صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۹۳۶۷۸
می‌پرسم صورتت چه شده؟ می‌گوید: بابا با قاشق سوزانده! می‌گویم چرا و دختر آرام می‌گوید:، چون در کارخانه با دختر‌ها خندیده بودم، گفت: چرا می‌خندی و بعد صورتم را با قاشق داغ سوزاند. ما به درخواست سمانه و سمیرا، دو دختر مردی خطرناک، به کارخانه‌ای در پاکدشت رفته‌ایم تا زندگی آن‌ها را روایت کنیم؛ زندگی دخترانی که ۲۰ سال آزگار مورد سوءقصد و آزار... قرار گرفته‌اند و با پیگیری مدیر کارخانه حالا رازشان را برملا می‌کنند.
تاریخ انتشار: ۰۱:۱۹ - ۲۲ اسفند ۱۳۹۷
جایی در شهرک صنعتی عباس‌آباد، در دفتر یکی از کارخانه‌های تولیدی قرار گذاشته‌ایم. زنی جوان و زیبا، با چشمانی نگران، به همراه پسری نوجوان روبه‌رویمان نشسته‌اند. زانو‌های پسرک نحیف و لاغر به‌وضوح می‌لرزند. ضبط‌صوت را هنوز روشن نکرده‌ام که رئیس کارخانه می‌گوید: الان بخشی از خانواده روبه‌روی شما نشسته‌اند. می‌خواهند همه‌چیز را بگویند. به صورت وحشت‌زده زن جوان نگاه می‌کنم و می‌گویم: شما یکی از دختر‌ها هستید؟ زن درحالی‌که اشک‌هایش را پاک می‌کند، می‌گوید: نه خانم! من مادرشان هستم؛ مادر سمیرا و سمانه که بعد از ۱۹ سال دیدمشان، این هم پسرم، ایمان است. خانم من می‌خواهم به همه بگویم که همسر سابقم از هشت‌سالگی به دخترم تعرض می‌کرده و حالا تنها با قرار کفالت بازداشت است و اگر بیرون بیاید، بچه‌هایم خودشان را می‌کشند.
 
به گزارش شرق، مدیر کارخانه که او را حاج‌آقا صدا می‌زنند، بیرون دفتر می‌رود و همراه با دو دختر جوان داخل می‌آید. یکی از دختر‌ها ماسک به صورت دارد. جلو می‌آید و سلام می‌کند. می‌گویم ماسکت را بردار... با احتیاط ماسک را از روی صورتش برمی‌دارد... دور لب‌ها و صورت دختر جای سوختگی تازه دارد؛ تاول‌هایی که کنده شده، می‌پرسم صورتت چه شده؟ می‌گوید: بابا با قاشق سوزانده! می‌گویم چرا و دختر آرام می‌گوید:، چون در کارخانه با دختر‌ها خندیده بودم، گفت: چرا می‌خندی و بعد صورتم را با قاشق داغ سوزاند. ما به درخواست سمانه و سمیرا، دو دختر مردی خطرناک، به کارخانه‌ای در پاکدشت رفته‌ایم تا زندگی آن‌ها را روایت کنیم؛ زندگی دخترانی که ۲۰ سال آزگار مورد سوءقصد و آزار... قرار گرفته‌اند و با پیگیری مدیر کارخانه حالا رازشان را برملا می‌کنند.
 
داستان از یک تماس تلفنی به روزنامه آغاز شد. ظهر روز یکشنبه که تازه کار آغاز شده بود، مردی با روزنامه «شرق» تماس گرفت و گفت: مسئول کارخانه‌ای در پاکدشت است و بعد از پیگیری‌های متعدد متوجه شده که نگهبان کارخانه دختر بزرگش را بار‌ها مورد آزار قرار داده و دختر دیگرش را نیز مدام کتک می‌زند. با این اطلاعات، به همراه مددکار یکی از مراکز مددکاری خصوصی روانه شهرک صنعتی عباس‌آباد شدیم. متأسفانه اطلاعات و جزئیاتی که در تماس تلفنی اول اعلام شد کاملا درست بود. کارخانه با وجود تحریم‌های کمرشکن همچنان پابرجاست و همه‌چیز منطقی به نظر می‌رسد. طبقه بالای کارخانه مدیر و دوست معتمدش که فرد تماس‌گیرنده با «شرق» است ایستاده، درست مانند بادیگارد بالای سر دو دختر. دختر کوچک‌تر که چشم چپش کمی انحراف دارد، سمانه است. دست‌هایش می‌لرزد و مدام گوشه ناخنش را می‌کند. سمانه به مدیر کارخانه همه‌چیز را گفته. حاج‌آقا می‌گوید: پدر این بچه‌ها دو سال بود که نگهبان این کارخانه بود. آدم آرام و مرموزی بود و ادعا کرده بود مادر بچه‌ها سال‌ها پیش مرده است. به بهانه اینکه دخل‌وخرجش کفاف زندگی را نمی‌دهد، از ما در زمین روبه‌رویی کارخانه اتاقی اجاره کرده بود و با دو دخترش آنجا زندگی می‌کرد. خودش و دو دخترش از ما سرجمع ماهی نزدیک به پنج میلیون تومان می‌گرفتند. بعد از مدتی من به او اصرار کردم که باید برای این دختر‌ها یک خانه مناسب در پاکدشت بگیری، اصلا تو میان این دو دختر در یک وجب جا چه می‌خواهی؟ اما حامد، پدر این دو بچه، اصرار کرد که به او فرصت بدهیم. تا اینکه دو هفته پیش، من به ماسک‌زدن دختر بزرگش، سمیرا مشکوک شدم. از دختر پرسیدم که صورتت چه شده و او گفت: روی صورتش روغن داغ هنگام آشپزی پاشیده، اما رفتار‌ها برایم مشکوک بود، آن‌قدر دختر کوچک را سؤال‌پیچ کردم که بالاخره دختر گفت که پدرش شب‌ها خواهرش را اذیت می‌کند می‌دهد و او و خواهرش را با کابل، زنجیر، سیم برق، چاقو و قاشق داغ مورد شکنجه قرار می‌دهد.
 
گریه‌های مادر دختر‌ها به هق‌هق می‌رسد و پسر جوان نیز آرام گریه می‌کند. حاج‌آقا ادامه می‌دهد: ما با اورژانس اجتماعی تماس گرفتیم و ماجرا را شرح دادیم، اما خبری نشد. بعد از پیگیری‌ها، یک‌بار سر زدند و گفتند باید دستور قضائی داشته باشیم. رفتند دستور قضائی بیاورند و خبری نشد. دیگر کاسه صبرمان لبریز شده بود. خودم شخصا به دیدار نماینده دادستان در پاکدشت رفتم و ماجرا را شرح دادم. دادستان اقدام فوری کرد و مرد را دستگیر کردند، اما شنیده‌ام که با قرار کفالت بازداشت شده و به‌زودی بیرون می‌آید.
 
سمیرا و سمانه در تمام این سال‌ها پابه‌پای پدر کار کرده‌اند، درس را نیمه‌کاره رها کرده‌اند و حتی دیپلم ندارند. آن‌ها در کارخانه محصولات را بسته‌بندی می‌کنند. در تمام این سال‌ها دختر کوچک‌تر؛ یعنی سمانه شاهد آزار خواهرش بوده، اما هرگز هیچ چیزی نگفته. دیگر جانم به لبم رسیده بود. حاج‌آقا که پرسید، دلم را به دریا زدم و همه‌چیز را تعریف کردم. حالا بابایم که برگردد، هر دوی ما را می‌کشد. ایمان و سمانه هر دو نقص جسمانی کوچکی دارند. چشم چپ سمانه کمبود بینایی و انحراف دارد و یکی از گوش‌های ایمان هم شکل نگرفته است. مادرشان می‌گوید: این دو را که حامله بودم، آن‌قدر توی شکمم مشت زد که بچه‌ها مشکل‌دار شدند. می‌خواست سمانه را توی بیمارستان بگذاریم و برویم. آن‌قدر گریه کردم که خانواده‌ای دلشان سوخت و هزینه بیمارستان را دادند و من بچه‌ام را گرفتم.
 
سمیرا دختر غمگینی است، اما شجاع به نظر می‌رسد. می‌گوید اوایل هر روز و حالا هر دو هفته یک‌بار مورد آزار پدر قرار می‌گرفته. آرام و شمرده حرف می‌زند و می‌گوید: اول که اصلا زورم نمی‌رسید.
 
هشت سالم بود و نمی‌فهمیدم داستان از چه قرار است. هی نگاهم می‌کرد و نام مادرم را می‌برد. دیگر یک بار گفت: تو شبیه زنم هستی و من کمبودم را با تو جبران می‌کنم. می‌گفت: اگر به کسی بگوییم، ما را می‌کشد. هر چند وقت یک بار سراغم می‌آمد. به‌جز مادرم، سه بار دیگر ازدواج کرد و هر سه مرتبه زن‌ها آن‌قدر کتک خوردند و شکنجه شدند که فرار کردند. من را جور دیگری می‌پایید. حق ارتباط با هیچ‌کس را نداشتم. توی کارخانه حتی دستشویی نمی‌رفتم. اگر دستشویی می‌رفتم، شب کتکم می‌زد که با چه کسی رفتی دستشویی. نه حرف می‌زدم، نه کاری داشتم. پولمان را می‌گرفت و خرج ماشینش می‌کرد. عشق ماشین بود. وقت‌هایی که من را مورد سوءاستفاده قرار می‌داد، فحش‌های رکیک می‌داد و من خفه می‌شدم.
 
سمیرا می‌گوید: من دوست داشتم ازدواج کنم، لباس عروسی بپوشم و خوشبخت باشم، اما بابایم همه آرزوهایم را گرفته و حالا اگر آزاد شود بدون تردید خودم را آتش می‌زنم.
 
نام برادر دخترها، ایمان است. از ایمان می‌پرسم او در تمام این مدت کجا بوده است، می‌گوید: من دیگر نمی‌توانستم رفتار‌ها و خشونت را تحمل کنم. من هیچ‌چیزی از ارتباط بین پدر و خواهرم نمی‌دانستم، اما کتک می‌خوردم. ماه اولی که اینجا آمده بود، برایش در کارخانه کار کردم و گفتم پول و حقوقم مال خودم است و مثل دختر‌ها پولم را به او نمی‌دهم، اما پدرم یک‌میلیون‌و نیم حقوقم را گرفت و من را بیرون کرد. حالا می‌فهمم من را بیرون کرده بود که هر بلایی دلش می‌خواهد، سرمان بیاورد.
 
سمیرا دختر بزرگ خانواده ۲۲ ساله است؛ صورتی سبزه‌رو دارد با چشمانی زیبا شبیه آهو. از هشت‌سالگی به بهانه اینکه صورتش شبیه مادر است، مورد آزار قرار گرفته است. در تمام این سال‌ها مادر کجا بوده؟ مادر وقتی عروس حامد می‌شود ۱۴ ساله بوده است؛ زنی از روستا‌های مشهد که پدر و مادرش را از دست داده و فامیل زود شوهرش می‌دهند. سه فرزند به دنیا می‌آورد و ۱۷ سالگی پابرهنه از خانه مرد فرار می‌کند. ۲۰ سال دختر‌ها و پسرش را نمی‌بیند. مرد تهدید می‌کند اگر سراغ بچه‌ها بیاید، او را آتش می‌زند. زن جای دیگری دوباره زندگی را امتحان می‌کند و حالا جایی دیگر همسر و فرزند و زندگی آرامی دارد. در تمام این مدت تنها با پسر کوچکش گاهی تلفنی حرف می‌زده و حالا بعد از ۲۰ سال این اولین دیدار آنهاست؛ دیداری تلخ و غمگین. دست‌های لرزان دخترش را توی دست فشار می‌دهد و می‌گوید: بددل بود و عصبی. در میان جمع آدم معقولی بود و همیشه به من می‌گفتند اگر مادر و پدر نداری، خدا شوهر خوبی نصیبت کرده است. هر روز می‌آمد و کابل را به جانم می‌کشید. بدنم را با پیچ‌گوشتی داغ می‌سوزاند. پیچ‌گوشتی داغ را... صدایش را می‌برد و می‌گوید: رویم نمی‌شود بگویم چه کار با من می‌کرد. من از دار دنیا یک برادر داشتم که یک روز نزدیک عروسی‌اش آمد و به حامد التماس کرد بگذار نسرین برای عروسی‌ام بیاید و حامد قبول کرد. روز عروسی صدایم کرد و موهایم را از ته تراشید، ابرو‌ها و مژه‌هایم را کند و گفت: حالا بریم عروسی! من گفتم این‌طوری جایی نمی‌روم و گفت: خودت نخواستی، برادرت آمد و گله کرد، من می‌گویم تو حاضر نشدی عروسی یک دانه برادرت بروی.
گریه امان زن را می‌برد...
 
در میان هق‌هقش می‌گوید: توی مشهد یک اتاق اجاره کرده بود و جلوی در را رختخواب می‌چید و می‌گفت: من روی این رختخواب مو گذاشته‌ام. اگر رختخواب به هم بخورد و این تار مو حرکت کند، معلوم می‌شود از خانه بیرون رفته‌ای و می‌کشمت. من تمام مدت نمی‌گذاشتم بچه‌ها به رختخواب نزدیک شوند تا مبادا آن مو جابه‌جا شود. شب که به خانه می‌آمد، در را هل می‌داد که رختخواب‌ها بریزند. بعد بچه‌ها را به باد کتک می‌گرفت که بچه‌ها اعتراف کنند من از خانه بیرون رفته‌ام. یک مدت هم در یک ساختمان کار می‌کرد؛ وادارم می‌کرد چادرم را بکشم روی سرم و از صبح که می‌رود سر کار روبه‌روی ساختمان روی پله بنشینم تا ببینید تکان نمی‌خورم. بعد شب‌ها کتکم می‌زد، هنوز جای سوختگی روی تنم مانده. من فرار کردم و نمی‌دانستم این بلا را سر بچه‌هایم می‌آورد.
 
به گفته ایمان، پدرش بعد از دستگیری چند بار از زندان تماس گرفته و مدعی شده حاج‌آقا (صاحب کارخانه) برایش پاپوش دوخته است. سازمان پزشکی‌قانونی آزار‌ها را تأیید کرده است. خبرنگار «شرق» پس از اطمینان از صحت وقوع اتفاق، تماس‌هایی را با نمایندگان مجلس آغاز کرد و پیگیری‌ها برای جلوگیری از آزادی حامد، پدر این دو دختر آغاز شد. هنگام نگارش این گزارش، تماس‌های مکرر مادر دختران با «شرق» آغاز شد و اطلاع داد برادر حامد از مشهد به تهران عازم شده تا کفیل برادر شود و تعهد داده پدر کاری با دختران ندارد.
 
به گفته مددکار اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی، امکان آزادی حامد در شرایط فعلی اصلا وجود ندارد و ترس دختران ناشی از آزار‌های روانی است که در سال‌های گذشته از پدر کشیده‌اند؛ اما سمیرا در تماس‌های تلگرامی با خبرنگار از وحشت بی‌حد خود برای مواجهه با پدر می‌گوید و گفت: حاضر نیست دیگر در آن خانه و کارخانه بماند. با مساعدت سازمان بهزیستی، دختران به یکی از خانه‌های امن منتقل شده‌اند و حالا آن‌ها سرپناهی برای خودشان دارند.
 
در اینجا سؤال مهم این است که تکلیف لایحه حمایت از کودکان و لایحه حمایت از زنان در برابر خشونت چه می‌شود؟ چه‌کسی پاسخ تألمات روحی این خانواده درهم‌شکسته را خواهد داد و این دختران و دختران شبیه به آنها، تا چه زمانی قربانی عدم هماهنگی‌ها خواهند شد؟ فایل مصاحبه‌ها، دستور بازداشت متهم و همچنین آدرس محل نگهداری دختر‌ها نزد خبرنگار «شرق» محفوظ است.
ارسال نظرات
مهدی
۲۱:۲۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۱
مهم اینه که این جانی ها مورد حمایت قانون هم هستند. متاسفم
ناشناس
۱۳:۵۲ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
اینگونه افرادمتاسفانه ظاهر موجهی دارن ویه دختر قبل ازدواج نمیتونه درون واقعی فرد روبفهمه، من هم شوهرم همیشه به بهانه های کوچیک کتکم میزنه، هیچ وقت زنی که شوهرش اونو کتک میزنه بچه دارنشه اون بچه قربانی این پدر وحشی میشه
فاطمه
۱۳:۴۴ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
دلم برای سمیرا برای این خانواده آتیش گرفت وای خدا چطور ممکنه چه عدالتیه
ناشناس
۱۳:۴۳ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
فاجعه باره. ناراحت کننده است. ای خدای بزرگ چگونه ما ایرانیها رو امتحان می کنی و اون دو دختر مظلوم . خودت به اونها آرامش بده و خودت اونها رو کمک کن. هیچی نداریم برای گفتن فقط انشاله خود خدا کمکشون کنه که خدا حامی و یاور مظلومان است.
اون روانی هم که ... خدا خودش به همه ما رحم کنه.
ناشناس
۱۳:۲۶ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
این مرد اصلا قابل آزاد شدن نیست ... حکمش هم اعدام است وقتی پزشکی قانونی تایید کرده؛
سادیسم دار عوضی ....
حالمون داغون شد دم عیدی فرارو...
جواد
۱۳:۱۲ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
اون باید بمیره
محسن رضائی
۱۳:۱۲ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
این عوضی رو فقط باید با طناب آویزون کنی و بعد با چاقو جلوی چشمای بچه هاش آروم آروم پوستش رو بکنی تا حدی که از درد بمیره
مسلم
۱۲:۵۹ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
چقدر دخترها و زن هایی که در حبس وشکنجه چنین شیطان سفتانی گرفتارن و هنوز رسانه ای نشدن.
خدایا چیکار میشه کرد. اخه جنون تا این حد.
کاش هرچه سریعتر برای زندگی بهترکودکان کاری کرد.
کودکان بی سر پرست وبد سرپرست و کودکان کارو.......
اوه خدا چقدر بدبخت داریم ما تو ایران. کی رویه اجتماعی مون خوب میشه؟؟
یک پدر
۱۲:۵۱ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
مگه میشه برای یک چنین جنایتکاری فقط قرار کفالت صادر کرد؟ انگار حتما باید یک خفاش شب دیگه ازش در بیاد تا ارزش زندانی کردن پیدا کنه . بابا بخدا این یعنی آخر جنایت .
ناهید
۱۲:۴۹ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
قاضی بیشترین تقصیر و داره چون با آزادی یه روانی تو جامعه به این جنایات دامن میزند قاتل آتنا وقتی گرفتنش معلوم شد قبلا چندین بار تجاوز تو نامه اعمالش بوده چون کاری باهاش نداشتن دوباره ادامه داده
علی دشتستانی
۱۲:۲۰ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
همیشه فکر می کنم اگر رییس جمهور بودم قانونی مصوب می کردم که هرکس تصمیم به بچه دار شدن دارد باید از مرجع قانونی گواهینامه صلاحیت فرزند داری دریافت کند ! یعنی باید دوره ببیند قانون بداند بعد بچه بیاورد!
حجم این درد و رنج قلبم را به درد آورد.
...
۱۲:۱۷ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
منم حاضرم چشماش و از حدقە دربیارم و سرش و از تنش جدا کنم حتی برادر کثیفتر از خودش را کە حاضر بودە کفالت این شیطان را بکند سرش و از تنش جدا کنم وای بر اون قاضی کە وضعیت این دختران را شنیدە و اقدام فوری و شدیدی انجام ندادە، چطور قاضی کسی را کە بە دخترش تجاوز کردە همینطوری خیلی راحت قرار کفالت صادر کند این خودش نیاز بە پیگیری فوری دارد
ناشناس
۱۱:۴۵ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
یا قاضی القضات تازه معارفه شده ...
سعید
۱۱:۳۳ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
حیف اکسیژن برای این عوضی
رادیو فردا
۱۱:۱۱ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
این جور جنایات برای بعضیها که اعدام فوری اجرا میشه چرا احتمال داره همچین موجودی که طبق شرع حکمش اعدامه ممکنه آزاد بشه??
اگر یک ذره و برای یک ثانیه از زندان آزاد بشه ولو مرخصب و یا اینکه سنگسار نشه واقعا دیگه هیچ امیدی نیست.
ahmad
۱۰:۴۷ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
تمام این اتفاقات نشان میدهد که خلا قانونی و عدم حساسیت مسولان زیربط در رابطه با زنان و کودکان وحقوق آنها چه بلایی می تواند سر زنان و کودکان و در کل خانواده ایرانی بیاورد .

فرارو لطفا چاپ کنید
ناشناس
۱۰:۴۰ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
نام این حیوان را نمیشود پدر گذاشت،پدران زحمتکشی که به خاطر خانواده از راحتی و عمر و جوانی خود میگذرند و محکم ترین و امنترین پناهگاه برای خانواده هستن،
ناشناس
۱۰:۳۲ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
تو رو خدا این خبرها را منتشر نکنید؛ آدم دیوانه می‌شود.................
هر عذابی برای این‌ها کم است؛ حساب کنید مثلاً اعدام که چی؟
حالا بعضی میان ژست میگیرن که اعدام کار درستی نیست.
ناشناس
۱۲:۰۸ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
اگه منتشر نشه پس کی به داد اینها برسه
ناشناس
۱۰:۰۲ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
آدم دیوانه میشه این چیزها رو می شنود. ای کاش قبل از ازدواج تست روانی دقیقی از آدم ها گرفته شود.
ناشناس
۰۹:۴۸ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
اگه این مرد آزاد بشه معنیش اینه که چیزی به نام عدالت توی این کشور وجود نداره
ناشناس
۱۱:۳۷ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
عدالت!!!!!!؟؟؟؟؟ تو ایران!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ناشناس
۰۹:۴۵ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
شرط میبندم پدره را آزاد میکنند
ناشناس
۰۹:۴۴ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
وای تو رو خدا بدنم داره میلرزه چه تراژدی وحشتناکی اون کدوم قاضی بوده که برای این شیطان صفت قرار کفالت صادر کرده
محمد
۰۹:۲۶ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
آخره سالی بد جور حالمون را گرفتی....
کجا هستند اونهایی که واقعا کلمه «مرد» لایق و برازنده شون هست.
ننگ به این هایی که که اندازه حیوان (که میدونم بی انصافی به حیوان هست، خطاب کردن اینها به حیوان) هم ارزش ندارن.
مهديوك
۰۹:۱۲ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
جماعت شيطان پرستِ بي رحم.
يعني گرگ هم به گرگ رحم ميكنه، كاري كه اين تيپ انسانها نمي كنند.
ناشناس
۰۸:۴۵ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
این چه مملکتیه که ما داریم .فقط ادعای بیهوده داریم جز عقب افتاده ترین کشورهای دنیا هستیم
ناشناس
۰۸:۴۱ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
مردك رواني،اين لجن رو اعدام كنين،اينا واسه نسل بشر خطرناكن
رضا
۰۸:۳۶ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
من حاضرم آقای حامد رو بکشم. در قبالش هیچی نمیخام.جهنم هم مال من...
ناشناس
۰۸:۳۳ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
اوف بر این نامرد پست.
ناشناس
۰۸:۲۶ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
باز هم رکورد زدیم...
ناشناس
۱۱:۴۴ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
رکورد سقوط آزاد انسانیت !
ناشناس
۰۸:۲۵ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
فقط کماکان خفه خون می گیریم!!!!!!!!!!
ناشناس
۰۸:۰۹ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
این دیگه چه جونوری بوده؟ خدا لعنتش کنه
ناشناس
۰۸:۰۸ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
لطفا" اين هيولا را زنده نگذاريد تا نتواند به اعمال شنيعش ادامه دهد. من كه يك ايراني هستم از وجود چنين هيولايي در كشورم، لرزه بر اندامم افتاده است واي به حال آن بچه هايي كه سالها با اين هيولا سر كردند.
ناشناس
۰۸:۰۸ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
لطفا" اين هيولا را زنده نگذاريد تا نتواند به اعمال شنيعش ادامه دهد. من كه يك ايراني هستم از وجود چنين هيولايي در كشورم، لرزه بر اندامم افتاده است واي به حال آن بچه هايي كه سالها با اين هيولا سر كردند.
ناشناس
۰۸:۰۰ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
خدا لعنت کنه هرکسی که نمی گذارد این قانون تصویب شود
ناشناس
۱۱:۴۶ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
آمــــــــــــــــــــــــــــــــین
ناشناس
۰۷:۵۱ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
لطفا در زمان مناسب مصاحبه ای با اون موجود هم بکنید تا حرفش رو بدونیم.
ناشناس
۰۷:۴۵ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
مرتیکه روانی.همچین آدمهایی حق زندگی ندارند.
ناشناس
۰۷:۳۲ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
خدايا كمك
صالح
۰۶:۴۴ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
طاقت نیاوردم همه متن رو بخونم از بس ناراحت کننده بود... خدا اخر و عاقبت همه مونو بخیر کنه...
همایون
۰۳:۵۳ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
بخدا حتی تصورش هم حین خواندن برای من وحشتناک بود...واقعا صد رحمت به جیسون وورهیز و مایکل مایرز و قاتل فیلمای ترسناک آمریکایی که اصلا عددی پیش این پدر(؟) نیستن!
ناشناس
۱۱:۴۶ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
من هنوز شوک زدم مگه میشه یه پدر با دخترش اینکارا رو انجام بده این کثافت لیاقتش مرگه
ناشناس
۰۳:۴۳ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
این چه روانی هست حتما تو تیمارستان غل و زنجیرش کنید.بعد بدید دست داعش این کثافتو...
ناشناس
۰۲:۱۱ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
قوانین برای حمایت از زنان و کودکان یا وجود ندارد و یا بازدارنده نیست
ناشناس
۱۱:۴۳ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
مثل یه « مرد »