فرارو- بهمن کشاورز حقوقدان برجسته کشورمان، درگذشت.
کریم کشاورز -فرزند بهمن کشاورز- به ایسنا گفت که پدرش صبح امروز به علت عارضه قلبی دار فانی را وداع گفته است.
بهمن کشاورز متولد سال ۱۳۲۳، در دبیرستان البرز و بعد دبیرستان دارالفنون و بعد رشته قضایی دانشگاه تهران و سپس فوق لیسانس جزا (دانشگاه ملی سابق) و بالاخره در رشته فوق لیسانس حقوق خصوصی دانشگاه شهید بهشتی (ملی سابق) تحصیل کرده است. بلافاصله بعد از سربازی در سال ۱۳۵۰ پروانه وکالت گرفته و وکالت انجام داده و هیچ گونه شغل آزاد دیگری نداشته. پدرش نویسنده و مولف و مترجم بوده و کار دولتی نداشته. به عنوان رییس کانون وکلا همسر و دو فرزند دارد که هر دو فرزند ایشان وکیل دادگستری هستند.
کشاورز به عنوان چهرهای اصلاح طلب و رییس اسبق اتحادیه سراسری کانونهای وکلا شناخته میشد که ارتباط خوبی با رسانهها و مطبوعات داشت. او با وجود گفتگوهای متعدد و گاه نقطه نظرهای متفاوت، همواره تلاش میکرد از محدوده خط قرمزها عبور نکند و به همین دلیل به عنوان چهرهای رسانهای شناخته میشد.
کشاورز از سال ۷۷ که وکالت غلامحسین کرباسچی را داشت به چهرهای شناخته شده تبدیل شد.
سطور پایانی آخرین پست مرحوم بهمن کشاورز در تلگرام
روایت کشاورز در مورد اینکه چگونه ردای وکالت را برتن کرد
«از بد حادثه وارد این حرفه نشدهام بلکه پس از خواندن کتاب «جنایاتی که آمریکا را تکان داد» ترجمه استاد و همکار محترم جناب آقای آلبرت برناردی، زمانی که دانشآموز سال پنجم یا ششم دبستان بودم، به ورود به این حرفه علاقهمند شدم و براین تصمیم خود باقی ماندم و اگر تاریخ تکرار شود، باز هم همین راه را خواهم پیمود.»
خاطره جالب کشاورز از قبول پرونده یک پیشاهنگ
رئیس اسبق اتحادیه کانونهای وکلا، بهرغم دیگران به وکالت تسخیری علاقه وافر داشت چه اینکه به محاکمات کیفری و جنایی علاقهمند بود و از بررسی و جستوجو برای پیدا کردن راهحل و آشنا شدن با زوایای تاریک ذهن بشر احساس خوبی مییافت.
در میان محاکماتی که در سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ در شعبی در دادگاه جنایی که وکالت تسخیری آنها را به عهده داشت از جمله تعدادی محاکمات دانشجویان در این میان از پرونده یک پیشاهنگ متهم به قتل یاد میکند: «از ابتدای وکالت تا سالها پس از پیروزی انقلاب و تغییر نظام قضایی، وکیل تسخیری شعبه ۴ دادگاه جنایی تهران بودم که بعدها به شعبه ۱۳۵ کیفری یک، تبدیل شد و حتی در این زمان نیز من در این دادگاه به وکالت تسخیری اشتغال داشتم تا زمانی که عملا تعیین وکیل تسخیری از میان کسانی که سنی از ایشان گذشته بود متوقف شد.
پیش از پیروزی انقلاب، روزی خانم محترمی به دفتر بنده مراجعه کرد و اظهار داشت؛ همسرش در حال حاضر زندانی است و در شعبه ۴ جنایی به اتهام قتل عمدی محاکمه خواهد شد و شعبه مذکور مرا به عنوان وکیل تسخیری همسر ایشان تعیین کرده است. او گفت، آماده پرداخت حقالوکاله نیز هست.
برایش توضیح دادم که وکیل تسخیری، حقالوکاله دریافت نمیکند. در قبال این سخن او که از این قضیه آگاه است معذلک آماده پرداخت است، توضیح دادم، لزومی برای نگرانی نیست و میتواند مطمئن باشد در پرونده همسر او همانگونه عمل خواهم کرد که اگر وکیل تعیینی بودم، عمل میکردم.» کشاورز اضافه میکند: «در تمام پروندههای تسخیری به همین سان عمل میکردم و البته منتی هم ندارم.»
ادامه میدهد: «پس از ملاقات با این خانم به دیدن موکل تسخیری زندانی رفتم. او را مردی تحصیلکرده، تربیت شده و آگاه، با دیدگاهها و ایدههای کاملا انسانی یافتم. وی پیشاهنگ بود و اطلاعات وسیعی در این زمینه داشت. بعدها متوجه شدم که دوستان و شاگردان فراوانی در زمینه امور پیشاهنگی دارد. قضیه از این قرار بود که: خانواده موکل در آپارتمانی استیجاری در خانهای زندگی میکردند که طبقه زیرین آن در تصرف موجر بود. گویا موجر که با موکل نقار و کدورتی برسر مسائل ناشی از همجواری داشت، آب آپارتمان او را میبندد. موکل در مقام اعتراض برمیآید و موجر و پسربزرگ او با وی مقابله میکنند.
ادعا این بود که: موکل با پسر صاحبخانه درگیر شده و او را به میان شیشه قدی در ورودی آپارتمان پرتاب کرده که در نتیجه شریان گردن این جوان قطع شده و بهرغم اینکه موکل او را به بیمارستان رسانده بود و با استفاده از آگاهیهای خود در پیشاهنگی و سازمان شیر و خورشید سرخ آن زمان، جلوی خونریزی را گرفته بود، اما جوان در بیمارستان فوت کرد.
با توضیحاتی که موکل داد، مرا به این نتیجه رساند که برخورد این جوان به شیشه، نمیتواند در اثر هجمه و ضربه موکل باشد. با مطالعه پرونده، ملاحظه شد، پدر مقتول شدیدا و مصرا مدعی ارتکاب قتل از ناحیه موکل است. در آن زمان رئیس شعبه ۴ دادگاه جنایی تهران، مرحوم مسلم میریلواسانی بود که انسان بسیار درستکار، متدین و تاثیرناپذیر بود. با استدلالاتی که خدمت ایشان کردم، قرار بازداشت موکل به قرار وثیقهای بسیار سنگین تبدیل و موکل پس از تهیه وثیقه، آزاد شد.
پیش از محاکمه، از موکل سوال کردم: امکان دارد ماکت صحنه وقوع حادثه را بسازد و تصاویری از حالات مختلفی که در زمان وقوع آن ایجاد شد، تهیه کند؟ او پاسخ مثبت داد و پس از اینکه پرونده را برمبنای یادداشتهای من، با هم مرور کردیم، در روز دادگاه ۵ یا ۶ تصویر بسیار بزرگ نقاشی شده و یک ماکت چوبی از پلکان محل وقوع حادثه با آدمکهای چوبی تهیه کرد و به دادگاه آورد.
با توجه به وجود این تصاویر و ماکت و آنچه در پرونده درج شده بود، دفاع بسیار آسان شد. به این معنا که مرحوم میری لواسانی و مستشارانشان که متاسفانه اسامی ایشان را به یاد ندارم، کاملا متوجه شدند که حادثه به این شکل اتفاق افتاده که: پدر متوفی در حال کشیدن دست فرزند خود به سمت پایین به منظور بازداشتنش از حمله به موکل که در پاگرد پله ایستاده بود و حالت تهاجمی هم نداشت، بوده است.
این جوان که کفش به اصطلاح «لیژدار» که در آن زمان مردان جوان هم میپوشیدند به پا داشته، تعادل خود را از دست داده و با تمام وزن بدن با شیشه در ورودی آپارتمان خودشان برخورد کرده و به شکل پیش گفته به قتل رسیده است. پدر مقتول که طبعا حاضر به قبول چنین حقیقتی نبوده و مکانیزم ذهن او اینباور را به اصطلاح، پس میزده، شاید به طور ناخواسته با توجه دادن مصرانه اتهام به موکل سعی کرده بار وجدان خود را سبک کند.
مرحوم میری لواسانی، موکل را به کلامالله مجید قسم دادند و موکل سوگند یاد کرد (چنین اقدامی در دادگاه جنایی آن زمان متداول و مرسوم نبود) البته این اتیان سوگند عملا در زمانی انجام شد که از چهره رئیس و مستشاران دادگاه، میشد فهمید که به بیگناهی متهم یقین کردهاند.
در نهایت دادگاه پس از شور کوتاهی برائت متهم را اعلام کرد. سالها از این واقعه گذشت. روزی موکل تسخیری به دفترم آمد و پس از احوالپرسی و یاد خاطرات گذشته، هنگام خداحافظی پاکتی را روی میز گذاشت.
در پاسخ پرسش من که این چیست؟ گفت: امروز من وضع بسیار خوبی دارم و دوست داشتم زحمات شما را جبران کنم. در قبال اصرار من که از موکل تسخیری وجهی دریافت نمیکنم، ابراز داشت: این هدیهای است از طرف یک دوست به دوستش.
در مورد اینکه وضع خوبی دارد، کاملا درست میگفت. امروز او یکی از موفقترین ارباب صنایع است و ویژگیهای مثبتی که در اولین ملاقات در او دیدم- بهرغم داشتن ثروت بیحساب که معمولا فسادانگیز است- حفظ کرده است.»
خدا رحمت کند به جامعه حقوقی خدمات ارزنده ای کردند.
در جریان دادگاه آقای کرباسچی با ایشان آشنا شدیم مردی محترم و متین و وکیلی مجرب و با اطلاعات می نمود.
ایکاش در دستگاه قضا از ایشان استفاده بیشتری می شد.
لیاقت عالی ترین رتبه قضاوت یک کشور رو داشت ولی یک وکیل ماند .