صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۰۳۶۳
برخي از اصلاح‌طلبان يا به دليل انديشه سياسي خود يا براي به‌حاشيه‌راندن يك رقيب مهم، با هاشمي‌رفسنجاني درافتادند تا پيامدهاي منفي‌اش در سال‌هاي بعد بر طيف اصلاح‌طلب نمايان و باعث روي‌كارآمدن نيروهاي تندرو شود. مشكلات بيروني اصلاح‌طلبان نيز مربوط به بحران‌هایی است كه نيروهاي ضداصلاحات براي دولت ايجاد مي‌كردند كه خاتمي آن مشكلات را با عنوان «هر 9 روز يك بحران» معرفي كرد. در‌اين‌بين اصلاح‌طلبان نتوانستند از يك‌ سو وحدت دروني خود را حفظ كنند و با اتخاذ سياستي بهنگام از ظرفيت هاشمي‌رفسنجاني بهره بگيرند و از سوي ديگر با بازتوليد‌نکردن گفتمان فرهنگيِ روزهاي نخست، تنها در محور قواعد مرسوم سياسي حركت كردند تا بعد از مدتي از يك جريان عظيم اجتماعي به يك جبهه سياسي تنزل يابند.
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۶ - ۰۴ خرداد ۱۳۹۸

جريان اصلاح‌طلبي در طول حيات خود با فرازونشيب‌هاي بسياري همراه بوده است. گاه توانسته بخش عظيمي از جامعه را همراه خود كند، گاه در انزواي ناخواسته فرو رفته و گاهي نيز از سوي سرمايه اجتماعي خود طرد شده است. اصلاحات در تمام سال‌هاي پس از دوم خرداد گرچه توفيق‌ها و شكست‌هاي بسياري بر خود ديده؛ اما زنده بوده است. جريان رفورمي در ايران از پسِ هشت ‌سال جنگ و دولت سازندگي كه عمده هدفش توسعه اقتصادي بود، سر برآورد.

به گزارش شرق، در واقع جامعه در ميانه دهه 70 به اين نتيجه رسيده بود كه توسعه سياسي بايد همگام با توسعه اقتصادي در دستور كار دولت قرار بگيرد؛ به‌همين‌دليل مردم با يك عزم عمومي سيد‌محمد خاتمي را روي كار آوردند؛ فردي كه سخناني متفاوت از خوانش رسمي بر مردم عرضه مي‌كرد و در مقام عمل نيز سياست‌هاي نويني را در پيش گرفته بود. اصلاحات توانست با گفتمان فرهنگي خود بسياري از قواعد نانوشته سياسي را كنار بزند و يك دولت مردم‌محور را ايجاد كند؛ اما اين روند نسبتا مناسب، ديري نپاييد كه در درون و بيرون دچار مشكلات عديده شد.

برخي از اصلاح‌طلبان يا به دليل انديشه سياسي خود يا براي به‌حاشيه‌راندن يك رقيب مهم، با هاشمي‌رفسنجاني درافتادند تا پيامدهاي منفي‌اش در سال‌هاي بعد بر طيف اصلاح‌طلب نمايان و باعث روي‌كارآمدن نيروهاي تندرو شود. مشكلات بيروني اصلاح‌طلبان نيز مربوط به بحران‌هایی است كه نيروهاي ضداصلاحات براي دولت ايجاد مي‌كردند كه خاتمي آن مشكلات را با عنوان «هر 9 روز يك بحران» معرفي كرد. در‌اين‌بين اصلاح‌طلبان نتوانستند از يك‌ سو وحدت دروني خود را حفظ كنند و با اتخاذ سياستي بهنگام از ظرفيت هاشمي‌رفسنجاني بهره بگيرند و از سوي ديگر با بازتوليد‌نکردن گفتمان فرهنگيِ روزهاي نخست، تنها در محور قواعد مرسوم سياسي حركت كردند تا بعد از مدتي از يك جريان عظيم اجتماعي به يك جبهه سياسي تنزل يابند.

گرچه در مقطع كنوني اصلاح‌طلبان به بخشي از كاستي‌هاي خود در 22 سال اخير واقف‌اند؛ اما شرايط داخلي و خارجي اين روزهاي ايران آن‌قدر بحران‌زده است كه اتخاذ يك تصميم درست، راهبردي و كارآمد نياز به يك وحدت سياسي عظيم دارد و شايد تحقق آن قدري سخت به‌ نظر برسد.

محمد عطريانفر، فعال سياسي اصلاح‌طلب، باور دارد كه اصلاح‌طلبان در تمام اين‌ سال‌ها نتوانستند آن‌طور كه بايد و شايد به ترميم هويت خود دست بزنند و اكنون ضرورت دارد كه با اتخاذ يك راهبرد جامع مردم را به صورت منطقي براي شركت در انتخابات قانع كنند تا نيروهايي در مسئوليت‌هاي سياسي قرار بگيرند كه بتوانند منشأ اثرات مثبت باشند. در ادامه پيگیري‌هاي سياست‌هاي بهنگام و نابهنگام از سوی «شرق»، در ايام سالروز دوم خرداد ساعتي را با محمد عطريانفر براي خوانش بهترين سياست‌هايي كه اكنون اصلاح‌طلبان مي‌توانند اتخاذ كنند، به گفت‌وگو نشستيم كه مشروح آن را در ادامه مي‌خوانيد.

مشكلات عديده موجود چه در حوزه سياست ‌خارجي چه در حوزه اقتصاد بر هيچ‌كس پوشيده نيست؛ بنابراين شايد بتوان از اثبات مشکلات گذر کرد و به دلايل آن پرداخت. پيش از روي‌كار‌آمدن دولت حسن روحاني بسياري از فعالان و نخبگان سياسي و نيز بخش عمده‌اي از مردم انتظار داشتند كه گفتمان اعتدال‌محور بتواند مشكلات پيش‌آمده در هشت ‌سال رياست‌جمهوري محمود احمدي‌نژاد را مرتفع كند؛ اما چنين خواسته‌اي نه‌تنها برآورده نشد؛ بلكه بر حجم معضلات پيشين افزوده شد. چه سياست‌هايي در بروز وضع موجود مؤثر بودند؟

اداره كشور مهم‌ترين تكليف قانوني دولت‌ها است. دولت‌ها وظيفه دارند براي تمشيت امور مردم تمام تلاش خود را به ‌كار گيرند. دولت علاوه بر وجه امنيت داخلي بايد در حوزه اقتصاد و سياست جهاني نيز نقش پويايي داشته باشد. اگر هر دو عامل یادشده توأمان به‌ نحو مطلوب پيش رود، مي‌توان انتظار داشت سياست‌هاي دولت بهنگام است و اگر هركدام داراي ضعف عمده باشند، بر مؤلفه ديگر نيز تأثير منفي مي‌گذارد؛ به اين معني كه اگر دولت در جهت‌گيري جهاني خود ناموفق باشد، خروجي داخلي‌اش نيز منفي خواهد بود. عكس اين موضوع نيز صادق است.

دولت دوازدهم هم در عرصه خارجي دچار بحران‌هاي مهمي مانند تحريم و نقض برجام است و هم در عرصه داخلي ميراث‌دار بحران‌هاي برجامانده دولت آقاي احمدي‌نژاد است. وقتي دولت با چنين شرايطي مواجه است، نمي‌تواند خروجي موفقي داشته باشد. مشاهده مي‌شود برخي تحليلگران، ناكارآمدي‌هاي موجود را صرفا به وزرا يا شخص رئيس‌جمهور نسبت مي‌دهند؛ گرچه بخشي از آن دور از ذهن نيست؛ اما قطعا قضاوتي كامل نيست؛ زيرا همان‌طور كه اشاره شد، عوامل متعددي دست ‌به ‌دست هم داده‌اند تا برون‌داد دولت آقاي روحاني چندان مطلوب نباشد.

در بازخواني علل مشكلات امروز قدري به عقب بازگرديم. دولت اصلاحات با نگاهي مبتني بر اصلاح همين دو محوري که اشاره کرديد؛ يعني اتخاذ سياست‌هاي درست داخلي و خارجي روي کار آمد تا علاوه بر آنکه به مطالبه تحول‌خواه نسل جوان پاسخ مثبت داده باشد، بحران‌هاي موجود را کاهش دهد يا رفع کند. در‌واقع اصلاحات سعي کرد که با گفتمان توسعه سياسي و فرهنگي شرايط کلي کشور را بهبود بخشد؛ اما آن گفتمان پس از اندکي کم‌رنگ شد و هيچ‌گاه شاهد بازتوليد آن نبوديم؟ علت در چه بود؟

فرايند نظريه اصلاح‌طلبي در ايران اگرچه ظرفيت‌هاي مقبولي را ارائه داد؛ اما در مجموع يک گفتمان عميق و ريشه‌دار از خود نشان نداده است که علتش هم عمدتا به شخصيت‌هاي مدعي اين نظريه باز‌نمي‌گردد؛ بلکه بخش معتنابهي از آن به رسوخ‌نکردن انديشه اصلاحات در ساختار سياسي ايران مربوط است. اگر قرار است انديشه اصلاح‌طلبي ماندگار باشد، بايد سياست‌ورزي به‌ معناي دقيق کلمه رخ بدهد و اصلاحات آرام‌آرام نهادينه و قانونمند شود. تحقق چنين شرايطي نياز به تحکيم رفتار سياسي درون احزاب با هم و با حاکميت دارد.

متأسفانه فرصتي فراهم نشده که احزاب به‌ طور واقعي شکل گرفته و سامان پيدا کنند؛ لاجرم نظريه اصلاح‌طلبي هم در حد شعار باقي مانده و نتوانسته حقيقت اصلاحات را بروز بدهد. در چنين شرايطي شعارها جاي راهبردها را گرفته است و نظريه‌هاي راديکال رخ نشان ‌مي‌دهند. دوران اصلاح‌طلبي پس از انقلاب با روي‌کارآمدن دولت آقاي خاتمي آغاز شد و در مسير خود فرازوفرودهای عجيبي را طي کرد و البته نقاط درخشاني هم داشت؛ اما در موارد عديده‌اي تندروي‌ها به عارضه‌اي مهلک براي جريان اصلاحات تبديل شد. براي جلوگيري از اين عارضه بايد با آزمون و خطا به سمت تحکيم جايگاه احزاب در قانون اساسي برویم تا از مسير تقنين بتوانيم تحزب را به‌ معناي واقعي آن تجربه کنيم.

اين افراط‌گرايي‌ها حتي به مواجهه سياسي اصلاح‌طلبان با شخصي مانند مرحوم هاشمي هم منجر شد؛ به‌نحوي‌که پيش از انتخابات مجلس ششم شاهد تندترين نوع مواجهه با ايشان بوديم. در همان زمان هم برخي از اصلاح‌طلبان از‌جمله خود آقاي خاتمي با تخريب آقاي هاشمي مخالف بودند. اين شکل از افراط‌گري تا چه‌ حد بر جريان اصلاحات آسيب وارد کرد؟

يکي از محورهاي تندروي اصلاح‌طلبان همين موضوع مورد اشاره شما است. کساني که در آن روزگار آقاي هاشمي را تخريب ‌کردند، بايد پاسخ‌گو باشند. قطعا يکي از نقاط سياه و افراطي که ضربه سنگيني بر پيکره جريان اصلاحات وارد کرد، نوع مواجهه برخي از تندروهاي اصلاح‌طلب با آقاي هاشمي بود. تلاش‌هايي براي گسست انديشه اصلاح‌طلبي از شاخه اصلي آن انجام شد. باور من اين است که انديشه اصلاح‌طلبي با فرماندهي آقاي خاتمي و برانگيخته از دولت سازندگي شکل گرفت و برخلاف نظر برخي تماميت‌طلبان از جبهه اصلاحات به دلايل مختلف بر اين موضع اصرار دارم.

نخست آنکه آقاي خاتمي سياست‌مداري بود که در دولت آقاي هاشمي و قبل از آن مسئوليت وزارت فرهنگ و ارشاد را برعهده داشت و تا پيش از رياست‌جمهوري دوران پختگي خود را در دولت آقاي هاشمي و قبل از آن تجربه کرده و از سر گذرانده بود. از سوي ديگر به لحاظ ديدگاه‌هاي کلي و سياست‌هاي فرهنگي و اجتماعي و توجه به منافع ملي به اندازه روشني شبيه به مرحوم هاشمي بود؛ يعني افق ديد آنها در راستاي هم قرار داشت. آقاي هاشمي همواره از دولت آقاي خاتمي حمايت کرد. اطرافيان آنها نيز از يک زمینه مشترک برخاستند و نوع نگاه‌شان شبيه به يکديگر است. به‌ ياد داريم بخشي از سياست‌هاي عملي دولت آقاي هاشمي مربوط به توسعه اجتماعي بود که از نمونه‌هاي آن سياست‌ها مي‌توان به تقويت طبقه متوسط شهري و گسترش شبکه‌هاي ارتباطي و مخابراتي و بازشدن فضاي اجتماعي اشاره کرد.

اين سخن شما قدري محل نقد است زيرا برخي باور دارند که براي آقاي هاشمي توسعه فرهنگي چندان در اولويت قرار نداشت؛ يعني به ميزاني که توسعه اقتصادي در نگاه او مهم بود، آزادي‌هاي اجتماعي از اهميت چنداني برخوردار نبود. آيا شما هاشمي و خاتمي را از منظر سياست فرهنگي هم‌راستا مي‌دانيد؟

بله، هم‌راستا بودند و در کلان تفاوتي در نگاه فرهنگي و اجتماعي ميان آنها وجود نداشت. اتفاقا برخلاف آنچه برخي مي‌گويند که فضاي بعد از جنگ اقتضا مي‌کرد که منحصرا به توسعه اقتصادي پرداخته شود، آقاي هاشمي چنين ديدگاهي نداشت. شايد در دوران جنگ بعضي از محدوديت‌ها قابل پذيرش بود اما وقتي جنگ تمام شد، ديدگاه بسته فرهنگي و اجتماعي نمي‌توانست کمکي به دولت هاشمي کند بنابراين جايز نبود. آقاي هاشمي بعد از جنگ هيچ‌ محدوديتي در زمينه مسائل فرهنگي و اجتماعي اعمال نمي‌کرد و سياست‌هاي توسعه‌گراي فرهنگي دولت سازندگي توسط آقاي خاتمي به عنوان وزير فرهنگ و ارشاد پيگيري مي‌شد.

نوع اقدامات آقاي خاتمي مورد تأييد آقاي هاشمي قرار داشت. فراموش نکنيم که در دوران وزارت ارشاد آقاي خاتمي هم فشارهاي بسياري خارج از دولت تحميل مي‌شد و آقاي هاشمي سپر دفاعي آن بود چراکه همه‌چيز دست دولت نبود. وقتي آقاي خاتمي تصميم به استعفا گرفت، شخص آقاي هاشمي به شدت مخالف بود و گفت نبايد ميدان را خالي کنيد اما آقاي خاتمي نمي‌توانست رواداري كند و نپذيرفت. همان رواداري که برخلاف سيره نخستين در دولتش رعايت کرد و توانست با گروه‌هاي مختلف با تسامح برخورد کند. به طور کلي آقاي هاشمي و خاتمي از منظر فرهنگي با يکديگر همسو بودند و اين ادعا که آقاي هاشمي نسبت به آزادي‌هاي اجتماعي بي‌توجه بود، صحيح نيست.

بازگرديم به بحث سياست‌هاي اصلاح‌طلبان در دوران اصلاحات. به‌نظر مي‌رسد يکي از مسائل مهم دوران اصلاح‌طلبي در دوره دوم انتخابات رياست‌جمهوري سال84 رخ نشان داد؛ به‌نحوي که در دوقطبي احمدي‌نژاد-هاشمي مردم احمدي‌نژادي را انتخاب کردند که نه شناسنامه سياسي خاصي داشت و نه در دوران شهرداري‌اش عملکرد مثبتي از خود به‌جاي گذاشته بود و تنها علت پيروزشدنش شايد رأي سلبي مردم به هاشمي بود و به‌نظر مي‌رسد شايد بخشي از نگاه منفي مردم به آقاي هاشمي نشئت‌گرفته از تخريب‌هاي اصلاح‌طلبان بود. علاوه بر تعدد کانديداهاي اصلاح‌طلبان در انتخابات نهم، اين موضوع چقدر در ناکامي جربان اصلاحات در آن مقطع مؤثر بود؟

حمايت اصلاح‌طلبان از آقاي هاشمي در مرحله دوم انتخابات سال 84 نوشداروي بعد از مرگ سهراب بود. آقاي هاشمي تمايل نداشت در آن انتخابات نامزد رياست‌جمهوري شود. او از مؤسسان نظام بود و بيش از آنکه بخواهد رئيس‌جمهور باشد، رئيس‌جمهورساز و دولت‌ساز بود. اگر خاطرات او را هم مطالعه کنيم، اين روحيه را درمي‌يابيم. آقاي هاشمي يک انسان مترقي بود که همواره تمايل داشت رو به توسعه حرکت کند. تحليلش اين بود: اين بدنه اجتماعي و سياسي که بعدها با نام اصلاحات شناخته شد، از ظرفيت بالايي برخوردار است. مع‌الاسف برخي دوستان ما به دليل بعضي تندروي‌ها و غرور بيهوده عليه او تاختند که البته بعدها متوجه شدند اشتباه کرده‌اند.

در سال 84 هم اين اشتباه تکرار شد. آقاي هاشمي توصيه‌اش اين بود که اصلاح‌طلبان بايد مشترکا بنشينند و به يک شخصيت مؤثر و موجه برسند اما متأسفانه برخي دوستانمان اين توصيه معنادار را نشنيده گرفتند و از آن عبور کردند و با اين تلقي که مي‌خواهيم وزن‌کشي کنيم، خودشان را از اثرگذاري حداکثري انداختند. اين موضوع در حالي بود که آنها تجربه تلخ شکست‌ انتخابات شوراها در سال 82 را هم داشتند و همان زمان ما متذکر شديم که اين وزن‌کشي‌ها غلط است و بايد مشکلات در درون جبهه اصلاحات حل شود. سخن اين بود که نبايد در مقام شعار و ادعا گرايش جبهه‌اي داشت ولي در عمل تک‌روي کرد. اما گوش ندادند.

همين وزن‌کشي‌ها باعث شد تا اصلاح‌طلبان در سال 84 با چند کانديدا وارد عرصه انتخابات شوند؟

بله، دقيقا. آن روزها همين روزنامه «شرق» تيتر زد 16 ميليون رأي اصلاح‌طلبان و 10 ميليون اصولگرايان؛ اين تيتر با تسامح زده شده بود وگرنه بايد مي‌گفتيم 18 ميليون به هشت ميليون. تعدد کانديداها باعث شکسته‌شدن آرا شد. آقاي هاشمي براي سروسامان‌دادن اوضاع وارد انتخابات شد وگرنه او تجربه دو دوره رياست‌جمهوري را داشت و ديگر نه تمايل و نه اشتهايي به اين مسئوليت داشت. آقايان کم‌لطفي کردند و در دوره اول انتخابات از آقاي هاشمي حمايت نکردند و همان‌طور که اشاره شد با ذهنيتي که سال‌ها پيش براي مردم ايجاد شده بود، مسير منطقي اقدام مشترک را به بيراهه و انحراف رفت. آقاي هاشمي با رأي سلبي مواجه شد. همراهي اصلاح‌طلبان در دوره دوم بسيار دير بود. ضرر اين رويکرد نه‌تنها متوجه اصلاح‌طلبان که متوجه مردم هم شد و آن فرصت استثنائي از دست رفت.

جلوتر که مي‌آييم، مي‌بينيم اصلاح‌طلبان خود را در دايره کسب قدرت سياسي محدود کردند و نتوانستند از هويت اصلاح‌طلبي خود که نتيجه يک گفتمان فرهنگي بود، دفاع کنند. اين در حالي بود که مطالبه جامعه همچنان گفتمان فرهنگي داشت. آيا بعد از دولت آقاي خاتمي در حوزه‌هاي ترميم هويت اصلاح‌طلبي و بازتوليد انديشه اصلاحات کار ويژه‌اي صورت گرفت؟

پاسخ منفي است و اقدام ويژه‌اي نكرديم. در پاسخ به اين پرسش در ابتدا بايد بررسي کنيم چرا اصلاح‌طلبان بعضا با عدول از مباني و اصول خود به صورت مدام به مناصب سياسي چسبيده‌اند و فقط مي‌خواهند جايي را به دست بياورند. اين يک بيماري است و گرفتاري‌هاي زيادي را با خود به همراه مي‌آورد. اصلاح‌طلبان در اين سال‌ها سعي کردند که خود را سلامت نشان دهند و گاهي درمان‌هاي ظاهري انجام دادند، اما در واقعيت خوب نبودند. ما تا زماني که متوجه نباشيم که سياست‌ورزي، دورانديشي مي‌خواهد، نه‌آنکه در لحظه زندگي کنيم، اثربخش نخواهيم بود و اسير نوعي سياست‌ورزي کف‌خياباني مي‌شويم.

برخي اصلاح‌طلبان به‌شدت تمايل به ايجاد هياهو و جنگ رواني دارند و همواره تلاش مي‌کنند تا به يک موقعيتي دست يابند و وقتي به آن موقعيت مي‌رسند، نگران ازدست‌دادنش مي‌شوند؛ ازاين‌رو شروع به بازي‌هاي خاص نامعقول در قدرت مي‌کنند و بسياري از فرصت‌هاي مهم اجتماعي را از دست مي‌دهند. اين گرفتاري هنوز هم وجود دارد، به‌خصوص آنکه اصلاح‌طلبان در کسب موقعيت در حوزه نهادهاي انتصابي محروم‌اند. در مقابل نيروهاي اصولگرا به دليل آنکه از بقاي پايگاه‌هاي انتصابي خود اطمينان دارند با آرامش و عقلانيت بيشتري در کسب نهادهاي انتخابي عمل مي‌کنند.

اصلاح‌طلبان يک نقطه قوت و يک نقطه‌ضعف مهم دارند. نقطه قوت آنها اين است که وقتي قدرت ظاهري را از دست مي‌دهند عقلانيتشان تقويت مي‌شود و منطقي‌تر تصميم مي‌گيرند. نقطه‌ضعفشان هم در اين است که وقتي احساس مي‌کنند به قدرت نزديک شده‌اند، به ميزان زيادي هيجاني رفتار مي‌کنند. اين ضعف به‌شدت آسيب‌زاست و اصلاح‌طلبان اگر مي‌خواهند در درازمدت ماندگار باشند، بايد سياست‌هاي پيش‌روي خود را درازمدت و به درستي ترسيم کنند.

شما پيش‌تر رويکرد اصلاح‌طلبان در مقطع پس از انتخابات سال 88 را مورد نقد قرار داده بوديد. آيا نقد شما ناظر بر همان نقص؛ يعني هيجاني‌شدن نيروهاي اصلاح‌طلب است؟

من درعين‌حال مواضع اتخاذشده در سال 88 را هم نقد مي‌کنم که خود از قربانيان حوادث آن سال بودم. واقعيت اين است که مي‌توانستيم از رخ‌دادن آن اتفاقات جلوگيري کنيم. دليلي نداشت آن‌همه هزينه‌ داده شود، زيرا هم ما مي‌دانستيم که برانداز نيستيم و هم آنهايي که بر قدرت سوار بودند بعدها فهميدند که اصلاح‌طلبان برانداز نيستند. بعد از انتخابات متأسفانه يک تصوير بسيار منفي از اصلاح‌طلبان نزد حاکميت ايجاد شد. تصور حاکميت اين بود که اصلاح‌طلبان قصد براندازي نظام را دارند در صورتي که اين‌طور نبود و ما نبايد هزينه امري را مي‌داديم که نسبتي با آن نداشتيم.

به ياد دارم وقتي به‌ آقاي هاشمي توصيه شده بود که در انتخابات مجلس در سال 78 شرکت کند، ما مخالف بوديم. خدمت ايشان عرض کردم دليلي براي حضور شما در اين انتخابات وجود ندارد. ايشان نکته نگران‌کننده و خطيري گفت. فرمود توصيه است که شرکت کنم. گفتم چرا؟ گفت تلقي اين است که مجلس ششم يک مجلس تندرو خواهد شد. من گفتم حتي اگر هم چنين توصيه‌اي شده باشد، زماني مي‌‌توانيد مجلس را کنترل کنيد که بر مسند رياست‌ آن تکيه بزنيد، در صورتي که اين جماعت نمي‌گذارند رئيس بشويد، حتي شايد با اين‌همه تخريبي که مي‌کنند نگذارند که رأي بياوريد.

اين سخن براي آقاي هاشمي بسيار سنگين بود و ابتدا نپذيرفت که نتيجه هم هماني شد که پيش‌بيني مي‌کرديم. وقتي نتايج مجلس ششم اعلام و آقاي هاشمي نفر سي‌ام تهران شد، به ايشان عرض کردم مصلحت در استعفاست و متن استعفاي ايشان را هم حسب‌الامر پيشنهاد دادم. درباره سال 88 هم همين‌طور بود. برخي تندروي‌ها باعث شد هزينه‌هاي بيهوده‌اي بر پيکره جريان اصلاحات تحميل شود. بله، قطعا بهتر بود که در دوران انزوا روي هويت و گفتمان اصلاحات به‌طور جد کار مي‌کرديم اما کسي به بحث هويت‌سازي توجه نکرد و بيشتر نظاره‌گر بودند. عنصري که به‌عنوان فعال سياسي وارد ميدان سياست مي‌شود، ما بايد بتوانيم با عقلانيت مشکلات را از پيش‌رو برداريم و به زبان مفاهمه برسيم.

نبايد فراموش کنيم که اصلاح‌طلبان تکيه‌گاه محکمي در عرصه سياسي نزد حاکميت ندارند، ازاين‌رو بايد با آرامش به ساحل اطمينان و يقين برسيم تا در درياي متلاطم سياست قرباني نشويم. من حوادث سال 88 را يک سوءتفاهم بزرگ بين دو رويکرد سياسي حاکميت و اصلاح‌طلبان مي‌دانم. ما در آن زمان گرفتار يک گفتمان غبارگرفته بوديم و تلقي نظام سياسي اين بود که حرکات اصلاح‌طلبان رويکردي براندازانه دارد.

گرچه مي‌پذيريم که اصلاحات پس از رخدادهاي سال 88 در معرض فشارهاي زيادي قرار گرفت اما شايد مي‌شد که در دوران انزواي ناخواسته قدري به همان بحث ترميم هويت و گفتمان‌سازي بپردازند. اين موضوع را قبول داريد؟

اصلاح‌طلبان در دوراني که از قدرت کنار گذاشته شدند، بايد زحمت بيشتري مي‌کشيدند. هنر تنها اين نيست که ما در قدرت باشيم و از اصلاحات سخن بگوييم بلکه کار ارزشمند آن است که وقتي در قدرت نيستيم، بتوانيم انديشه خود را تعميق و مستحکم کنيم. هيچ‌گاه نمي‌تواند از مأموريت سياسي و اجتماعي خود دست بکشد حتي در خواب، تفريح يا استراحت. من ضمن اينکه دوران انزواي اجباري را تأييد نمي‌کنم اما به دوستان خودم مي‌گويم که مي‌شد از آن فرصت بهره بيشتري برد که اگر مي‌برديم، مي‌توانستيم در انتخابات سال 92 نقش مستقلي داشته باشيم.

برخي باور دارند که اصلاح‌طلبان در سال 92 از هويت اصلاح‌طلبي خود غافل شدند و در ائتلاف با يک نيروي غيراصلاح‌طلب تنها در پي نفوذ به عرصه قدرت بودند. حتي در مواجهه با آقاي روحاني هم معلوم نبود که مي‌خواهند ائتلاف کنند يا تنها در پيروزي او نامي از آنها باشد زيرا اگر ائتلاف رخ مي‌داد، بايد معلوم مي‌شد که سهم اصلاح‌طلبان از دولت چقدر است در صورتي که بعد از انتخابات آقاي روحاني رسما اعلام کرد که با هيچ‌يک از جناح‌هاي سياسي ائتلافي نکرده است يا اخيرا آقاي واعظي گفت که رئيس‌جمهور با سبد رأي خود به پيروزي رسيد. يعني دولت زير بار ائتلاف و حتي اتحاد با اصلاح‌طلبان نرفت. آيا عملكرد اصلاح‌طلبان به هويت اصلاح‌طلبي لطمه نزد؟

در اينجا قدري از اصلاح‌طلبان دفاع کنم. وقتي سخن از ائتلاف مي‌کنيم، بايد توجه داشته باشيد که ائتلاف و سهم‌خواهي در شرايطي مجاز است که يک گفت‌وگوي متقابل شکل گرفته باشد. در سال 92 اصلاح‌طلبان شرايطي را نداشتند که بتوانند براي ائتلاف مذاکره کنند. فراموش نکنيم که در آن سال هنوز مسيرها بسته بود و باز هم با نقش‌آفريني آقاي هاشمي فضا قدري تغيير کرد. در سال 92 با جمع‌بندي کلي فضاي سياسي کشور، ايشان به اين نتيجه رسيد که براي تغيير شرايط بايد در انتخابات حاضر شود تا کشور از بحران نجات يابد.

نهادهاي رسمي با نظرسنجي و آمار برآوردي کردند و به اين نتيجه رسيدند که اگر آقاي هاشمي تأييد صلاحيت شود، قطع‌به‌يقين احتمال پيروزي قاطع او وجود خواهد داشت. اين جمع‌بندي زمينه رد صلاحيت او را فراهم کرد. اصلاح‌طلبان هم به دليل آنکه از برخوردهاي پيشين خود با آقاي هاشمي پشيمان بودند، از رويکرد او حمايت قاطع کردند و به‌نحوي شريک او در انتخابات شدند و طبعا بعد از رد صلاحيت، اين شراکت را پايه حمايت از آقاي روحاني قرار دادند زيرا آقاي هاشمي از آقاي روحاني حمايت مي‌کرد.

از سوي ديگر خود آقاي روحاني هم گرچه پايگاه سياسي‌اش اصولگرايي بود اما واقعا در منش و گفتارش وجه اعتدال را پيشه کرد و در عمل به حزب خاصي مقيد نشد ولو آنکه نام حزب اعتدال و توسعه را همراه داشت. البته آقاي روحاني هم در حد توان و تا حد زيادي به وعده‌هايش وفادار بود. به همين دليل نقدي در اين مقوله بر اصلاح‌طلبان وارد نيست؛ کمااينکه دولت اول آقاي روحاني بسيار درخشان بود و اگر اصلاح‌طلبان در سال 92 با قدري ترديد از او حمايت کردند، در سال 96 با ميل و اشتياق کامل پشت سر او ايستادند و مردم نيز متوجه شدند که وزن اصلاح‌طلبان باعث پيروزي او شد.

علت اصلي کرختي دولت دوم آقاي روحاني چيست؟

مهم‌ترين علت کرختي دولت دوازدهم خارج از اراده آقاي روحاني است. برجام يک دستاورد بزرگ بود که متأسفانه با بدعهدي آمريکا آسيب ديد و معادلات جهاني عليه ايران به هم خورد. از سوي ديگر نيروهاي مخالف دولت و اصلاح‌طلبان با بدعهدان خارجي هم‌صدا شدند و به دولت لطمه زدند. در چنين شرايطي که اقتصاد کشورها به يکديگر وابسته هستند و از يکديگر جدا نيستند، دولت اميد داشت تا با برجام بتواند گشايشي ايجاد کند.

آقاي حجاريان چندي پيش در يادداشتي به اصلاح‌طلبان گفته بود نبايد جنس بنجل به مردم عرضه کرد. به تازگی نیز گفت بايد در انتخابات به صورت مشروط حضور پيدا کنيم و اگر شرايط مهيا نشد، عطاي انتخابات را به لقايش مي‌بخشيم. اصلاح‌طلبان در دو انتخابات پيش‌رو، يعني مجلس و رياست‌جمهوري، بايد چه رويکردي داشته باشند؟ آيا موضع آقاي حجاريان را قبول داريد؟

جمع‌بندي آقاي حجاريان امر واقع و مقبولی نيست و پذيرش چنداني ندارد. وقتي سخن از جنس بنجل مي‌شود، بايد مشخص شود منظور چیست؟ آقاي روحاني اگرچه در ساختار تشکيلاتي اصلاح‌طلب نبود، اما رويکردش اصلاح‌طلبانه بود. آقاي روحاني به لحاظ عملکرد در دولت اول اگر بالاتر از آقاي خاتمي عمل نکرده باشد، پايين‌تر هم نيست. پس اگر آقاي خاتمي فاخرترين شخصيتي است که اصلاح‌طلبان به عرصه آوردند و پيروز شدند، روحاني هم از اين جنس است. ما هميشه اتفاقا جنس مرغوب به مردم ارائه داديم و هنوز هم در سطح کلان از اقداماتي که از سال92 تاکنون صورت گرفته است، دفاع مي‌کنيم.

در حوزه نمايندگي هم به دليل ردصلاحيت‌هاي گسترده، خيرالموجودين اصلاح‌طلبان به مجلس وارد شدند. قبول دارم که بايد حساسيت بيشتري داشته باشيم، اما در اين مقام نمي‌توانيم مشروط وارد انتخابات بشويم. نام مستعار اصلاح‌طلبي «مشارکت در انتخابات» است و اگر از انتخابات گذر کنيم، جامعه به سمت انفعال يا شورش حرکت خواهد کرد که چنين رويکردي با شاکله اصلاح‌طلبي همخوان نيست. اصلاح‌طلبان بايد هنرشان در گفت‌وگو باشد تا با استفاده از اين ابزار راهگشا، موانع را براي حضور افراد لايق در مجلس برطرف کرد.

اگر بناست پارلمان مؤثری داشته باشيم، بايد مقدمات آن را هم فراهم کنيم. بپذيريم که مقدمه واجب، واجب است و مدام نگوييم مرغ يک پا دارد! به‌هرحال شوراي نگهبان با اختيارات فعلي يک واقعيت است؛ ما بايد تقابل شکننده با شوراي نگهبان را از بين ببريم و با گفت‌وگو از ميزان ردصلاحيت‌ها بکاهيم. علاوه بر اين، آقاي حجاريان حداکثر مي‌تواند بگويد من اين‌طور مي‌انديشم. زماني مي‌توان گفت جريان اصلاحات موضعی رسمي گرفته است که شخص آقاي خاتمي آن موضع را اعلام کند و اظهارنظر فردي شخصيت‌ها ملاک عمل کلي نيست. برادر عزيز، حجاريان، کاش به خاطر بياورد اصلاح‌طلبان هر بار که انتخابات را تحريم کرده‌اند، هزينه بيشتري داده‌اند و تجربه نشان مي‌دهد تحريم انتخابات به‌هيچ‌وجه به صلاح امر اصلاحات نيست.

آقاي خاتمي چندي پيش گفتند ممکن است ديگر مردم به تکرارها پاسخ مثبت ندهند. به‌عنوان بحث پاياني بفرماييد شما هم اين نگراني آقاي خاتمي را داريد؟

دغدغه آقاي خاتمي بسيار مهم است. آقاي خاتمي در سال ۹۲ با تکرار مي‌کنم‌هاي خود توانست حرکتی حماسي را در دل مردم ايجاد کند. او از ظرفيت فردي خود براي بهبود شرايط کشور استفاده کرد، اما اکنون بايد «تکرار مي‌کنم»‌ به صورت قاعده‌مند دربيايد. ما بايد به‌جاي کار روي انتخاب‌کنندگان که متأسفانه تا حدودي دلسرد شده‌اند، بر انتخاب‌شوندگان متمرکز شويم. در دو مقطع پيشين مردم به ‌دليل علاقه‌اي که به آقاي خاتمي داشتند، درخواست او را اجابت کردند و به قول ايشان ممکن است ديگر اجابت نکنند، اما اگر اصلاح‌طلبان بر افزايش سطح کارآمدي انتخاب‌شوندگان که خود موتور محرکه و پيشران است، توجه داشته باشند، مي‌توانند مردم را به شرکت در انتخابات قانع و ترغيب کنند. من باور دارم «تکرار مي‌کنم» آقاي خاتمي نه در مقطع کوتاه تبليغات رسمي که بايد از ماه‌ها قبل از انتخابات به‌ کار گرفته شود تا علاوه بر آنکه مردم به لحاظ منطقي قانع شوند که رأي بدهند، نيروهايي که به مجلس مي‌روند نیز بتوانند اثرات مثبتي از خود به‌جاي بگذارند.

ارسال نظرات