صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۸۸۷۲۵
در میزگرد «چریکیسم، از اسطوره تا واقعیت» مطرح شد؛
در خصوص مجاهدین هم افراط و تفریط زیاد بوده است. ما مسئولینی داشتیم که از بنیانگذاران سازمان تجلیل می‌کردند، و چه بسا امروز هم این کار را بکنند. من وقتی اول انقلاب خدمت آیت‌الله خامنه‌ای می‌رسیدیم، ایشان حنیف‌نژاد را خیلی تجلیل می‌کردند و می‌گفتند وی دانش قرآنی زیادی داشت و خیلی علاقه به قرآن و اسلام داشت و حیف شد که از بین رفتند.
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۴ - ۱۰ بهمن ۱۳۹۷

حکایت جنبش مبارزه مسلحانه در ایران، حکایت عشق و نفرت است. حکایت تضاد رمانتیسم انقلابی و واقع‌گرایی جادویی. روایتی پر رمز و راز از چریک‌های جوان که بنا بود با کتاب و اسلحه جامعه را از نو بسازند. با این همه، طی سال‌های اخیر، جامعه ذهنیت روشنتری نسبت به این فراز تاریخ معاصر ایران به‌دست آورده است.

کیوان صمیمی، عضو سازمان مجاهدین خلق پیش از انقلاب، سیدمهدی غنی، مبارز سیاسی و عباس سلیمی‌نمین، پژوهشگر تاریخ معاصر، در میزگردی با عنوان «چریکیسم، از اسطوره تا واقعیت» که در ایرنا برگزار شده است، به نقد جنبش مبارزه مسلحانه و ریشه‌های فکری و تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق پرداخته‌اند که گزارش آن را در ادامه می‌خوانید:

آقای صمیمی شما اشاره کردید آن منشی که در جناح مارکسیست سازمان مشاهده می‌شود، در جناح مذهبی هم وجود داشت و قائل بودن به تصفیه و حذف فیزیکی در جناح مذهبی هم بود. حتی در مورد صمدیه لباف که بار‌ها اشاره شده است و این اتفاق افتاده که سربازی را در مسجد کشته است. از یک طرف در خاطرات تقی شهرام می‌بینید که می‌گوید مجید خیلی هم مسلمان نبود و دچار یک نهیلیسم شده بود. در چنین شرایطی به نظر شما چقدر ما با تقدیس و اسطوره‌پردازی از این جریانات مواجه بودیم؟

صمیمی: تقدیس واژه خوبی نیست. جز حضرت حق کسی شایسته تقدیس نیست. شما وقتی می‌خواستی عضو سازمان بشوی، باید اتمام حجت می‌شد که شاید تو تا ۶ ماه دیگر زنده نباشی و این راه را انتخاب می‌کردی. برخلاف صحبت یک سری از افراد که در مطبوعات به نظرات نئولیبرالیستی مشهور شده است، من می‎گویم لیبرالیسم از اینکه این‌گونه آرمان‌خواهی آن زمان را سیاه کند، منزه است. این نظرات را اشخاص خام می‌گویند و برخی هم انگیزه‌شان کوبیدن آن چریک یا کوبیدن چپ نیست. انگیزه‌شان این است که می‌بینند، چون سوسیال دموکراسی در ایران و دنیا دارد احیا می‌شود، از سر خامی و لجاجت، اسطوره‌های چپ و روشنفکری دینی را که صبغه عدالت‌خواهی دارند می‌کوبند. در هر صورت اینکه این‌ها آرمان‌خواه بودند و آرمان‌هایشان برای‌شان مقدس بود تا بهترین سرمایه‌شان را کف دست‌شان بگذارند، امری بدیهی است.

شما تأیید می‌کنید که جناح مذهبی سازمان، به ترور داخلی اقدام می‌کرد؟

صمیمی: اصولاً سازمان تا ۵۴ مذهبی بود و بخش غیرمذهبی نداشت؛ بنابراین بین شاخه شریف واقفی و شاخه بهرام آرام یا شاخه تقی شهرام فرقی نبود و سازمان همان روال استالینی را داشت. چون سازمان یک تشکیلات مخفیانه چریکی بود و مشی چریکی حتی سانترالیسم دموکراتیک را هم برنمی‌تابد، چه رسد به دموکراسی. به همین علت یکی از شهدای سازمان که با وحید افراخته و صمدیه اعدام شد، در وصیت‌نامه‌اش مشی چریکی را نقد می‌کند، ولی با این حال حاضر نشده بود درخواست عفو بنویسد. ایشان در وصیتش از مردم عفو خواسته بود، اما از شاه نه. این حرف‌ها از ۵۴ شروع شد. البته روابط سازمان هم روابط هیأتی نبود که ما همه سلوک افراد مختلف را بتوانیم ببینیم. همه باید یک نظم چریکی و یک اصولی را رعایت می‌کردیم. هرکس با مسئول و تحت مسئول خودش ارتباط داشت. به هر حال، سلوک فرق زیادی نداشت و فرق افراد این بود که عده‌ای نماز می‌خواندند و صد نفر هم نماز نمی‌خواندند. مطالعات هم همین‌طور بود. کتاب‌هایی که داده می‌شد، از پایین شروع می‌کردند تا ریشه تفکرات مذهبی زده شود؛ بنابراین چهار تا بحث جداگانه خصوصی که مثلاً سعید شاهسوندی با صمدیه یا با شخص دیگری داشته است را نمی‌توان تعبیر به سلوک کرد.

آقای غنی نظر شما در خصوص این قضاوت‌ها چیست؟

غنی: در مورد جریانی که سالیان طولانی سابقه دارد، چه سازمان مجاهدین و چه جمهوری اسلامی، نمی‌توانیم یک مقطع را بگیریم و به همه چیز تعمیم دهیم. باید به مقطع زمانی و مکان و شأن نزول اتفاقات توجه کنیم. در مورد همین تصفیه فیزیکی در سازمان، برگردیم به آن اول که مرحوم عبدی نیک‌بین از سازمان جدا شد و تمام اطلاعات را داشت، چون عضو مرکزیت سازمان بود. او را حذف نکردند و رفت زندگی‌اش را کرد. اگر اعتقاد به تصفیه فیزیکی داشتند، باید اول او را می‌زدند. باید همه این‌ها را در آن مقطع دید. همین نکته را هم در مورد جمهوری اسلامی باید دید. سال اول انقلاب همه گروه‌ها آزاد بودند و اصلاً آزادی آن‌قدر زیاد بود که شما نمی‌دانستید باید چه کار کنید و گیج می‌شدید. ولی جوان‌های امروز متوجه نمی‌شوند.

از شریعتی مبارز تا شریعتی ساواکی

همه ما در آشی که پخته شد، دست داشتیم؛ و سهم همه را باید ببینیم و این‌طور نبود که یک‌طرفه باشد. در جمهوری اسلامی افراد بسیار متفاوت بودند. نظر آقای لاجوردی یک چیز و آقای بهشتی یک چیز دیگر بود. این‌ها با هم متفاوت بودند. نظر آقای رجایی چیز دیگر بود. حتی اشخاص در طول زمان نظرات‌شان متفاوت شد. این آقایی که مورخ است و تلویزیون می‌آید و چند جلد کتاب نوشته که جلد اولش سال ۵۶ چاپ شد و بعد از انقلاب هم تجدید چاپ شد، از آقای حنیف‌نژاد و دکتر شریعتی تعریف کرده است که اصلاً این‌ها از یاران امام بودند. خود ایشان شریعتی را در جلد‌های دیگر کتابش ساواکی می‌خواند و بنیان‌گذاران سازمان مجاهدین را کسانی خواند که سازمان را برای تعرض به دختران تشکیل دادند.

هرچند جلد اولش دیگر در بازار نیست و چاپ نشد، ولی جلد‌های بعدی هست. می‌خواهم بگویم این خیلی متفاوت و متناقض است. یکپارچه و یک‌دست دیدن همه چیز هم یک نوع آسیب به حساب می‌آید و این تقابلی که ایجاد می‌کند، خیلی وحشتناک است.

تمجید رهبر انقلاب از بنیانگذاران مجاهدین خلق

در خصوص مجاهدین هم افراط و تفریط زیاد بوده است. ما مسئولینی داشتیم که از بنیانگذاران سازمان تجلیل می‌کردند، و چه بسا امروز هم این کار را بکنند. من وقتی اول انقلاب خدمت آیت‌الله خامنه‌ای می‌رسیدیم، ایشان حنیف‌نژاد را خیلی تجلیل می‌کردند و می‌گفتند وی دانش قرآنی زیادی داشت و خیلی علاقه به قرآن و اسلام داشت و حیف شد که از بین رفتند. بعد‌ها شنیدم که با نگاه مثبت به آن سران نگاه می‌کردند. همان زمان افرادی هم بودند که می‌گفتند ریشه فتنه همان‌ها هستند و باید این تفکر را از ریشه زد؛ لذا یک روایت منسجم وجود نداشته است. برخورد با سازمان مجاهدین در عمل هم خیلی متفاوت است. مثلاً مرحوم بهشتی یک جور برخورد می‌کردند که بیایید در تلویزیون مناظره کنید، و همان موقع آقای لاجوردی با این کار‌ها مخالف بود و می‌گفت: باید همه را نابود کرد. حتی به خود من هم گفتند.

در مجموع این نگاه باید انتقادی باشد.

غنی: بله، و منصفانه باشد. باید طرفین را ببینیم. جریانات مخالف جمهوری اسلامی ایران بعد از انقلاب یک کار‌هایی کردند که اشتباه بوده است. از همان روز‌های اول که جلو آمدیم، عملکرد آن‌ها را باید ببینیم. باید این‌ها را دید و یک‌جانبه و خطی رفتن، ما را به اشتباه می‌اندازد.

آقای سلیمی‌نمین جمع‌بندی شما چیست؟

سلیمی نمین: نکته‌ای که من اول می‌خواهم بگویم این است که تفاوتی بین مذهبی بودن و غیرمذهبی بودن قائل نیستیم. ما رویکرد مسلحانه و حل مسائل از طریق قوه قهریه را در فضای اسلامی محکوم می‌کنیم. چون این‌ها برخی از حذف فیزیکی‌هایشان را بر اساس اجماع جمعی انجام می‌دهند و بعضی‌هایشان نه. وقتی نمی‌توانند به‌راحتی کسی را قانع کنند، تهدید به استفاده از سلاح می‌کنند. وقتی سلاح ابزار شما برای حل مسائل می‌شود، به‌تدریج انحرافات اساسی ایجاد می‌شود.

من فرمایشات آقای غنی را کاملاً قبول دارم. بعد از انقلاب فضا خیلی باز شد، اما مشکل اساسی این بود که برخی می‌خواستند شیوه‌های دوران انقلاب را پیاده کنند و با استفاده از نفاق، قدرت‌طلبی را دنبال کنند. این وضعیت مشکلاتی را برای کشور ایجاد کرد که باید حتماً در موردش مطالعه جدی صورت گیرد. همین هم باعث شد که با احتیاط جدی در مورد نیرو‌های اولیه موضع‌گیری شود. من در نیرو‌های اولیه سازمان انحراف فکری می‌بینم و انحراف فکری جدی هم می‌بینم، اما در همان انحراف صداقت داشتند. یعنی صادقانه این بحث را دنبال می‌کردند. آن‌قدر در این قضیه مقهور علم‌زدگی بودند که دروازه‌های فکری سازمان را برای چریک‌های فدائی خلق باز کردند.

یک توافق بین‌شان صورت گرفت که فدائیان خلق، آثار اسلامی را بخوانند و یک مقداری با واقعیت‌های دینی جامعه آشنا شوند و مجاهدین خلق هم آثار فدائیان خلق را بخوانند. مجاهدین خلق دروازه را باز کردند و همه آثار مارکسیستی را وارد سازمان کردند، اما فدائیان در درون تشکیلات گفتند که این حرف‌ها را زدیم، اما نباید به هیچ وجه راجع‌به مسائل اسلامی مطالعه کنیم. آن‌ها علم‌زده بودند. در حد فاجعه‌آمیز علم‌زده بودند که من یک مورد آن را گفتم.

آقای عاشوری روحانی باسابقه و مبارز بود. می‌گفت: مارکسیسم علم ثابت شده است، و هر جا که مارکسیسم در تعارض با اسلام بود، ما باید مارکسیسم را اصل قرار دهیم و اسلام را کنار بگذاریم. این وضعیت متأسفانه حاکمیت داشت.

ارسال نظرات