ۱۳۹۷ اکران شد و با فروش حدود ۶.۵ میلیارد تومانی پایین‌تر از فیلم‌ها لس آنجلس تهران و بمب: یک عاشقانه، در رده‌ی دوازدهم فروش سال ۱۳۹۷ قرار گرفت.

حامد بهداد، ویشکا آسایش، آزاده صمدی، مانی حقیقی، رضا ناجی، محمد بحرانی و سیاوش چراغی پور از بازیگران حاضر در این فیلم هستند و گروه بمرانی ساخت موسیقی متن و تیتراژ مارموز را بر عهده داشته است.
 
برای خرید قانونی و دانلود حلال "فیلم مارموز" اینجا کلیک کنید

مارموز داستان مردی به نام قدرت صمدی، با بازی حامد بهداد است که سر دسته‌ی یک گروه فشار بزن بهادر است و فعالیت اصلی او و دوستانش به هم زدن کنسرت و سخنرانی جناح رقیب و افراطی گری است. اما قدرت سودایی هم در سر دارد: نمایندگی مجلس.

او با رئیس حزب بیداری حاج آقای مشکاتی، با بازی محمد بحرانی، دیدار می‌کند تا بتواند وارد لیست جناح محبوبش، قرمز ها، شود. اما وثوق، با بازی مانی حقیقی، که سردبیر روزنامه‌ی بیداری و مشاور حاج آقا مشکاتی است، جوانی با قدرت هم دانشگاهی بوده است و گذشته‌ی او را به مشکاتی می‌گوید و زیرآب او را می‌زند.

اما سرنوشت برای قدرت راه دیگری در نظر دارد. در یکی از خرابکاری‌های قدرت و گروهش در یک سالن کنسرت که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی هم در آن حضور دارد، پس از این که قدرت و دار و دسته اش کنسرت را به هم می‌ریزند و همه را از سالن بیرون می‌کنند، بمبی در سالن منفجر می‌شود. بدین شکل قدرت که برای به هم زدن کنسرت آمده بود ناگهان تبدیل به ناجی کسانی که در سالن حضور داشتند تبدیل و به قهرمان ملی بدل می‌شود.
 

معروف شدن قدرت از یک سو و خالی بودن دست جناح چپ یعنی آبی‌ها برای ارائه‌ی لیست انتخاباتی، سبب می‌شود تا آن‌ها به فکر استفاده از قدرت صمدی بیفتند و او را به سمت حزب خود بکشانند. قدرت هم که شیفته‌ی قدرت است این دعوت را می‌پذیرد تا هر طور که شده به مجلس راه پیدا کند و به آرزوی دیرینش که مدت‌ها برایش تمرین کرده است، برسد.

اما تندروی‌های قدرت و جعل مدارک تحصیلی اش موجب رد صلاحیت وی برای شرکت در انتخابات می‌شود و خشم و اشتباهات قدرت بعد از این واقعه راه او را به ترکیه و نیرو‌های ضد انقلاب می‌کشاند. در نهایت هم علاقه‌ی او و یک خانم خبرنگار آبی، با بازی ویشکا آسایش، باعث برگشتن او به کشور و دست کشیدنش از تندروی می‌شود.

هجدهمین فیلم سینمایی کمال تبریزی باز هم یک کمدی سیاسی اجتماعی است. او که تبحرش خود را در ساخت فیلم‌هایی در این ژانر با «لیلی با من است» و بیش از آن در «مارمولک» نشان داده بود، این بار سراغ مارموز آمده است.

مارموز که از همان ابتدا در ظاهر اسمش هم یاد آور مارمولک است، در موقعیت کلی کاراکتر محوری اش هم مانند مارمولک عمل می‌کند. همان طور که در مارمولک رضا مثقالی که یک خلافکار بود، بر حسب شرایط در جامعه‌ی یک روحانی و در جایگاهی که سنخیتی با آن نداشت قرار گرفت، قدرت صمدی هم بر حسب شرایط در جایگاهی نامتناسب با افکار و عقایدش قرار می‌گیرد. اما از طرف دیگر به هیچ عنوان ماجرا‌های رضا مارمولک با قدرت مارموز قابل مقایسه با یکدیگر نیستند.

رضا مارمولک آگاهانه و برای فرار از خطری که تهدیدش می‌کرد به آن لباس و جایگاه در آمد، اما قدرت در سرنوشت خودش هیچ دخالتی ندارد و همه چیز بر اساس سوء تفاهم و اشتباه او و دیگران رقم می‌خورد. بحث دیگر بر سر کیفیت است. کیفیت روایت و فیلمنامه. هرچه شخصیت رضا در مارمولک قابل باور و موقعیتی که در آن گیر کرده بود جالب بود، شخصیت قدرت نپذیرفتنی و موقعیتیش دوست نداشتنی است.

ما در مقابل فیلم مارموز متوجه نمی‌شویم که با یک کمدی در بستری از واقعیت مواجه هستیم و یا فانتزی هم در آن دخیل است. البته که سازندگان فیلم به هیچ وجه قصد ساخت یک کمدی فانتزی را نداشته اند، اما تقریبا همه‌ی رخداد‌های فیلمنامه برای قابل پذیرش شدن توسط مخاطب نیاز به تساهل در درک علت و معلول‌ها و استفاده از نگاه فانتزی دارد.
 
از ماجرا‌هایی که بر سر تشابه اسمی یک فرد بیکاره به اسم نصرت و یک فعال و زندانی سیاسی به اسم نصرت، پیش می‌آید تا بمب گذاری‌ای که وسط روز روشن در سالن کنسرت در حضور وزیر فرهنگ و ارشاد پیش می‌آید تا استفاده‌ی مجدد از ماجرای تشابه اسمی این بار برای دیبا صولتی و فرح دیبا؛ و به طور کلی فانتزی موجود در شخصیت قدرت که به خاطر علاقه به دختری در دانشکده دست از گروه موسیقی می‌کشد و تبدیل به یک تندرو می‌شود و بعد از سال‌ها و وقتی که دوباره به نوازندگی، این بار در دیار غربت، روی آورده است، باز هم علاقه اش با دختری دیگر او را به سمت وطن و دست شستن از تندروی می‌کشاند.
 

فانتزی دیگر مربوط به نام جناح‌ها در فیلم است. قرمز و آبی. ایران، انتخابات مجلس شورای اسلامی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، شورای نگهبان، فرمانداری، وزارت اطلاعات و... همه با نام خودشان در فیلم حاضرند و به هیچ کس هم برنمی خورد و دچار ممیزی هم نمی‌شوند. اما نام دو جناح سیاسی اصلی کشور به قرمز و آبی بدل می‌شود. با چه منطقی؟!

به جز موضوع غیر جذاب فانتزی فیلمنامه، شوخی‌هایی که در فیلم استفاده می‌شود هم در حد یک فیلم سینمایی نیست. شوخی‌های قلم آیدین سیار سریع در نوشته‌های طنزش در مطبوعات بسیار به جا و جذاب است. اما جنس این نوع از طنز با جنس یک کمدی سینمایی متفاوت است. چرا که منطق و هدف یک متن طنز نوشتاری مطبوعاتی با منطق و هدف یک فیلم کمدی سینمایی اساسا متفاوت است.

جنس فانتزی و ما جرا‌هایی که برای قدرت رخ می‌دهد هم اگر یک ستون دنباله دار در یک نشریه بود به شدت دوست داشتنی و دنبال کردنی بود، اما همین ماجرا وقتی در قاب سینما می‌آید برای دلچسب شدن نیاز به عوامل زیاد دیگری دارد.
ارسال نظرات