روز گذشته پیکر شادروان پوران شریعت رضوی از مقابل حسینیه ارشاد واقع در خیابان شریعتی تهران تشییع شد. مراسمی که میتوانست بدون هیچ حاشیه و با تکریم خانواده و همسر مردی که روزگاری معلم انقلاب لقب گرفته بود، برگزار شود.
به گزارش ابتکار، حال آنکه یک کج سلیقگی، بیحرمتی و بیتوجهی به شان و جایگاه یک فعال سیاسی ـ اجتماعی معاصر، به محمل و محلی برای بروز برخی گلایهها و ناراحتیها تبدیل شد.
ماجرا از آنجا آغاز شد که به دلیل بعضی ناهماهنگی ها، درهای حسینیه ارشاد بر روی پیکر پوران شریعترضوی باز نشد و مشایعتکنندگان آن به ناچار و با تصمیم احسان شریعتی نماز را در پیادهروی خیابان شریعتی ـ. که به نام همسر شریعترضوی شناخته میشود اقامه کنند. این در حالی است که در میان بدرقهکنندگان پوران شریعترضوی، چهرههایی نامآشنا و شناختهشده هم حضور یافته بودند.
اما موضوع بر سر این است که چنین هزینههایی چرا و به چه دلیلی بر جامعه ایران تحمیل میشود؟ این نخستینباری نبود که تصمیمهای خلق الساعه و به دور از تدبیر و اندیشه موجب شد تا جمعی آرام که سالها است از کنشهای موثر سیاسی و اجتماعی دوری گزیدهاند، گلایههایی را متوجه دولت و دیگر نهادهای حاکمیتی داشته باشند.
نکته جالب ماجرا آنجا است که هیچ نهادی مسئولیت این بدسلیقگی و بیاحترامی را برعهده نمیگیرد و همه سعی میکنند در پس برخی جملات تکراری و به دور از منطق قابل پذیرش، از زیر بار آن فرار کنند. از یک سو فرمانداری اعلام میکند که مجوز ورود تشییعکنندگان پوران شریعترضوی به داخل حسینیه ارشاد صادر شده بود و بروز این وضعیت ناشی از عدم هماهنگی خانواده شریعتی با هیئت امناء حسینیه بوده است و از سوی دیگر، خانواده و دوستان شریعت رضوی اعلام میکنند تمام هماهنگیها صورت گرفته و این اقدام بدون هیچ اطلاع قبلی مشایعتکنندگان به انجام رسیده است.
فارغ از تمام این بحثها باید دانست که چرا بخشی از تصمیم گیران حتی نسبت به پیکر بیجان کسانی که با آنها موافق نیستند، چنین برخوردهایی دارند؟ اینکه چرا اجازه نمیدهند پیکر مرحوم میناچی علی رغم وصیت او در حسینیه ارشاد دفن شود؟ یا چرا حضور چند دقیقهای پیکر پوران شریعترضوی را در حسینیه ارشاد برنمیتابند؟
تدفین مرحوم میناچی یا اقامه نماز بر پیکر شریعترضوی در حسینیه ارشاد چه هزینهای را برای نظام ایجاد میکند که بعضی حاضرند برای مخالفت با آن هر اقدامی را مرتکب شوند؟
به نظر میرسد چنین اقداماتی بیش از هر چیز ریشه در کینهای تاریخی داشته باشد. چه اینکه مخالفان این حضورها و تصمیمگیران چنین روند و فرآیندهایی با کدام روش محاسبهای هزینه ـ. فایده این اقدامات را برعهده میگیرند؟ این موضوع فارغ از مباحث اخلاقی و احترام به متوفی و خانواده او است. اینکه چنین اقداماتی هرگز در دایره سجایای اخلاقی، سنتی و اجتماعی ایرانیها جایی نداشته و ندارد، بحث دیگری است که باید در مجال و مقالی دیگر مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
موضوع بر سر آن است که نهادی بدون توجه به هزینههای گزاف چنین اقداماتی دست به انجام آن میزند و بخشی از نجیبترین و شریفترین انسانها و فعالان سیاسی و اجتماعی را مکدر و ناراحت میکند. جالب آنکه همین مسئله موجب میشود تا فرصتی در اختیار مخالفان و معاندان قرار گیرد و به این بهانه تا میتوانند حمله و هجومی همهجانبه بر تمام ساختارهای سیاسی کشور داشته باشند.
باید دانست که این نهادها بر اساس کدام سازمان روشمندی اقداماتی از این دست را به انجام میرسانند و چرا به هیچکجا پاسخ نمیدهند؟ تکلیف افکار عمومی و امنیت روانی جامعه در بروز اتفاقها و رخدادهایی از این دست چه میشود؟ چرا هیچ نهاد نظارتی در پی پاسخگو کردن تصمیم گیران چنین روندهایی نیست؟ و این قبیل رفتارهای نامناسب تا کی ادامه پیدا خواهد کرد؟
در دورهای که جامعه ایران بهشدت ایدئولوژیزه شده و تمام شئون و شقوق زندگی اجتماعی و حتی فردی مردم در بستر قرائتهای ایدئولوژیک تحلیل و ارزیابی میشد، بروز این رویدادها تا حدودی طبیعی مینمود. اما حال و پس از گذشت ۴۰ سال از پیروزی انقلاب و در زمانهای که بیش از هر وقت دیگر نیاز به وحدت، همدلی و انسجام ملی در سطوح مختلف احساس میشود، چنین اقداماتی بدون شک نه تنها آورده و سودی برای کشور به همراه نخواهد داشت بلکه باعث تضعیف بسیاری از نهادهای قدرت در جامعه میشود؛ نکتهای که به طور حتم باید مورد توجه مسئولان کشور قرار گیرد و یک بار برای همیشه از بروز و تکرار آنها جلوگیری کنند. برای التیام وضع موجود هم لازم است تا تصمیمگیران به جای فرافکنی و طفره رفتن از اصل و فرع مسئله، عذرخواهی و پوزش از خانواده شریعتی و شریعترضوی را در دستور کار قرار دهند.