صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۴۲۷۷
شاه در تل آویو نمایندگی مخفی داشت و اسراییل در تهران نمایندگی دائمی ایجاد کرده بود که بعد‌ها به سفارت تبدیل شد و وابستگان نظامی اسراییل هم در آنجا حضور داشتند. به دلیل ماهیت حساسیت برانگیز چنین توافقی، نمایندگان اسراییلی در ایران عموما از برقراری روابط اداری رسمی با رژیم شاه از کانال وزارت خارجه یا سایر وزارت خانه‌ها اجتناب می‌کردند. در عوض، امورات خود را از طریق حلقه نزدیک سیاستمدران و نیرو‌های وفادار به شاه، مانند مقامات رده بالای نظامی، انجام می‌دادند. گاهی این امور مستقیما توسط خود شاه و وزیر دادگستری او انجام می‌شد.
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۱ - ۱۱ تير ۱۳۹۸
حسن طوفانیان و بهرام آریانا از مقامات نظامی ایران در ملاقات با نظامیان اسراییلی در ستاد ارتش اسراییل در سال ۱۹۷۵
 
 
فرارو- امسال چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی در ایران است که در پی آن پادشاهی مطلقه محمد رضا شاه پایان یافت.

به گزارش فرارو، ایتای ماک، فعال حقوق بشر و پژوهشگر اسراییلی که مخالف حمایت نظامی اسراییل از رژیم‌های سرکوبگر است، در مقاله‌ای در «لوبلاگ» به بررسی روابط محرمانه محمد رضا شاه با اسراییل می‌پردازد. بخش اول این مقاله که به بررسی روابط نزدیک دوطرف در دوره پهلوی و همکاری‌های امنیتی و اقتصادی شاه با اسراییل می‌پردازد را در ادامه می‌خوانید:

در طول این سال‌ها در مورد روابط اسراییل با محمد رضا شاه و دیکتاتوری او بسیار نوشته‌اند. هر وقت شرایط برای مقامات امنیتی و سیاسی و ماموران سانسور ارتش اسراییل مساعد بود، اطلاعاتی در دسترس عموم قرار می‌گرفت. حتی پرونده‌های محرمانه آن دوران هم گاهی منتشر شده است.

اخیرا، پرونده‌هایی از وزرات خارجه اسراییل در مورد روابط اسراییل با ایران از محرمانه بودن خارج شده است و در بایگانی دولت اسراییل قابل دسترسی است. این پرونده‌ها شامل ۱۰ هزار صفحه مدرک مربوط به سال‌های ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۹ است. این پرونده‌ها در مقایسه با مدارک مشابه در مورد سایر کشور‌ها به شدت سانسور شده بود.

این پرونده‌ها روابط گسترده و استثنایی اسراییل با یک کشور خارجی را افشا می‌کند. این مدارک نه تنها روابط سیاسی و امنیتی اسراییل با یک کشور مسلمان را برملا می‌کند، بلکه نشان می‌دهد رابطه اسراییل با دیکتاتوری شاه برای دولت اسراییل از نظر امنیتی، اقتصادی و سیاسی، "راهبردی" و اساسی بوده است. در زمانی که این کشور چنین رابطه استراتژیکی با ایران داشت، روابط اسراییل با بسیاری از کشورها، عمدتا محدود به فروش تسلیحات در ازای خرید رای به نفع اسراییل در مجامع بین المللی بود.

اسراییل بخش اعظمی از نفت مورد نیازش را از ایران می‌خرید. بعضی سال‌ها کل نفت اسراییل را شاه تامین می‌کرد. ایران همچنین از اسراییل به عنوان یک دلال برای فروش نفت به کشور‌های ثالث استفاده می‌کرد. همکاری در زمینه انتقال نفت نیازمند این بود که اسراییل و شاه از امنیت مسیر‌های کشتی رانی مطمئن شوند. این مساله موجب تقویت همکاری این دو طرف برای مقابله با تلاش‌های مکرر جمال عبدالناصر در راه ارتقای اتحاد‌های نظامی و ایدئولوژیک با کشور‌هایی که دشمن ایران و اسراییل بودند، شد. جمال عبدالناصر، رییس جمهور مصر تلاش داشت با کشور‌های رقیب ایران و اسراییل در خاورمیانه به خصوص کشور‌های عربی حاشیه خلیج فارس و شبه جزیره عرب متحد شود.

شرکت‌های خصوصی و دولتی اسراییل در حوزه‌های نساجی، کشاورزی، لوازم برقی، آب، کود، ساخت و ساز، هوانوردی، کشتی رانی، گاز، لاستیک سازی و حتی پروتز‌های دندان به صورت گسترده‌ای در ایران فعالیت داشتند. بعضی سال‌ها ایران یکی از واردکنندگان اصلی محصولات اسراییلی بود. همچنین، دانشگاه‌های اسراییلی همکاری‌های نسبتا گسترده‌ای با دانشگاه‌های ایران داشتند.

شاه هرگز به طور رسمی اسراییل را به رسمیت نشناخت
ایران در ماه مارس سال ۱۹۵۰ دولت اسراییل را به صورت "دُفاکتو" (غیر رسمی) به رسمیت شناخت، اما تحت فشار‌های بین المللی از طرف کشور‌هایی که مخالف اسراییل و سیاست‌های طرفدار غرب و طرفدار آمریکای شاه بود (مثل فشار گسترده از طرف کشور‌های عربی) ایران از به رسمیت شناختن رسمی اسراییل خودداری کرد.

در اوایل سال ۱۹۶۱، شاه در تل آویو نمایندگی مخفی داشت و اسراییل در تهران نمایندگی دائمی ایجاد کرده بود که بعد‌ها به سفارت تبدیل شد و وابستگان نظامی اسراییل هم در آنجا حضور داشتند. به دلیل ماهیت حساسیت برانگیز چنین توافقی، نمایندگان اسراییلی در ایران عموما از برقراری روابط اداری رسمی با رژیم شاه از کانال وزارت خارجه یا سایر وزارت خانه‌ها اجتناب می‌کردند. در عوض، امورات خود را از طریق حلقه نزدیک سیاستمدران و نیرو‌های وفادار به شاه، مانند مقامات رده بالای نظامی، انجام می‌دادند. گاهی این امور مستقیما توسط خود شاه و وزیر دادگستری  او انجام می‌شد.

برای سال ها، اسراییل تلاش می‌کرد دخالت خود در دستگاه‌های امنیتی ایران و سرکوب‌هایی که شاه انجام می‌داد را پنهان کند، اما افکار عمومی در ایران به خوبی از کمک‌های اسراییل به رژیم، مخصوصا رابطه نزدیک اسراییل با سرویس امنیتی ایران (ساواک) آگاه بودند. ساواک مسئول آزار و اذیت، شکنجه و قتل مخالفان سیاسی پادشاه خودکامه ایران بود.

در بین روابط وسیع بین دو طرف، من روی پرونده‌هایی که مربوط به کمک اسراییل به دستگاه‌های امنیتی و سرکوب شاه می‌شود، متمرکز شده ام. سرکوب‌هایی که در نهایت موجب سرنگونی رژیم پهلوی شد.

این پرونده‌ها عمق دخالت اسراییل در رژیم، اهمیت استراتژیک اسراییل در این روابط و ترس اسراییل از پیامد‌های سقوط رژیم پهلوی را نشان می‌دهد. نگرانی اسراییل در سال‌های پیش از سرنگونی رژیم مشهود بود.

ثبات با سرکوب
آگاهی اسراییل از سیاست‌های سرکوبگرانه شاه از تلگرافی که در آوریل ۱۹۵۵ توسط سفارت اسراییل در لندن ارسال شده است، مشهود است. این تلگراف نشان می‌دهد یک دیپلمات ایرانی  به طرف اسراییلی می‌گوید دولت ایران در حال ممنوع کردن "مرام اشتراکی" (کمونیسم) در سراسر کشور است و آمریکایی‌ها از این اقدامات رضایت دارند.

۸ سال بعد؛ یعنی در ۹ سپتامبر ۱۹۶۳، ناتانائیل لورچ، مسئول ادراه خاورمیانه وزارت خارجه اسراییل نوشت مراسم عزاداری مذهبی که در ماه جاری در ایران برگزار شد به تظاهرات انبوه علیه رژیم شاه تبدیل شد. دولت ایران «از استفاده از راهپیمایی مذهبی برای شورش سیاسی شگفت زده شده است. شورش‌ها به چند شهر دیگر کشیده شد. دولت از نیروی بزرگی برای سرکوب شورش‌ها استفاده کرد و رسما اعلام کرد ۸۳ نفر کشته و ۱۹۳ نفر مجروح شدند. چند روز اخیر به آرامی طی شد و رژیم، وضعیت تهران و استان‌ها را در کنترل دارد.»

لورچ ادعا می‌کند که «شعار‌های ضد اسراییلی بخش کوچکی از شعار تظاهرکنندگان را در بر می‌گرفت و ضمنا شعار‌های ضد یهودی به کلی از بین رفته است». لورچ در ادامه می‌نویسد «هر تلاشی برای معرفی روابط اسراییل و ایران به عنوان علتِ حوادثِ اتفاق افتاده باید خنثی شود.»

بر اساس گزارش ۳ ژانویه ۱۹۶۴ که توسط دکتر زوی دوریل، رییس هیئت نمایندگی اسراییل در ایران منتشر شده «ثبات داخلی و حکومت استثنایی شاه، که با سرکوب مخالفان مذهبی و دیگر مخالفان و همچنین آنچه رژیم "فصل موفق انتخابات" می‌داند، به دست آمده است بدون مشکل خاصی در جریان است. فرآیند فروپاشی "جبهه ملی" ادامه دارد.»

بر اساس گزارش منابع اسراییلی، شاه به شدت بر حزب حکومتی "ایران نوین" که ظاهر اپوزیسیون به خود می‌گرفت، تکیه داشت. بر اساس تحقیقات"اسراییل هویو" در بخش خاورمیانه وزارت خارجه اسراییل که در ۲۵ نوامبر ۱۸۶۴ انجام شد، شاه به جای ادامه رژیم تک حزبی به وسیله حزب ایران نوین از ادامه حضور "حزب مردم" به عنوان یک حزب ساختگی که در پارلمان ایران نفوذ داشت و چهره دمکرات تری از خود نشان داده بود، حمایت کرد.

ایرانی‌ها می‌توانند هر جنبش مقاومتی را خفه کنند
در ملاقاتی که در ۱۹ دسامبر ۱۹۶۴ بین آبا اِبان، وزیر خارجه اسراییل و عباس آرام، وزیر خارجه ایران انجام شد، آرام روابط ایران و اسراییل را ستود و گفت: هیچ کشوری به اندازه اسراییل با ایران رابطه نزدیکی ندارد. ضمنا ایرانی‌ها ترجیح می‌دهند رابطه را پنهان نگه دارند. مئیر اِزری، نماینده اسراییل در تهران، در ۵ می ۱۹۶۵ در یک نامه رسمی در مورد ملاقاتی که با عباس آرام داشته گزارش داد. در این گزارش آمده است عباس آرام در مورد فعالیت‌های علنی اسراییل در ایران شکایت کرده است؛ چرا که به اعتقاد او این اقدامات روابط ایران با کشور‌های عربی را خراب می‌کند.

عزری به وزیر خارجه ایران پاسخ می‌دهد «منافع عمومی اسراییل در خاورمیانه با وجود یک ایران مسلط و موفق تحت رهبری شاه، که دوست اسراییل محسوب می‌شود، تامین می‌شود... ما باور نداریم که اعراب حتی با وجود تمام تلاش ایرانی‌ها هرگز دوست ایران شوند. روابط دوستانه ما، اسراییل را موظف می‌کند توجه ایران را به «آن چیزی که در مورد تلاش‌های اعراب علیه منافع حیاتی ایران می‌داند» جلب کند.»

آنطور که در گزارش‌ها آمده، اسراییل از سرکوب مرگبار مخالفان در ایران آگاه بود. دیوید تورگمن که مامور اسراییل در ایران بود، در ۲۷ ژانویه ۱۹۶۶ گزارش می‌دهد که رهبران "حزب توده" در دادگاه غیابی به اعدام محکوم شده اند و این تنها بخشی از روند محکومیت مخالفان در ایران بود. چند ماه بعد در ۲۱ جولای، تورگمن گزارش داد که شاه و مقامات رده بالای حکومت به حکمرانی خود مطمئن هستند و «از طرف نیرو‌های مخالف چپ هیچ خطر داخلی وجود ندارد و نیرو‌های امنیتی می‌توانند هر مقاومت یا جنبش زیر زمینی را در سرکوب کنند.»

تورگمن در مورد ماهیت رژیم شک نداشت. او در گزارش ۸ مارس ۱۹۶۷ خود در مورد اصلاحات در حمایت از خانوده شاه نوشت «ما باید اقرار کنیم که قانون جدید، نمونه کلاسیک "استبداد روشن" (دیکتاتوری سفید) است».
 
در تحقیقات انجام شده در ۲۳ فوریه ۱۹۶۶ مردخای گازیت، مدیر بخش خاورمیانه وزارت خارجه اسراییل می‌نویسد: «در برخی از جنبه‌ها می‌گویند روابط ایران و اسراییل نوعی اتحاد پنهانِ نانوشته است که به اسراییل در حوزه اقتصاد، امنیت، مسائل خاورمیانه و "ضد ناصریسم" مزیت‌هایی می‌دهد.»

گازیت همچنین به مسائل دیگری در زمینه همکاری دو طرف اشاره می‌کند: «اسراییل متعهد به نوسازی هواپیما‌های مسافربری و نیروی هوای ایران شده است. متخصصان اسراییلی در پروپاگاندای "ضد ناصریسم" ایرانی‌ها به کار گرفته شدند... همکاری اطلاعاتی بسیار نزدیک از طریق استفاده کامل از قلمروی ایران... همکاری نزدیک بین ارتش ایران و ارتش اسراییل. ارتباط روزانه وابستگان نظامی اسراییل با تیمسار‌های ایرانی... خرید سیستم‌های نظامی اسراییلی و سلاح یوزی و مراحل پیشرفته مذاکرات میان دو طرف.»

پرونده‌های منتشر شده، جزییات محتوای همکاری بین اسراییل و سازمان بدنام ساواک را توضیح نداده است. با این وجود، این مدارک نشان از یک همکاری نظامی دارد. برای مثال بر اساس تلگرافی در ۴ ژانویه ۱۹۶۷ نخست وزیر ایران از سرهنگ یاکوف نیمرودی، وابسته نظامی اسراییل در تهران می‌خواهد برای آموزش محافظانش با او همکاری کند. در مکالماتی که یک ماه بعد با مئیر عزری انجام شد، نخست وزیر ایران می‌گوید: «به فرمانده ژاندارمری دستور داده سلاح یوزی بخرد و ضرورت تصویب بودجه برای آن را به توصیه وابسته نظامی ارتش اسراییل در ایران، تایید کرده است».

دو ماه بعد در ۱۳ آوریل، ییتژاک رابین، جانشین ستاد ارتش اسراییل با شاه که علاقه‌مند به خرید هواپیما‌ها و تانک‌های اسراییلی بود و بر تغییرات سطح همکاری نظامی و امنیتی دو طرف آگاه بود صحبت کرد.

در گزارشی از دوریل، سفیر اسراییل در تهران، در ۲۹ آگوشت ۱۹۶۷ می‌خوانیم: «ما یک همکاری نزدیک، دوستانه و کاربردی بین ارتش و سرویس‌های اطلاعاتی اسراییل و همتایان ایرانی آن‌ها داریم. این همکاری‌ها همراه اجرای برنامه‌ها و ماموریت‌هایی است که اهمیت ملی دارند، همچنین ملاقات‌های بین سران نیرو‌های نظامی و مقامات ارشد به طور پیوسته در جریان است».

او ادامه می‌دهد: «مشکلات امنیتی مختلف که برای اسراییل حیاتی است در همکاری نزدیک با ایرانی‌ها برطرف شده است. وابستگان نظامی که توسط ستاد ارتش و وزارت خارجه ایران به رسمیت شناخته شدند، روابط گسترده‌ای با ارتش ایران دارند و روی مسائلی که اهمیت ملی دارند کار می‌کنند و از توجه ویژه حلقه‌های نظامی ایران برخوردارند... آن‌ها مذاکرات مهمی را در ارتباط با خرید محصولات ساخت اسراییل و برنامه‌های آموزشی به ارزش میلیون‌ها دلار انجام داده اند. رییس ستاد ارتش و رییس سرویس امنیتی اسراییل بار‌ها با شاه دیدار کردند. ارتش ایران، ارتش و سرویس اطلاعاتی اسراییل را به چشم متحد خود می‌دید و با آن‌ها در مورد مسائل حرفه‌ای در ارتباط بود. سرهنگ نیمرودی، وابسته نظامی اسراییل، امروز در بین حلقه‌های نظامی، یک قهرمان است».

شاه در "ستون شایعات" اسراییل
بر اساس تلگرافی در ۲۷ دسامبر ۱۹۶۷ «حضور دائم اسراییل توسط عموم مردم به عنوان یک واقعیت غیر قابل انکار پذیرفته شده بود... ایران رژیم‌های انقلابی عرب را نه تنها به عنوان منشاء ملی گرایی افراطی عربی بلکه تهدیدی برای رژیم پادشاهی خود می‌دید. این مساله نه تنها برای روابط صمیمانه بین سرویس‌های اطلاعاتی دو طرف مناسب و تشویق کننده است بلکه حتی در قلمروی دیپلماتیک در پایتخت‌های غربی از جمله آمریکا و انگلیس و حتی همکاری و هماهنگی در خاورمیانه (در مقابل کرد‌ها و یمنی ها) تاثیرگزار است.

با همه این اوصاف و بر خلاف روابط نزدیک دو طرف، رژیم شاه تمایل نداشت این روابط علنی شود. حلقه داخلی دربار شاه، بار‌ها به گزارش‌های رسانه‌های اسراییلی در مورد روابط دو طرف و همچنین لذت گرایی در خانواده سلطنتی اعتراض کردند. مثلا در آگوست ۱۹۶۷ وزیر خارجه ایران به یک "گزارش زرد" که یک مجله سبک زندگی اسراییلی برای زنان به نام "لایشا"، در مورد خانواده شاه منتشر کرده بود اعتراض کرد. اگرچه نماینده اسراییل در تهران توضیح داد که «این یک مجله بی اهمیت است که معمولا دختران نوجوان می‌خوانند».

بر اساس تلگرافی که در آگوشت ۱۹۷۲ توسط عزری، سفیر اسراییل به وزیر دفاع ارسال شد، مذاکرات در مورد خرید هواپیما‌های سوخت‌رسان اسراییلی توسط دیکتاتوری شاه در حال پیشرفت بود. گزارش وزارت خارجه اسراییل در مورد صادرات نظامی اسراییل به دیکتاتوری ایران در ۲۹ اکتبر آن سال، نشان می‌دهد بین سال‌های ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۲، اسراییل به ارزش ۲۰.۹ میلیون دلار تجهیزات نظامی به ایران فروخته است.

جبهه متحد علیه کمونیسم
نامه‌ای در تاریخ ۲۸ جوئن ۱۹۷۳ از ناظر معاونت وزیر دارایی در معاملات خارجی، به معاون مدیر کل همکاری نظامی بین المللی اداره وزارت دفاع اسراییل اظهار می‌دارد: «اخیرا، مقامات اسراییلی فعالیت در ایران شامل: واحد‌های تولیدی ارتش و وزارت دفاع اسراییل، صنایع هوایی، تادیران، موتورلا و دیگرانی که سعی دارند خدمات و تولیداتشان را به ارتش، وزارت دفاع و سازمان‌های حکومتی مشابه در ایران، بفروشند افزایش یافته است. طیف فعالیت‌ها گسترده است و از تامین محصولات نظامی و الکتریکی توسط کارخانه‌های اسراییلی تا صادرات سیستم‌های تولید و مونتاژ آن‌ها در مبدا، آموزش، پژوهش، ساخت، تعمیر و نگه داری تسلیحات توسط پیمانکاران را شامل می‌شود. چیزی که توجه ما را جلب می‌کند این است که سازمان‌های مختلف اسراییلی در زمینه‌های مشابه فعالیت می‌کنند و حتی برخی فعالیت‌ها باهم هم پوشانی دارد.»

نیرو‌های پلیس ایران آموزش استفاده از تجهیزات ارتباطی را در شرکت موتورلا در اسراییل گذرانده اند. اما بر اساس تلگراف ارسالی در ۲ ژوئن ۱۹۷۵ از طرف آ. لوین، مامور اسراییلی در تهران به سازمان همکاری‌های بین المللی در وزارت خارجه اسراییل، ایرانی‌ها درخواست کردند «آموزش کامل را در مقر پلیس اسراییل بگذرانند.»

لوین توصیه می‌کند که این درخواست مورد پذیرش قرار گیرد و نهایتا وزارت خارجه را آگاه می‌کند که «پلیس اسراییل با احترام و مسئولیت پذیری دوره همکاری با افسران ایرانی را می‌پذیرد» و اینکه بخش تئوری دوره آموزشی شامل «تور مقر پلیس اسراییل» هم می‌شود.

روابط دو طرف در بالاترین سطح ممکن بود. گلدا میر، نخست وزیر اسراییل در سال ۱۹۷۲ با شاه دیدار کرد و در ۱۹ می‌گزارش داد که او به شاه گفته است: «فکر می‌کند که روابط و همکاری بین کشور‌هایی که در مقابل کمونیسم ایستاده اند (ایران، اسراییل، ترکیه و اتیوپی) باید تقویت شود». دو سال بعد میر استعفا داد و ییتژاک رابین به نخست وزیری رسید و از تهران بازدید کرد. بر اساس تلگرافی در ۸ دسامبر ۱۹۷۴، رابین با رییس سرویس اطلاعاتی ایران هم دیدار داشته است.


شروع یک پایان
در طول آن سال‌ها اسراییل باور کرد رژیم ایران بی ثبات شده است. بر اساس گزارشی که در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۲ توسط وزارت خارجه و مدتی بعد از ملاقات میر از تهران، تهیه شده است، «نارضایتی اجتماعی در بین دانشجویان و روشنفکران مشهود است و ثبات رژیم با سیاست‌های پلیسی حفظ شده است». چهار سال بعد در ژوئن ۱۹۷۶ اسراییل فهمید شاه به دردسر افتاده است.

تلگرافی که در آن سال توسط یوری لوبرانی، سفیر اسراییل ارسال شده است نشان می‌دهد که سیاست لیبرالیزاسیون شاه که شامل سلب قدرت ساواک می‌شد موجب شد عناصری که تا همین اواخر زیر زمینی و خاموش فعالیت می‌کردند از فرصت استفاده کرده و شروع به بیان مخالفت خود با رژیم کنند. این مساله شاه را مجبور کرد برای کنترل وضعیت، برخی از اختیارات ساواک را برگرداند.

لوبرانی ادامه می‌دهد: «امروز احساس بسیاری از مردم در ایران این است که وضعیت شاه به سرعت در حال خراب شدن است. این فرآیند بازگشت ناپذیر است و نهایتا به سرنگونی شاه و تغییرات شدید در شکل حکومت ایران می‌انجامد. تخمین زمان این اتفاق بسیار دشوار است و ارزیابی شخصی من (که بر اساس شواهد عینی نیست) این است که تغییر رژیم در حدود ۵ سال آینده اتفاق می‌افتد. البته در مورد اینگه چه کسی یا چه چیزی جایگزین رژیم فعلی می‌شود پاسخی وجود ندارد. اینکه فرض کنیم پادشاهی در ایران به پایان خود می‌رسد منطقی است و دست کم در مرحله اول نیرو‌های نظامی جای آن را پر می‌کنند. پرسش اساسی این است که چه کسی آن‌ها را رهبری می‌کند و این فرآیند به چه سمتی خواهد رفت؟

لوبرانی در مورد عواقب این اتفاق برای اسراییل، می‌نویسد: «رژیم فعلی باید به عنوان مثبت‌ترین رژیم برای اسراییل در نظر گرفته شود. هر تغییری در این حکومت به روابط ما با این کشور آسیب می‌زند.»

با گذشت زمان، نگرانی اسراییل از سرنوشت رژیم ایران بیشتر شد. دو سال بعد در ۱۴ آگوست ۱۹۷۸، لوبرانی در تلگرافی به وزارت خارجه، آینده غم انگیزی را برای شاه ترسیم کرد. لوبرانی با جعفری، معاون شهربانی ملاقات کرد. جعفری در این دیدار گفته بود «در کوتاه مدت در برقراری قانون و نظم مشکلی احساس نمی‌کند و باور دارد رژیم نظامی قادر است از پس هرگونه تلاشی برای شورش بربیاید. از طرف دیگر او معتقد بود این وضعیت برای همیشه دوام نخواهد داشت و اگر دولت اقدامات گسترده‌ای برای تغییر سیستم حکمرانی و اولویت هایش انجام ندهد رژیم موجود دچار فروپاشی خواهد شد.»

جعفری معتقد بود شاه از وضعیت واقعی خود مطلع نیست. او همچنین از رییس ساواک به خاطر عدم تغییر سیستمی که مردم از آن متفرند انتقاد کرد. جعفری ادعا کرد وقتی که رژیم از ارتش استفاده کرد و «موجب تلفات زیادی شد» اشتباه کرد.

آخرین امید
یک ماه و نیم بعد، در ۲۸ سپتامبر، لوبرانی به وزرات خارجه گزارش می‌دهد که در کوران تظاهرات بزرگ عیله شاه با او دیدار کرده است. او می‌گوید شاه مکررا ادعای خود مبنی بر اینکه کمونیست‌ها این تظاهرات را ترتیب داده اند را تکرار کرده است. وقتی شاه از لوبرانی در مورد هویتش می‌پرسد، این پاسخ را می‌شنود: «من در مسائل سیاسی همیشه نقش آفرینی کرده ام، اگر چه با رییس ساواک در ارتباط نبوده ام، اما از طریق وزیر دادگستری و طوفانیان (معاون وزیر دفاع) چنین نقشی داشته ام.»
 
حسن طوفانیان

لوبرانی ملاقات را اینطور خلاصه می‌کند: «پیش این مرد احساس ناخشنودی داشتم. او آن مردی که ما می‌شناختیم نبود. او غیر صمیمی بود و گاهی خیره نگاه می‌کرد. بدون شک او در کابوسی است که هنوز کاملا از آن خلاص نشده است. او به شدت نسبت به آینده ترس و شک داشت. نگران کننده‌ترین جنبه این قضیه آنجاست که به نظر می‌رسد او با سرنوشت خود کنار آمده است و تمایل قوی برای به دست گرفتن امور و تغییر شرایط را ندارد.»

اسراییل نمی‌خواست تحت هیچ شرایطی پایگاه خود در ایران را از دست بدهد. در صورت عزل شاه، اسراییل امیدوار بود یک رژیم نظامی جای آن را بگیرد. یائل وِرد، مسئول اداره خاورمیانه در وزارت خارجه اسراییل در تلگرافی در ۳۰ دسامبر ۱۹۷۸ می‌نویسد: «بهترین گزینه برای دولت اسراییل یک حکومت کاملا نظامی است؛ روی کار آمدن این رژیم یا با یک کودتای نظامی محقق می‌شود و یا با رضایت ضمنی خود شاه.»

در ۴ ژانویه ۱۹۷۹ شاه در آخرین تلاش‌ها برای حفظ حکومت، شاپور بختیار را به نخست وزیری انتخاب کرد. اسراییل تصوری از توانایی او برای حکومت نداشت و وِرد در تلگرافی اعلام کرد حکومت بختیار از حمایت عمومی برخوردار نیست و در خطر فروپاشی قرار دارد. وِرد پیش بینی می‌کرد که اگر آیت الله خمینی و حامیانش به قدرت برسند، روابط ایران و اسراییل به پایان می‌رسد. بعد از ورود آیت الله خمینی به ایران در ۱۱ فوریه، اسراییل نمایندگانش را از ایران خارج کرد.

تا کنون نه اسراییل و نه آمریکا هرگز مسئولیت حمایتشان از دیکتاتوری شاه در برخورد با نیرو‌های چپ و ترقی خواه در ایران را نپذیرفته اند.
ارسال نظرات
ناشناس
۰۶:۴۹ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۲
صهیونیست کثیفترین و جنایتکارترین هستند و کسانی که به انها اعتماد می کنند هم شریک جنایات انها هستند
ویولن
۱۷:۳۵ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
لطفا کتاب خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان رو مطالعه کنید خیلی مطالب جالبی داره
ناشناس
۱۵:۱۷ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
الان ما فهمیدیم باید چکار کنیم ؟
ناشناس
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
شاه چهل ساله که مرده است و اسرائیل هم تا بیست سال آینده نابود خواهد شد؛ منظور فرارو را از این گزارش نمی دانم؟!!
ناشناس
۱۳:۱۱ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
نیروهای ترقی خواه؟هه. عجب لطیفه ای
ناشناس
۱۲:۳۰ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
آمریکا در مورد ایران قبل از هر سلام و علیکی باید تکلیف پرداخت غرامت و خسارت به ایران بابت کودتای 1953 علیه دولت قانونی ایران را مشخص کند غرامت با سود 66 ساله
ناشناس
۱۳:۰۴ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
کدوم کودتا؟
اینم دروغی بود که ملی مذهبی ها و چپی ها از خودشون دراوردند
مصدق بود که توسط شاه انتخاب شد بعد مجلس رو منحل کرد و قدرت رو میخاست قبضه کنه!
ناشناس
۱۳:۲۹ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
دولت قانونی؟!!!!!!!؟نکنه منظورت دولت همون نخست وزیری است که قانون اساسی مشروطه رو قبول نداشت!!!
ناشناس
۱۳:۳۵ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
خوب دیده ما 1000 میلیارد دلار غرامت عراق رو با خنده بهش بخشیدیم اونم میگه اینا ذاتا حاتم طایی هستن بی خیالش
ناشناس
۱۵:۳۶ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
مگه چه خسارت فیزیکی وارد شده که بخواد بر اساس اون غرامت پرداخت بشه؟ نهایتا چند تا سطل آشغال آتش گرفته و چند تا شیشه مغازه شکسته
ناشناس
۱۷:۰۶ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
خسارتهای کودتای 28 مرداد 32 با پول قابل جبران نیست گر چه باید روزی دریافت شود ولی آن واقعه شوم و سیاه به روح و روان ملت و کشور تا ابد آسیب زد همچون هجوم چنگیز به این سرزمین که گذشت دوران ها نمی تواند التیام بخشش باشد
ناشناس
۱۸:۳۰ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
کودتای ۲۸ مرداد که زخمی قدیمی و چرکین است بزرگترین مساله و مانع بر سر عادی سازی روابط ایران و آمریکاست
ناشناس
۱۹:۰۸ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
کودتای 28 مرداد که توسط خانم آلبرایت وزیر خارجه اسبق آمریکا به آن اعتراف شد
ناشناس
۲۳:۳۳ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
کودتای 28 مرداد 1332 خط بطلانی بر شعارها و عوامفریبی های غرب و در راس آنها آمریکا مبنی بر حمایت از آزادی و دموکراسی و حقوق بشر در جهان بود
خواننده
۱۱:۵۹ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
خط اخر در مورد "نیروهای چپ ترقی خواهانه" جالب بود!
من
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
حالم از سیاست بهم میخوره
ناشناس
۱۴:۰۳ - ۱۳۹۸/۰۴/۱۱
همه بی سواد ها همین حس رو دارن