صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۹۲۹۳۰
کردمیهن: من را به زندان بردند و ۴۸ روز در زندان‌های مختلف اوین می‌چرخیدیم و بازجویی می‌شدیم.گفتم بنده توفیق مجریمت در این برنامه را ندارم. چون من نبودم و داشتم از ناموس شما دفاع می‌کردم.
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۸ - ۱۴ اسفند ۱۳۹۷

خیمه نوشت: حجت الاسلام حسن کردمیهن در مصاحبه خواندنی به نکات جالبی از زندگی و فعالیت های خودش اشاره کرده است و در بخشی از گفت و گو ماجرای حمله به سفارت عربستان را نیز شرح داده است.

گزیده ای از این مصاحبه را بخواند:

*شهرداری تهران و آقای قالیباف از کار فرهنگی ما در تهران حمایت زیادی کرد. شورای شهر و شهرداری کرج هم حمایت کرده‌اند و منابع دولتی هم در این قضیه بوده است. اما امروز اصل حمایت مردمی است. چون همه جا بی‌پول هستند.

*یک بار آقای قالیباف با من صحبت کرد و گفت مثل همین مجموعه‌ای که دارید را آن‌جا(سوریه) راه بیندازید. ما ۶۰۰ مربی سوری را آموزش دادیم. دانشجو و طلبه جذب کردیم و همین آموزش‌های کار تربیتی را ارائه کردیم و آنها در مدارس آنجا شروع به کار کردند و شد موسسه جنت‌الحقیقه؛ که دقیقا تشکیلاتی مطابق با اساسنامه ما است.

*چون بیکار بودم و به درد نظام نمی‌خوردم و نظام به ماها نیازی ندارد، رفتم و فست فود راه‌انداختم. گاهی انگار هر کسی چاپلوس‌تر باشد در جای بالاتری قرار می‌گیرد. ما اهلش نیستیم.

*من ۵ فرزند دارم. یکی دو تا نیستند و ما خانواده بسیار پرخرجی هستیم و سفره داریم و اداره آن با پول‌های مسخره ما ممکن نیست. من هم می‌خواستم از جایی پول دربیاورم. پس اول برای معاش و دوم از بی‌کاری.

*ما نه با جواد ظریف مشکل داریم و نه با fatf و نه با برجام و نه با حسن روحانی. من هیچ مشکلی با آمریکا ندارم. من با فضای مجازی و با تلگرام و با اینستاگرام هیچ مشکلی ندارم...مشکل ما امام جمعه و نهادهای انتصابی هستند. آنها را بگیرید بقیه کار با من.

*من در درس و بحث بیشتر مراجع شرکت کرده‌ام و اگر بپرسند ملاتر از همه کیست می‌گویم با فاصله آقا. من پای درس ایشان بوده‌ام. این مرد یک اعجوبه است. او چیزهای عجیب و غریبی درباره فقه و اصول می‌فهمد. در درس خارج دیدم که فهم آقا از دین غوغاست.

*من عقیده دارم مدیریت برخی از بچه‌های من، قطعا بهتر از مدیریت احمدی‌نژاد است و شعور سیاسی آن‌ها از خیلی‌ها بیشتر است. ولی آنها پرونده دارند و مساله دارند و نمی توانند کار کنند. باید ابتدا از من اعلام برائت کنند. کسی می‌گفت دو تشکیلات بزرگ و مهم قبل از شما وجود داشت. اول سازمان مجاهدین خلق و دوم حزب جمهوری اسلامی و هر دو فروپاشیده‌اند. از کجا معلوم شما شبیه حزب جمهوری باشید. چرا نظام فکر نکند که شما سازمان مجاهدین خواهید شد.

*سازمان تبلیغات هم تا زمانی بودجه می‌داد ولی شهرداری تهران قرارداد بست و در حقیقت ما حقوق بگیر شهرداری تهران بودیم. این پول را به ما می‌دادند تا اردوی جهادی برپا کنیم و سیمان و آجر بخریم و یک پول جداگانه‌ای برای حقوق مسئولین و کادر داده می‌شد.

*من عکس بزرگی از آقا را قاب کردم و در ورودی هیات نصب کرده‌ام. به من گفته شد باید بزنید پشت سرتان. ما با این آدم‌ها شده ایم ۸۰ میلیون. ملاک‌های جامعه برای دوست داشتن آقا و ولایت‌پذیر بودن تغییر زیادی کرده است. انگار فقط کسانی که می گویند ولایت خط قرمز ماست، و شعارش را می‌دهند ولایی هستند.

*من کاری را دون شان روحانیت نمی‌شناسم. اگر کسی چنین حرفی زده از تکبر است. کشاورزی خاکی‌ترین کار است. وقتی دون شان علی بن ابی طالب نیست چرا باید دون شان ما باشد؟

*من به بچه‌ها نگفتم به آنجا(سفارت عربستان) بروند. من به هیچ کسی نگفتم کوکتل‌مولوتوف درست کند. به هیچ کس نگفتم اتوبوس بگیرید. من به هیچ کسی نگفتم نیروی انتظامی را کنار بزنید و بروید داخل!وقتی بچه‌ها به خانه های‌شان برگشته و خواب بودند، من در حمص سوریه آنلاین شدم. دیدم ۳۰۰ پیام در گروه شهید خلیلی آمده است. از بالا شروع به خواندن کردم. این می‌گفت برویم و آن می‌گفت برویم و منافع ملی است و... به ساعت سوریه یازده و نیم شب بود.

از عمق دلم خوشحال بودم. یکهو دیدم سیدعباس یک عکس سلفی با ملک سلمان در اتاق سفیر گرفته است. گفتم فلان فلان شده آن عکس را برای من بیاور چرا سلفی می گیری و همین‌طور به جواب دادن به آنها مشغول بودم که سیدرحمت توی گروه گفت حاج حسن ما برگشته‌ایم و دارند آب و جارو می‌کنند.

*همین که پرواز نشست دم در ۷-۸ تا ماشین آمده بود تا من را ببرند. انگار ریگی را گرفته‌اند. من را به زندان بردند و ۴۸ روز در زندان‌های مختلف اوین می‌چرخیدیم و بازجویی می‌شدیم.گفتم بنده توفیق مجریمت در این برنامه را ندارم. چون من نبودم و داشتم از ناموس شما دفاع می‌کردم. گفتم این صوت‌ها را من گفته‌ام ولی همه به بعد از حادثه مربوط است. شما ادعا کرده‌اید و من را ۴۸ روز در زندان نگه داشته‌اید و باید اثبات کنید که این اصوات به قبل از حادثه مربوط است.

*نامه نوشتم به آقای رییسی گفتم در قانون آمده است که معاون کمتر از مباشر جرم می‌پذیرد، چطور مباشرین شش ماه و من یک سال؟ بالاخره حکم مساوی شد و باز هم کمتر نشد. من نه سر پیاز بودم و نه ته پیاز ولی آن شش ماه را کشیدم.

ارسال نظرات