یادداشت وارده؛ سال ۱۳۷۶ بود که در یک برآورد نیاز، دانشکده خبر خبرگزاری جمهوری اسلامی با سه رشته آموزشی (خبرنگاری، مترجمی خبر انگلیسی و عکاسی خبری) آغاز به کار کردو خوش درخشید، افتخار آفرید و هزاران جوان علاقمند را راهی میدان نبرد رسانهای کرد. حضور هزارها فارغالتحصیل دانشکده خبر درعرصه رسانه، انقلابی را در این حوزه شکل داد، چرا که پیش از این بیشتر خبرنگاران و عکاسان شاغل در روزنامهها، مجلات و صدا وسیما براساس علاقهمندی به صورت تجربی و خودجوش کار را انجام میدادند. دانشکده خبر با امتیاز سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی و با همت دکتر فریدون وردینژاد راه افتاد، ابتدا آرام و سپس با شتاب حرکت کرد و نتیجه تلاش استادان برجسته و ارزشمندش را در جای جای میهن اسلامی به نمایش گذاشت.
دانشکده خبر که در شهرهای شیراز و اهواز و مشهد و اردبیل و میبد یزد نیز همیارانی پیدا کرده بود حوزه فعالیت خود را نه فقط در تهران بلکه به گوشه و کنار کشور کشاند و تعداد رشتهها و دانشجویانش را بیشتر و بیشتر کرد تا جایی که مسئولان دانشگاه جامع علمی کاربردی بهترینش خواندند و به عنوان گل سرسبد مراکزشان به آن بالیدند.
روزگار این دانشکده دوست داشتنی تا سال ۱۳۹۲ با خوشی و خرمی میگذشت، اما ناگهان ورود برخی مدیران نالایق به سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی که کمترین درکی از آموزشهای حرفهای نداشتند قلب تپنده بهترین و بزرگترین مرکز آموزش رسانهای کشور را به درد آورد و رنجش را بیشتر کرد.
آنان که درخطابه ها و جلسات از نام و افتخارات دانشکده خبر بهره میبردند کم کم درهای کمک را به رویش بستند، بودجهاش را قطع کردند و در صحرای برهوت بیکسی رهایش ساختند، اما همواره حاضر هم نبودند از نامش دل بکنند!
۵ سالی که بر این دانشکده گذشت بیش از یک قرن بود، هر روز خبری از تعطیلی، واگذاری و... میآمد، دانشجویان، استادان و کارکنانش نگرانتر از قبل، ولی از کسی کاری برنمیآمد تا بهمن سال گذشته که شورایعالی اداری آب پاکی را روی دست همه ریخت و فاتحهاش را خواند.
اینک نفس این دانشکده و مراکزش به شماره افتاده، دانشگاه جامع علمی کاربردی با استناد به مصوبه شورایعالی اداری از دادن دانشجو خودداری میکند و سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی هم که مدیرانش طبق همان سنت حسنهای که از پیشینیان به ارث برده اند بر غیرقانونی بودن هرگونه کمکی اصرار دارند این مرکز آموزش عالی را در برزخی وحشتناک قرار دادهاند.
آنان نه رهایش میکنند و نه حاضرند ریالی برایش هزینه کنند. روز به روز بر بدهیها که طی همین سالها انباشته شده افزوده میشود، هر روز ماموران مالک ساختمان (بنیاد مستضعفان) با دستگاه جوش و پلمب قلب کارکنانی که سالها در آن زحمت کشیدهاند را بیش از پی میلرزنند و با چشم گریان راهی منزلشان میسازند.
اکنون دانشکده خبر فریاد میزند ای صاحبان! یا به دادم برسید یا رهایم کنید! دیگر حتی توان نفس کشیدن هم ندارم، نمیتوانم هر روز شاهد یک واقعه جدید باشم. اگر نمیتوانید نگهم دارید حداقل بگذارید با عزت بمیرم. باشد تا این داغ ننگ بر پیشانی بی لیاقتان و کسانی که میتوانستند منجی مرگ یک مرکز آموزشی باشند، اما خود را به خواب خرگوشی زدند باقی بماند.