صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۸۸۰۴۶
۱۱ سال است با تاکسی کار می‌کند، ولی به درآمدش نیاز ندارد. درآمدش را چه می‌کند؟ خرج سفر زائران می‌کند؛ امسال هم تابه‌حال ۱۲ نفر را برده کربلا و ۱۴ نفر را برده مشهد. «فرزانه کاظمی» می‌گوید خودش و وقتش و تاکسی‌اش وقف اهل‌بیت (ع) است.
تاریخ انتشار: ۱۳:۱۹ - ۰۶ بهمن ۱۳۹۷

در همان تاکسی دیدار می‌کنیم؛ یک ون است که هر گوشه‌اش نامی نامدار نوشته‌شده و آرزویی بلند. وقتی می‌خواهد خودرو را چند متری جابه‌جا کند که مزاحم تردد دیگران نباشد می‌گوید کمربند ایمنی را ببندم. برای سفری چندثانیه‌ای کمربند بسته می‌شود و زود باز. عذر می‌خواهد که تذکر داده، ولی دلیل می‌آورد که قانون باید رعایت شود. به شوخی و جدی می‌پرسم در این حد؟ می‌گوید تخلف از قانون رانندگی در جامعه اسلامی خلاق شرع است و حرام.

به گزارش فارس، بعد داستان حیرت انگیزش را برایم تعریف می‌کند؛ داستان آن تاکسی و راننده‌ای که هرروز کار می‌کند تا هزینه سفر زائران آرزومند جور شود.

ون خریدیم برای خودمان اما...

۵۱ ساله است و مادر ۳ فرزند. از ۲۶ سالگی معلم بوده تا ۴۱ سالگی. در این میان یک سال، هم معلم بوده هم راننده؛ و بعد تا امروز راننده این ون بابرکت است. پیش‌ازاین ون سبز یک ون نقره‌ای داشته؛ خودرویی که برای زندگی خودش و خیلی‌ها مایه خیر شد. خودش اول رهرو این راه نبود، ولی اهل‌بیت (ع) که بطلبند راه می‌آید جلوی پایت. این‌طور تعریف می‌کند: «سال ۸۶ تبلیغ خودرو ون را در تلویزیون دیدم و خوشحال شدم. چون خودرویی بود که به نظرم رسید برای خانواده ما مناسب است. همسرم جانباز شیمیایی است و به دلیل آلودگی هوای تهران گاهی وقت‌ها که حالش ناخوش می‌شد مجبور بودیم سریع و بدون برنامه از شهر برویم بیرون. بچه‌ها را از مدرسه برمی‌داشتیم و با هول و عجله می‌زدیم به جاده. به فکرم رسید این خودرو جادار خیلی مناسب ماست، چون هم برای کپسول اکسیژن جای کافی دارد، هم برای راحتی بچه‌ها. آن موقع معلم بودم. رفتیم یک خودرو ون در یک شرکت خصوصی ثبت‌نام کردیم؛ آن اوایل فروش این خودرو‌ها فقط از طریق شرکت‌ها انجام می‌شد. از یک نفر از متصدیان ثبت‌نام هم پرسیدیم که اشکالی ندارد این خودرو کاربری تاکسی نداشته باشد؟ او هم گفت: نه. ولی بعد معلوم شد به ون ما پلاک تاکسی داده‌اند و باید کار تاکسی را انجام دهد. بعد از کلی پیگیری و اعتراض بالاخره گفتند چند ماه کار راننده تاکسی را انجام بدهم تا کار درست شود. من هم شدم راننده سرویس مدرسه‌مان. بعد به این کار علاقه‌مند شدم و سرویس دانش آموزان مدارس دیگر را هم بر عهده گرفتم. راننده نمونه سرویس مدارس تهران هم شدم.»

نخستین مسافران صلواتی!

مسیر جدید زندگی کاظمی با اتفاقات دیگری هم همراه بود. خودش ادامه می‌دهد: «مهم‌تر از هر اتفاقی اینکه تاکسی ون، دست مرا برای کار خیر باز کرد. یک‌بار که همسرم همراهم بود دیدیم تعدادی مسافر خانم در ایستگاه تاکسی منتظرند و همسرم گفت: آن‌ها را برسان. گفتم مگر من راننده هستم؟ گفت: صلواتی برسان! وقتی این کار را انجام دادم حس خوبی داشتم. محرم همان سال هم شب‌ها مسافران را سوار می‌کردیم تا به عزاداری برسند. یا نیمه‌شب نذری به دست‌ها را می‌رساندیم به خانه‌شان. مدتی بعد کار معلمی را رها کردم و شدم راننده تاکسی. شیرینی کار خیر به دلم نشست و گفتم حالا که درآمد همسرم برای گذران زندگی‌مان کافی است من با همین تاکسی کار می‌کنم تا درآمدم خرج کار خیر شود.»

تابه‌حال پول کم نیاورده‌ام

درآمدش چقدر است؟ ماهانه حدود ۲ و نیم میلیون تومان. البته گاهی هم کمتر. یک کارت عابر بانک دارد مخصوص درآمد تاکسی. هرچند روز یک‌بار پول کرایه‌ها را واریز می‌کند به‌حساب این کارت. اگر هم مسافر مبلغ کرایه را به روش‌های مجازی بپردازد که پول یک‌راست می‌رود در همین کارت. هزینه‌های تعمیر و نگهداری تاکسی را از این کارت برمی‌دارد و باقی می‌شود سرمایه کار خیر. حالا بماند که از برخی مسافران کرایه نمی‌گیرد و در ایام خاص نظیر محرم و صفر و فاطمیه و رمضان و مناسبت‌ها از کسانی که برای کار خیر می‌روند یا برای زیارت یا به مجلس اهل‌بیت (ع) می‌روند، کرایه نمی‌گیرد. از سال ۹۳ نیز ون قدیمی را با یک ون سبزرنگ جدید تعویض کرده تا هزینه‌های تعمیرات کاهش یابد. می‌گوید: «از دخل هرروز ۱۰ هزار تومان سهم موکب‌های زائران حرم رضوی است. هر وقت مشهد بروم این پول را می‌پردازم برای پذیرایی از زائران. روزی ۱۰ هزار تومان هم برای کمک به ساخت صحن حضرت زهرا (س) در طرح توسعه حرم امیرالمؤمنین (ع) کنار می‌گذارم. برای باقی پول حساب‌وکتاب نگه نمی‌دارم و اصلاً نمی‌دانم چقدر در کارت، پول هست. فقط این را می‌دانم که خدا را شکر تابه‌حال پول کم نیاورده‌ام. هر وقت هرچقدر لازم بوده و کارت کشیده‌ام مبلغ پرداخت‌شده است.»

زائر اولی‌ها

این باقی پول که درواقع درآمد زحمت کار هرروز «کاظمی» است بیشترش خرج زائران کربلا و مشهد می‌شود. البته به خیریه‌ها و هیئت‌های مذهبی هم کمک می‌کند و گاهی زائران را به اماکن زیارتی تهران و قم نیز می‌برد. هرکسی در سفر زیارت با او همراه شود کل هزینه‌های سفر را مهمان اهل‌بیت (ع) است. می‌گوید: «هرسال هر چند بار که آن بزرگواران بطلبند راهی زیارت می‌شوم. زائر هم می‌برم با خودم؛ هرکسی که آرزوی زیارت داشته باشد. هوایی می‌رویم یا زمینی؛ با خودرو خودمان یا اتوبوس یا قطار. امسال یک خودرو استیشن جدید را کاپوتاژ کردم برای همین کار و اربعین با این خودرو ۷ نفره رفتیم زیارت. گاهی دو نفریم گاهی ۵ نفر یا بیشتر. زائر اولی‌ها در اولویت‌اند. ولی کسانی هم هستند که زیارت ضروری دارند؛ نذر دارند یا حاجتی. هرکسی را بطلبند همراه من می‌شود و می‌رویم. گاهی هم پیش می‌آید که از این پول برای هزینه سفر زیارتی به فرد یا گروهی مبلغی اهدا می‌کنم که خودشان راهی شوند. این زائران معمولاً از طریق جلسات مذهبی که در آن‌ها شرکت می‌کنم به من معرفی می‌شوند. ولی گاهی از میان دوستان و آشنایان هستند یا کسانی که به نحوی خبردار شده‌اند که زائر می‌برم به مهمانی اهل‌بیت (ع). حتی برخی زائران از میان مسافران همین ون بوده‌اند. حدود نیمی از زائران مشهد زائر اولی هستند؛ اما زائران کربلا بیشترشان زائر اولی هستند.»

از همسرم جک و تسمه بکسل هدیه گرفتم!

کسی می‌تواند تصور کند رالی مشهد تا کربلا برگزار شود و «کاظمی» در آن شرکت نکند؟ اسفندماه پارسال مسیری را زمینی رفت که مسیر عشق و ارادت بود برای او و برای خیلی‌ها. کسی می‌تواند تصور کند در مناسبت‌های مختلف ابزار و لوازم جانبی خودرو ون از جک سوسماری گرفته تا پمپ باد و کابل برق باتری و تسمه بکسل از همسرش هدیه گرفته باشد؟ هدیه‌هایی با این توضیح از سوی همسرش که بگذار به کار این خودرو بیاید که وقف اهل‌بیت (ع) است. درباره زندگی کاظمی و کاری که می‌کند و عشقی که می‌ورزد به اهل‌بیت (ع) تصور خیلی مسائل کمی دشوار است. خودش، اما سخن را تمام می‌کند: «وقتی می‌گویم وقف اهل‌بیت (ع) هستم یعنی همه وجودم، دلم، ذهنم، وقتم، تلاشم، گفتارم و دارایی‌ام وقف است.»

گفت: می‌خواهی بروی کربلا؟

«محبوبه محمدی» سال ۹۲ راننده‌ای بود از همکاران کاظمی. در آستانه ۵۰ سالگی بود که یک روز کاظمی بی‌مقدمه از او پرسید می‌خواهی بروی کربلا؟ و پاسخ این بود که «دلم می‌خواهد، خیلی هم می‌خواهد، ولی نه برایش برنامه‌ای دارم و نه پولی و نه الان اصلاً شرایطش را دارم.» ۳ روز بعد عازم بود به دیدار همه عشق؛ آخرین نفر در کاروانی که معطل‌مانده بود انگار. خودش این‌طور تعریف می‌کند: «خانم کاظمی یکی را فرستاد تا گذرنامه‌ام را بگیرد. بعد زنگ زد که کار درست‌شده و بار سفر ببند. باورم نمی‌شد؛ اولین بار بود که می‌رفتم و چه رفتنی! از آن موقع تا امروز هر بار که به امام حسین (ع) سلام می‌دهم اول از طرف خانم کاظمی سلام می‌دهم که مرا به دیدار آقا برد و بعد از طرف خودم.» و آخرسر یک نکته جالب: «این‌طور احساس می‌کنم که خانم کاظمی واسطه شناخت عالی‌تر من از امام حسین (ع) شد. به خودم می‌گویم مقام امام حسین (ع) را ببین چقدر بلند است که خادمانش چنین کسانی هستند.»

 

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: