صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۸۴۰۱۹
٤٨ زن و مرد و کودک در قطار تبریز-مشهد به طرز دلخراشی جان باختند و نفس‌هایشان در میان شعله‌های آتش واگن‌های قطار قطع شد. آن‌ها سوختند و دل خانواده‌هایشان هم آتش گرفت.
تاریخ انتشار: ۱۳:۵۸ - ۲۵ آذر ۱۳۹۷
دو‌سال از آن حادثه تلخ گذشته است. آتشی که ٤٨ زائر مشهد را سوزاند و خاکستر کرد. داد و فریاد و دل سوخته خانواده این قربانیان حالا بعد از دو‌سال نه‌تن‌ها بهتر نشده، بلکه هنوز هم این داغ تازه است. ٤٨ زن و مرد و کودک در قطار تبریز-مشهد به طرز دلخراشی جان باختند و نفس‌هایشان در میان شعله‌های آتش واگن‌های قطار قطع شد. آن‌ها سوختند و دل خانواده‌هایشان هم آتش گرفت. بازمانده‌هایی که هنوز هم وقتی صحبت می‌کنند، اشک می‌ریزند و مثل روز اول دست و دلشان می‌لرزد.
 
به گزارش شهروند، دوسال زمان هم نتوانست این خانواده‌های داغدیده را کمی آرام‌تر کند. زمان نتوانست تسکین دل این خانواده‌ها شود. خانواده‌هایی که بعد از این حادثه هرگز نتوانستند به زندگی گذشته‌شان بازگردند. همه آن‌ها غم دارند. همه‌شان هم یک درخواست مشترک دارند، آن هم مجازات شدن عامل این حادثه است. خواسته‌ای که به گفته خودشان تا الان هنوز اجابت نشده و هنوز هم نمی‌دانند مقصر کیست و چرا این اتفاق وحشتناک برای عزیزشان رخ داد. گله دارند. از این‌که فراموش شده‌اند و کسی از آن‌ها یادی نمی‌کند. زندگی‌شان نابود شده، اما حتی دلیلش را هم نمی‌دانند.

علی عبد پروردگار بازمانده تنهایی است که بعد از این حادثه زندگی‌اش به‌طور کل نابود شد. حادثه دردی عمیق را در دلش گذاشت. دردی که هنوز هم بعد از دو‌سال نتوانسته هیچ درمانی برایش پیدا کند. تازه از سفر کربلا آمده بود که همسر و تنها فرزندش راهی مشهد شدند. چند ساعت بعد خبر را دادند؛ خبر تلخ و دردناک. هر دو را از دست داده بود. حالا فقط حسرت و درد برایش مانده، غم نبود پسر کوچکش او را نابود کرده است. دو‌سال است که فقط دارد با یاد و خاطره رضای کوچکش و همسرش زندگی می‌کند و از این‌که با وجود این همه بی‌کسی و تنهایی نمی‌تواند مجازات‌شدن مقصر حادثه را ببیند، عذاب می‌کشد.
 
او دراین‌باره می‌گوید: «دو‌سال است که همسر و فرزندم را از دست داده‌ام. پسر ٦ساله‌ام به نام رضا را خدا بعد از ١٢‌سال به ما بخشیده بود. چندین سال بود که در آرزوی فرزند به سر می‌بردیم. امیدمان را از دست داده بودیم که رضا به دنیا آمد. همه کس من پسرم شده بود. با به دنیا آمدن او امید به زندگی داشتم. انگیزه داشتم. اما یک سفر او را از من گرفت. مادرش را هم همین‌طور. عزیزترین کسانم بودند. از آن روز وحشتناکی که این خبر را شنیدم تا الان منتظر روشن شدن تکلیف و علت ماجرا هستم، ولی هنوز هم هیچ‌کس پاسخگو نیست. چه شد، چرا و چگونه این اتفاق افتاد. مسئولش کیست. چرا کسی به ما حرفی نمی‌زند. من تنها مانده‌ام. دو‌سال است که در تنهایی با یاد و خاطره پسر و همسرم زندگی می‌کنم. نه کسی از ما دیدار کرده و نه کسی سوال‌هایم را جواب داده است. ١٩٠‌میلیون تومان دیه گرفتیم که بین وراث تقسیم شد. من شغلم طلاساز است و دارم تنهایی زندگی می‌کنم، ولی در این دو سال هزار بیماری گرفته‌ام. غم پسرم هم اعصابم را ضعیف کرده و هم بیماری جسمی گرفته‌ام. همیشه مریضم، ولی پسرم دیگر زنده نمی‌شود. خانواده‌ام هرگز برنمی‌گردند و هیچ‌کس نمی‌گوید به چه گناهی چنین بلایی سرمان آمده است.»
 
عرفان سعادتی یکی دیگر از قربانیان این حادثه تلخ بود. پسر ١٨ساله‌ای که به همراه دو دوستش راهی مشهد شد و در قطار سوخت. مادر عرفان هنوز هم اشک می‌ریزد، وقتی اسم پسرش می‌آید، مثل روز اول عذاب می‌کشد و می‌لرزد. در این دو‌سال شوهرش را هم از دست داده و حالا به تنهایی بار این غم را به دوش می‌کشد. مادری که سعی می‌کند زندگی‌اش را ادامه دهد، اما غم پسرش او را از پا انداخته و غمگین است.
 
این زن درباره این دو‌سال چنین می‌گوید: «هنوز هم نمی‌دانیم چرا و چگونه این اتفاق افتاد. پسرم نخبه بود. باهوش بود. جزو نفرات اول کنکور بود. او با دو دوست صمیمی‌اش راهی مشهد شده بود. عضو هیأت محله‌مان بود و برای زیارت به آنجا می‌رفتند. دوستان پسرم هم همگی باهوش بودند و تحصیلکرده؛ پسرم دانشجوی سال اول رشته مهندسی بود که چنین اتفاقی برایش افتاد. او با دوستانش به مشهد می‌رفت و در راه تولد یکی از دوستانش را هم جشن گرفتند. کلی برایم کلیپ و عکس از تولدی که در کوپه قطار گرفته بودند، فرستاد. اما او را از من گرفتند. به چه دلیل هنوز هم نمی‌دانم. دو ماه بعد از مرگ پسرم بود که شوهرم هم تاب نیاورد و جان باخت. او علاقه خاصی به پسرمان داشت. با پسرمان رفیق بود. بعد از مرگش نتوانست با این قضیه کنار بیاید. پشت فرمان بود که سکته قلبی کرد و در یک تصادف جان باخت. حالا من مانده‌ام و تنهایی و هزار سوال بی‌جواب. من زندگی خوبی داشتم، در کنار خانواده‌ام واقعا خوشبخت بودم، اما این حادثه تمام خوشبختی‌ام را از من گرفت و نابودم کرد.»
 
حسین فاریابی هم یکی دیگر از قربانیان این حادثه بود. پسر جوانی که در قطار سوخت و خانواده‌اش را برای همیشه تنها گذاشت. پدر و مادری که هنوز هم در حسرت پسرشان افسرده شده‌اند و مرتب اشک می‌ریزند. عموی حسین درباره این دو‌سال سخت خانواده برادرش می‌گوید: «پول و دیه نمی‌تواند داغ این خانواده‌ها را کم کند. خانواده‌هایی که هنوز هم غمگین هستند. هنوز هم مثل روز اول‌شان عذاب می‌کشند. این‌ها تنها یک خواسته دارند، آن هم مشخص شدن مسبب این ماجراست؛ برادرم و همسرش هنوز هم نتوانسته‌اند داغ حسین را تاب بیاورند. هنوز هم آرام نشده‌اند. روز‌های اول مسئولان صحبت‌هایی کردند، حواس‌شان به این خانواده‌ها بود، ولی الان هیچ‌کس یادی از آن‌ها نمی‌کند. این خانواده‌ها در غم عزیزشان هنوز هم به سوگ نشسته‌اند و رنج می‌کشند.»
ارسال نظرات