مالک رضایی؛ چند روز پیش اتفاقی بسیار ساده، کتاب "وقتی نیچه گریست " اثر معروف دکتر "اروین یالوم" با ترجمهی خوب "خانم دکتر سپیده حبیب"را بر سر راه مطالعهی من قرار داد.
کمتر به خاطر میآورم که خواندن کتابی با حجم پانصد صفحه را در عرض سه روز تمام کرده باشم، اما شیوایی اثر به گونهای بود که آنرا ممکن میساخت. به نظر میرسد که ناچارم بار دیگر و این بار برای فیشبرداری از نکات مهم آن، مروری دوباره بر آن داشته باشم.
کلیات اثر، آمیختهای از حقایق تاریخی با زبان رمان و با رنگ و بوی فلسفی و روانشناختی است. هم خالق اثر و هم مترجم آن از متخصصان روانشناسی هستند.
"فریدریش نیچه" در کانون اثر جای دارد که چهل سالگی او در آن اثر، تقارن تاریخی با ایام جوانی وتقریبا بیست سالگی "زیگموند فروید" دارد. معالجهی فیلسوف نابغه و بیمار در یک اتفاقی نادر به عهدهی پزشکی در وین به نام "دکتر برویر" قرار میگیرد.
دکتر برویر از اساتید پزشکی زیگموند فروید است. اما در طول درمان، خود پزشک هم به بیمار مورد معالجهی فیلسوف تبدیل میشود و درمان متقابل، آغاز میشود. هر دو آنها از بیماری نا امیدی رنج میبرند.
بیماری نیچه که دویست روز از هر سال را با درد سخت میگرن ناشی از ناامیدی مفرط و با زایل شدن بینایی او توام است از ویژگی بارز زندگی او و کلیات رمان است. با همهی این، نبوغ او به حدیست که پدر فلسفهی آلمان لقب گرفته است.
ده سال پایانی عمر او با نابینایی و زوال کامل عقل توام است که در متن اثر نیامده است. خاطر نشان میگردد که در میان کشورهای اروپایی، آلمان، کشوریست که شاید به تنهایی به اندازهی مجموع کشورهای اروپایی، فیلسوفان قهار و توانمند تحویل اروپا و جهان داده است. نیچه، شوپنهاور، مارکس، فویر باخ، هگل، کانت، ویتگنشتاین و ... عموما از آن کشور و از حوزهی تمدنی آن برخاسته اند و هر کدام صاحب تفکر و مکاتب جداگانه در فلسفه بوده اند. در این میان اندیشهی شوپنهاور تا حدودی به نیچه نزدیکتر است، اما در حد و اندازهی او نیست.
به موضوع کتاب بر گردیم. به هر تقدیر، فیلسوف و پزشک، بر سر راه معالجهی هم قرار میگیرند. اصل واقعه در سال ۱۸۸۲ اتفاق میافتد. فیلسوف با درمانگری ویژهی خود که دستمایهی زیگموند فروید در مراحل تکاملی اندیشهاش شد از عهدهی درمان پزشک بر میآید، اما پزشک معالج از درمان نیچه باز میماند.
خبر بهبودی پزشک، توسط خود او در آخرین ملاقاتش به اطلاع فیلسوف میرسد، اما بیماری فیلسوف با آغاز حملات مجدد میگرن تشدید میشود. شاید یک بیان نویسنده در کتاب خود اینست که بگوید فیلسوف، قادر به درمان درد دیگران است، اما از درمان درد خود ناتوان است که هر کسی" آگاهتر، پر دردتر و هرکسی بیدارتر، رخ زردتر ... "
باری
فیلسوف مغرور و اگزیستانسیالیست که تا آن لحظه از عمر خود و با در نظر گرفتن "اصالت قدرت" از کسی کمک نگرفته بود. در صندلی کناری پزشک، ناگهان عینک قطور خود را که با آن هم به زحمت میدید، بر میدارد. چهرهی خود را با دستمال میپوشاند، بغضش میترکد و هق هق گریه میکند.
پزشک معالج او در میان رقت و اندوه بسیار میپرسد که اشکها و گریههای تو چه میگویند؟!
پاسخ میدهد: "اگر قطرات اشکم زبان داشتند، نجوا کنان میگفتند، عاقبت از این حبسی که داشتم رها شدم. این سالها محبوس بودم. این مرد خشک و خشن، هرگز، پیش از این اجازهی جاری شدن بر من نداده بود. "
نیچه گریست.