روزنامه جوان در گزارشی نوشت: این قمارخانه همیشه باز است! تنها کافی است به سراغ کنترل بروید و تلویزیون را روشن کنید تا به کازینوی همیشه فعال رسانه ملی وارد شوید.روزنامه جوان در گزارشی نوشت:این قمارخانه همیشه باز است! تنها کافی است به سراغ کنترل بروید و تلویزیون را روشن کنید تا به کازینوی همیشه فعال رسانه ملی وارد شوید.
اینجا هم درست شبیه دیگر قمارخانهها و ساختارهای شرطبندی، شما پیشبینی میکنید، با خرید کالایی بیکیفیت پولی وسط میگذارید و در جریان قماری که قرعهکشی نامیده میشود، شرکت میکنید تا در نهایت شرکتهایی برنده شوند که اسپانسر برنامههای تلویزیونیاند و به مدد قمار با شانس شما میلیاردها تومان سود به جیب میزنند و شما را در توهم برندهشدن به سمت باخت وقت و انرژی و زمان پیش میبرند.
اوضاع به هم ریخته اجتماعی و فقدان تصویر روشن از آینده هم این جریان گرایش به شانس و گرفتاری در قمارخانههای آنلاین را تقویت میکند، چه این قمارخانهها سر از جعبه جادو در بیاورد و چه در سایتهای اینترنتی و صفحات اینستاگرام و کانالهای تلگرام ظاهر شود و دام پهن کند.
بازار این قمارخانهها در ایام جامجهانی داغتر هم شد و شرطبندی و قمار را به بطن جامعه کشاند. در حالی که عزم پلیس برای مبارزه با سایتهای قمار و شرطبندی جزم شده و بناست تا در تفاهمنامهای درگاههای الکترونیکی بانکها که پیش از این در خدمت این قمارخانههای آنلاین بود با همراهی بانکها مسدود شود، اما کازینویی بزرگتر و در سطحی گستردهتر در تمام ساعات شبانهروز در حال فعالیت است!
وقتی کنترل دردست میگیرید و از دریچه تلویزیون وارد رسانه ملی میشوید، حال و هوای حاکم بر شبکههای محتلف سیما با حال و هوای سایتهای قمار و شرطبندی چندان تفاوتی ندارد. انگار رسانه ملی دودستی کلیدش را تقدیم صاحبان کالاها و سرمایهداران کرده است و محور اصلی تمامی برنامهها بر پایه قرعهکشی، پیشبینی، شرطبندی و شرکت در کازینویی است که کسی به روی خودش نمیآورد فرآیند جاری در آن با ساختار اسلامی چندان سازگار نیست.
شرط شرکت در این قمار و شرطبندی هم خرید بیشتر و بیشتر و گرفتاری در چرخه مصرف است. یکی از نمونههای بازر این ماجرا شرکت در مسابقات پیامکی است که تحت عنوان حمایت از تیم ملی ۵ هزار تومان از شرکتکننده کسر میکند تا بعدها او را در قرعهکشی شرکت دهد یا مسابقاتی که روزانه ۵۰۰ - ۶۰۰ تومان هزینه دارد و پایانش هزینهای بیفایده در قبض موبایل است!
تنها تفاوت لاتاری در کشورهای دیگر و این قمارخانه رسانه ملی در آن است که مؤسسات لاتاری در غرب معمولاً با فروش بلیتهای یک دلاری به مشتریان، کل مبلغ جمعآوری شده را پس از کسر مالیات و چند درصد سود و پورسانت مؤسسات و شاید هم یکی دو درصد برای خیریهها، بقیه مبلغ را به «تنها» برنده لاتاری میدهند، اما در این قمارخانهها فقط یک یا چند ۲۰۶ به برندهها میدهند و باقی مبلغ که گاهی بالغ بر چند میلیارد میشود به جیب اسپانسر برنامه تلویزیونی میرود!
برنده نهایی این قمارشبکه یک، دو، سه، چهار و الی آخر چندان فرقی نمیکند، چون همه برنامههای تلویزیون یا در حال نمایش قرعهکشی است، یا از شما میخواهد تا با پیامک کردن و مثلاً پیشبینی نتایج بازیهای جامجهانی فوتبال در مرحله نیمه نهایی در قرعهکشی شرکت کنید یا اسامی برندگان همین قرعهکشیها اعلام میشود و گاهی هم با افرادی که برنده این قمار بودهاند، گفتوگویی صورت میگیرد تا حقانیت ماجرا اثبات شود و مخاطبان باور کنند میتوانند تنها با حضور در جریانهای پیامکی که درآمدشان از این جریان چندین برابر جوایز قرعهکشیهایی است که پیش چشم مردم انجام میشود، برنده شوند.
در برخی از این بختآزماییها، تعداد شرکتکنندگان از ۸ میلیون نفر نیز میگذرد، اما سود اصلی این ماجرا نصیب چه کسانی میشود و برنده نهایی این قمار کیست؟ برای پاسخ به چنین سؤالی باید وهله نخست به چرایی گرایش مردم به این پیامها و تبلیغات بپردازیم.
صرفنظر از گستردگی تبلیغات و استفاده از تکنیکهای تبلیغاتی مختلف نظیر تکرار و اقناع در این باره با یکسری پیشزمینههای اجتماعی مواجهیم که موجب میشود تا اینگونه تبلیغات به بار بنشیند و شاهد گرایش عمومی به سمت و سوی قرعهکشی، قمار و شرطبندی باشیم. فضای اجتماعی امروز جامعه چندان امیدبخش نیست و اصلیترین دلیل این ماجرا هم ابهام در آینده و فقدان برنامهای روشن برای فردا و فرداهاست.
بدیهی است وقتی افراد ندانند چه آیندهای در انتظارشان است و فضای کلی جامعه به گونهای باشد که نتوان با اتکا به تلاش و کوشش برای آینده برنامهریزی داشت و ممکن است به هر دلیلی تلاش افراد به سرانجام مناسب نرسد، در اینجاست که «شانس» اصالت مییابد؛ افراد باور، میکنند برای دستیابی به شرایط بهتر و رسیدن به آرزوهایشان به جای کار و تلاش و برنامهریزی باید به چیز دیگری امیدوار باشند و آن چیزی نیست به جز «شانس»!
موفقیت مشروط به «شانس» در شرطبندیها یا قرعهکشیهای تلویزیونی به مردم القا میکنند که برای موفقیت تنها باید شانس داشت و چنین نگاهی موجب میشود تا تقدیرگرایی و باور به شانس به عنوان مهمترین عامل موفقیت در فضای عمومی جامعه فراگیر شود و چنین باوری روحیه کار و تلاش به عنوان موتور محرک جامعه و عامل اصلی عبور از چالشهای اقتصادی موجود خدشه دار شود. به لحاظ تئوریهای رشد، زمانی که ذهن افراد دچار آشوب شود، مطمئناً در مطلوبیت مدنظر آنها در عرصه اقتصاد و بر فعالیتهای تولیدی آنها مؤثر خواهد بود.
طبعاً زمانی که موجی از قرعهکشیها در جامعه تحت عناوین مختلف صورت میگیرد، بر تشویش ذهن اقتصادی و رفتار اقتصادی افراد مؤثر خواهد بود و در پی آن فعالیتهای تولیدی نیز با آسیب مواجه میشود. این قرعهکشیها حرام است کمپانیهای بزرگ و صاحبان صنایع از گسترش چنین تفکری سود میبرند و میتوانند اجناس بیکیفیت خود را با قیمتی گرانتر و در سطحی بسیار گستردهتر به افرادی بفروشند که امیدوارند شانس بیاورند و برنده قرعهکشی آنها باشند.
به همین منظور هم افراد برای افزایش شانس برنده شدن در قرعهکشی بسیار فراتر از نیازشان خرید میکنند و میلیاردها تومان سود را به جیب صاحبان سرمایه میریزند و صاحبان سرمایه هم بخش ناچیزی از این سود را برای تضمین فروشهای بعدی در قالب جوایز قرعهکشی به چند نفر برنده خوششانس میدهند تا مخاطبانشان را بیشتر و بیشتر در عطش شانس فرو برند، اما بازندگان میلیونی این قمار میمانند و احساس ناکامی و گرفتار شدن در قفسی آهنین به نام تقدیری تغییر ناپذیر و بدشانسی؛ احساسی که موجب میشود آخرین انگیزههای تحرک برای رشد واقعی از فرد گرفته شود.
شاید به همین خاطر است که اغلب فقها مسابقات پیامکی را جایز نمیدانند و رهبر معظم انقلاب هم دراین باره میفرمایند «اگر هزینهای افزونتر از هزینههای معمولی پیامک از افراد کم نشود و هزینه جایزه بر اساس جمعآوری پولهای کسر شده نباشد، اشکالی ندارد. اگر علاوه بر هزینه معمول پیامک، پولی بابت شرکت در مسابقه از افراد کسر شود و از پولهایی که از افراد کسر شده جایزه تهیه کنند، حرام است.»
"فضای اجتماعی امروز جامعه چندان امیدبخش نیست و اصلیترین دلیل این ماجرا هم ابهام در آینده و فقدان برنامهای روشن برای فردا و فرداهاست.
"
خوش رقص ها عبرت بگیرن!!
از مشروبات الکلی بگیرید تا همین قمار و دیسکو و کارت اعتباری بین المللی و مواد غذایی خارجی و .....انواع و اقسام چیزهایی که تو هیچ کشوری ممنوع نیست به جز کشور ما