صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۷۱۶۱
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۳ - ۳۰ آذر ۱۳۸۸


یادداشت هادی خانیکی درباره ایده گفتگوی تمدن ها.
گفت وگو (dialogue) در تمام عرصه هاي فلسفي و اجتماعي و حتي علمي به عنوان راه کشف و انتقال حقيقت شناخته شده است. علاوه بر شناخت که از بينش حاصل مي شود، ديالوگ در مسائلي که متعلق فهم نيز هست اصلي ترين راه به شمار مي رود. معناداري از «فهم» برمي آيد و براي فهم ديگران بايد با آنان سخن گفت. علم در معناي قرون هفدهمي و هجدهمي آن کمتر به «فهم» اعتنا مي کرد و صرفاً بر شناخت عقلي و تجربي تکيه داشت. اما امروز فرضيه ها و شيوه هاي جديدي در حوزه علم، دستيابي به حقيقت را از طريق فهم مشترک ميسر مي کند. از همين رو نياز امروز ما به ديالوگ به مراتب بيشتر از گذشته است.

«امروز هم مثل گذشته بايد دست از ادعاي مالکيت حقيقت برداريم. مطلق بودن حقيقت در ذات خود بايد ما را بر آن دارد تا در ذيل آن حقيقت يگانه و مطلق، گوناگوني بشري را در فرهنگ، دين، زبان و رنگ نه تنها بپذيريم، بلکه آزادي و عدالت بدانيم و اين در صورتي است که ما دست از ناشنوايي عمدي که به آن تظاهر مي کنيم، برداريم.»

گفت وگوي ميان فرهنگ ها و تمدن ها که ترکيب مفهومي معناداري است، در همين افق معنا يافته است و از طريق محور قرار دادن ذهن در مقابل عين و مشاهده دستاوردهاي زندگي جمعي بشر مي کوشد عرصه نويني در ارتباطات فردي و جمعي بگشايد. به همين سبب است که اين مقوله به موضوع مهم و جديدي در حوزه هاي مختلف علوم انساني و اجتماعي تبديل شده است. چنان که گفته شد مقوله «گفت وگوي فرهنگ ها و تمدن ها» در فلسفه جايگاه مهمي دارد. ماندن در يک عالم ممکن نيست، از اين رو بايد در پي انديشه فراگيري بود که بتواند ميان تمدن ها رابطه برقرار کند. تفکر فلسفي قدرت و قابليت انجام اين کار را دارد، لذا اين نظريه را هم مي توان همچون مساله يي متافيزيکي مطرح کرد و از زبان و اصطلاحات و شيوه هاي متداول متافيزيک و فلسفه تحليلي بهره برد و هم مي توان آن را متعلق بحث هرمنوتيک دانست و آن را با جست وجو در باب اصول، زمينه ها و مفروضات فلسفه زبان آغاز کرد. 

حوزه جامعه شناسي و علوم سياسي نيز هم در باب امکان و هم در باب امتناع گفت وگوي ميان فرهنگ ها و تمدن ها عرصه جديدي را در جهان انديشه گشوده است. عرصه ارتباطات با ورود به عصر اطلاعات حوزه ديگري است که به مثابه متن جديدي به ايده گفت وگوي تمدن ها معنا داده است. عصر ما، عصر پيدايش جامعه شبکه يي است که سرمايه داري را متکي به دانش و اطلاعات ساخته و آن را جهاني کرده است. به هر حال ورود به بحث گفت وگوي تمدن ها محتاج پرداختن به مسائلي جديد در باب انديشه و جامعه، سياست و روابط بين الملل، ارتباطات، اخلاق و معنويت است. بدون تعهد به مباني عام و مبتني بر اخلاق و بدون پايبندي به اصول اساسي اخلاق جهاني و بدون شناخت زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي و مجاري و لوازم ارتباطي نمي توان در ميدان «گفت وگوي فرهنگ ها و تمدن ها» قدم گذاشت.

چنان که بدون رسميت طرف مقابل در مقام موجودي صاحب حقوق برابر، گفت وگو ممکن نيست. مرحله بالاتر گفت وگو که بالطبع تحقق آن در عرصه سياست و ارتباطات - لااقل با وضع کنوني جهان - به سختي ميسر است، تحقق گفت وگويي است که در نتيجه آن به کسب منفعت عادلانه براي دو طرف گفت وگو محدود نمي ماند و هم سخني، همفکري و همدلي را براي هر دو طرف گفت وگو به ارمغان مي آورد. 

با گفت وگو، زبان مشترک پيدا مي شود و با زبان مشترک، فکر مشترک شکل مي گيرد و با فکر مشترک، رويکرد مشترک در مقابل جهان و حوادث جهاني به وجود مي آيد. از اين رو حاصل گفت وگو در نهايت همدلي و همزباني است. اما سخن اصلي اين است که آيا اين گفت وگو در قالب نظام ها و شبکه هاي ارتباطي و اطلاع رساني کنوني ممکن است و آيا در جامعه اطلاعاتي (Information Society) مي توان از امکان گفت وگو و همسازي ميان فرهنگ ها سخن گفت؟

براي پاسخ گفتن به اين پرسش بايد پس از تبيين مفهوم ايده گفت وگوي تمدن ها به سوي راهبردي عملي حرکت کرد. اين حرکت مي تواند نقطه هاي گوناگوني را براي عزيمت اختيار کند که از آن جمله است؛ نقطه عزيمت نخست، توجه به تحولات تازه در عرصه بين الملل و تلاش براي تبيين اين تحولات به نحوي سازگار با رويکرد گفت وگوي تمدن هاست چرا که ميان ايده گفت وگوي تمدن ها و دگرگوني هايي که از دهه هاي پاياني قرن بيستم تاکنون رخ نموده است و هر روز چهره تازه يي از خود نمودار مي کند، نوعي همزماني معنادار وجود دارد. دهه هاي پاياني قرن بيستم با عنوان عصر ارتباطات و اطلاعات شهرت يافت. گسترش فناوري هاي ارتباطي و از جمله رايانه ها، ماهواره ها و شبکه هاي ارتباط بين المللي نظير اينترنت از يک سو و شکل گيري مناسبات جديد بين المللي از سوي ديگر، عصر و عرصه کاملاً جديدي را پيش رو قرار داده است. 

برخي صاحب نظران در تشريح اين وضعيت جديد از ورود به دوران تاريخي تازه سخن مي گويند. دوران پست مدرن (Postmodern Era) يا مدرن متاخر (Late Modernity) برخي از عناويني است که دوران ما را به آن متصف کرده اند.

شکسته شدن بسياري از مرزهاي پيشين، تضعيف بسياري از عوامل متعارف قوام بخش در نظم بين الملل، تضعيف نظام دولت - ملت به معناي کلاسيک، تضعيف عوامل هويت بخشي مبتني بر غيريت سازي هاي پررنگ سياسي و ملي، تقويت هويت هاي قومي، کاهش اتکاي موازنه بين المللي از عوامل سخت افزاري مانند توازن تسليحاتي به عوامل نرم افزاري مانند فرهنگ و دانش و اطلاعات و تقويت عوامل فروتر و فراتر از دولت ها از جمله مصاديق ورود به اين دوران است.

نقطه عزيمت دوم، قرار دادن اين انديشه بر بستر نظريه پردازي هايي است که به تبيين سرشت دوران جديد، پديد فناوري به طور عام، نيز ارتباطات راه دور و ارتباطات جمعي به طور ويژه اختصاص دارد. تحليل سرشت دوران جديد همچنان در استيلاي دو الگوي تحليلي متعارض است؛ اول الگويي که با خوشبيني به تحولات نهادي و فناورانه در عرصه ارتباطات بين المللي نگاه مي کند و آن را گامي در جهت بسط آزادي ها و گسترش امکان هاي انتخاب آزاد انسان امروز مي خواند و دوم الگويي که با بدبيني به تحولات مذکور مي نگرد و بسط امکانات کنترلي و نظارتي را در آن مي جويد. 

به اين اعتبار، نظرورزي در باب گفت وگوي تمدن ها منوط به توجه خاص به محدوديت ها و امکاناتي است که هر يک از اين ديدگاه ها پيش روي ايده گفت وگوي تمدن ها قرار مي دهد.

نقطه عزيمت سوم، تدقيق در تحولات نظري در باب گفت وگو از يک سو و توجه به تحول در نظام گفتاري يا گفتمان مسلط بر عرصه جهاني از سوي ديگر است. همراه با تحولاتي که در عرصه هاي فناوري و ارتباطات بروز کرده، نظريه پردازي نيز در دهه هاي اخير به ميدان هاي تازه يي گام نهاده است. بي ترديد اين تحولات که مي تواند نوعي چرخش پارادايمي (Paradigm Shift) ناميده شود، با تحولات مذکور بي ارتباط نيست و به نحوي بيانگر دگرگوني هاي ساختاري دوره مدرن متاخر محسوب مي شود.

تحولات سخت افزاري و نرم افزاري از يک سو و دگرگوني هاي نظري از سوي ديگر حاکي از ورود به دوران تازه يي است که در آن مفهوم گفت وگوي تمدن ها را بيشتر از گذشته مورد توجه قرار مي دهد. از اين رو طبيعي است که اين تحولات خواسته و نا خواسته در گفتارهاي جاري در عرصه ارتباطات بين المللي نيز بازتاب بيابد چرا که زبان، بازتاب دهنده عوامل قوام بخشنده و تحول يابنده در هر عرصه ارتباطي است. پژوهشي که بتواند با بررسي تحولات نظري متاخر، امکانات ذهني و نظري گشوده بر ايده گفت وگوي تمدن ها را نشان دهد و با پژوهش در باب تحولات عيني موثر در عرصه ارتباطات بين المللي، وضع جديد را با وضعيت حاکم در دوره جنگ سرد مقايسه کند، محتملاً خواهد توانست طرحي از ضرورت هاي فراراه نظرورزي در خصوص گفت وگوي تمدن ها را پيش چشم قرار دهد.

با اين چشم انداز مي توان با داشتن رويکردي انتخابگرانه در برابر جامعه اطلاعاتي و هوشياري نسبت به چيرگي فرهنگي به پيدايش و رشد جامعه يي مدني و گستره يي همگاني اميدوار بود؛ رويکردي که کمتر استيلا جويانه و بيشتر مبتني بر فضاي گفت وگو و هم سخني است و در آن فناوري هاي ارتباطي تحت تاثير افکار عمومي در سطح بين المللي مي تواند بيش از گذشته قادر به کنترل قدرت سياسي در عرصه جهاني باشد.

ارسال نظرات