صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۷۷۸۶۹
یک پژوهشگر اجتماعی در همایش «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» گفت: چشم متفکر ایرانی به ایران بسته است، ما در ایران تئولوژی نداریم و این تحلیل که کلام تئولوژی است محصول غربی دیدن تاریخ جهان است.
تاریخ انتشار: ۱۶:۳۰ - ۲۹ مهر ۱۳۹۷

دومین روز همایش «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» امروز ۲۹ مهر با سخنرانی رحیم محمدی، پژوهشگر اجتماعی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه یافت.

به گزارش ایکنا؛ محمدی در آغاز سخنانش گفت: ما در علم نقد منصفانه و غیرمنصفانه نداریم، در عالم سیاست و روزنامه‌نگاری چنین بحثی را می‌توان مطرح کرد، اما در معنای علمی نقد یا درون‌ماندگار و یا استعلایی است.

وی ادامه داد: سه کتاب دکتر عبدالکریمی یعنی «ما و جهان نیچه‌ای»، «پرسش از امکان امر دینی» و «پایان تئولوژی» را خوانده‌ام. حرف من این است که چشم متفکر ایرانی به ایران بسته است. بحث‌هایی که بعضا مطرح می‌شود از جمله مباحث دکتر عبدالکریمی معلوم نیست کجای تاریخ ایران است.

وی افزود: جهان نیچه‌ای چیست و چه نسبتی با تاریخ و تجدد ایرانی دارد؟ پرسش بعدی من این است که تئولوژی چیست و چه نسبتی با ما و تاریخ ما دارد؟ ما از زمان صفویه گفت‌وگو با غرب را آغاز کردیم، اما سخن آن را به میان نیاوردیم. در سفرنامه ایرانیان به غرب در دوره صفویه گفت‌وگوی ایرانیان با غرب آغاز می‌شود. در سفرنامه شوشتری در دوره صفویه به غرب، نگارنده در تهفةالعالم به چندوچون می‌پردازد، نمونه‌های دیگری هم از این آثار وجود دارد.

این پژوهشگر اجتماعی تصریح کرد: از جایی به بعد ایرانیان احساس کردند گویا جهان، سخن، نظمی به وجود می‌آید که با جهانی که ما با آن انس داشتیم متفاوت است و در اینجا بود که آن‌ها نگران دین و ایمان خود شدند و اینکه گویا این دین و ایمان ممکن است از دست برود؛ بنابراین گفت‌وگو‌هایی در محافل آغاز شد که از جماه آن‌ها جمال‌الدین اسد‌آبادی است، این جریان در ادامه در مصر خوب فرموله شد تا به سیدقطب رسید. در هندوستان نیز این گفتمان حفاظت از دین و نگرانی نسبت به دین مرحله تکاملی بهتری یافت و در زبان اقبال لاهوری شاهدیم گفتمان سنت‌گرایی و اسلام‌گرایی و حتی صورتی از آن ذیل بنیاد‌گرایی تکامل درخشانی یافت.

محمدی با بیان اینکه اقبال به دو زبان فلسفه و شعر حرف می‌زد، گفت: او در احیای فکر دینی در اسلام خوانشی از اسلام دارد که آن را عامل کمال نفس می‌داند. دو نسل قبل «لاهوی برهمن» بود، آنجا اسلام به مثابه کمال‌بخش «منِ انسانی» و پرورنده کمال دارید. او در فصلی می‌گوید: کانت سؤال کرده بود که آیا متافیزیک ممکن است و من می‌پرسم اسلام ممکن است؟ گویا دغدغه‌ای بود که با آمدن عصر جدید و گرایش جدید گویا جا برای اسلام تنگ می‌شود.

وی افزود: در همان دوران در ایران مقدمات انقلاب مشروطه آماده می‌شد. کمتر کسی می‌تواند به اقبال برسد؛ یا پذیرش اجتماعی بالا بود یا او زبان قدرتمندی داشت. این گفتمان دو خصلت داشت؛ از سویی خود و از سویی دیگری را تعریف می‌کرد. اقبال در اشعار و بحث‌های فلسفی‌اش تعریف و خوانشی از تجدد ارائه کرد؛ برای مثال در کتاب «زنبور عجم» لاهوری او تاریخ جدید غرب را با تاریخ مغول مقایسه و نوعی مغولیت در غرب می‌داند و سخن از چنگیزی اِفرَنگ به میان می‌آورد.

این پژوهشگر اجتماعی تصریح می‌کند: او به نوعی آغاز ستیز با غرب را مطرح می‌کند. در ایران فردید بحثی دیگر را در همان سنت بیان کرد. او گفت: جهان یا غربی است و یا غرب‌زده. معاصرت و تاریخی معاصر دو جهانی که ذکر شد بیشتر نیست و او سخن معروفی دارد که می‌گوید صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب است. به هر حال صدر تاریخ ما یا صدر تاریخ تجدد ما ذیل تاریخ غرب باشد، چرا بیان شده است؟

محمدی ادامه داد: عبدالکریمی مفهوم جهان نیچه‌ای را برجسته می‌کند و جهان جدید را نیچه‌ای توصیف می‌کند. آقای عبدالکریمی در چنین سنت گفتاری فکر کرده است. این سنت گفتاری جهان را چنین باز می‌نمود، اما این جهان نیچه‌ای در بحثی که نویسنده مطرح می‌کند دو خصلت مهم دارد؛ نخست اینکه در این جهان نیچه‌ای، حقیقت می‌میرد و نیهیلیسم غالب شده و بحران معنا آغاز می‌شود و اومانیسم زنده شده و انسان می‌میرد، مصرف‌گرایی و پیروی از غرایض غالب و فمینیسم ظاهر می‌شود. نکته دیگری که ایشان مطرح می‌کند این است که ما با آغاز این جهان، نسبت خود را سنت گسستیم و دچار بی‌ریشگی شدیم.

وی با بیان اینکه پرسش این است که جهان نیچه‌ای چه نسبتی با ما دارد؟ گفت: چرا دچار بی‌ریشگی می‌شویم، اولین پیش‌فرض این گفتمان این است که گویا همه اجتماعات یک تاریخ بیشتر ندارند و گویا همه بشریت تاریخ واحدی دارد، آیا می‌توان این سخت را آزمود یا استدلالی برای آن آورد؟ هر آنچه که ما از مدرنیته تفسیر می‌کنیم سرنوشت ما هم هست و سرنوشت اروپایی هم هست. آیا این درست است؟ آیا ایران خود تاریخ گشوده‌ای نداشته و ندارد؟ آیا ایران خود تاریخ محقق و تحقق‌یافته‌ای نداشته و ندارد؟ آیا جهان ایران و تاریخ ایران در ذیل تاریخ غرب است؟

این پژوهشگر اجتماعی تصریح کرد: کدام قاعده فلسفی یا علم‌الاجتماعی می‌گوید تاریخ واحدی بیشتر نیست و چه کسی گفته است مدرنیته همان پیوسته با غرب است و مدرنیته همان فرنگی و غربی بودن است. اینکه مدرنیته را به مثابه یک تاریخ تقلیل می‌دهیم از کجا آمده است؟ آن زمانی که تاریخ یونان محقق بود، تاریخ ایران هم محقق بود. زمانی که تاریخ روم بود تاریخ ایران هم بود. تاریخ ایران اسلامی هم گشوده بود، اتفاقا یونانی خود را در قیاس با ایران می‌فهمید و بالعکس.

وی افزود: چرا چشم ما به تاریخ ایران، چه تاریخ قدیم و چه تجددش، بسته است و گشوده نمی‌شود؟ چه چیزی چشم ما را به تاریخ‌مان بسته است؟ این تاریخ ایران تاریخ ویژه‌ای است و اینکه گفته می‌شود تاریخ ایران ذیل تاریخ غرب است، از کجا و کدام ذهن و نظم معرفتی آمده است؟ آیا در این ذهن اندیشیده‌ایم؟ خود این نظرم معرفتی هم ابژه‌ای است و از کجا می‌آید؟ اینکه می‌گوییم جهان ما غرب‌زده و فرنگی است از کجا می‌آید؟

محمدی ادامه داد: تا جایی که ما در جامعه‌شناسی تاریخی ایران فهمیده‌ایم هیچ وقت ایران تاریخ فلسفی نداشته است، هیچ وقت تاریخ ایران فلسفی نبوده است، از این رو ایران تئولوژی ندارد. تاریخ فلسفی و تاریخ یونان تاریخی است که نظم آن جهان را تعریف کرده است و این تاریخ تاریخ چیره‌ای است. البته یونان تاریخ دین دارد، اما تاریخ فلسفی چیره است. آیا تئولوژی و تئوس با ما نسبتی دارد؟ تئوس با مزدای ما و الله ما چه نسبتی دارد که اسلام‌شناسی من تئولوژی شود. تئولوژی کجا امکان گشوده شدن دارد؟ آیا همه تاریخ‌ها امکان تئولوژی دارند؟ تئولوژی، تئوس، تئیسم و آتنیسم با یک جهان و تاریخ مناسبت دارد و نه با همه جهان‌ها. نمی‌توانم مناسبات و خصائل جهان دیگری را به ناروایی تعمیم دهم. این بسته بودن چشم من به تاریخ و تاریخ‌ها، جهان‌ها و جوامع است. تئولوژی و تئوس با من چه نسبتی دارد؟

این پژوهشگر اجتماعی افزود: ایران تاریخ فلسفه و خرد دارد، اما تاریخ مسلط و غالب تاریخ دین است، هر نوع دینی که شما بگویید. به همین خاطر در این تاریخ، نمی‌توان تئولوژی را سامان داد. کلام تئولوژی نیست. کلام، الهیات، فقه و تفسیر ما تئولوژی نیست. زیرا تئولوژی یک تفسیر خردبنیاد از دین است. نیهیلیسم واقعه‌ای در معرفت، خرد و اندیشه است، از این رو مرگ خدا و الحاد واقعه‌ای در خرد و معرفت است، آیا ما می‌توانیم شکاکیت را ترویج دهیم؟ آیا ایرانی می‌تواند شکاک و پوچ‌گرا باشد؟ شکاکیت و پوچ‌گرایی را نمی‌توان تقلید داد. شکاکیت در ساحت خرد رخ می‌دهد و داستان نیست.

محمدی با بیان اینکه چرا چشم ما به تاریخ و جهان ما بسته است؟ گفت: آیا می‌توانیم چشم خود را به تاریخ و جهان خود بگشاییم؟ جهان ایرانی چیست؟ اینکه ما همه عالم و تاریخ‌ها را به تاریخ تقلیل می‌دهیم چه منطقی است و از کجا می‌آید؟ آیا می‌توانیم در چنین نظم معرفتی یا گفتمان بیاندیشیم؟

ارسال نظرات